گفتمان سیاسی اجتماعی
*****
زمان: 8 شب اروپای مرکزی، 10:30 شب تهران، 2 بعد از ظهر نیویورک
Paltak à View all à All Languagesà Iran
Iran Goftemaan Siasi Ejtemaaee
******************
*******************
*****
زمان: 8 شب اروپای مرکزی، 10:30 شب تهران، 2 بعد از ظهر نیویورک
Paltak à View all à All Languagesà Iran
Iran Goftemaan Siasi Ejtemaaee
******************
*******************
**********
شنبه 17 دسامبر 2016
;شکل و ماهیت در روش شناسی کارل مارکس
ایران و تحولات جهان سرمایه داری
عضو سابق کنفدراسيون دانشجويان ايرانی در خارج و فعال سياسی
فایل های صوتی/یوتیوب
اي.جي.ايرI.g. Ayer مينويسد " پاسخ این که فلسفه چيست؟حتي براي فيلسوفان حرفه ای پرسشی بسيار دشوار است " . با اين همه، من برانم كه چنين فيلسوفانی ، اگر زير فشار گذاشته شوند،پاسخ خواهند داد . دانشمندانی كه در رشته های خاصی چون زيست شناسي يا فيزيك كار ميكنند می كوشند ثابت كنند كه چه نوع چيزهايی را بايد در جهان يافت و چگونه میتوان ساختارهای درونی اين انواع را آشكار ساخت. اما فيلسوفان بااين موضوع سروكار دارند كه كه يك چيز بودن أصلا چه هست؟ . دانشمندان پيوندهاي خیلی خاص را پژوهش ميكنند، فيلسوفان ميپرسند علت بودن آن چه هست ؟ دانشمندان در پی شناخت اند. و فيلسوفان به اين توجه دارند كه شناخت چه هست . أيا شناخت امكان پذير است ؟ به سخن w.v.Quine " فلسفه در پی طرح كلی كل نظام جهان است".
چنين شرحی از فلسفه بر اين پيش فرض متكی است كه ميتوان ميان شكل و محتوای شناخت، تمايز قایل شد. . آن چه در اين تقابل ميان شكل و محتوا مورد نظر است را ميتوان با استعاره ای روشن ساخت . فلسفه چهارچوب شناخت را فراهم مياورد ، علوم جزيیات را شرح ميدهد
به نقل از كتاب ماركسيسم و فلسفه اثر ألكس كالينيكوس Alex Callinicos ترجمه اكبر معصوم بيگي
کارگران جهان، به پاخيزيد- سروده ای ازجوهيل، برگردان :
پرتوياران، خوانش: علی پيچگاه و طرح: ساسان دانش
پرتوياران، خوانش: علی پيچگاه و طرح: ساسان دانش
****
آیا این به خاطر آزادی آست؟
***********
شنبه 3 دسامبر 2016
شنبه 3 دسامبر 2016
انتخابات اخیر ریاست جمهوری در آمریکا
بدون تحليل و بررسي بستر شرايط عينِی كه "آقاي ترامپ" در ان شكل گرفته نه تنها قادر به شناختی عيني از اين پديده نخواهيم شد بلكه نا خوداگاه به دام تئوري توطعه و احيانا خودهمان گويی خواهيم افتاد.
ترامپ پيامد شرايط نويني تاريخی است كه در دوران جنينی خود به سر ميبرد . اين دوران نوين كه در مظمون دورانی خود به گلوباليزاسیون سرمايه موسوم است در شكل جنينيی خود با تناقضاتی در حيطه های سياسی، اقتصادی واجتماعی همراه ميباشد كه نيروهای متخاصم يك پا در گذشته ی تاريخ، و يك پا در آينده دارند. ترامپ همچون رقيب خود هیلری كلينتون با تفاوت هايی جزئی از اين قماشند . ترامپ با پيام باز سازي امريكایي قدرتمند (هژمونيك) دربازگشت نا ممكنی به گذشته از ناسيوناليسم ارتجاعی بهره ميگيرد كه نه حيات عينی دارد نه امكان بازسازی. به همين دليل اين تفكر و نماينده آن، ترامپ جز مضحكه ی تاريخ رسالت ديگری نخواهند داشت.
***************
*****
سروده ای از جوهیل، ترانه سرا، فعال کارگری وعضو کارگران صنعتی جهان که در تاریخ 19 نوامبر 1914 توسط جوخه ی آتش تیرباران شد
________________________
شنبه 19 نوامبر 2016
دهه شصت، جنایات جمهوری اسلامی و بازماندگان آن
با
و
***************
***************
«بیانیه ی تعدادی از خانواده های خاوران»
****************
دوست داشتن را میهمان
*****
با درود
و به یاد سینه های فراخ و رنگین مبارزین راه آزادی ..
و با یاد سینه های فراخ و رنگین مبارزین راه آزادی..
و با یاد پستان های پر شیر زنان و مردانی که گلوله های سرمایه را بر سینه های خود پذیرفتند
و خورشید را برای همیشه در آسمان پر ستاره ایران جاودان کردند
که با گلوله های دشمن و سینه خود
افسانه فریاد انسان را جاودان کردند
که با خون خود جوهر فریاد را در قلم ها جاری کردند
که فریاد را با رنگ سرخ خود بر سینه خود نوشتند
دوست داشتن را میهمان
سینه فراخ انسان را در مقابل گلوله های داغ مرگ
در تماهی رگ های قلبم
و در تمامی استخوان های سینه ام
حس می کنم
درد گلوله ها را
که با دوست داشتن هماغوش می شوند
*******
در پشت پنجره صدای رعد می آید
در پشت پنجره صدا می آید
نه
از پشت پنجره فریاد رعد می آید
در پشت پنجره فریاد رعد می آید
در پشت پنجره
کسی زاییده می شود
در پشت پنجره صدای فریاد می آید
از این اطاق بیرون باید رفت
زمان زایش فرا رسیده است
آری صدای فریاد نوزادی
به رنگ سرخ
به رنگ لبخند
به رنگ آزادی
******انتخابات ریاست جمهوری امریکا از پدیده برنی سندرز تا پدیده دونالد ترامپ و...
با دکتر سیروس بینا و دکتر پیران آزاد
رادیو همبستگی (سی ام اکتبر 2016)
****************
****************
شنبه 29 اکتبر 2016
"انتخابات 2016 در آمریکا"
شنبه 29 اکتبر 2016
"انتخابات 2016 در آمریکا"
رای، پول و قدرت
"Elections in the US: The Ballot, Money, and Power"
1. Does voting matter?
The right to vote is the core symbol of democratic politics. However, the vote itself is meaningless unless citizens have other rights, such as the right to speak, write, and assemble. Democracy is superficial unless opposition parties can compete for power by offering alternative programs, and unless popular groups can gain recognition by the parties.
2. Does the Power Elite Dominate Government?
The power elite build on their structural economic power, their expertise, and their success in the electoral arena to dominate the federal government on most issues. Lobbyist from corporations, law firms, and trade associations play a key role in shaping the state. This legal process makes the general population powerless.
3. The Role of Money
How much must a candidate spend to guarantee success in their campaign?
Following the Supreme Court decision on Citizens United, money became speech. According to this decisions private money (campaign contributions to super PACs) became overtly available to any campaign. This explains the incredible amounts of money spent on the elections and especially presidential elections.
4. Should Majority Rule?
It is true that American elections approves the outcome of any voting process to the winner, the majority. However, should the majority decide and rule on all political decisions by the power of sheer number? Politics should not be simply a contest between the rulers and people. Political struggles would be among the people themselves. The government should not surpass and exceed different interests but to reconcile them.
***********
شنبه 8 اکتبر 2016
آنچه تاکنون از رویکردهای فلسفی و روند دانش به نمایش در آمده است، حاکی از تغییر درون مایه ها و درک و دریافت از مفاهیم بر روی مقولات و پدیدارها بوده است و این روند همچنان ادامه دارد. به این خاطر نمی توان هیچکدام از این مفاهیم را مطلق گرایانه، ثابت و قطعی دانست؛ اما با این وجود می توان گزارشی نسبت به روند هر کدام از آنها را ارایه داد و دراین میان «متافیزیک» آن چیزی است که در گذار زمان و در هر دوره ای، چهره ای از خود را به نمایش در آورده است که این تغییرات در روند و کارکرد آن بر انسان و جامعه ی جهانی اش، در نمود های مختلفی، آشکارا و نمایان است. از نظر من متافیزیک متشکل از سه شاخه ی اصلی است. 1_ ایده آلیسم ( که تمامی ادیان و مذاهب تنها یکی از شاخه های این بخش به حساب می آیند). 2_ رشنالیسم یا همآن عقلانیت که هنوز هم
***********
1. Does voting matter?
The right to vote is the core symbol of democratic politics. However, the vote itself is meaningless unless citizens have other rights, such as the right to speak, write, and assemble. Democracy is superficial unless opposition parties can compete for power by offering alternative programs, and unless popular groups can gain recognition by the parties.
2. Does the Power Elite Dominate Government?
The power elite build on their structural economic power, their expertise, and their success in the electoral arena to dominate the federal government on most issues. Lobbyist from corporations, law firms, and trade associations play a key role in shaping the state. This legal process makes the general population powerless.
3. The Role of Money
How much must a candidate spend to guarantee success in their campaign?
Following the Supreme Court decision on Citizens United, money became speech. According to this decisions private money (campaign contributions to super PACs) became overtly available to any campaign. This explains the incredible amounts of money spent on the elections and especially presidential elections.
4. Should Majority Rule?
It is true that American elections approves the outcome of any voting process to the winner, the majority. However, should the majority decide and rule on all political decisions by the power of sheer number? Politics should not be simply a contest between the rulers and people. Political struggles would be among the people themselves. The government should not surpass and exceed different interests but to reconcile them.
***********
شنبه 8 اکتبر 2016
آنچه تاکنون از رویکردهای فلسفی و روند دانش به نمایش در آمده است، حاکی از تغییر درون مایه ها و درک و دریافت از مفاهیم بر روی مقولات و پدیدارها بوده است و این روند همچنان ادامه دارد. به این خاطر نمی توان هیچکدام از این مفاهیم را مطلق گرایانه، ثابت و قطعی دانست؛ اما با این وجود می توان گزارشی نسبت به روند هر کدام از آنها را ارایه داد و دراین میان «متافیزیک» آن چیزی است که در گذار زمان و در هر دوره ای، چهره ای از خود را به نمایش در آورده است که این تغییرات در روند و کارکرد آن بر انسان و جامعه ی جهانی اش، در نمود های مختلفی، آشکارا و نمایان است. از نظر من متافیزیک متشکل از سه شاخه ی اصلی است. 1_ ایده آلیسم ( که تمامی ادیان و مذاهب تنها یکی از شاخه های این بخش به حساب می آیند). 2_ رشنالیسم یا همآن عقلانیت که هنوز هم
***********
شنبه 1 اکتبر
"روش برخورد و مسئولیت های اخلاقی درشبکه های اجتماعی و فضای مجازی "
الهه امانی
________________
شنبه 3 سپتامبر 2016
تئوری های جامعه شناختی
از گذشته تا به حال
از گذشته تا به حال
(3) ادامه ی بحث
(3) ادامه ی بحث
بخش یکم بخش دوم بخش پایانی
،2-فایل های یوتیوب/صوتی
بخش یکم بخش دوم بخش پایانی
،2-فایل های یوتیوب/صوتی
****
Past and Present
What is Sociological Theory?
Who are the core theorist?
Foundation of sociological theory
· Karl Marx
· Emile Durkhein
· Max Weber
· Charlotte Perkins Gilmen
· Geary Simmel
· W.E.B. Du Bois
Structural Functionalism
Critical Theory
Exchange and Rational choice theory
Symbolic Interactionism
Phenomenology
Feminist Theories
Postmodern theories
· Foucault
· Habermas
· Giddens
The Global Society
Globalization
· Immanuel Wallerstein – World Systems Theory
· George Ritzer – Globalization of Nothing
Edward Said – Orientalism
****
Past and Present
What is Sociological Theory?
Who are the core theorist?
Foundation of sociological theory
· Karl Marx
· Emile Durkhein
· Max Weber
· Charlotte Perkins Gilmen
· Geary Simmel
· W.E.B. Du Bois
Structural Functionalism
Critical Theory
Exchange and Rational choice theory
Symbolic Interactionism
Phenomenology
Feminist Theories
Postmodern theories
· Foucault
· Habermas
· Giddens
The Global Society
Globalization
· Immanuel Wallerstein – World Systems Theory
· George Ritzer – Globalization of Nothing
Edward Said – Orientalism
*********
شنبه 20 اوت 2016
به مناسبت شصت و سومین سالگرد
کودتای 28 مرداد 1332
*****
:مصدق، ملی کردن نفت و بهای استقلال
*********
شنبه 20 اوت 2016
به مناسبت شصت و سومین سالگرد
کودتای 28 مرداد 1332
*****
:مصدق، ملی کردن نفت و بهای استقلال
:مصدق، ملی کردن نفت و بهای استقلال
پا اندازان سلطنت، چپ نمایان رنگارنگ
و فرزندان بازار- زده ی جمهوری اسلامی
***
برای استفاده ی هرچه بهتر و شرکت موثرتر دراین بحث،از دوستان دعوت میکنیم که کتاب ومراجع زیر را قبل از شرکت در جلسه مطالعه نمایند.
********
نویسنده : دکتر سیروس بینا
******
(سخنرانی دکتر سیروس بینا (هایپرلینک بالا
کانون دوستداران فرهنگ ایران - واشنگتن، دی سی
(واشنگتن- 12اکتبر2015)
_____________________
****
***
برای استفاده ی هرچه بهتر و شرکت موثرتر دراین بحث،از دوستان دعوت میکنیم که کتاب ومراجع زیر را قبل از شرکت در جلسه مطالعه نمایند.
********
******
****
(سخنرانی دکتر سیروس بینا (هایپرلینک بالا
کانون دوستداران فرهنگ ایران - واشنگتن، دی سی
(واشنگتن- 12اکتبر2015)
_____________________
****
Mohammad Mosaddeq and the 1953 Coup in Iran
(The National Security Archive - Washington, DC, USA:
****
1953 Iran Coup - CIA Finally Admits Role - YouTube
Aug 19, 2013 - Uploaded by The Young Turks
"Sixty years ago this Monday, on August 19, 1953, modern Iranian ... to acknowledge openly that it was ...
Aug 19, 2013 - Uploaded by The Young Turks
"Sixty years ago this Monday, on August 19, 1953, modern Iranian ... to acknowledge openly that it was ...*****
CIA documents acknowledge its role in Iran's 1953 coup - BBC News
Aug 20, 2013 - CIA documents acknowledge its role in Iran's 1953 coup ... planner Donald Wilber in one document written within months of the overthrow
ادامه ی مطلب در مطبوعات جهان
***
مقاله ی دکتر سیروس بینا در تایمز آسیا در تاریخ 8 ماه می 2012– مترجم : داریوش پویان
در سامان نو
?Who's afraid of Kirchner's oil nationalization
By Cyrus Bina
May 8, 2012
Spanish Translation:
*****
ادامه ی مطلب در مطبوعات جهان
***
مقاله ی دکتر سیروس بینا در تایمز آسیا در تاریخ 8 ماه می 2012– مترجم : داریوش پویان
در سامان نو
در سامان نو
?Who's afraid of Kirchner's oil nationalization
By Cyrus Bina
May 8, 2012
Spanish Translation:
*****
مصاحبه ی دکتر سیروس بینا با رادیو آزادگان : 12 اوت 2013
شصتمین سالگشت کودتای آمریکائی/انگلیسی 28 مرداد 1332: کودتای انگلیسی رضاخان - سید ضیا، قوام و نفت شمال،
سیاست موازنه ی منفی، و پدیده ی مصدق. بخش یکم
شصتمین سالگشت کودتای آمریکائی/انگلیسی 28 مرداد 1332: کودتای انگلیسی رضاخان - سید ضیا، قوام و نفت شمال،
سیاست موازنه ی منفی، و پدیده ی مصدق. بخش دوم
*****
سیاست موازنه ی منفی، و پدیده ی مصدق. بخش یکم
شصتمین سالگشت کودتای آمریکائی/انگلیسی 28 مرداد 1332: کودتای انگلیسی رضاخان - سید ضیا، قوام و نفت شمال،
سیاست موازنه ی منفی، و پدیده ی مصدق. بخش دوم
*****
به پیر محمد احمد آبادی
دیدی دلا که یار نیامد
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
وان صبح زرنگار نیامد
آراستیم خانه و خوان را
وان ضیف نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد
آن کاخ ها ز پایه فروریخت
و آن کرده ها به کار نیامد
سوزد دلم به رنج و شکیبت
ای باغبان! بهار نیامد
بشکفت بس شکوفه و پژمرد
اما گلی به بار نیامد
خشکید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد
ای شیر پیر بسته به زنجیر
کز بندت ایچ عار نیامد
سودت حصار و پیک نجاتی
سوی تو وان حصار نیامد
زی تشنه کشتگاه نجیبت
جز ابر زهربار نیامد
یک از آن قوافل پر با
ران گهر نثار نیامد
ای نادر نوادر ایام
کت فرّ و بخت یار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صف کارزار نیامد
افسوس کان سفاین حری
زی ساحل قرار نیامد
وان رنج بی حساب تو دردادک
چون هیچ در شمار نیامد
وز سفله یاوران تو در جنگ
کاری به جز فرار نیامد
من دانم و دلت که غمان چند
آمد ور آشکار نیامد
چندان که غم به جان تو بارید
باران بر کوهسار نیامد
****
***
به پیر محمد احمد آبادی
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
وان صبح زرنگار نیامد
آراستیم خانه و خوان را
وان ضیف نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد
آن کاخ ها ز پایه فروریخت
و آن کرده ها به کار نیامد
سوزد دلم به رنج و شکیبت
ای باغبان! بهار نیامد
بشکفت بس شکوفه و پژمرد
اما گلی به بار نیامد
خشکید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد
ای شیر پیر بسته به زنجیر
کز بندت ایچ عار نیامد
سودت حصار و پیک نجاتی
سوی تو وان حصار نیامد
زی تشنه کشتگاه نجیبت
جز ابر زهربار نیامد
یک از آن قوافل پر با
ران گهر نثار نیامد
ای نادر نوادر ایام
کت فرّ و بخت یار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صف کارزار نیامد
افسوس کان سفاین حری
زی ساحل قرار نیامد
وان رنج بی حساب تو دردادک
چون هیچ در شمار نیامد
وز سفله یاوران تو در جنگ
کاری به جز فرار نیامد
من دانم و دلت که غمان چند
آمد ور آشکار نیامد
چندان که غم به جان تو بارید
باران بر کوهسار نیامد
****
***
*******
*******
یابنده ی گل از نیش سر خار نترسد
عاشق به عدالت از سوزش شلاق نترسد
آنکس که شود پیرو پویان
از آتش تیر یا که گل دار نترسد
محسن رجب زاده،
سالگرد کشتار زندانیان سیاسی
25/5/95
............
*************
یابنده ی گل از نیش سر خار نترسد
عاشق به عدالت از سوزش شلاق نترسد
آنکس که شود پیرو پویان
از آتش تیر یا که گل دار نترسد
محسن رجب زاده،
سالگرد کشتار زندانیان سیاسی
25/5/95
............
*************
Past and present
What is Sociological Theory?
Who are the core theorist?
Foundation of sociological theory
· Karl Marx
· Emile Durkhein
· Max Weber
· Charlotte Perkins Gilmen
· Geary Simmel
· W.E.B. Du Bois
Structural Functionalism
Critical Theory
Exchange and Rational choice theory
Symbolic Interactionism
Phenomenology
Feminist Theories
Postmodern theories
· Foucault
· Habermas
· Giddens
The Global Society
Globalization
· Immanuel Wallerstein – World Systems Theory
· George Ritzer – Globalization of Nothing
Edward Said – Orientalism
Past and present
What is Sociological Theory?
Who are the core theorist?
Foundation of sociological theory
· Karl Marx
· Emile Durkhein
· Max Weber
· Charlotte Perkins Gilmen
· Geary Simmel
· W.E.B. Du Bois
Structural Functionalism
Critical Theory
Exchange and Rational choice theory
Symbolic Interactionism
Phenomenology
Feminist Theories
Postmodern theories
· Foucault
· Habermas
· Giddens
The Global Society
Globalization
· Immanuel Wallerstein – World Systems Theory
· George Ritzer – Globalization of Nothing
Edward Said – Orientalism
***************
***************
شنبه 23 جولای2016
شانزدهمین سالگرد
********
در شانزدهمین سالروزِ غروب ا. بامداد، احمد شاملو، درگفتمان سیاسی اجتماعی، به یاد گرامی احمد شاملو، از تاثیر گذارترین شعرای معاصرایران، روزشنبه ۲۳ جولای 2016، 2 مرداد ماه 1385، گرد هم میایم. درِاین جلسه، ضمن صحبت در مورد زندگی، آثار و راه و روش نوشتاری شاملو، پای صحبت سودابه شاملو عزیز نیز خواهیم نشست تا با شاملو بیشتر از نزدیک آشنا شویم.
*******
احمد شاملو (ا. بامداد) در 1304 خورشیدی چشم به جهان گشود و در 1379 خورشیدی (برابر با جولای 2000) در تهران چشم از جهان فروبست. زندگی ادبی - اجتماعی - سیاسی شاملو تقریبأ شهره ی خاص و عام است و این براستی آینه ای است بر چهره ی پر ماجرای تاریخی که قدم به دوران تجدد گذاشته: نسلی چند از ما که دل و جان در گرو هنر و شعر و ادبیات - ازرودکی و فردوسی، تا خیام، مولانا، سعدی، حافظ، و ...- دارند، و درعین حال شیفته ی دگرگونی و نوآوری های نیما و شاعران پس از او، فروغ، اخوان، آزاد، آتشی و ... می باشند. در این میان ا. بامداد فرزند برومند نو آوری و نوید در ادبیات متعهد پس از کودتای امرداد 1332 می باشد. و نیز، به قولی شاید بتوان وی را به عنوان بزرگترین شاعر قرن بیستم (میلادی) ایران به حساب آورد. اگر شعر دلنشین فروغ (منظور شعرهای متاخر اوست) جملگی از تار و پود وجود او بی اراده بر می خیزد، در بیشتر سروده های بامداد عنصر"اراده" جای چندانی ندارد. به عبارت دیگر، شعر بامداد سروده ای است خودجوش که خود را غالبأ به سراینده تحمیل می کند. اما این را هم نمی توان از نظر دور داشت که بامداد از جمله شاعران انگشت شماری است که انواع فرم را در شعر خویش تجربه کرده است. در این رابطه، آشنائی وی با ادبیات و شعر شاعران غرب نمی تواند بی تأثیر بوده باشد. بامداد خالق شعرهائی بس لطیف و همزمان بس تیز و بس برنده است که تمایل وافری به تبارشناسی انسان سر گشته و عاشق دارد؛ انسانی که خود خالق زیبائی است، در زمانی که قلب جهان از نازیبائی از طپش افتاده است. او پیامبر انسان عادل است، سرگشته در برهوتی که عدل پرپر می زند.
یادش گرامی و نامش جاودان باد!
........در جهان هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست
و در دنیای بی قانونی که اداره و هدایتش بدست اوباش و دیوانه گان افتاده هنر چیزی است در حد تنقلات و از آن امید نجات بخشی بر نمی توان داشت. هر چند که آرمان هنر چیزی جز نجات جهان از طریق تغیر بنیادین آن نیست .... البته اگر روزی حکومت خرد بر قرار شود سیاست نیز معنای درستش را باز خواهد یافت. یعنی آنگاه این کلام آلوده به تمهید های ارجمندی اطلاق خواهد شد که برای به نظم و معدلتی شایسته و در خور انسان بکار بسته می شود و نا گزیر شانه خالی کردن از مشارکت در آن به همان اندازه نکوهیده تلقی خواهد شد که امروز آلوده شدن بدان نکوهیده است ......
احمد شاملو
استکهلم، نوامبر 1994
********
کتاب،
در دیار”اهرمنان کتابخوار“1
کتاب را نه جان و نه کلام ست،
کتاب دانه و دام ست.
***
کتاب،
چوبینه اسب کودنی ست،2
که در حصار پذیرای اعتماد،
به انتظار شوم شبیخون شب،
ایستاده ست.
***
کتاب، نه آن کتاب ست،
دردیار“ اهرمنان کتابخوار“، 1
کتاب خانه خراب ست .
***
کتاب،
نهال هرزه درای و بی سروپایی ست،
که هیچ ریشه به آب شرف نمیگیرد،
و نه هیچ اندیشه ،
به ادراک پاک اصالت خاک.
***
کتاب حکم غریبی ست درحکومت ترس،
کتاب لفظ عجیبی ست درعبارت مرگ،
کتاب نه آن کتاب ست ،
کتاب نه خواندنی ست ،
کتاب نه خواندنی ست .
***
دردیار«اهرمنان کتابخوار» 1
کتاب،
نگاه بی پناه پنجره ای ست تنگ و مشبّک،
به صبح سرد جوخه ی اعدام.
***
سیروس بینا
تهران، زمستان ۱۳۴۸ خورشیدی
1-اقتباس از احمد شاملو، سرود آن کس که از کوچه به خانه باز میگردد
گزینه اشعار: (صفحه 128) تاریخ شعر، اردیبهشت 1342
2- کنایه ازاسب چوبین تروا در اسطوره ی یونانی“هلن قهرمان تروا
امروز مطابق همه ی سال هایی که از مرگ شاعر بزرگ آزادی، احمد شاملو، می گذرد، قرار بود به دعوت "کانون نویسندگان ایران "ساعت پنج عصر روز دوم مرداد بر مزار او حاضر شویم و به او شعر والا وفخیم اش ادای احترام کنیم . ماشین ما در بین راه پنچر شد . این شد که پس از پنچر گیری به راهمان ادامه دادیم . نیمه های راه تلفنی با مجری برنامه تماس گرفتیم تا بگوییم که ما سه نفر احیانا یک ربع ساعت دیر تر می رسیم . در طی گفت و گو معلوم شد که ماموران پلیس امنیت، پلیس و لباس شخصی ها از ساعت چهار نیم هردو در بزرگ گورستان امامزاده طاهر را بسته اند و نمی گذارند احدی وارد گورستان شود . فقط حدود صد نفری که پیش ساعت چهار و نیم خودشان را به خاک شاملو رسانده بودند در انتظار ورود بقیه به سرمی برند. امسال دیگر کاری کرده بودند کارستان . بستن درهای گورستان عمومی ؟ از عجایب روزگار است .ساعت پنج و بیست و پنج دقیقه بود که سرانجام به گورستان رسیدیم . پشت درهای بسته مملو از جمعیت مشتاقی بود که در هوای دیوانه کننده ی چهل درجه می خواستند به شاملو برسند اماو خودرا باسد آهنین درهای بسته ی گورستان و باتوم های آخته ی پلیس و فریاد های "متفرق شوید !متفرق شوید !"ماموران معذور سرکوب روبه رو می دیدند .خبر شدیم در همان ساعت اولیه پلیس فریبرز رئیس دانا را خود برده است . به کجا ؟خبر ها متناقض بود.مردم کارخودرا می کردند . خانمی که دیده بود پلیس دلاور "حافظ امنیت مردم"اقدام به عمل شجاعانه ی قاپ زدن و ربودن مجموعه ی شعر های احمد شاملو از دست مردم کرده است از گوشی تلفن همراه خود بنای خواندن شعر های شاملو را گذاشت و ملت هم بااو دم گرفتند . شعر ها را از بر بودند .بخشی از هیئت دبیران که بیرون ازمحوطه گورستان بود به صرافت طبع دریافت که آری:"رودس همین جاست، همین جا بپر !"مزار شاعر بزرگ آزادی در خیابان است نه در محوطه ی گورستان . این بود که هیئت دبیران تصمیم گرفت طبق برنامه ی از پیش مقرر از یکی از اعضای هیئت دبیران بخواهد که "بیانیه "کانون را در همان خیابان بخواند . از جمعیت خواسته شد که فراهم تر شوند و حتی در صورت امکان برکف خیابان بنشینند .که فراهم آمدند و نشستند . هنگامی که بیانیه باصدایی غرا و پر طنین خوانده می شد، جمعیت بخش هایی از بیانیه راکه در آن پارهایی از شعر شاعر آمده بود با صدای بلند دم گرفتند . تا همین ساعت به سبب تراکم جمعیت ترافیک شدیدی ایجاد شده بود و راننده های خودرو های گذری سر ها رااز پنجره ی خودرو ها بیرون آورده بودند و می پرسیدند :"چه شده ؟شما این جا چه می کنید ؟چرا در های قبرستان را بسته اند؟"و مردم چنان که باید و شاید مطلب را تفهیم می کردند :"آمده ایم بر سر مزار شاعر بزرگ مان اما درها را به روی ما بسته اند، از مرده ی او هراس دارند".جمعیت همچنان به خواندن شعر ادامه داد تا این که نیروی پلیس زور آور شد و به اصطلاح کوشیدند مردم را پراکنده کنند . خبر رسید که رئیس دانا را هم رها کرده اند و اورا از همان راهی تهران کرده اند .در همین حین بچه هایی هم که در محوطه گرفتار شده بودند سرانجام به مراسم خیابان پیوستند .فشار پلیس مردم به غلیان آمده را خشمگین ترکرد واین شد که باچهرهای برافروخته یک صدا بنای خواندن سرود "سر اومد زمستون، شکفته بارون "را گذاشتند . حالا خیابان دوم هم بند آمده بود . مردم سرودخوانان ازگورستان دور می شدند.می شد صدای قهقهه ی غرش آسا و معروف شاملو را به گوش جان شنید :"این شد مراسم واقعی، حالا دیگر هر راننده ی کامیون، تریلر، وانت، تاکسی، هر رهگذر خسته از کار و زحمت و گرما می دانست که مردم برای شاعر خود، برای این همدست توده، در خیابان مراسم بزرگداشت برگزار کرده اند ، چه بهتر از این ؟ از این بهتر می خواستید ؟این بهتر بود یادر گوشه ای از گورستان بیتوته کردن و شعر خواندن، سخنرانی کردن ؟ "
روزگاری مارسل پروست درباره ی جان راسکین، نویسنده و منتقد بزرگ انگلیسی، گفته بود:"او حتی در مرگ خود نیز به پاره ای سیارات مُرده و خاموش می ماند که پرتوتابناک نورشان هنوز برما می تابد.
****
شنبه 23 جولای2016
شانزدهمین سالگرد
********
در شانزدهمین سالروزِ غروب ا. بامداد، احمد شاملو، درگفتمان سیاسی اجتماعی، به یاد گرامی احمد شاملو، از تاثیر گذارترین شعرای معاصرایران، روزشنبه ۲۳ جولای 2016، 2 مرداد ماه 1385، گرد هم میایم. درِاین جلسه، ضمن صحبت در مورد زندگی، آثار و راه و روش نوشتاری شاملو، پای صحبت سودابه شاملو عزیز نیز خواهیم نشست تا با شاملو بیشتر از نزدیک آشنا شویم.
*******
احمد شاملو (ا. بامداد) در 1304 خورشیدی چشم به جهان گشود و در 1379 خورشیدی (برابر با جولای 2000) در تهران چشم از جهان فروبست. زندگی ادبی - اجتماعی - سیاسی شاملو تقریبأ شهره ی خاص و عام است و این براستی آینه ای است بر چهره ی پر ماجرای تاریخی که قدم به دوران تجدد گذاشته: نسلی چند از ما که دل و جان در گرو هنر و شعر و ادبیات - ازرودکی و فردوسی، تا خیام، مولانا، سعدی، حافظ، و ...- دارند، و درعین حال شیفته ی دگرگونی و نوآوری های نیما و شاعران پس از او، فروغ، اخوان، آزاد، آتشی و ... می باشند. در این میان ا. بامداد فرزند برومند نو آوری و نوید در ادبیات متعهد پس از کودتای امرداد 1332 می باشد. و نیز، به قولی شاید بتوان وی را به عنوان بزرگترین شاعر قرن بیستم (میلادی) ایران به حساب آورد. اگر شعر دلنشین فروغ (منظور شعرهای متاخر اوست) جملگی از تار و پود وجود او بی اراده بر می خیزد، در بیشتر سروده های بامداد عنصر"اراده" جای چندانی ندارد. به عبارت دیگر، شعر بامداد سروده ای است خودجوش که خود را غالبأ به سراینده تحمیل می کند. اما این را هم نمی توان از نظر دور داشت که بامداد از جمله شاعران انگشت شماری است که انواع فرم را در شعر خویش تجربه کرده است. در این رابطه، آشنائی وی با ادبیات و شعر شاعران غرب نمی تواند بی تأثیر بوده باشد. بامداد خالق شعرهائی بس لطیف و همزمان بس تیز و بس برنده است که تمایل وافری به تبارشناسی انسان سر گشته و عاشق دارد؛ انسانی که خود خالق زیبائی است، در زمانی که قلب جهان از نازیبائی از طپش افتاده است. او پیامبر انسان عادل است، سرگشته در برهوتی که عدل پرپر می زند.
یادش گرامی و نامش جاودان باد!
........در جهان هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست
و در دنیای بی قانونی که اداره و هدایتش بدست اوباش و دیوانه گان افتاده هنر چیزی است در حد تنقلات و از آن امید نجات بخشی بر نمی توان داشت. هر چند که آرمان هنر چیزی جز نجات جهان از طریق تغیر بنیادین آن نیست .... البته اگر روزی حکومت خرد بر قرار شود سیاست نیز معنای درستش را باز خواهد یافت. یعنی آنگاه این کلام آلوده به تمهید های ارجمندی اطلاق خواهد شد که برای به نظم و معدلتی شایسته و در خور انسان بکار بسته می شود و نا گزیر شانه خالی کردن از مشارکت در آن به همان اندازه نکوهیده تلقی خواهد شد که امروز آلوده شدن بدان نکوهیده است ......
احمد شاملو
استکهلم، نوامبر 1994
********
کتاب،
در دیار”اهرمنان کتابخوار“1
کتاب را نه جان و نه کلام ست،
کتاب دانه و دام ست.
***
کتاب،
چوبینه اسب کودنی ست،2
که در حصار پذیرای اعتماد،
به انتظار شوم شبیخون شب،
ایستاده ست.
***
کتاب، نه آن کتاب ست،
دردیار“ اهرمنان کتابخوار“، 1
کتاب خانه خراب ست .
***
کتاب،
نهال هرزه درای و بی سروپایی ست،
که هیچ ریشه به آب شرف نمیگیرد،
و نه هیچ اندیشه ،
به ادراک پاک اصالت خاک.
***
کتاب حکم غریبی ست درحکومت ترس،
کتاب لفظ عجیبی ست درعبارت مرگ،
کتاب نه آن کتاب ست ،
کتاب نه خواندنی ست ،
کتاب نه خواندنی ست .
***
دردیار«اهرمنان کتابخوار» 1
کتاب،
نگاه بی پناه پنجره ای ست تنگ و مشبّک،
به صبح سرد جوخه ی اعدام.
***
سیروس بینا
تهران، زمستان ۱۳۴۸ خورشیدی
تهران، زمستان ۱۳۴۸ خورشیدی
1-اقتباس از احمد شاملو، سرود آن کس که از کوچه به خانه باز میگردد
گزینه اشعار: (صفحه 128) تاریخ شعر، اردیبهشت 1342
2- کنایه ازاسب چوبین تروا در اسطوره ی یونانی“هلن قهرمان تروا
امروز مطابق همه ی سال هایی که از مرگ شاعر بزرگ آزادی، احمد شاملو، می گذرد، قرار بود به دعوت "کانون نویسندگان ایران "ساعت پنج عصر روز دوم مرداد بر مزار او حاضر شویم و به او شعر والا وفخیم اش ادای احترام کنیم . ماشین ما در بین راه پنچر شد . این شد که پس از پنچر گیری به راهمان ادامه دادیم . نیمه های راه تلفنی با مجری برنامه تماس گرفتیم تا بگوییم که ما سه نفر احیانا یک ربع ساعت دیر تر می رسیم . در طی گفت و گو معلوم شد که ماموران پلیس امنیت، پلیس و لباس شخصی ها از ساعت چهار نیم هردو در بزرگ گورستان امامزاده طاهر را بسته اند و نمی گذارند احدی وارد گورستان شود . فقط حدود صد نفری که پیش ساعت چهار و نیم خودشان را به خاک شاملو رسانده بودند در انتظار ورود بقیه به سرمی برند. امسال دیگر کاری کرده بودند کارستان . بستن درهای گورستان عمومی ؟ از عجایب روزگار است .ساعت پنج و بیست و پنج دقیقه بود که سرانجام به گورستان رسیدیم . پشت درهای بسته مملو از جمعیت مشتاقی بود که در هوای دیوانه کننده ی چهل درجه می خواستند به شاملو برسند اماو خودرا باسد آهنین درهای بسته ی گورستان و باتوم های آخته ی پلیس و فریاد های "متفرق شوید !متفرق شوید !"ماموران معذور سرکوب روبه رو می دیدند .خبر شدیم در همان ساعت اولیه پلیس فریبرز رئیس دانا را خود برده است . به کجا ؟خبر ها متناقض بود.مردم کارخودرا می کردند . خانمی که دیده بود پلیس دلاور "حافظ امنیت مردم"اقدام به عمل شجاعانه ی قاپ زدن و ربودن مجموعه ی شعر های احمد شاملو از دست مردم کرده است از گوشی تلفن همراه خود بنای خواندن شعر های شاملو را گذاشت و ملت هم بااو دم گرفتند . شعر ها را از بر بودند .بخشی از هیئت دبیران که بیرون ازمحوطه گورستان بود به صرافت طبع دریافت که آری:"رودس همین جاست، همین جا بپر !"مزار شاعر بزرگ آزادی در خیابان است نه در محوطه ی گورستان . این بود که هیئت دبیران تصمیم گرفت طبق برنامه ی از پیش مقرر از یکی از اعضای هیئت دبیران بخواهد که "بیانیه "کانون را در همان خیابان بخواند . از جمعیت خواسته شد که فراهم تر شوند و حتی در صورت امکان برکف خیابان بنشینند .که فراهم آمدند و نشستند . هنگامی که بیانیه باصدایی غرا و پر طنین خوانده می شد، جمعیت بخش هایی از بیانیه راکه در آن پارهایی از شعر شاعر آمده بود با صدای بلند دم گرفتند . تا همین ساعت به سبب تراکم جمعیت ترافیک شدیدی ایجاد شده بود و راننده های خودرو های گذری سر ها رااز پنجره ی خودرو ها بیرون آورده بودند و می پرسیدند :"چه شده ؟شما این جا چه می کنید ؟چرا در های قبرستان را بسته اند؟"و مردم چنان که باید و شاید مطلب را تفهیم می کردند :"آمده ایم بر سر مزار شاعر بزرگ مان اما درها را به روی ما بسته اند، از مرده ی او هراس دارند".جمعیت همچنان به خواندن شعر ادامه داد تا این که نیروی پلیس زور آور شد و به اصطلاح کوشیدند مردم را پراکنده کنند . خبر رسید که رئیس دانا را هم رها کرده اند و اورا از همان راهی تهران کرده اند .در همین حین بچه هایی هم که در محوطه گرفتار شده بودند سرانجام به مراسم خیابان پیوستند .فشار پلیس مردم به غلیان آمده را خشمگین ترکرد واین شد که باچهرهای برافروخته یک صدا بنای خواندن سرود "سر اومد زمستون، شکفته بارون "را گذاشتند . حالا خیابان دوم هم بند آمده بود . مردم سرودخوانان ازگورستان دور می شدند.می شد صدای قهقهه ی غرش آسا و معروف شاملو را به گوش جان شنید :"این شد مراسم واقعی، حالا دیگر هر راننده ی کامیون، تریلر، وانت، تاکسی، هر رهگذر خسته از کار و زحمت و گرما می دانست که مردم برای شاعر خود، برای این همدست توده، در خیابان مراسم بزرگداشت برگزار کرده اند ، چه بهتر از این ؟ از این بهتر می خواستید ؟این بهتر بود یادر گوشه ای از گورستان بیتوته کردن و شعر خواندن، سخنرانی کردن ؟ "
روزگاری مارسل پروست درباره ی جان راسکین، نویسنده و منتقد بزرگ انگلیسی، گفته بود:"او حتی در مرگ خود نیز به پاره ای سیارات مُرده و خاموش می ماند که پرتوتابناک نورشان هنوز برما می تابد.
****
برگزاري مراسم سالگرد درگذشت احمد شاملو پشت درهاي بسته مزار شاعر
گزارش راديو ندا از برگزاري مراسم شانزدهمين سالگرد درگذشت شاعر بزرگ آزادي در گورستان امامزاده طاهر، در گفتگو با رضا خندان ( مهابادي ) عضو كانون نويسندگان ايران .
ه.ش. ۱۳۹۵ مرداد ۳, یکشنبه
متن و حاشيه برگزاري مراسم سالگرد شاملو، در گفتگو با رضا خندان
رضا خندان ( مهابادي )، عضو كانون نويسندگان ايران، در گفتگو با راديو ندا از متن و حاشيه برگزاري مراسم شانزدهمين سالگرد درگذشت احمد شاملو شاعر بزرگ آزادي در گورستان امامزاده طاهر كرج مي گويد.
*******
احمد شاملو بود دیگر.../محمد قراگوزلو
4 جولای 2010
9 سال پس از روزگار تلخ و تاری که استاد یگانه و دوست دردانه ی ما احمد شاملو هیچ کاره ی مُلک وجود خویش شد (3/ مرداد/1379)؛ از "خاک گلگون" و در "باغ خون" سرزمین بیدریغ ما "لاله های شکفته ی شرقی" (سعید سلطانپور) روییده اند. درباره ی وجوه مختلف شعر و زندگی اجتماعی شاملو، نگارنده بسیار نوشته و کمتر مجال نشر و انتشار یافته است. کتاب " نازلی سخن نگفت"من در سال 1382، هنگام فرمانرمایی اصلاحطلبان بر قلمرو وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در سد سانسور متوقف ماند. پیش از آن کتاب ساده و سطحی "چنین گفت بامداد خسته" (1381: انتشارات آزاد مهر) کسوت نشر پوشیده بود و پس از آن کتاب تحلیلی "همسایهگان درد" (1386: موسسه ی انتشارات نگاه) از این قلم چاپ شده است.
دنباله ی مطلب
************
*******
سخنرانى در مورد مسايل طرح شده توسط احمد شاملو در باره ی شاهنامه
احمد شاملو ، شاعر طراز اول ایران ، شخصيتی برجسته در شعر جهان ، محقق ، نويسنده و مترجمى والا مقام ، ژورناليستی زبردست ، حافظ شناسى بزرگ و مختصر اينکه اسطورهٌ عظيم ادبيات معاصر ايران است . يکی از گرانبارترين خدمات وى به ادبيات فارسى ، كار حِيرت آورىست كه بر روى دِیوان حافظ انجام داده و با مقايسه ، مقابله و تطور در بيش از چهل نسخه متفاوت موجود ، چنان پالاِش و آرايشی به غزليات اين شاعر و متفكر بزرگ داده است كه به درستى ميتوان مدعى شد كه حافظ را احيا نموده و به مقام واقعى اش نشانده است . براى پى بردن به عظمت اين كار ، كافيست به مقدمه حافظ شاملو مراجعه شود .
كار عظيم ديگرى كه احمد شاملو متقبلش شده و سى ساليست كه بدان مشغول است ، فراهم كردن فرهنگ لغات و اصطلاحات عاميانه ايست تحت عنوان « كتاب كوچه » كه در نوع خود بي نظِير است و تا كنون فقط پنج ، شش جلد آن منتشر شده و چندين جلد دِيگر آن هنوز اجازه انتشارنيافته است . در حاليكه كار روى آن كماكان ادامه دارد و در انتها شايد به چند ده جلد بالغ شود .
من در اينجا نيازى نمى بينم كه با نام بردن از انبوه ترجمه ها ، كتابهاى شعر ، نقدها و بررسيهاى ادبى ، مقالات ، نوآوري هاى واژگانى و زبانى و نشريات ارزشمندى كه اين بزرگمرد جاودانه ادبيات ايران تا حال ارايه داده است ، بيش از اين مقام والاى ادبى وى را بنمايانم ، چرا كه همه ما آنرا مى دانيم و اينرا نيز ميدانِم كه اين روزها بازار شاملو كوبى حسابى گرم است ، همانگونه كه چندى پيش بازار سلمان رشدى كشى گرم بود . و در واقع چه فرقى هست ميان اين دو ؟
اگر ناتوان باشيم مى كوبيمش و گر توانمند ميکشيمش ، اگر بر سرير قدرت باشيم لبانش را مى دوزيم وگر در حضيض فترت ، آتش کينه بر مى افروزيم .
همه اين هياهو از پس سخنراني آغاز گشت كه احمد شاملو در هفتم آوريل سال 90 در شهر دانشگاهى بركلى نمود و پيرو آن همه آنهايی كه روشنگرى شاملو درباره نه فردوسى، بلكه جمشيد و ضحاك و فريدون را موافق جايگاه و پايگاه و پرچمهاى خود نطافتند، آتش بلوا را برافروختند و شاملو را ماردوشى مجدد قلمداد نمودند كه گويا مقدسات ملى را به سخره گرفته است و قصد نابودى آنها را دارد .
در اين ميان عده اى هم فرصت را مغتنم شمرده و به تصفيه خرده حسابهاى شخصى و سياسى وغيره، به نام فردوسى پرستى پرداختند و بعضى بى خردانه، برخى جاه طلبانه و تعدادى هم فروتنانه به احمد شاملو تاختند. خب به زعم اينان، تنور داغ است و نان را بايد چسباند .
و حتى كار به جايی رسيد كه سازمانى در سيدنى كه خود را ظاهرا، بيطرف و غير سياسى و غير تبعيضی وغيره معرفى مى نمايد، در اين مورد استثنا قايل شد و شب شعرى ترتيب داد كه در آن سخنرانانش به گفته هاى شاملو تاختند و همچنين يکی از رادیوهاى فارسى زبان سيدنى، وى را به اجاره دادن بالاخانه متهم نمود. ( دقیقاً با همين لفظ ) . من از اينان و همه دِکرانى كه چنين دچار تب تعصب شاهنامه پرستى و فردوسى پرستى شده اند، سئوال مى كنم، آيا صادقانه سخنان شاملو را شنيده وياخوانده ايد ؟
براستى شاملو چه گفته است كه چنين آب به خوابگه مورچگان سرازير گشته است ؟
آيا شاملو جوانيست كه جوياى نام آمده است. كه با در آويختن به فردوسى قصد نام آورى دارد ؟ ويا اينکه محقق و اديبی است مسئول كه دست آورد تحقيقاتش را شجاعانه در برابر همگان نهاده و همه حرفش اين است كه، براى شناخت حقايق، فقط به آنچه كه به خوردمان مى دهند نبايد اكتفا کنيم .
مگر او درباره فردوسى چه گفته است، جز اشاره به اين واقعيت كه فردوسى موجوديست زمينی و طبعاً داراى علايق زمينی، و پذيرفتن دربست سخنى كه وى هزار سال پيش، عنوان كرده است به صورت يک آيه ی مُنزل، گناه بى دقتى و بت پرستى ماست ونه گناه فردوسى كه منافع طبقاتى و يا معتقدات خويش را در نظر داشته است. آرى، اين چکيده و جوهر سخنان شاملو است .
شاملو در سخنانش به کيش شخصيت مى تازد و مخاطبينش را از شخصيت پرستى و بت پرستى بر حذر مى دارد و چنين مى گويد" انسان به برگزيده گان بشريت احترام مى گذارد و از مشعل انديشه هاى آنان روشنايی مى گيرد، اما درست از آن لحظه كه از برگزيده گان زمينی و اجتماعى خود شروع به ساختن بت آسمانى قابل پرستش مى كند، نه فقط به آن فرد برگزيده توهينروا مى دارد . . . (بلكه خود نيز) به اعماق سياهى و سفاهت و ابتذال و تعصب جاهلانه سرنگون مى شود".
دوستان ارجمند، اصولا تعصب كور است و كر، نه حرف حساب را مى شنود و نه واقعيات زمان را مى بيند و اين را ما بارها در تاريخ ديده و خود نيز بدترين نوع آنرا شايد، كه بانى آواره گى و دربه دریهايمان در هر سوى جهان بوده است ، در سالهاى اخِير نيک تجربه كرده ايم و درياافته ايم كه تعصب بیمارى خوف انگیزى است كه حماقت مى كارد و متعصب داسى است در دست فرصت طلبان و جباران جهت قلع و قمع هر نوآورى و آزاد اندیشی، و خلاصه اینکه تعصب ویرانگر است، چه هزار و چهارصدساله ی آسمانى اش و چه هزارساله ی زمینی اش، چه از نوع الهى اش و چه فلسفى و علمى اش .
اساساً فردوسى در شاهنامه داراى دو چهره است. چهره اول از آن ادیبی است توانا كه زبان پارسى را مى پالاید و عجم را زنده مى كند و چهره دوم مورخ اسطوره پردازیست كه تاریخ باستانى ایران را بازگو مى کند.
فردوسى ادیب و اسطوره پردازمورد بحث شاملو نیست، آنچه مورد بحث وى است، فردوسى مورخ است و داستان ضحاك، در واقع خود این هم اساساً مورد بحث شاملو و شاملویان نیست، چرا كه مسئله ی ضحاك و غیره مسئله ایست چند هزار ساله و صحت و سقم روایتش به هر شكل و شیوه اى كه بیان شده باشد، دردى از دردهاى امروز ما را دوا نخواهد كرد، این را شاملویان هم مى دانند و خوب هم مى دانند. لیکن هنگامى كه افسانه هاى تاریخى هزار سال پیش گفته شده، سند حقانیت عده اى در زمان ما قرار می گیرد، این نبش قبر لازم مى آید .
احمد شاملو در سخنرانى اش قبل از پرداختن به فردوسى و ضحاك از كمبوجیه، بردیا و داریوش سخن مى راند و با كند و كاو در آثار مورخین معتبر جهانى، چون هرودوت و دیاكونوف و همچنین با استناد به سنگ نوشته بیستون، كه به فرمان داریوش نقش شده است، به این نتیجه مى رسد كه بر خلاف آنچه كه تا حال در مدارس به ما گفته شده، بردیانه تنها دروغین نبوده، بلكه انسانى آزاده و مردم دوست بوده است كه به محض رسیدن به قدرت، بردگى را ملغى كرده، خدمت نظام اجبارى را حذف نموده، سه سال مالیات را به مالیات دهنده گان بخشیده و خلاصه اینکه به اصلاحات عظیم و بى سابقه اى در مناسبات اجتماعى دست زده است .
و از طرف دیگر با استناد به تحقیقات آقاى حصورى محقق و مورخ معاصر و تطور آثارالباقیه ی ابوریحان بیرونى و همچنین خود شاهنامه ی فردوسى، شباهت هاى فراوانى بین ضحاك اسطوره اى و بردیاى تاریخی مى یابد و آندو را یکی مى انگارد و طبعاً به تطهیر ضحاك و تكذیب جمشید و فریدون و كاوه مى پردازد .
شاملو در آن سخنرانى از عدل انوشیروان هم سخن رانده است، انوشیروانى كه به یک روز یکصد و سى هزار ایرانى را به جرم داشتن عقاید مزدكى، از سر تا كمر در چاله هاى آهك كاشت، و بقولى باغ معلق بوجود آورد. شاملو در بخش دیگرى از سخنانش ضمن ارج نهادن به عملكرد فردوسى در عصر خودش چنین می گوید: " شاهنامه فردوسى اگر در زمان خود او، یعنی هزار سال پیش، مبارزه براى ایران عرب زده، خلیفه زده و تركان سلجوقى زده را ترغیب مى كرده است، امروزهِ ی روز باید با آگاهى بدان برخورد شود ونه با چشم بسته ". شاملو شخصیت تاریخی و عملكرد اجتماعى ضحاك را آنگونه كه تصویر شده است، مورد تردید قرار مى دهد. رِندان اما به دفاع از فردوسى مى پردازند . . . . چرا ؟؟ علت روشن است، از این رو كه تعصب در مورد فردوسى از قبل ساخته و پرداخته شده است و با مظلوم قراردادن فردوسى، براحتى مى توان مطلب را به داس تعصب سپرد و همه گفته هاى شاملو را لوث كرد، و مى بینیم كه كاربرد تعصب چه ساده و آسان است. به همان سادگى كه با یک تحكم مى شود در روزنامه آینده گان را بست، سلمان رشدى را واجب القتل شمرد، آن دیگری را در آن سر دنیا مانند گوسفند سر برید، گالیله و كپرنیک را به استغفار و برونو رابه شعله هاى آتش سپرد و یا هزاران نفر را در زندانها به جرم دگرگونه اندیشیدن ویا دگرگونه معتقد بودن، با یک اشاره به جلاد سپرد و قتل عام كرد .
آرى ، اینها نمونه هاى اندكى است از بركات تعصب و یقیناً هیچ كدام آنها براى عاملینش افتخار آفرین نبوده است، اگر چیزى براى انسان و انسانیت افتخار آفرین و آینده ساز بوده است، همانا باز بینی و شك در ارزشهاى گذشته و حال و تلاش در جهت نو آفرینی و نو آورى بوده است، و نه سر سپردگى و پرستش هر آنچه را كه از قعر قرون به وراثتش رسیده، و هرگز هم به فكر بازبینی و رهایی خود از قید بدیهیاتی كه دستكم در این عصر دیگر بدیهی نیتند، نیفتاده است .
در وافع مى توان درباره این موضوع كه به زعم من یکی از گره گاههاى عمده ی عقب مانده گى و فلاكت فرهنگى و اجتماعى جوامع بشرى، بویژه جوامع در جا زده اى از نوع ایران است، بیش از اینها سخن گفت. این اما از حوصله ی مجلس کنونی بیرون است و من در پایان امیدوارم كه نگذاریم روح سلطان محمودها در ما حلول كند تا بتوانیم احمد شاملو را پیش از وداع با این جهان قدر بداریم .
سیدنی، 24 نوامبر 1990
*******
احمد شاملو بود دیگر.../محمد قراگوزلو
4 جولای 2010
9 سال پس از روزگار تلخ و تاری که استاد یگانه و دوست دردانه ی ما احمد شاملو هیچ کاره ی مُلک وجود خویش شد (3/ مرداد/1379)؛ از "خاک گلگون" و در "باغ خون" سرزمین بیدریغ ما "لاله های شکفته ی شرقی" (سعید سلطانپور) روییده اند. درباره ی وجوه مختلف شعر و زندگی اجتماعی شاملو، نگارنده بسیار نوشته و کمتر مجال نشر و انتشار یافته است. کتاب " نازلی سخن نگفت"من در سال 1382، هنگام فرمانرمایی اصلاحطلبان بر قلمرو وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در سد سانسور متوقف ماند. پیش از آن کتاب ساده و سطحی "چنین گفت بامداد خسته" (1381: انتشارات آزاد مهر) کسوت نشر پوشیده بود و پس از آن کتاب تحلیلی "همسایهگان درد" (1386: موسسه ی انتشارات نگاه) از این قلم چاپ شده است.
************
*******
سخنرانى در مورد مسايل طرح شده توسط احمد شاملو در باره ی شاهنامه
احمد شاملو ، شاعر طراز اول ایران ، شخصيتی برجسته در شعر جهان ، محقق ، نويسنده و مترجمى والا مقام ، ژورناليستی زبردست ، حافظ شناسى بزرگ و مختصر اينکه اسطورهٌ عظيم ادبيات معاصر ايران است . يکی از گرانبارترين خدمات وى به ادبيات فارسى ، كار حِيرت آورىست كه بر روى دِیوان حافظ انجام داده و با مقايسه ، مقابله و تطور در بيش از چهل نسخه متفاوت موجود ، چنان پالاِش و آرايشی به غزليات اين شاعر و متفكر بزرگ داده است كه به درستى ميتوان مدعى شد كه حافظ را احيا نموده و به مقام واقعى اش نشانده است . براى پى بردن به عظمت اين كار ، كافيست به مقدمه حافظ شاملو مراجعه شود .
كار عظيم ديگرى كه احمد شاملو متقبلش شده و سى ساليست كه بدان مشغول است ، فراهم كردن فرهنگ لغات و اصطلاحات عاميانه ايست تحت عنوان « كتاب كوچه » كه در نوع خود بي نظِير است و تا كنون فقط پنج ، شش جلد آن منتشر شده و چندين جلد دِيگر آن هنوز اجازه انتشارنيافته است . در حاليكه كار روى آن كماكان ادامه دارد و در انتها شايد به چند ده جلد بالغ شود .
من در اينجا نيازى نمى بينم كه با نام بردن از انبوه ترجمه ها ، كتابهاى شعر ، نقدها و بررسيهاى ادبى ، مقالات ، نوآوري هاى واژگانى و زبانى و نشريات ارزشمندى كه اين بزرگمرد جاودانه ادبيات ايران تا حال ارايه داده است ، بيش از اين مقام والاى ادبى وى را بنمايانم ، چرا كه همه ما آنرا مى دانيم و اينرا نيز ميدانِم كه اين روزها بازار شاملو كوبى حسابى گرم است ، همانگونه كه چندى پيش بازار سلمان رشدى كشى گرم بود . و در واقع چه فرقى هست ميان اين دو ؟
اگر ناتوان باشيم مى كوبيمش و گر توانمند ميکشيمش ، اگر بر سرير قدرت باشيم لبانش را مى دوزيم وگر در حضيض فترت ، آتش کينه بر مى افروزيم .
همه اين هياهو از پس سخنراني آغاز گشت كه احمد شاملو در هفتم آوريل سال 90 در شهر دانشگاهى بركلى نمود و پيرو آن همه آنهايی كه روشنگرى شاملو درباره نه فردوسى، بلكه جمشيد و ضحاك و فريدون را موافق جايگاه و پايگاه و پرچمهاى خود نطافتند، آتش بلوا را برافروختند و شاملو را ماردوشى مجدد قلمداد نمودند كه گويا مقدسات ملى را به سخره گرفته است و قصد نابودى آنها را دارد .
در اين ميان عده اى هم فرصت را مغتنم شمرده و به تصفيه خرده حسابهاى شخصى و سياسى وغيره، به نام فردوسى پرستى پرداختند و بعضى بى خردانه، برخى جاه طلبانه و تعدادى هم فروتنانه به احمد شاملو تاختند. خب به زعم اينان، تنور داغ است و نان را بايد چسباند .
و حتى كار به جايی رسيد كه سازمانى در سيدنى كه خود را ظاهرا، بيطرف و غير سياسى و غير تبعيضی وغيره معرفى مى نمايد، در اين مورد استثنا قايل شد و شب شعرى ترتيب داد كه در آن سخنرانانش به گفته هاى شاملو تاختند و همچنين يکی از رادیوهاى فارسى زبان سيدنى، وى را به اجاره دادن بالاخانه متهم نمود. ( دقیقاً با همين لفظ ) . من از اينان و همه دِکرانى كه چنين دچار تب تعصب شاهنامه پرستى و فردوسى پرستى شده اند، سئوال مى كنم، آيا صادقانه سخنان شاملو را شنيده وياخوانده ايد ؟
براستى شاملو چه گفته است كه چنين آب به خوابگه مورچگان سرازير گشته است ؟
آيا شاملو جوانيست كه جوياى نام آمده است. كه با در آويختن به فردوسى قصد نام آورى دارد ؟ ويا اينکه محقق و اديبی است مسئول كه دست آورد تحقيقاتش را شجاعانه در برابر همگان نهاده و همه حرفش اين است كه، براى شناخت حقايق، فقط به آنچه كه به خوردمان مى دهند نبايد اكتفا کنيم .
مگر او درباره فردوسى چه گفته است، جز اشاره به اين واقعيت كه فردوسى موجوديست زمينی و طبعاً داراى علايق زمينی، و پذيرفتن دربست سخنى كه وى هزار سال پيش، عنوان كرده است به صورت يک آيه ی مُنزل، گناه بى دقتى و بت پرستى ماست ونه گناه فردوسى كه منافع طبقاتى و يا معتقدات خويش را در نظر داشته است. آرى، اين چکيده و جوهر سخنان شاملو است .
شاملو در سخنانش به کيش شخصيت مى تازد و مخاطبينش را از شخصيت پرستى و بت پرستى بر حذر مى دارد و چنين مى گويد" انسان به برگزيده گان بشريت احترام مى گذارد و از مشعل انديشه هاى آنان روشنايی مى گيرد، اما درست از آن لحظه كه از برگزيده گان زمينی و اجتماعى خود شروع به ساختن بت آسمانى قابل پرستش مى كند، نه فقط به آن فرد برگزيده توهينروا مى دارد . . . (بلكه خود نيز) به اعماق سياهى و سفاهت و ابتذال و تعصب جاهلانه سرنگون مى شود".
دوستان ارجمند، اصولا تعصب كور است و كر، نه حرف حساب را مى شنود و نه واقعيات زمان را مى بيند و اين را ما بارها در تاريخ ديده و خود نيز بدترين نوع آنرا شايد، كه بانى آواره گى و دربه دریهايمان در هر سوى جهان بوده است ، در سالهاى اخِير نيک تجربه كرده ايم و درياافته ايم كه تعصب بیمارى خوف انگیزى است كه حماقت مى كارد و متعصب داسى است در دست فرصت طلبان و جباران جهت قلع و قمع هر نوآورى و آزاد اندیشی، و خلاصه اینکه تعصب ویرانگر است، چه هزار و چهارصدساله ی آسمانى اش و چه هزارساله ی زمینی اش، چه از نوع الهى اش و چه فلسفى و علمى اش .
اساساً فردوسى در شاهنامه داراى دو چهره است. چهره اول از آن ادیبی است توانا كه زبان پارسى را مى پالاید و عجم را زنده مى كند و چهره دوم مورخ اسطوره پردازیست كه تاریخ باستانى ایران را بازگو مى کند.
فردوسى ادیب و اسطوره پردازمورد بحث شاملو نیست، آنچه مورد بحث وى است، فردوسى مورخ است و داستان ضحاك، در واقع خود این هم اساساً مورد بحث شاملو و شاملویان نیست، چرا كه مسئله ی ضحاك و غیره مسئله ایست چند هزار ساله و صحت و سقم روایتش به هر شكل و شیوه اى كه بیان شده باشد، دردى از دردهاى امروز ما را دوا نخواهد كرد، این را شاملویان هم مى دانند و خوب هم مى دانند. لیکن هنگامى كه افسانه هاى تاریخى هزار سال پیش گفته شده، سند حقانیت عده اى در زمان ما قرار می گیرد، این نبش قبر لازم مى آید .
احمد شاملو در سخنرانى اش قبل از پرداختن به فردوسى و ضحاك از كمبوجیه، بردیا و داریوش سخن مى راند و با كند و كاو در آثار مورخین معتبر جهانى، چون هرودوت و دیاكونوف و همچنین با استناد به سنگ نوشته بیستون، كه به فرمان داریوش نقش شده است، به این نتیجه مى رسد كه بر خلاف آنچه كه تا حال در مدارس به ما گفته شده، بردیانه تنها دروغین نبوده، بلكه انسانى آزاده و مردم دوست بوده است كه به محض رسیدن به قدرت، بردگى را ملغى كرده، خدمت نظام اجبارى را حذف نموده، سه سال مالیات را به مالیات دهنده گان بخشیده و خلاصه اینکه به اصلاحات عظیم و بى سابقه اى در مناسبات اجتماعى دست زده است .
و از طرف دیگر با استناد به تحقیقات آقاى حصورى محقق و مورخ معاصر و تطور آثارالباقیه ی ابوریحان بیرونى و همچنین خود شاهنامه ی فردوسى، شباهت هاى فراوانى بین ضحاك اسطوره اى و بردیاى تاریخی مى یابد و آندو را یکی مى انگارد و طبعاً به تطهیر ضحاك و تكذیب جمشید و فریدون و كاوه مى پردازد .
شاملو در آن سخنرانى از عدل انوشیروان هم سخن رانده است، انوشیروانى كه به یک روز یکصد و سى هزار ایرانى را به جرم داشتن عقاید مزدكى، از سر تا كمر در چاله هاى آهك كاشت، و بقولى باغ معلق بوجود آورد. شاملو در بخش دیگرى از سخنانش ضمن ارج نهادن به عملكرد فردوسى در عصر خودش چنین می گوید: " شاهنامه فردوسى اگر در زمان خود او، یعنی هزار سال پیش، مبارزه براى ایران عرب زده، خلیفه زده و تركان سلجوقى زده را ترغیب مى كرده است، امروزهِ ی روز باید با آگاهى بدان برخورد شود ونه با چشم بسته ". شاملو شخصیت تاریخی و عملكرد اجتماعى ضحاك را آنگونه كه تصویر شده است، مورد تردید قرار مى دهد. رِندان اما به دفاع از فردوسى مى پردازند . . . . چرا ؟؟ علت روشن است، از این رو كه تعصب در مورد فردوسى از قبل ساخته و پرداخته شده است و با مظلوم قراردادن فردوسى، براحتى مى توان مطلب را به داس تعصب سپرد و همه گفته هاى شاملو را لوث كرد، و مى بینیم كه كاربرد تعصب چه ساده و آسان است. به همان سادگى كه با یک تحكم مى شود در روزنامه آینده گان را بست، سلمان رشدى را واجب القتل شمرد، آن دیگری را در آن سر دنیا مانند گوسفند سر برید، گالیله و كپرنیک را به استغفار و برونو رابه شعله هاى آتش سپرد و یا هزاران نفر را در زندانها به جرم دگرگونه اندیشیدن ویا دگرگونه معتقد بودن، با یک اشاره به جلاد سپرد و قتل عام كرد .
آرى ، اینها نمونه هاى اندكى است از بركات تعصب و یقیناً هیچ كدام آنها براى عاملینش افتخار آفرین نبوده است، اگر چیزى براى انسان و انسانیت افتخار آفرین و آینده ساز بوده است، همانا باز بینی و شك در ارزشهاى گذشته و حال و تلاش در جهت نو آفرینی و نو آورى بوده است، و نه سر سپردگى و پرستش هر آنچه را كه از قعر قرون به وراثتش رسیده، و هرگز هم به فكر بازبینی و رهایی خود از قید بدیهیاتی كه دستكم در این عصر دیگر بدیهی نیتند، نیفتاده است .
در وافع مى توان درباره این موضوع كه به زعم من یکی از گره گاههاى عمده ی عقب مانده گى و فلاكت فرهنگى و اجتماعى جوامع بشرى، بویژه جوامع در جا زده اى از نوع ایران است، بیش از اینها سخن گفت. این اما از حوصله ی مجلس کنونی بیرون است و من در پایان امیدوارم كه نگذاریم روح سلطان محمودها در ما حلول كند تا بتوانیم احمد شاملو را پیش از وداع با این جهان قدر بداریم .
سیدنی، 24 نوامبر 1990
*************
تقدیم به ترانه موسوی جان شیفته ای که در مرداد ماه توسط اطلاعات سپاه دستگیر وبعد از تجاوز وحشیانه و دسته جمعی پیکر نازنبنش را در حالی که زنده بود در جاده کرج قزوین سوزاندند
ترانه !!
به نام نامی مردم به نام آرمان و آرزوهای طلايی رنگ و نورانی
به تو ای دشمن مردم آی خونخوار
آی جلاد
منم من دختری آزاده از ایران
من ترانه
یک نشانه از هزار بی داد
گر به خشم دامنم آلوده اید
یا که از ترس پیکرم سوزانده اید
چه توانید کرد با رقص بین باد و تنم
می برد هر سو بی گمان خاکسترم
هم ز خاکستر و از خون ندا
می رسد هر دم به گوش آوای ما
ای وطن
آزاد و از بند رها می خواهمت
20 تیرماه 1388 تقدیم به ترانه موسوی
________________
*************
تقدیم به ترانه موسوی جان شیفته ای که در مرداد ماه توسط اطلاعات سپاه دستگیر وبعد از تجاوز وحشیانه و دسته جمعی پیکر نازنبنش را در حالی که زنده بود در جاده کرج قزوین سوزاندند
ترانه !!
به نام نامی مردم به نام آرمان و آرزوهای طلايی رنگ و نورانی
به تو ای دشمن مردم آی خونخوار
آی جلاد
منم من دختری آزاده از ایران
من ترانه
یک نشانه از هزار بی داد
گر به خشم دامنم آلوده اید
یا که از ترس پیکرم سوزانده اید
چه توانید کرد با رقص بین باد و تنم
می برد هر سو بی گمان خاکسترم
هم ز خاکستر و از خون ندا
می رسد هر دم به گوش آوای ما
ای وطن
آزاد و از بند رها می خواهمت
20 تیرماه 1388 تقدیم به ترانه موسوی
________________
شنبه 16 جولای 2016
هجوم فرهنگی جمهوری اسلامی
شنبه 16 جولای 2016
________________
________________
شنبه 16 جولای 2016
هجوم فرهنگی جمهوری اسلامی
شنبه 16 جولای 2016
___________________
2016 شنبه 9 جولای
تأملی بر مشکلات و موانعی که بر سر راه تکامل جنبش های اجتماعی ایران قرار دارند:
برای نمونه جنبش های کارگران و معلمان
با جابر کلیبی
دبیرسابق کنفدراسیون جهانی دانشجویان و محصلین ایرانی و فعال سیاسی چپ
فایل های یوتیوب/صوتی
فایلهای صوتی
اعتصاب غذای جعفر عظیم زاده و اسماعیل عبدی در زندان برای لغو احکام و اتهامات صادره علیه فعالان اجتماعی و ادامه آن توسط عظیم زاده که سرانجام پس از ۶۴ روز اعتصاب و سرانجام آزادی موقت او از زندان یک پیروزی مهم برای ادامه مبارزه جهت کسب حقوق پایمال شده توده های زحمت کش است. این موفقیت پیش از هر چیز مدیون استقامت، پیگری و درایت سیاسی خود جعفر عظیم زاده می باشد. مقاومت طولانی مدت جعفر و ادامه مصممانه اعتصاب غذا در واقع زمینه مناسبی است برای ارزیابی و تحلیل از وضعیت عمومی جنبش های اجتماعی ایران، بویژه جنبش های کارگری و معلمان!
در پرتو چگونگی بر خورد نهادهای اجتماعی به این رخداد - که توانست تکانی به جنبش های اجتماعی بدهد! می توان نقاط ضعف و قوت نهادی های اجتماعی موجود را ارزیابی نمود و بر این اساس تدابیر لازم برای رفع کمبودها و ضعف های ساختاری و سیاسی نهادهای کارگری و معلمان را برای ارتقاء کیفیت آنها اتخاذ نمود.
در این بحث به نکات زیر اشاره خواهد رفت :
۱- وضعیت عمومی جنبش کارگری، نقصان های سیاسی، تشکیلاتی و بینشی در نهادهای کارگری
۲- نگاهی به جنبش معلمان و بن بست سیاسی و ایدئولوژیک کانون های صنفی و فرهنگی موجود، راه برون رفت از بن بست های کنونی
۳- جنبش دانشجویی و مشکلات آن
___________________
2016 شنبه 9 جولای
برای نمونه جنبش های کارگران و معلمان
با جابر کلیبی
دبیرسابق کنفدراسیون جهانی دانشجویان و محصلین ایرانی و فعال سیاسی چپ
فایل های یوتیوب/صوتی
فایلهای صوتی
فایل های یوتیوب/صوتی
فایلهای صوتی
اعتصاب غذای جعفر عظیم زاده و اسماعیل عبدی در زندان برای لغو احکام و اتهامات صادره علیه فعالان اجتماعی و ادامه آن توسط عظیم زاده که سرانجام پس از ۶۴ روز اعتصاب و سرانجام آزادی موقت او از زندان یک پیروزی مهم برای ادامه مبارزه جهت کسب حقوق پایمال شده توده های زحمت کش است. این موفقیت پیش از هر چیز مدیون استقامت، پیگری و درایت سیاسی خود جعفر عظیم زاده می باشد. مقاومت طولانی مدت جعفر و ادامه مصممانه اعتصاب غذا در واقع زمینه مناسبی است برای ارزیابی و تحلیل از وضعیت عمومی جنبش های اجتماعی ایران، بویژه جنبش های کارگری و معلمان!
در پرتو چگونگی بر خورد نهادهای اجتماعی به این رخداد - که توانست تکانی به جنبش های اجتماعی بدهد! می توان نقاط ضعف و قوت نهادی های اجتماعی موجود را ارزیابی نمود و بر این اساس تدابیر لازم برای رفع کمبودها و ضعف های ساختاری و سیاسی نهادهای کارگری و معلمان را برای ارتقاء کیفیت آنها اتخاذ نمود.
در این بحث به نکات زیر اشاره خواهد رفت :
۱- وضعیت عمومی جنبش کارگری، نقصان های سیاسی، تشکیلاتی و بینشی در نهادهای کارگری
۲- نگاهی به جنبش معلمان و بن بست سیاسی و ایدئولوژیک کانون های صنفی و فرهنگی موجود، راه برون رفت از بن بست های کنونی
۳- جنبش دانشجویی و مشکلات آن
James McMurty" We Can't Make it here Anymore "
این دیگر کفاف زندگی ما را نمیدهد:جیمز مک مورتی
We can't make it here anymore
There’s a Vietnam Vet with a cardboard sign
Sitting there by the left turn line
Flag on his wheelchair flapping in the breeze
One leg missing and both hands free
No one’s paying much mind to him
The V.A. budget’s just stretched so thin
And now there’s more coming back from the Mideast war
We can’t make it here anymore
That big ol’ building was the textile mill that fed our kids and it paid our bills
But they turned us out and they closed the doors
We can’t make it here anymore
See those pallets piled up on the loading dock
They’re just gonna sit there ‘til they rot
‘Cause there’s nothing to ship, nothing to pack
Just busted concrete and rusted tracks
Empty storefronts around the square
There’s a needle in the gutter and glass everywhere
You don’t come down here unless you’re looking to score
We can’t make it here anymore
The bar’s still open but man it’s slow
The tip jar’s light and the register’s low
The bartender don’t have much to say
The regular crowd gets thinner each day
Some have maxed out all their credit cards
Some are working two jobs and living in cars
Minimum wage won’t pay for a roof, won’t pay for a drink
If you gotta have proof just try it yourself Mr. CEO
See how far $5.15 an hour will go
Take a part time job at one your stores
Bet you can’t make it here anymore
There’s a high school girl with a bourgeois dream
Just like the pictures in the magazine
She found on the floor of the laundromatA woman with kids can forget all that
If she comes up pregnant what’ll she do
Forget the career, forget about school
Can she live on faith? Live on hope?
High on Jesus or hooked on dope
When it’s way too late to just say no
You can’t make it here anymore
Now I’m stocking shirts in the Wal-Mart store
Just like the ones we made before
‘ Cept this one came from Singapore
I guess we can’t make it here anymore
Should I hate a people for the shade of their skin
Or the shape of their eyes or the shape I’m in
Should I hate ‘em for having our jobs today
No I hate the men sent the jobs away
I can see them all now, they haunt my dreams
All lily white and squeaky clean
They’ve never known want, they’ll never know need
Their shit don’t stink and their kids won’t bleed
Their kids won’t bleed in their damn little war
And we can’t make it here anymore
Will work for food will die for oil
Will kill for power and to us the spoils
The billionaires get to pay less tax
The working poor get to fall through the cracks
So let ‘em eat jellybeans let ‘em eat cake
Let ‘em eat shit, whatever it takes
They can join the Air Force, or join the Corps
If they can’t make it here anymore
So that’s how it is, that’s what we got
If the president wants to admit it or not
You can read it in the paper, read it on the wall
Hear it on the wind if you’re listening at all
Get out of that limo, look us in the eye
Call us on the cell phone tell us all why
In Dayton Ohio or Portland Maine
Or a cotton gin out on the great high plains
That’s done closed down along with the school
And the hospital and the swimming pool
Dust devils dance in the noonday heat
There’s rats in the alley and trash in the street
Gang graffiti on a boxcar door
We can’t make it here anymore
________________________________________________________________
Il comformista
من بک کامفورمیست هستم
I'm a modern human. As modern as that it's been a long time
that I'm not a fascist anymore
I'm very sensitive, Altruist and Orientalist
I used to advocate the 1968 movement but it's been
a while that I'm an environmentalist
like many others a while ago I happily felt that I'm a
socialist
I'm a modern human! with kindness and soft
language that I have to say, I'm a progressivist
Yet I support the free market and I'm anti-racism... I'm
very good and advocate animals right
...and I'm not an existentialist! Recently I swim against
the stream and became a federalist
Conformista is someone who is usually stands on the
winner's side
He has clear and bright answers in his head that are
mixed of different views
he always carries 2 or 3 newspapers by his armpits
while he needs the thinking
If I say it more clear, he exactly thinks like an
opportunist
He's always adaptive and lives in his own paradise
Conformist is a multi-dimentional human who
moves without resistance
conformista flows to the stream direction and
he's a compromiser
Conformista is an ordinary animal that lives with the
others thoughts and words
his visions come from other people's dreams and visions
his feast is when whole the world being in peace and he
swims only when there's no obstacles and his path is clear
I'm a modern human who has extraordinary
relation with women, I'm feminist!
I'm always available and optimistic, a European who
never raise his voice, I'm peacful
I used to be a Marxist and Leninist but don't know why
later I suddenly found myself being a deist
Conformista hasn't realized that he bounces even
better than a ball
Conformista is an evolved balloon that has inflated by
information
he's the type of that flies in low altitude
he touches the world with a finger and thinks he's
skilled in his work
he lives and that is enough for him
I have to say that he's very like all
of us
Im a modern human, as modern as I take your
attention at first sight
I'm a modern conformista
--------------------------------------------------------------------------------------
Io sono
un uomo nuovo
talmente nuovo che è da tempo che non sono neanche più fascista
sono sensibile e altruista
orientalista
ed in passato sono stato
un po' sessantottista
da un po' di tempo ambientalista
qualche anno fa nell'euforia mi son sentito
come un po' tutti socialista.
Io sono
un uomo nuovo
per carità lo dico in senso letterale sono progressista
al tempo stesso liberista
antirazzista
e sono molto buono
sono animalista
non sono più assistenzialista
ultimamente sono un po' controcorrente
son federalista.
Il conformista
è uno che di solito sta sempre dalla parte giusta,
il conformista ha tutte le risposte belle chiare dentro la sua testa
è un concentrato di opinioni
che tiene sotto il braccio due o tre quotidiani
e quando ha voglia di pensare pensa per sentito dire
forse da buon opportunista
si adegua senza farci caso e vive nel suo paradiso.
Il conformista
è un uomo a tutto tondo che si muove senza consistenza,
il conformista s'allena a scivolare dentro il mare della maggioranza
è un animale assai comune
che vive di parole da conversazione
di notte sogna e vengon fuori i sogni di altri sognatori
il giorno esplode la sua festa
che è stare in pace con il mondo
e farsi largo galleggiando
il conformista
il conformista.
Io sono
un uomo nuovo
e con le donne c'ho un rapporto straordinario sono femminista
son disponibile e ottimista
europeista
non alzo mai la voce
sono pacifista
ero marxista-leninista
e dopo un po' non so perché mi son trovato
cattocomunista.
Il conformista
non ha capito bene che rimbalza meglio di un pallone
il conformista aerostato evoluto
che è gonfiato dall'informazione
è il risultato di una specie
che vola sempre a bassa quota in superficie
poi sfiora il mondo con un dito e si sente realizzato,
vive e questo già gli basta
e devo dire che oramai
somiglia molto a tutti noi
il conformista
il conformista.
Io sono
un uomo nuovo
talmente nuovo che si vede a prima vista sono il nuovo conformista.
There’s a Vietnam Vet with a cardboard sign
Sitting there by the left turn line
Flag on his wheelchair flapping in the breeze
One leg missing and both hands free
No one’s paying much mind to him
The V.A. budget’s just stretched so thin
And now there’s more coming back from the Mideast war
We can’t make it here anymore
That big ol’ building was the textile mill that fed our kids and it paid our bills
But they turned us out and they closed the doors
We can’t make it here anymore
See those pallets piled up on the loading dock
They’re just gonna sit there ‘til they rot
‘Cause there’s nothing to ship, nothing to pack
Just busted concrete and rusted tracks
Empty storefronts around the square
There’s a needle in the gutter and glass everywhere
You don’t come down here unless you’re looking to score
We can’t make it here anymore
The bar’s still open but man it’s slow
The tip jar’s light and the register’s low
The bartender don’t have much to say
The regular crowd gets thinner each day
Some have maxed out all their credit cards
Some are working two jobs and living in cars
Minimum wage won’t pay for a roof, won’t pay for a drink
If you gotta have proof just try it yourself Mr. CEO
See how far $5.15 an hour will go
Take a part time job at one your stores
Bet you can’t make it here anymore
There’s a high school girl with a bourgeois dream
Just like the pictures in the magazine
She found on the floor of the laundromatA woman with kids can forget all that
If she comes up pregnant what’ll she do
Forget the career, forget about school
Can she live on faith? Live on hope?
High on Jesus or hooked on dope
When it’s way too late to just say no
You can’t make it here anymore
Now I’m stocking shirts in the Wal-Mart store
Just like the ones we made before
‘ Cept this one came from Singapore
I guess we can’t make it here anymore
Should I hate a people for the shade of their skin
Or the shape of their eyes or the shape I’m in
Should I hate ‘em for having our jobs today
No I hate the men sent the jobs away
I can see them all now, they haunt my dreams
All lily white and squeaky clean
They’ve never known want, they’ll never know need
Their shit don’t stink and their kids won’t bleed
Their kids won’t bleed in their damn little war
And we can’t make it here anymore
Will work for food will die for oil
Will kill for power and to us the spoils
The billionaires get to pay less tax
The working poor get to fall through the cracks
So let ‘em eat jellybeans let ‘em eat cake
Let ‘em eat shit, whatever it takes
They can join the Air Force, or join the Corps
If they can’t make it here anymore
So that’s how it is, that’s what we got
If the president wants to admit it or not
You can read it in the paper, read it on the wall
Hear it on the wind if you’re listening at all
Get out of that limo, look us in the eye
Call us on the cell phone tell us all why
In Dayton Ohio or Portland Maine
Or a cotton gin out on the great high plains
That’s done closed down along with the school
And the hospital and the swimming pool
Dust devils dance in the noonday heat
There’s rats in the alley and trash in the street
Gang graffiti on a boxcar door
We can’t make it here anymore
________________________________________________________________
________________
شنبه 25 جون و2 جولای
برنامه ی گفتگو نخواهیم داشت
_____
________________
شنبه 25 جون و2 جولای
برنامه ی گفتگو نخواهیم داشت
_____لیبی، سوریه، یمن: جبهه های خونین افول
و انقراض قدرت در جهان آمریکا
فایل های یوتیوب/صوتی
فایل های یوتیوب/صوتی
با نگاهی گذرا به نحوه ی دگرگونی و کشمکش های خونین در بسیاری از مناطق به اصطلاح استراتژیک جهان، بویژه منطقه ی خاورمیانه (در محافل روشنفکری و همچنین در دیدگاه های رادیکال وانقلابی) دستِ کم به دو سناریوی متمایز می توان اشاره کرد: (1) این که آمریکا هنوز قدرقدرت جهان کنونی بوده، و حتا حیطه ی قدرت هژمونیک آن از دوران پاکس امریکانا (1945 – 1979) پیشی گرفته، و نیز کماکان مدیریت جهان را در دست دارد؛ (2) دیدگاهی که، با توسل به جهان بینی حاکی از عملکرد ارگانیک تئوری ارزش (کارل مارکس)، دوران آمریکا (و بالنتیجه قدرت بین المللی استوار برآن) را خاتمه یافته تلقی و دوران کنونی را در تضاد با آن به شمار می آورد. نظر نخست همانا نظری است که از دیرباز در میان چپگرایان "سنتی" متداول بوده، وامپریالیسم را "آخرین مرحله ی سرمایه داری" و آمریکا را کماکان قدرقدرت جهان به حساب می آورد. نظر دوم امپریالیسم را دورانی خاص - که هنوز "سرمایه" به یک رابطه ی جهانشمول و فراگیر در پهنه ی گیتی تبدیل نشده - می انگارد، و در حال حا ضر نیز آمریکا را فرو افتاده می بیند. بنظر ما، سوای بعد روش شناختی آن، تقابل این دو نگاه - خصوصآ پس از وقایع گسترده و خونین در منطقه ی خاور میانه و شمال آفریقا (بویژه پس از وقایع یازدهم سپتامبر 2001 و عکس العمل اضطراری و مذبوحانه ی دولت آمریکا) - بیش از پیش به صحت و درستی نظری و عملی نظر دوم می افزاید. به عبارت دیگر، وقایع در حال تکوین امروزی و حقایق قابل لمس پیش رو درستی این نظر را - که ضمنآ بر پایه ی تئوری ارزش مارکس بنا شده – آشکارا تآیید می کنند. در این گفتگو سعی در طرح تئوریک و تحلیل مختصر وقایعی است که لیبی، سوریه، و یمن را به مثابه فرایندی نسبتآ هم جهت در رابطه ی تنگاتنگ با افول (قدرت) آمریکا در جهان بنمایاند
The American Tragedy: The Quagmire of War, Rhetoric of Oil, and the Conundrum of Hegemony by Cyrus Bina; Journal of Iranian Research & Analysis, Vol. 20, No. 2 (November 2004).
___________
با نگاهی گذرا به نحوه ی دگرگونی و کشمکش های خونین در بسیاری از مناطق به اصطلاح استراتژیک جهان، بویژه منطقه ی خاورمیانه (در محافل روشنفکری و همچنین در دیدگاه های رادیکال وانقلابی) دستِ کم به دو سناریوی متمایز می توان اشاره کرد: (1) این که آمریکا هنوز قدرقدرت جهان کنونی بوده، و حتا حیطه ی قدرت هژمونیک آن از دوران پاکس امریکانا (1945 – 1979) پیشی گرفته، و نیز کماکان مدیریت جهان را در دست دارد؛ (2) دیدگاهی که، با توسل به جهان بینی حاکی از عملکرد ارگانیک تئوری ارزش (کارل مارکس)، دوران آمریکا (و بالنتیجه قدرت بین المللی استوار برآن) را خاتمه یافته تلقی و دوران کنونی را در تضاد با آن به شمار می آورد. نظر نخست همانا نظری است که از دیرباز در میان چپگرایان "سنتی" متداول بوده، وامپریالیسم را "آخرین مرحله ی سرمایه داری" و آمریکا را کماکان قدرقدرت جهان به حساب می آورد. نظر دوم امپریالیسم را دورانی خاص - که هنوز "سرمایه" به یک رابطه ی جهانشمول و فراگیر در پهنه ی گیتی تبدیل نشده - می انگارد، و در حال حا ضر نیز آمریکا را فرو افتاده می بیند. بنظر ما، سوای بعد روش شناختی آن، تقابل این دو نگاه - خصوصآ پس از وقایع گسترده و خونین در منطقه ی خاور میانه و شمال آفریقا (بویژه پس از وقایع یازدهم سپتامبر 2001 و عکس العمل اضطراری و مذبوحانه ی دولت آمریکا) - بیش از پیش به صحت و درستی نظری و عملی نظر دوم می افزاید. به عبارت دیگر، وقایع در حال تکوین امروزی و حقایق قابل لمس پیش رو درستی این نظر را - که ضمنآ بر پایه ی تئوری ارزش مارکس بنا شده – آشکارا تآیید می کنند. در این گفتگو سعی در طرح تئوریک و تحلیل مختصر وقایعی است که لیبی، سوریه، و یمن را به مثابه فرایندی نسبتآ هم جهت در رابطه ی تنگاتنگ با افول (قدرت) آمریکا در جهان بنمایاند
The American Tragedy: The Quagmire of War, Rhetoric of Oil, and the Conundrum of Hegemony by Cyrus Bina; Journal of Iranian Research & Analysis, Vol. 20, No. 2 (November 2004).
___________
منافع ایران در سوریه
http://therealnews.com/t2/index.php?option=com_content&task=view&id=31&Itemid=74&jumival=15002
***************
https://www.youtube.com/watch?v=rz5fZziMWEE
******************
November 3, 2011
Radio Azadegan- Libya and the Overthrow of Gaddafi
توطئه در ليبى و بر اندازى قذافی
http://therealnews.com/t2/index.php?option=com_content&task=view&id=31&Itemid=74&jumival=15002
***************
***************
https://www.youtube.com/watch?v=rz5fZziMWEE
******************
******************
November 3, 2011
Radio Azadegan- Libya and the Overthrow of Gaddafi
توطئه در ليبى و بر اندازى قذافی
آیا این بخاطر آزادی است؟
سارا تامسون
_________________________________
Imagine international Artists
****************
Ramy Essam Revolution 25 Jan رامى عصام الثورة
___________________
آیا این بخاطر آزادی است؟
سارا تامسون
سارا تامسون
_________________________________
Imagine international Artists
****************
Ramy Essam Revolution 25 Jan رامى عصام الثورة
___________________
****************
شلاق، شعله آتش، طناب و... رگبار
حمید قربانی 27 مه 2016
چند انسان باید به رگبار بسته شوند و تبر باران گردند؟
چند پیکر دیگر باید خونآلود گردند؟
چند انسان از زور نداری و فقر
و جور مأمورین رشوه خوار و بیرحم
باید خود را حلق آویز کنند؟
چند انسان جلوی چشمان حیرت زده ی ما عابران
باید خود را همچون لاوه به آتش یکشند؟
چند انسان به جرم عشق ورزیدن،
به فرمان بوزینه گان ریش دراز
. با دستان ما، باید سنگسار گردند؟
تا برخیزیم، و داد خواه شویم
چرا این چنین کرخت شده ایم؟
چرا قدرت عکس العمل از ما گرفته شده است؟
تا کی باید چشم مان دوخته گردد به در و دست مان بسوی آسمان؟
آیا در آسمان بجز اینکه شب ها ستاره ای
در روز ها پرنده ای چیزی دیگر موجود هست؟
نه، نه ، نه ، چیزی موجود نیست،
نیروئی غیر از خودمان نیست
ما باید باهمین دستان خود ، حق خود گیریم
این دستان بر سینه نهاده ی ما ،
این دستان بسوی آسمان بلند شده ی ما
این دستان سازنده ی ما، باید در هم فشرده شوند
این دستان، اگر قندق تفنگ بفشرند
اگر ما، متحد شویم، با هم فریاد زنیم
اگر ما یکی یکی نباشیم که نایودی ماست
آنگاه اوضاع نابسامان را سامان می دهیم
آنگاه رقص کسی را بر طناب دار نمی بینیم
آنگاه کسی را در شعله های آتش نمی بینیم
آنگاه دیگر نه، نه زنی شلاق نمی خورد
آنگاه زندانها در شعله ها آتش خواهند سوخت!
دیگر رگباری نیست تا به زمین افتیم
یا با رگباری جواب دهیم و دیگری به زمین افتد
آنگاه قصر ها از آن ما و کودکان ما، می گردند
آنگاه کودکانمان نمی نویسند بابا پول ندارد
مامان حوصله ندارد یا برعکس!
بدانیم که ما، فقط ما بی چیزان تولید کننده ی همه چیز
آری همه چیز! نه مفت خواران شکم سیر بالا نشین
ما خیل کارگران و خانه بدوشان
قادر یم و توان این کار را داریم
باور آوریم بخود
باور آوریم باور آوریم باور آوریم
که ما سازنده جهانیم،
ما اداره کنندگان منصف جهانیم
ما به سامان رسندگان جهانیم!
این رویا نیست،
این اتوپیا نیست،
این بهشت وعده و وعید داده شده مرتجعان نیست
این بدست ما،
و روی همین زمین ساختنی است
بدست ما ساختنی است
رفقای کارگر، رفقای زحمتکش
رفقای زن و مرد ، پیر و جوان
شاغل و بیکار و آواره در خیابان
این عین واقعیت است!
همانطور که نعم مادی می سازیم
قادریم جهان دگر گونه هم بسازیم
جهان پر از نعمت برای همه هم بسازیم
فقط باید متحد شد، باید سازمان یافت،
آری، باید پشت بهم داد،
باید دسته جمعی غریو کشید،
باید همگانی مسلح شد،
باید انقلاب انقلاب انقلاب سرخ بپا کرد!
رهائی ما، در همینجاست!
حمید قربانی 27 مه 2016
**********
سروده ای از حمید قربانی
****************
شلاق، شعله آتش، طناب و... رگبار
چند انسان باید به رگبار بسته شوند و تبر باران گردند؟
چند پیکر دیگر باید خونآلود گردند؟
چند انسان از زور نداری و فقر
و جور مأمورین رشوه خوار و بیرحم
باید خود را حلق آویز کنند؟
چند انسان جلوی چشمان حیرت زده ی ما عابران
باید خود را همچون لاوه به آتش یکشند؟
چند انسان به جرم عشق ورزیدن،
به فرمان بوزینه گان ریش دراز
. با دستان ما، باید سنگسار گردند؟
تا برخیزیم، و داد خواه شویم
چرا این چنین کرخت شده ایم؟
چرا قدرت عکس العمل از ما گرفته شده است؟
تا کی باید چشم مان دوخته گردد به در و دست مان بسوی آسمان؟
آیا در آسمان بجز اینکه شب ها ستاره ای
در روز ها پرنده ای چیزی دیگر موجود هست؟
نه، نه ، نه ، چیزی موجود نیست،
نیروئی غیر از خودمان نیست
ما باید باهمین دستان خود ، حق خود گیریم
این دستان بر سینه نهاده ی ما ،
این دستان بسوی آسمان بلند شده ی ما
این دستان سازنده ی ما، باید در هم فشرده شوند
این دستان، اگر قندق تفنگ بفشرند
اگر ما، متحد شویم، با هم فریاد زنیم
اگر ما یکی یکی نباشیم که نایودی ماست
آنگاه اوضاع نابسامان را سامان می دهیم
آنگاه رقص کسی را بر طناب دار نمی بینیم
آنگاه کسی را در شعله های آتش نمی بینیم
آنگاه دیگر نه، نه زنی شلاق نمی خورد
آنگاه زندانها در شعله ها آتش خواهند سوخت!
دیگر رگباری نیست تا به زمین افتیم
یا با رگباری جواب دهیم و دیگری به زمین افتد
آنگاه قصر ها از آن ما و کودکان ما، می گردند
آنگاه کودکانمان نمی نویسند بابا پول ندارد
مامان حوصله ندارد یا برعکس!
بدانیم که ما، فقط ما بی چیزان تولید کننده ی همه چیز
آری همه چیز! نه مفت خواران شکم سیر بالا نشین
ما خیل کارگران و خانه بدوشان
قادر یم و توان این کار را داریم
باور آوریم بخود
باور آوریم باور آوریم باور آوریم
که ما سازنده جهانیم،
ما اداره کنندگان منصف جهانیم
ما به سامان رسندگان جهانیم!
این رویا نیست،
این اتوپیا نیست،
این بهشت وعده و وعید داده شده مرتجعان نیست
این بدست ما،
و روی همین زمین ساختنی است
بدست ما ساختنی است
رفقای کارگر، رفقای زحمتکش
رفقای زن و مرد ، پیر و جوان
شاغل و بیکار و آواره در خیابان
این عین واقعیت است!
همانطور که نعم مادی می سازیم
قادریم جهان دگر گونه هم بسازیم
جهان پر از نعمت برای همه هم بسازیم
فقط باید متحد شد، باید سازمان یافت،
آری، باید پشت بهم داد،
باید دسته جمعی غریو کشید،
باید همگانی مسلح شد،
باید انقلاب انقلاب انقلاب سرخ بپا کرد!
رهائی ما، در همینجاست!
حمید قربانی 27 مه 2016
**********
سروده ای از حمید قربانی
به کارگران!!
کارگر، بر خیز
کارگر، بر خیز
کارگر، از کارگاه به کارخانه
از شهر به شهرستان
از کشور به منطقه
از منطقه به قاره
از قاره به سراسر جهان
متحد شو، سازمان یاب
چون یک مشت شو
آری، سازمان یاب
مسلح شو
بدان که رهائی در اتحاد توست
رهائی در جنگ طبقاتی توست
به طبقات دیگر،
این زالوهائی که از مکیدن خون تو زنده اند
از خدایان و ادیان شان
از قهرمانان ملی شان ببُر
بی باور شو
به همه چیز که هست
تا باور بخود و نیروی خویش آوری.
کارگر بدان که تو
باید مرزهای پوسیده
مرزهای خونین از خون تو
مرزهای دین و ملت و جنسیت
مرزهای ابا و اجدادی ات را
به همراه
مالکیت خصوصی برابزار تولید
مالکیت آنها بر جان خویش
خانواده و دولت
و نیز،
قانون های موجود را
در هم شکنی، ویرانی کنی!
که جدائی ما ،
مرز بین ما،
مرگ ماست!
که خدا و میهن
افیون ما و سنگر آنهاست
که رهائی ما،
در اتحاد انقلابی ما،
در اتحاد آگاهانه ما،
در اتحاد طبقاتی انقلابی ماست.
در پیروزی جنگ فرداماست.
کارگر، بر خیز
کارگر، برخیز
کارگر، جنگ ناگزیر
جنگ داخلی ما
بر علیه استثمارگران ما
جنگی که سال هاست
سرمایه داران بر علیه ما آغازیدند
جنگ برزگ ما ،
ولی؛
ابن بار برای در هم شکستن قوای سرکوبگرشان
که آخرین جنگ جوامع انسانی است
با همه عظمتش
با همه خونین بودنش
و با همه رهائی بخشی اش
در پیش، آری، درپیش است!
در این جنگی که به ابعاد تمام جهان است
یا ما پیروزی می شویم
و گردن آنها را می شکنیم
یا آنها ما را نابود می کنند
راه سومی در بین نیست.
بدانیم که یا باید پیروز شویم
یا در خون خود غرق گردیم.
ما ، فقط ما، اری، فقط ما
می توانیم و قادریم
این نبرد آخرین،
نبرد سرنوشت را،
به سرانجام خوشش برسانیم!
اما، پیش از همه
بایدکه،
سازمان، سازمان وبازهم سازمان یابیم!
ستاد، ستاد لازم داریم.
ستاد ما، حزب ماست!
حمید قربانی
25 آپریل 2016
*************
کارگر، بر خیزکارگر، بر خیزکارگر، از کارگاه به کارخانهاز شهر به شهرستاناز کشور به منطقهاز منطقه به قارهاز قاره به سراسر جهانمتحد شو، سازمان یابچون یک مشت شوآری، سازمان یابمسلح شوبدان که رهائی در اتحاد توسترهائی در جنگ طبقاتی توستبه طبقات دیگر،این زالوهائی که از مکیدن خون تو زنده انداز خدایان و ادیان شاناز قهرمانان ملی شان ببُربی باور شوبه همه چیز که هستتا باور بخود و نیروی خویش آوری.کارگر بدان که توباید مرزهای پوسیدهمرزهای خونین از خون تومرزهای دین و ملت و جنسیتمرزهای ابا و اجدادی ات رابه همراهمالکیت خصوصی برابزار تولیدمالکیت آنها بر جان خویشخانواده و دولتو نیز،قانون های موجود رادر هم شکنی، ویرانی کنی!که جدائی ما ،مرز بین ما،مرگ ماست!که خدا و میهنافیون ما و سنگر آنهاستکه رهائی ما،در اتحاد انقلابی ما،در اتحاد آگاهانه ما،در اتحاد طبقاتی انقلابی ماست.در پیروزی جنگ فرداماست.کارگر، بر خیزکارگر، برخیزکارگر، جنگ ناگزیرجنگ داخلی مابر علیه استثمارگران ماجنگی که سال هاستسرمایه داران بر علیه ما آغازیدندجنگ برزگ ما ،ولی؛ابن بار برای در هم شکستن قوای سرکوبگرشانکه آخرین جنگ جوامع انسانی استبا همه عظمتشبا همه خونین بودنشو با همه رهائی بخشی اشدر پیش، آری، درپیش است!در این جنگی که به ابعاد تمام جهان استیا ما پیروزی می شویمو گردن آنها را می شکنیمیا آنها ما را نابود می کنندراه سومی در بین نیست.بدانیم که یا باید پیروز شویمیا در خون خود غرق گردیم.ما ، فقط ما، اری، فقط مامی توانیم و قادریماین نبرد آخرین،نبرد سرنوشت را،به سرانجام خوشش برسانیم!اما، پیش از همهبایدکه،سازمان، سازمان وبازهم سازمان یابیم!ستاد، ستاد لازم داریم.ستاد ما، حزب ماست!
حمید قربانی
25 آپریل 2016
*************
شنبه 11 جون
شنبه 11 جون
نگاهی گذرا به جشنواره های نظام واپسگرای جمهوری اسلامی و زد و بند با مدیران جشنواره های غربی از آغاز تا کنون
* نظام جمهوری اسلامی قبل از استقرارش در روزهای پایانی عمر نظام پیشین با آتش زدن سینما رکس آبادان وسوزاندن بیش از 400 تماشاگر فیلم، کوره های آدم سوزی را عملا روشن کرد. چنین نظامی که عنادش با هنربه خصوص سینما امری
بدیهی است، به چه دلیل خود بیش از 50 جشنواره داخلی برپا کرده است؟ مملکتی که به مفهوم درست کلمه، سینما ندارد و به اعتراف مسئولین خودشان 1000 شهر آن فاقد حتا یک سالن سینماست، چگونه 2000 جایزه از جشنواره های ریز و درشت کسب کرده است ؟ در برنامه این هفته ِی گفتمان سیاسی اجتماعی به کمک حاضران در اطاق این مسئله را مطرح می کنیم و می شکا فیم.
شرکت هر چه بیشتر دوستان در بحث، کمکی به پربارتر وتاثیر گذارتر شدن جلسه خواهد بود
با سپاس از همراهیتان
* نظام جمهوری اسلامی قبل از استقرارش در روزهای پایانی عمر نظام پیشین با آتش زدن سینما رکس آبادان وسوزاندن بیش از 400 تماشاگر فیلم، کوره های آدم سوزی را عملا روشن کرد. چنین نظامی که عنادش با هنربه خصوص سینما امری
بدیهی است، به چه دلیل خود بیش از 50 جشنواره داخلی برپا کرده است؟ مملکتی که به مفهوم درست کلمه، سینما ندارد و به اعتراف مسئولین خودشان 1000 شهر آن فاقد حتا یک سالن سینماست، چگونه 2000 جایزه از جشنواره های ریز و درشت کسب کرده است ؟ در برنامه این هفته ِی گفتمان سیاسی اجتماعی به کمک حاضران در اطاق این مسئله را مطرح می کنیم و می شکا فیم.
شرکت هر چه بیشتر دوستان در بحث، کمکی به پربارتر وتاثیر گذارتر شدن جلسه خواهد بود
با سپاس از همراهیتان
گفتگو با
سيمين اصفهانی
گفتگو با
سيمين اصفهانی
( لطفا برای گزارشات کاملترو اطلاعات بیشتر به سایت بالا مراجعه کنید)
گزارش تصویری از دومین کنفرانس جهانی زنان در کاتماندو، نپال
_____________________
طرح ار ساسان دانش
زندگی
ناظم حکمت
ترجمه: سیاوش بهزاد
زندگي، امری مضحک نيست.
بايد با جديت فراوان زندگی کرد.
مانند يک سنجاب ... برای مثال.
يعنی بدون چشم داشت به چيزی فراتر و برتر از زندگي.
يعنی شغل و حرفه ی اصلی بايد زيستن باشد.
زندگی موضوع مضحکی نيست.
بايد با آن جدی برخورد کرد!
بسيار جدی و به آن درجه ای که مثلاً دستانت پشت سرت بسته باشد و پشت به ديوار ايستاده باشی.
يا اينکه داخل يک آزمايشگاه باشی با روپوش سفيد و عينک محافظ.
می شود بخاطر ديگران مُرد... حتي براي کساني که هرگز چهره هايشان را نديده ای.
اگر چه می دانی زندگي بسيار واقعی است، و زيباترين است.
يعنی بايد انقدر زندگی را جدي گرفت که مثلاً در 70 سالگی درخت زيتون بکاري و بخاطر فرزندان خودت هم نباشد!
اما، علی رغم اينکه از مرگ می هراسی، آنرا باور نداری! چون وزنه زندگي سنگين تر است!
فرض کنيم به شدت بيمار شده اي، نياز به جراحی داري، اما ممکن است از اتاق عمل زنده خارج نشوی.
با اينکه احساس غم و اندوه حاصل از عزيمت "کمي زود هنگام" ناممکن است، اما همچنان به جوک ها مي خنديم همچنان به بيرون پنجره مي نگريم تا ببينيم آيا باران می بارد! يا همچنان با اشتياق و اضطراب منتظر شنيدن جديدترين اخباريم.
حال فرض کنيم در خط مقدم هستيم و بخاطر چيزی که ارزش جنگيدن را دارد، قرار است بجنگيم.
شايد همان جا، دراولين روز حمله، دقيقاً در همان روز اول با صورت به زمين افتاده جان دهيم.
اين حقيقت را همراه با خشم غريبی مي دانيم، ولي همچنان خود را تا سر حد مرگ نگران نتيجه ی اين جنگ ميکنيم که ممکن است سالها بطول بيانجامد.
حال فرض کنيم در زندان هستيم و در مرز 50 سالگی و مثلاً هنوز 18 سال تا باز شدن درب هاي آهنين باقی است.
اما همچنان با دنياي بيرون زندگي مي کنيم، يعني خارج از ديوار ها، همراه با حيوانات و مردمان در هم می پيچيم و دست و پا ميزنيم و تلاش می کنيم.
می خواهم بگويم در هر حالت و هر موقعيتی که هستيم، بايد آنچنان زندگي کنيم که گوئی هرگز نخواهيم مُرد.
اين سياره سرد خواهد شد!
ستاره ای در بين ستارگان و ذره ای طلائی و بسيار کوچک، روي مخمل آبی، يعني همين سياره ي عظيم خودمان! اين سياره زمانی سرد خواهد شد.
نه مثل يک قطعه يخ يا حتي يک تکه ابر بي بار و مُرده.
بلکه مانند يک گردوي تو خالی که در فضاي تاريک مطلق می غلتد و پيش می رود.
همين حالا بايد به سوگواری نشست!
بايد اين اندوه را هم اکنون احساس کرد!
چرا که اگر می خواهی بگوئی "زندگي کردم!" بايد تا اين حد عاشق دنيا باشی!
_______
I
Living is no laughing matter:
you must live with great seriousness
like a squirrel, for example--
I mean without looking for something beyond and above living,
I mean living must be your whole occupation.
Living is no laughing matter:
you must take it seriously,
so much so and to such a degree
that, for example, your hands tied behind your back,
your back to the wall,
or else in a laboratory
in your white coat and safety glasses,
you can die for people--
even for people whose faces you've never seen,
even though you know living
is the most real, the most beautiful thing.
I mean, you must take living so seriously
that even at seventy, for example, you'll plant olive trees--
and not for your children, either,
but because although you fear death you don't believe it,
because living, I mean, weighs heavier.
II
Let's say you're seriously ill, need surgery--
which is to say we might not get
from the white table.
Even though it's impossible not to feel sad
about going a little too soon,
we'll still laugh at the jokes being told,
we'll look out the window to see it's raining,
or still wait anxiously
for the latest newscast ...
Let's say we're at the front--
for something worth fighting for, say.
There, in the first offensive, on that very day,
we might fall on our face, dead.
We'll know this with a curious anger,
but we'll still worry ourselves to death
about the outcome of the war, which could last years.
Let's say we're in prison
and close to fifty,
and we have eighteen more years, say,
before the iron doors will open.
We'll still live with the outside,
with its people and animals, struggle and wind--
I mean with the outside beyond the walls.
I mean, however and wherever we are,
we must live as if we will never die.
III
This earth will grow cold,
a star among stars
and one of the smallest,
a gilded mote on blue velvet--
I mean this, our great earth.
This earth will grow cold one day,
not like a block of ice
or a dead cloud even
but like an empty walnut it will roll along
in pitch-black space ...
You must grieve for this right now
--you have to feel this sorrow now--
for the world must be loved this much
if you're going to say "I lived" ...
Trans. by Randy Blasing and Mutlu Konuk (1993)
__________
دکتر سیروس بینا
توضیح سایت پروسه:
_____________________
طرح ار ساسان دانش |
زندگی
ناظم حکمت
ترجمه: سیاوش بهزاد
ترجمه: سیاوش بهزاد
زندگي، امری مضحک نيست.
بايد با جديت فراوان زندگی کرد.
مانند يک سنجاب ... برای مثال.
يعنی بدون چشم داشت به چيزی فراتر و برتر از زندگي.
يعنی شغل و حرفه ی اصلی بايد زيستن باشد.
زندگی موضوع مضحکی نيست.
بايد با آن جدی برخورد کرد!
بسيار جدی و به آن درجه ای که مثلاً دستانت پشت سرت بسته باشد و پشت به ديوار ايستاده باشی.
يا اينکه داخل يک آزمايشگاه باشی با روپوش سفيد و عينک محافظ.
می شود بخاطر ديگران مُرد... حتي براي کساني که هرگز چهره هايشان را نديده ای.
اگر چه می دانی زندگي بسيار واقعی است، و زيباترين است.
يعنی بايد انقدر زندگی را جدي گرفت که مثلاً در 70 سالگی درخت زيتون بکاري و بخاطر فرزندان خودت هم نباشد!
اما، علی رغم اينکه از مرگ می هراسی، آنرا باور نداری! چون وزنه زندگي سنگين تر است!
فرض کنيم به شدت بيمار شده اي، نياز به جراحی داري، اما ممکن است از اتاق عمل زنده خارج نشوی.
با اينکه احساس غم و اندوه حاصل از عزيمت "کمي زود هنگام" ناممکن است، اما همچنان به جوک ها مي خنديم همچنان به بيرون پنجره مي نگريم تا ببينيم آيا باران می بارد! يا همچنان با اشتياق و اضطراب منتظر شنيدن جديدترين اخباريم.
حال فرض کنيم در خط مقدم هستيم و بخاطر چيزی که ارزش جنگيدن را دارد، قرار است بجنگيم.
شايد همان جا، دراولين روز حمله، دقيقاً در همان روز اول با صورت به زمين افتاده جان دهيم.
اين حقيقت را همراه با خشم غريبی مي دانيم، ولي همچنان خود را تا سر حد مرگ نگران نتيجه ی اين جنگ ميکنيم که ممکن است سالها بطول بيانجامد.
حال فرض کنيم در زندان هستيم و در مرز 50 سالگی و مثلاً هنوز 18 سال تا باز شدن درب هاي آهنين باقی است.
اما همچنان با دنياي بيرون زندگي مي کنيم، يعني خارج از ديوار ها، همراه با حيوانات و مردمان در هم می پيچيم و دست و پا ميزنيم و تلاش می کنيم.
می خواهم بگويم در هر حالت و هر موقعيتی که هستيم، بايد آنچنان زندگي کنيم که گوئی هرگز نخواهيم مُرد.
اين سياره سرد خواهد شد!
ستاره ای در بين ستارگان و ذره ای طلائی و بسيار کوچک، روي مخمل آبی، يعني همين سياره ي عظيم خودمان! اين سياره زمانی سرد خواهد شد.
نه مثل يک قطعه يخ يا حتي يک تکه ابر بي بار و مُرده.
بلکه مانند يک گردوي تو خالی که در فضاي تاريک مطلق می غلتد و پيش می رود.
همين حالا بايد به سوگواری نشست!
بايد اين اندوه را هم اکنون احساس کرد!
چرا که اگر می خواهی بگوئی "زندگي کردم!" بايد تا اين حد عاشق دنيا باشی!
_______
I
Living is no laughing matter:
you must live with great seriousness
like a squirrel, for example--
I mean without looking for something beyond and above living,
I mean living must be your whole occupation.
Living is no laughing matter:
you must take it seriously,
so much so and to such a degree
that, for example, your hands tied behind your back,
your back to the wall,
or else in a laboratory
in your white coat and safety glasses,
you can die for people--
even for people whose faces you've never seen,
even though you know living
is the most real, the most beautiful thing.
I mean, you must take living so seriously
that even at seventy, for example, you'll plant olive trees--
and not for your children, either,
but because although you fear death you don't believe it,
because living, I mean, weighs heavier.
II
Let's say you're seriously ill, need surgery--
which is to say we might not get
from the white table.
Even though it's impossible not to feel sad
about going a little too soon,
we'll still laugh at the jokes being told,
we'll look out the window to see it's raining,
or still wait anxiously
for the latest newscast ...
Let's say we're at the front--
for something worth fighting for, say.
There, in the first offensive, on that very day,
we might fall on our face, dead.
We'll know this with a curious anger,
but we'll still worry ourselves to death
about the outcome of the war, which could last years.
Let's say we're in prison
and close to fifty,
and we have eighteen more years, say,
before the iron doors will open.
We'll still live with the outside,
with its people and animals, struggle and wind--
I mean with the outside beyond the walls.
I mean, however and wherever we are,
we must live as if we will never die.
III
This earth will grow cold,
a star among stars
and one of the smallest,
a gilded mote on blue velvet--
I mean this, our great earth.
This earth will grow cold one day,
not like a block of ice
or a dead cloud even
but like an empty walnut it will roll along
in pitch-black space ...
You must grieve for this right now
--you have to feel this sorrow now--
for the world must be loved this much
if you're going to say "I lived" ...
Trans. by Randy Blasing and Mutlu Konuk (1993)
__________ |
دکتر سیروس بینا
توضیح سایت پروسه:
این مجموعه شامل بررسی متدیک اقتصاد سیاسی و انتقاد اساسیِ آن از نگاه کارل مارکس(۱۸۸۳-۱۸۱۸) میباشد.
در ایتدا، بحثی(در سه جلسه) راجع به مبحث شناخت و چگونگی پژوهشِ ارگانیک در ویژهگیِ اقتصادِ سرمایهداری ارائه خواهد شد. پس از آن در قسمتهای بعدی با بهرهگیری از روشِ دیالکتیک و همچنین با تکیه بر مفهوم «سرمایه» به مثابه رابطهای فراگیر و اجتماعی- در روند پُر پیچ و خمِ ماتریالیسمِ تاریخی- به تشریح «تئوری ارزش» و لزوم توجه به آن در تمامیِ بحثهایی که در رابطه با جهانِ کنونی به ویژه مسالهی گلوبالیزاسیونِ سرمایه در جریان است، پرداخته خواهد شد.
_______________________
_____________________
_______________________
_____________________
_____________________
تئوری های جرم شناسی
دربحث تئوریهای جرم شناسی، که خود بخشی از تئوریهای جامه شناسی است، سعی درتوضیح و بررسی علل ناهنجاری های رفتاری و ارتکاب جرم خواهد شد. همچنین به دلایل اجتماعی- اقتصادی، سیاسی، روانشناسانه ، فرهنگی و بیولوژیک که منجر به ناهنجاری های رفتاری و ارتکاب جرم میگردد واینکه چه کسی قادر به تعریف لغت “مجرم” است، اشاره
خواهد شد.
تئوری های جرم شناسی، شامل تئوریهای زیر است:
تئوری خصلت ها و بیولوژی اجتماعی
تئوریِ آشتفتگیهای اجتماعی
تئوریِ تفاوت ها ی فرهنگی اجتماعی
تئوری فشار اجتماعی
تئوریِ کنترل اجتماعی
تئوری برچسب زنی
تئوری تحلیلی جرم شناسی - قدرت و جنایت
تئوریِ فمینیستی
تئوریِ برخورد متفاوت با جرایم وابستگان حکومتی، شرکت ها و سرمایه داران ( موسوم به یقه سفید)
انتخاب منطقی و تئوریهای بازدارنده
"Criminological Theories" would consist of the following theories:
-Biosocial and Trait Theories
-Social Disorganization Theory
-Differential Association Theory
-Strain Theory
-Control Theory
-Labeling Theory
-Critical Criminology Theory-Power and Crime
-Feminist Theory
-Theories of White-Collar Crime
-Rational Choice and Deterrence Theories
تئوری های جرم شناسی
دربحث تئوریهای جرم شناسی، که خود بخشی از تئوریهای جامه شناسی است، سعی درتوضیح و بررسی علل ناهنجاری های رفتاری و ارتکاب جرم خواهد شد. همچنین به دلایل اجتماعی- اقتصادی، سیاسی، روانشناسانه ، فرهنگی و بیولوژیک که منجر به ناهنجاری های رفتاری و ارتکاب جرم میگردد واینکه چه کسی قادر به تعریف لغت “مجرم” است، اشاره
خواهد شد.
تئوری های جرم شناسی، شامل تئوریهای زیر است:
تئوری خصلت ها و بیولوژی اجتماعی
تئوریِ آشتفتگیهای اجتماعی
تئوریِ تفاوت ها ی فرهنگی اجتماعی
تئوری فشار اجتماعی
تئوریِ کنترل اجتماعی
تئوری برچسب زنی
تئوری تحلیلی جرم شناسی - قدرت و جنایت
تئوریِ فمینیستی
تئوریِ برخورد متفاوت با جرایم وابستگان حکومتی، شرکت ها و سرمایه داران ( موسوم به یقه سفید)
انتخاب منطقی و تئوریهای بازدارنده
"Criminological Theories" would consist of the following theories:
-Biosocial and Trait Theories
-Social Disorganization Theory
-Differential Association Theory
-Strain Theory
-Control Theory
-Labeling Theory
-Critical Criminology Theory-Power and Crime
-Feminist Theory
-Theories of White-Collar Crime
-Rational Choice and Deterrence Theories
______________
___________________
______________
___________________
شنبه 14 ماه مه
شنبه 14 ماه مه
فایل های یوتیوب/صوتی
"بحران بزرگ" اخیر از جمله نشانه ها ئی است که دوران "گلوبالیزاسیون" را براستی رقم زده و جهان کنونی را از نظام پیشین (پاکس امریکانا:1945-1979) متمایز می کند. این تمایز خود حقیقتی است انکار ناپذیر که بیش از پیش از پندار های سنتی بسیاری از چپگرایان – یعنی تعبیرهای رمانتیک، تحلیل های نوستالژیک، و موضع گیری های قالبی - پرده برمیدارد. درجهان امروز ما با کیفیتی روبرو هستیم که سرمایه تمامی مرزهای طبیعی، قراردادی، حقوقی، و اجتماعی را در هم کوبیده و نیز آن چه را که از پیش بجا مانده با آرایشی جدید از میان تهی ساخته و به دگرگونی موافق با نحوه ی انباشت سوق داده است. هدف اصلی این گفتار تأکید برمفهوم "بحران" در نظام سرمایه داری است که خود مکانیزمی جهانشمول در جهت بازسازی مدار انباشت سرمایه در عرصه ی رقابتی فراگیر در سراسر جهان می باشد. بنابراین، در بررسی های جدی، نقش سرمایه درعرصه ی تولید در رابطه با بحران باید در اولویت قرار بگیرد؛ اگر چه در آغاز بحران های اقتصادی ابتدا بروز آشفتگی غالبأ از حیطه ی بانک ها و سیستم اعتباری خود را نشان داده - بسان همین بحرانی که هنوز در آن بسر می بریم - همانند "آتش در نی ستان،" به فراسوی تمام جامعه انتقال یافته و یکایک سکتور های اقتصادی را با سرعت تسخیر می کند. با این چارچوب، در این گفت و گومی توان به بحث های انضمامی .نکات عملی و جاری پیرامون بحران کنونی به گفت و گو پرداخت
*******
------------------------------------------------------------------
_____________________________________________________
______________________________
"بحران بزرگ" اخیر از جمله نشانه ها ئی است که دوران "گلوبالیزاسیون" را براستی رقم زده و جهان کنونی را از نظام پیشین (پاکس امریکانا:1945-1979) متمایز می کند. این تمایز خود حقیقتی است انکار ناپذیر که بیش از پیش از پندار های سنتی بسیاری از چپگرایان – یعنی تعبیرهای رمانتیک، تحلیل های نوستالژیک، و موضع گیری های قالبی - پرده برمیدارد. درجهان امروز ما با کیفیتی روبرو هستیم که سرمایه تمامی مرزهای طبیعی، قراردادی، حقوقی، و اجتماعی را در هم کوبیده و نیز آن چه را که از پیش بجا مانده با آرایشی جدید از میان تهی ساخته و به دگرگونی موافق با نحوه ی انباشت سوق داده است. هدف اصلی این گفتار تأکید برمفهوم "بحران" در نظام سرمایه داری است که خود مکانیزمی جهانشمول در جهت بازسازی مدار انباشت سرمایه در عرصه ی رقابتی فراگیر در سراسر جهان می باشد. بنابراین، در بررسی های جدی، نقش سرمایه درعرصه ی تولید در رابطه با بحران باید در اولویت قرار بگیرد؛ اگر چه در آغاز بحران های اقتصادی ابتدا بروز آشفتگی غالبأ از حیطه ی بانک ها و سیستم اعتباری خود را نشان داده - بسان همین بحرانی که هنوز در آن بسر می بریم - همانند "آتش در نی ستان،" به فراسوی تمام جامعه انتقال یافته و یکایک سکتور های اقتصادی را با سرعت تسخیر می کند. با این چارچوب، در این گفت و گومی توان به بحث های انضمامی .نکات عملی و جاری پیرامون بحران کنونی به گفت و گو پرداخت
*******
------------------------------------------------------------------
_____________________________________________________
______________________________
******************************************
******************************************
استاد جامعه شناسی
فایل های صوتی/ یوتیوب
دربحث تئوریهای جرم شناسی، که خود بخشی از تئوریهای جامه شناسی است، سعی درتوضیح و بررسی علل ناهنجاری های رفتاری و ارتکاب جرم خواهد شد. همچنین به دلایل اجتماعی- اقتصادی، سیاسی، روانشناسانه ، فرهنگی و بیولوژیک که منجر به ناهنجاری های رفتاری و ارتکاب جرم میگردد واینکه چه کسی قادر به تعریف لغت “مجرم” است، اشاره
خواهد شد.
تئوری های جرم شناسی، شامل تئوریهای زیر است:
تئوری خصلت ها و بیولوژی اجتماعی
تئوریِ آشتفتگیهای اجتماعی
تئوریِ تفاوت ها ی فرهنگی اجتماعی
تئوری فشار اجتماعی
تئوریِ کنترل اجتماعی
تئوری برچسب زنی
تئوری تحلیلی جرم شناسی - قدرت و جنایت
تئوریِ فمینیستی
تئوریِ برخورد متفاوت با جرایم وابستگان حکومتی، شرکت ها و سرمایه داران ( موسوم به یقه سفید)
انتخاب منطقی و تئوریهای بازدارنده
******************
"Criminological Theories"
"Criminological Theories" would consist of the following theories:
-Biosocial and Trait Theories
-Social Disorganization Theory
-Differential Association Theory
-Strain Theory
-Control Theory
-Labeling Theory
-Critical Criminology Theory-Power and Crime
-Feminist Theory
-Theories of White-Collar Crime
-Rational Choice and Deterrence Theories
استاد جامعه شناسی
فایل های صوتی/ یوتیوب
دربحث تئوریهای جرم شناسی، که خود بخشی از تئوریهای جامه شناسی است، سعی درتوضیح و بررسی علل ناهنجاری های رفتاری و ارتکاب جرم خواهد شد. همچنین به دلایل اجتماعی- اقتصادی، سیاسی، روانشناسانه ، فرهنگی و بیولوژیک که منجر به ناهنجاری های رفتاری و ارتکاب جرم میگردد واینکه چه کسی قادر به تعریف لغت “مجرم” است، اشاره
فایل های صوتی/ یوتیوب
دربحث تئوریهای جرم شناسی، که خود بخشی از تئوریهای جامه شناسی است، سعی درتوضیح و بررسی علل ناهنجاری های رفتاری و ارتکاب جرم خواهد شد. همچنین به دلایل اجتماعی- اقتصادی، سیاسی، روانشناسانه ، فرهنگی و بیولوژیک که منجر به ناهنجاری های رفتاری و ارتکاب جرم میگردد واینکه چه کسی قادر به تعریف لغت “مجرم” است، اشاره
خواهد شد.
تئوری های جرم شناسی، شامل تئوریهای زیر است:
تئوری خصلت ها و بیولوژی اجتماعی
تئوریِ آشتفتگیهای اجتماعی
تئوریِ تفاوت ها ی فرهنگی اجتماعی
تئوری فشار اجتماعی
تئوریِ کنترل اجتماعی
تئوری برچسب زنی
تئوری تحلیلی جرم شناسی - قدرت و جنایت
تئوریِ فمینیستی
تئوریِ برخورد متفاوت با جرایم وابستگان حکومتی، شرکت ها و سرمایه داران ( موسوم به یقه سفید)
انتخاب منطقی و تئوریهای بازدارنده
******************
"Criminological Theories"
"Criminological Theories"
"Criminological Theories" would consist of the following theories:
-Biosocial and Trait Theories
-Social Disorganization Theory
-Differential Association Theory
-Strain Theory
-Control Theory
-Labeling Theory
-Critical Criminology Theory-Power and Crime
-Feminist Theory
-Theories of White-Collar Crime
-Rational Choice and Deterrence Theories
*****************
********************************
دسته دسته آمدند رهروان شور پایکوب و سرفراز در قفای خون
قطره قطره میچکد اشک افتخار از فراز کهکشان بر مزار خون
!ای جوانه های زخم
!ای نشانه های خشم
ای چکاوکان!
خاوران کجاست؟
کجاست خاوران؟
خاوران کجاست؟
ادامه ی مطلب
*****************
********************************
دسته دسته آمدند رهروان شور پایکوب و سرفراز در قفای خون
قطره قطره میچکد اشک افتخار از فراز کهکشان بر مزار خون
!ای جوانه های زخم
!ای نشانه های خشم
ای چکاوکان!
خاوران کجاست؟
کجاست خاوران؟
خاوران کجاست؟
ادامه ی مطلب
قطره قطره میچکد اشک افتخار از فراز کهکشان بر مزار خون
!ای جوانه های زخم
!ای نشانه های خشم
ای چکاوکان!
خاوران کجاست؟
کجاست خاوران؟
خاوران کجاست؟
ادامه ی مطلب
******
******************
اول ماه مه، روز جهانی کارگران گرامی باد
********
********************
ویدیو کلیپی به مناسبت روز جهانی کارگر
با شعری از شاملو
"طرف ما شب نیست"
"طرف ما شب نیست"
*********
!گزارش کار
تنظیم از :جهان
گزارش کار!
کار برمحور ریاضت
زخم و مقاومت
سرمایه حول محور جنگ
آلترناتیو بربریت و فاشیسم
رکود و بجران فروپاشی خود را
*****
*******
******
*************
سروده ای از حمید قربانی
به کارگران!!
کارگر، بر خیز
کارگر، بر خیز
کارگر، از کارگاه به کارخانه
از شهر به شهرستان
از کشور به منطقه
از منطقه به قاره
از قاره به سراسر جهان
***********
شنبه 23 آوریل
*************
*****************
!گزارش کار
تنظیم از :جهان
گزارش کار!
کار برمحور ریاضت
زخم و مقاومت
سرمایه حول محور جنگ
آلترناتیو بربریت و فاشیسم
رکود و بجران فروپاشی خود را
*****
*******
******
سروده ای از حمید قربانی
به کارگران!!
کارگر، بر خیز
کارگر، بر خیز
کارگر، از کارگاه به کارخانه
از شهر به شهرستان
از کشور به منطقه
از منطقه به قاره
از قاره به سراسر جهان
شنبه 23 آوریل
هر روزتان نوروز
***********************************
*******************************
******************
کارت نوروزی به زندان اوین
مجید نفیسی
۴ مارس ۲۰۰۹
کتاب تازه:
************
*******************************
******************
**********
******
***********************************
*******************************
******************
کارت نوروزی به زندان اوین
مجید نفیسی
۴ مارس ۲۰۰۹
کتاب تازه:
|
************
*******************************
******************
**********
******
شنبه 5 مارچ
به مناسبت گرامیداشت روز جهانی زن
فایل های یوتیوب/صوتی
شنبه 5 مارچ
به مناسبت گرامیداشت روز جهانی زن
فایل های یوتیوب/صوتی
”آیا پایان زن ستیزی فقط در جهان دیگری امکان پذیر است؟”
با الهه امانی
**********
******
دوستان عزیز و گرامی،
همچون گذشته برآنیم تا برنامه ای به مناسبت 8 مارس، روز جهانی زن در تاریخ 5 مارس تدارک ببینم. د اخبار
بردر آغاز اخبار برگزاری برنامه های گوناگون زنان را خواهیم داشت و درادامه، "آیا پایان زن ستیزی فقط در جهان دیگری امکان پذیر است؟" مبحثی در ارتباط با زن ستیزی ساختاری فرا طبقاتی - فرا ملیتی در حوزه آزار و خشونت جنسی است که با همکاری هما مرادی فعال جنبش مستقل زنان در کلن-آلمان و الهه امانی از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا به بحث گذاشته خواهد شد. گزاری برنامه های گوناگون زنان را خواهیم داشت و درادامه، "آیا پایان زن ستیزی فقط در جهان دیگری امکان پذیر است؟" مبحثی در ارتباط با زن ستیزی ساختاری فرا طبقاتی - فرا ملیتی در حوزه آزار و خشونت جنسی است که با همکاری هما مرادی فعال جنبش مستقل زنان در کلن-آلمان و الهه امانی از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا به بحث گذاشته خواهد شد.
در پایان با سرود ها، اشعار و قطعات ادبی شما به یاد تمامی کسانی که در طی سالیان متمادی تا به امروز و فردا ها برای
رهایی زنان از ستم جنسیتی تلاش کرده و خواهند کرد این شب را گرامی خواهیم داشت. این برنامه فقط با شرکت فعال شما، پر بار خواهد بود.
مقوله ی آزار و خشونت جنسی علیه زنان را میتوان به زیر مجموعه های گوناگون تقسیم کرد و علاقمندان به این بحث می
توانند یکی از موضوعات زیر را انتخاب کرده و در 10 تا 15 دقیقه دیدگاه خود را ارائه دهند:
- نقش مذهب، سنت، عرف و عادت در ادبیات ،زبان، خانه و خانواده تا کوچه، خیابان، مدرسه، دانشگاه و محل کار
- نقش قاچاق زنان و کودکان ،
- شکنجه های جنسی در زندانهای جمهوری اسلامی
- خشونت های جنسی سایبری
- تجاوز جنسی بر علیه دختران تحت عنوان ازدواج کودکان
- خشونت جنسی علیه زنان در جنگها
- در ملیتهای کوناکون-
- در رسانه های گوناگون و تبلیغات
بدین وسیله از همه علاقمندان دعوت میکنیم که در این مهم ما را یاری دهید.
**********
******
دوستان عزیز و گرامی،
همچون گذشته برآنیم تا برنامه ای به مناسبت 8 مارس، روز جهانی زن در تاریخ 5 مارس تدارک ببینم. د اخبار
بردر آغاز اخبار برگزاری برنامه های گوناگون زنان را خواهیم داشت و درادامه، "آیا پایان زن ستیزی فقط در جهان دیگری امکان پذیر است؟" مبحثی در ارتباط با زن ستیزی ساختاری فرا طبقاتی - فرا ملیتی در حوزه آزار و خشونت جنسی است که با همکاری هما مرادی فعال جنبش مستقل زنان در کلن-آلمان و الهه امانی از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا به بحث گذاشته خواهد شد. گزاری برنامه های گوناگون زنان را خواهیم داشت و درادامه، "آیا پایان زن ستیزی فقط در جهان دیگری امکان پذیر است؟" مبحثی در ارتباط با زن ستیزی ساختاری فرا طبقاتی - فرا ملیتی در حوزه آزار و خشونت جنسی است که با همکاری هما مرادی فعال جنبش مستقل زنان در کلن-آلمان و الهه امانی از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا به بحث گذاشته خواهد شد.
در پایان با سرود ها، اشعار و قطعات ادبی شما به یاد تمامی کسانی که در طی سالیان متمادی تا به امروز و فردا ها برای
رهایی زنان از ستم جنسیتی تلاش کرده و خواهند کرد این شب را گرامی خواهیم داشت. این برنامه فقط با شرکت فعال شما، پر بار خواهد بود.
مقوله ی آزار و خشونت جنسی علیه زنان را میتوان به زیر مجموعه های گوناگون تقسیم کرد و علاقمندان به این بحث می
توانند یکی از موضوعات زیر را انتخاب کرده و در 10 تا 15 دقیقه دیدگاه خود را ارائه دهند:
- نقش مذهب، سنت، عرف و عادت در ادبیات ،زبان، خانه و خانواده تا کوچه، خیابان، مدرسه، دانشگاه و محل کار
- نقش قاچاق زنان و کودکان ،
- شکنجه های جنسی در زندانهای جمهوری اسلامی
- خشونت های جنسی سایبری
- تجاوز جنسی بر علیه دختران تحت عنوان ازدواج کودکان
- خشونت جنسی علیه زنان در جنگها
- در ملیتهای کوناکون-
- در رسانه های گوناگون و تبلیغات
بدین وسیله از همه علاقمندان دعوت میکنیم که در این مهم ما را یاری دهید.
*******************************
باربر
طنزی از فرشته تیفوری
مدتی بود که نرگس یک الاغ پارچهای بزرگ خریده و آن را کنار تختش گذاشته بود. بچهها اول با تعجب با این کار مادرشان برخورد کردند، اما بعد از چند روزی به این منظره عادت کردند.
آن شب جمعه، ساعت یازده و پنجاه و سه دقیقه، وقتی نرگس از کارهای زیاد روزانه فارغ شد، با یک دسته کاغذِ یادداشت و سوزن ته گرد به اطاق خواب آمد و کنار تختش پهلوی الاغ پارچهای نشست. مدتی به الاغ خیره شد و لبخندی زد. الاغ نیز با لبخندی پاسخگو شد.
****************************
برای روز جهانی زن
دختر اصفهان
پس از شنيدن خبر اسيد پاشي به زنان اصفهان
دختر اصفهان! دوستت دارم
بخاطر جسارتِ زيبايت
اگر بايد چادر سر كني
مي گذاري تا روي شانه ات فروبلغزد
اگر بايد روسري به سر اندازي
مي گذاري تا فرق سرت پس نشيند
آن كس كه بايد رو بگيرد
مردكِ بيماري ست
كه امروز ريش و دستار گذاشته
تا ناتوانيَش را بپوشاند
اگر از آسمان اسيد ببارد
يا از زمين خون بجوشد
دختر اصفهان!
چهره ي زيبايت را مپوشان
دست دلدارت را بگير
از كنار رودخانه ي بي آب بگذر
و با آن لهجه ي شيرينت
از دوست داشتن بگو
مجید نفیسی
۲۰ اكتبر ۲۰۱۴
*******************************
باربر
طنزی از فرشته تیفوری
مدتی بود که نرگس یک الاغ پارچهای بزرگ خریده و آن را کنار تختش گذاشته بود. بچهها اول با تعجب با این کار مادرشان برخورد کردند، اما بعد از چند روزی به این منظره عادت کردند.
آن شب جمعه، ساعت یازده و پنجاه و سه دقیقه، وقتی نرگس از کارهای زیاد روزانه فارغ شد، با یک دسته کاغذِ یادداشت و سوزن ته گرد به اطاق خواب آمد و کنار تختش پهلوی الاغ پارچهای نشست. مدتی به الاغ خیره شد و لبخندی زد. الاغ نیز با لبخندی پاسخگو شد.
****************************
برای روز جهانی زن
دختر اصفهان
پس از شنيدن خبر اسيد پاشي به زنان اصفهان
دختر اصفهان! دوستت دارم
بخاطر جسارتِ زيبايت
اگر بايد چادر سر كني
مي گذاري تا روي شانه ات فروبلغزد
اگر بايد روسري به سر اندازي
مي گذاري تا فرق سرت پس نشيند
آن كس كه بايد رو بگيرد
مردكِ بيماري ست
كه امروز ريش و دستار گذاشته
تا ناتوانيَش را بپوشاند
اگر از آسمان اسيد ببارد
يا از زمين خون بجوشد
دختر اصفهان!
چهره ي زيبايت را مپوشان
دست دلدارت را بگير
از كنار رودخانه ي بي آب بگذر
و با آن لهجه ي شيرينت
از دوست داشتن بگو
مجید نفیسی
۲۰ اكتبر ۲۰۱۴
The Daughter of Isfahan
For International Women’s Day
The Daughter of Isfahan
Upon hearing women being attacked with acid in Isfahan
by
Majid Naficy
Daughter of Isfahan!
I love you
For your beautiful courage.
If you have to wear chador
You let it slide down to your shoulders.
If you have to wear scarf
You let it recede to the back of your head.
The one who has to cover his face
Is a sick little man
Who’s wearing a beard and turban today
To hide his impotence.
If acid rains from the sky
Or blood bubbles up from the earth
Daughter of Isfahan!
Do not cover your beautiful face
Hold your lover’s hand
Walk along the waterless river
And speak of love
With your sweet accent.
Majid Naficy
October 20, 2014
******************
**********
******
****
For International Women’s Day
The Daughter of Isfahan
Upon hearing women being attacked with acid in Isfahan
by
Majid Naficy
Daughter of Isfahan!
I love you
For your beautiful courage.
If you have to wear chador
You let it slide down to your shoulders.
If you have to wear scarf
You let it recede to the back of your head.
The one who has to cover his face
Is a sick little man
Who’s wearing a beard and turban today
To hide his impotence.
If acid rains from the sky
Or blood bubbles up from the earth
Daughter of Isfahan!
Do not cover your beautiful face
Hold your lover’s hand
Walk along the waterless river
And speak of love
With your sweet accent.
Majid Naficy
October 20, 2014
******************
**********
******
****
شعری از شاعری سوری
اگر به خانه ی من آمدی
-*******************************
******************
**********
******
****
"باید گفت"
سروده ای از مینا اسدی
آواز گیسو شاکری
*******************************
******************
**********
******
****
شعری از شاعری سوری
اگر به خانه ی من آمدی
-*******************************
******************
**********
******
****
"باید گفت"
سروده ای از مینا اسدی
آواز گیسو شاکری
*******************************
******************
**********
******
****
*******************************
******************
**********
******
****
شنبه 27 فوریه
با سیاوش بهزاد
تاریخچه ی موزیک اعتراضی
________________
*******************************
******************
**********
******
****
شنبه 27 فوریه
با سیاوش بهزاد
تاریخچه ی موزیک اعتراضی
________________
موزیک اعتراضی در ارتباط با جنبش های اجتماعی آفریده می شود و در وادی تغییر، بر رفتار و اندیشه ی کنشگران آن دوره، تأثیر بسزا و هدفمند دارد. جنبش های اجتماعی مانند جنبش های زنان، جنبش های کارگری، جنبش های تحقق حقوق بشر، جنبش های ضد جنگ، جنبش های طرفدار حقوق حیوانات یا حفظ محیط زیست؛ به دلیل ماهیت اجتماعی شدن اعتراض، به عرصه ی فرهنگ و موسیقی نیز راه می یابند.
موزیک اعتراضی در ارتباط با جنبش های اجتماعی آفریده می شود و در وادی تغییر، بر رفتار و اندیشه ی کنشگران آن دوره، تأثیر بسزا و هدفمند دارد. جنبش های اجتماعی مانند جنبش های زنان، جنبش های کارگری، جنبش های تحقق حقوق بشر، جنبش های ضد جنگ، جنبش های طرفدار حقوق حیوانات یا حفظ محیط زیست؛ به دلیل ماهیت اجتماعی شدن اعتراض، به عرصه ی فرهنگ و موسیقی نیز راه می یابند.
*******************************
******************
**********
******
موزیک کردی
-____
موزیک
sage nein
*******************************
******************
**********
******
*******************************
******************
**********
******
موزیک کردی
-____
موزیک
*******************************
******************
**********
******
*******************************
****************
**********
******
*******************************
****************
**********
******
*******************************
******************
**********
******
****
*******************************
******************
**********
******
****
بی نقطه
کارفرما یک نقطه دارد
کارخانه ، دونقطه
و پول سه نقطه دارد
تنها کارگر است که
نقطه ندارد
چون که
نقطه ی اتکایش
نیروی کارش است
و آن را
پیش فروش کرده است
سهراب مهدی پور
بی نقطه
کارفرما یک نقطه دارد
کارخانه ، دونقطه
و پول سه نقطه دارد
تنها کارگر است که
نقطه ندارد
چون که
نقطه ی اتکایش
نیروی کارش است
و آن را
پیش فروش کرده است
سهراب مهدی پور
*******************************
******************
**********
******
*******************************
******************
**********
******
*******************************
******************
**********
******
شنبه 13 فوریه
"حق تعیین سرنوشت و خودگردانی"
ادامه ی بحث
فایل های یوتیوب/ صوتی
*******************************
******************
**********
******
*******************************
******************
**********
******
*******************************
******************
**********
******
شنبه 13 فوریه
"حق تعیین سرنوشت و خودگردانی"
ادامه ی بحث
فایل های یوتیوب/ صوتی
شنبه 13 فوریه
"حق تعیین سرنوشت و خودگردانی"
ادامه ی بحث
فایل های یوتیوب/ صوتی
*******************************
******************
**********
******
*******************************
******************
**********
******
ترانه جدید از گیسو شاکری
ترانه ای تقدیم به هنرمندانی که لب دوخته شدن و تبعید را تاب آوردند اما هنر خود را قربانی لبخند دیکتاتور نکردند.
Dedicated to the artists who endured being silenced and the agony of exile but did not sacrifice the arts för a dictator´s smile
قطعنامه شعر: ا.م.ا آهنگ : روزبه
روزنامه ها تفاله هاي سانسور
و شعرها اسير شاعران مجبور
روي پرده، سينماي قيچي خورده
روي سن، پيِس هاي جون سپرده
آه از هنر كه شد قتيل ارشاد
از تريبوني كه شد مزار فرياد
ذبح شرعي ترانه هاي مغمومروي استيجِ شومِ برج ميلاد
يادم آمد قصه ي غوك و گون كه گفت پا به زنجير خوشتر از دست در لجن
دور، دور موس موسِ موشها شد
شهر عرصه ي هنرفروش ها شد
هر صدا، هر غزل، هر قصيده
زخم خورده ي عبابدوش ها شد
يادم آمد قصه ي غوك و گون كه گفت پا به زنجير خوشتر از دست در لجن
در ديار ازدحام حكم اعدام
مرگ نوجوانه هاي تلخْ فرجام
چاپلوسي و گدايي ِمجوز
ننگ و عار پادويي براي يك نام
سازهاي با حجاب و پنهاني
تفريق زن از آواز خواني
تور كنسرت هاي دور دنيا
مشاطه گي واسه يه مشت جاني
يادم آمد قصه ي غوك و گون كه گفت پا به زنجير خوشتر از دست در لجن
شرم بر هرآنكه چشم خويش بسته
آنكه رشته ي هنر به ريش بسته
مي رود، مي خورد، با جلاد
دل به ارتجاع كهنه كيش بسته
يادم آمد قصه ي غوك و گون كه گفت پا به زنجير خوشتر از دست در لجن
*******************************
******************
**********
******
برای دیدن
ترانه ای تقدیم به هنرمندانی که لب دوخته شدن و تبعید را تاب آوردند اما هنر خود را قربانی لبخند دیکتاتور نکردند.
Dedicated to the artists who endured being silenced and the agony of exile but did not sacrifice the arts för a dictator´s smile
قطعنامه شعر: ا.م.ا آهنگ : روزبه
روزنامه ها تفاله هاي سانسور
و شعرها اسير شاعران مجبور
روي پرده، سينماي قيچي خورده
روي سن، پيِس هاي جون سپرده
آه از هنر كه شد قتيل ارشاد
از تريبوني كه شد مزار فرياد
ذبح شرعي ترانه هاي مغمومروي استيجِ شومِ برج ميلاد
يادم آمد قصه ي غوك و گون كه گفت پا به زنجير خوشتر از دست در لجن
دور، دور موس موسِ موشها شد
شهر عرصه ي هنرفروش ها شد
هر صدا، هر غزل، هر قصيده
زخم خورده ي عبابدوش ها شد
دور، دور موس موسِ موشها شد
شهر عرصه ي هنرفروش ها شد
هر صدا، هر غزل، هر قصيده
زخم خورده ي عبابدوش ها شد
يادم آمد قصه ي غوك و گون كه گفت پا به زنجير خوشتر از دست در لجن
در ديار ازدحام حكم اعدام
مرگ نوجوانه هاي تلخْ فرجام
چاپلوسي و گدايي ِمجوز
ننگ و عار پادويي براي يك نام
سازهاي با حجاب و پنهاني
تفريق زن از آواز خواني
تور كنسرت هاي دور دنيا
مشاطه گي واسه يه مشت جاني
يادم آمد قصه ي غوك و گون كه گفت پا به زنجير خوشتر از دست در لجن
شرم بر هرآنكه چشم خويش بسته
آنكه رشته ي هنر به ريش بسته
مي رود، مي خورد، با جلاد
دل به ارتجاع كهنه كيش بسته
يادم آمد قصه ي غوك و گون كه گفت پا به زنجير خوشتر از دست در لجن
*******************************
******************
**********
******
برای دیدن
*******************************
******************
**********
******
*******************************
******************
**********
******
شنبه 6 فوریه
"حق تعیین سرنوشت و خودگردانی"
با کیومرث
تفاوت حق تعیین سرنوشت و خود گردانی در چیست؟
هر کدام از این مجموعه مفاهیم به کدام شرایط واقعی در جامعه پاسخ می دهند؟
شرایط اقتصادی/اجتماعی/سیاسی امروز چه نسبتی با حق تعیین سرنوشت دارد و تا چه حد جامعه را به سمت خود گردانی هدایت می کند؟
*************************************
*******************************
******************
**********
******
"حق تعیین سرنوشت و خودگردانی"
با کیومرث
تفاوت حق تعیین سرنوشت و خود گردانی در چیست؟
هر کدام از این مجموعه مفاهیم به کدام شرایط واقعی در جامعه پاسخ می دهند؟
شرایط اقتصادی/اجتماعی/سیاسی امروز چه نسبتی با حق تعیین سرنوشت دارد و تا چه حد جامعه را به سمت خود گردانی هدایت می کند؟
*************************************
*******************************
******************
**********
******
لوکزامبورگ در برابر لنين
پل ماتيک
رزا لوکزامبورگ و لنين هردو از سوسيالدموکراسى برخاستند و در آن نقش برجستهای ايفا کردند؛ کار آن دو نه تنها بر جنبش کارگری روسيه و لهستان و آلمان تاثير گذاشت، بلکه همچنين دارای اهميتى بينالمللی بود. هردو، مظهر جنبش ضديت با رويزيونيسم و رفرميسمِ انترناسيونال دوم بودند و نامشان به طرزی جدايىناپذير با تجديدِ سازمان جنبش کارگری در جريان جنگ جهانى و پس از آن گره خورده است. هر دو مارکسيستهايى بودند که تئوری برايشان درعينحال پراتيک زنده بود. انسانهايی بودند پرتکاپو ـ و اگر از تعبير مورد علاقهی رزا لوکزامبورگ استفاده کنيم ـ «شمعهايى بودند که از هر دو سو سوختند»
*******************************
******************
**********
******
صبحگاه را آرزو
همچو مرغی خسته از آوای خویش
در غروبی مترنم از نور
می کشم پر همره نور غروب
تا رسانم حجم لغزان سپید فکر خویش
بر سپیده صبحگاه آرزو
حال باید دید
می توانم از سیاهی های شب راهی شوم
یا که راهی دیگر است از نور تا نور .
مهدی ایزدیار
****
Preso por la puesta del sol
Igual que un ave cansado de su canto
En un ocaso del sol
Lleno el canto suave y sencillo de la luz
Alzo el vuelo acompañado la luz del ocaso
He de llegar la masa blanca de mi ser
Al blanco amanecer de la esperanza
Podre hacer camino entre la oscuridad de la noche
O habrá otro camino del ocaso al amanecer
رزا لوکزامبورگ و لنين هردو از سوسيالدموکراسى برخاستند و در آن نقش برجستهای ايفا کردند؛ کار آن دو نه تنها بر جنبش کارگری روسيه و لهستان و آلمان تاثير گذاشت، بلکه همچنين دارای اهميتى بينالمللی بود. هردو، مظهر جنبش ضديت با رويزيونيسم و رفرميسمِ انترناسيونال دوم بودند و نامشان به طرزی جدايىناپذير با تجديدِ سازمان جنبش کارگری در جريان جنگ جهانى و پس از آن گره خورده است. هر دو مارکسيستهايى بودند که تئوری برايشان درعينحال پراتيک زنده بود. انسانهايی بودند پرتکاپو ـ و اگر از تعبير مورد علاقهی رزا لوکزامبورگ استفاده کنيم ـ «شمعهايى بودند که از هر دو سو سوختند»
*******************************
******************
**********
******
صبحگاه را آرزو
همچو مرغی خسته از آوای خویش
در غروبی مترنم از نور
می کشم پر همره نور غروب
تا رسانم حجم لغزان سپید فکر خویش
بر سپیده صبحگاه آرزو
حال باید دید
می توانم از سیاهی های شب راهی شوم
یا که راهی دیگر است از نور تا نور .
مهدی ایزدیار
****
Preso por la puesta del sol
Igual que un ave cansado de su canto
En un ocaso del sol
Lleno el canto suave y sencillo de la luz
Alzo el vuelo acompañado la luz del ocaso
He de llegar la masa blanca de mi ser
Al blanco amanecer de la esperanza
Podre hacer camino entre la oscuridad de la noche
O habrá otro camino del ocaso al amanecer
جنگهای صلیبی و رابطه ی آن با جنگهای در پیش قرن بیست و یکم
گفتگویی با مهدی ایزدیار
صحبت در مورد جنگ های صلیبی .... اشاره مختصری به جنگ های سه مذهب بزرگ یهودیان، مسیحی یان و مسلمانان است .. و این که آیا جنگ های بین این سه فرقه از قرن یازده ام تا به امروز ریشه ی مذهبی داشته و یا اقتصادی و یا هردو؟ واگر هر دو، آیا می توان جنگ های در پیش قرن بیست و یکم را با جنگ های صلیبی گذشته مقایسه کرد؟
و سوالی دیگر.... وظیفه نیرو های سازمان های سیاسی بخصوص نیروهای احزاب چپ در تمام جهان چیست؟
*******************************
******************
**********
******
2016 شنبه 23 ژانویه
خشونت جنسی به زنان و ماجرای شب سال نو کلن، یا 11 سپتامبر پناهجویان
گفتگو با احمد پوری
و
هما مرادی
فعال مسایل زنان از کلن
*******************
فایل های یوتیوب / صوتی
بخش یکم بخش دوم بخش سوم بخش چهارم
خلاصه ی بحث احمد پوری
*******************************
******************
*********
******
یکی از پوستر های نصب شده علیه خشونت جنسی، در کلن- آلمان
*******************************
******************
**********
******
***
*******************************
******************
**********
******
*
*******************************
******************
**********
******
***
صحبت در مورد جنگ های صلیبی .... اشاره مختصری به جنگ های سه مذهب بزرگ یهودیان، مسیحی یان و مسلمانان است .. و این که آیا جنگ های بین این سه فرقه از قرن یازده ام تا به امروز ریشه ی مذهبی داشته و یا اقتصادی و یا هردو؟ واگر هر دو، آیا می توان جنگ های در پیش قرن بیست و یکم را با جنگ های صلیبی گذشته مقایسه کرد؟
و سوالی دیگر.... وظیفه نیرو های سازمان های سیاسی بخصوص نیروهای احزاب چپ در تمام جهان چیست؟
*******************************
******************
**********
******
2016 شنبه 23 ژانویه
خشونت جنسی به زنان و ماجرای شب سال نو کلن، یا 11 سپتامبر پناهجویان
گفتگو با احمد پوری
و
هما مرادی
فعال مسایل زنان از کلن
*******************
فایل های یوتیوب / صوتی
بخش یکم بخش دوم بخش سوم بخش چهارم
خلاصه ی بحث احمد پوری
2016 شنبه 23 ژانویه
خشونت جنسی به زنان و ماجرای شب سال نو کلن، یا 11 سپتامبر پناهجویان
گفتگو با احمد پوری
هما مرادی
فعال مسایل زنان از کلن
*******************
فایل های یوتیوب / صوتی
بخش یکم بخش دوم بخش سوم بخش چهارم
خلاصه ی بحث احمد پوری
*******************************
******************
*********
******
یکی از پوستر های نصب شده علیه خشونت جنسی، در کلن- آلمان
*******************************
******************
**********
******
|
***
*******************************
******************
**********
******
*
*******************************
******************
**********
******
***
******************
**********
******
***
درگذشت مادر سپهری در بابل
*******************************
******************
**********
******
***
*******************************
******************
**********
******
***
******************
**********
******
***
به کدامین گناه؟
لادن بازرگان
مرگ مادر بهکیش (نیره جلالی مهاجر) و سیل تسلیت ها و یادواره هایی که عده بیشماری از او کردند، من را بر آن داشت تا به یاد او و گرامی داشت تلاشهای او برای دادخواهی و روشن شدن حقایق جنایت های رژیم جمهوری اسلامی در دهه شصت، این مطلب را بنویسم.
ادامه ی مظلب
*******************************
******************
**********
******
***
تاثیر رشد بنیادگرایی بروضیعت زنان و نقش جنبش زنان
مرگ مادر بهکیش (نیره جلالی مهاجر) و سیل تسلیت ها و یادواره هایی که عده بیشماری از او کردند، من را بر آن داشت تا به یاد او و گرامی داشت تلاشهای او برای دادخواهی و روشن شدن حقایق جنایت های رژیم جمهوری اسلامی در دهه شصت، این مطلب را بنویسم.
ادامه ی مظلب
*******************************
******************
**********
******
***
تاثیر رشد بنیادگرایی بروضیعت زنان و نقش جنبش زنان
سمینار سالانه تشکل های مستقل زنان و زنان دگر و همجنسگرای ایرانی در آلمان- ژانویه ۲۰۱۶ در شهر کلن
*******************************
******************
**********
******
***
«مرا به خاک نسپارید»
شعری در رابطه با درگذشت مادر نیره جلالی مهاجر (مادر بهکیش)
از
محمود خلیلی
مرا به خاک نسپارید
نه! مرا به این خاک غریب نسپارید
سالهای زیادی را سپری کردم
پیمانه ام لبریزشد
اما!!!
تا آخرین نفس ، تا آخرین نگاه
همیشه صبورانه
نگاهم به راه بود
چشم انتظار گشودن دربی!
درب خانه، درب زندان
درب خاوران
درب زندان بزرگی بنام ایران
مرا به خاک نسپارید
نه! مراکه هیچگاه،
دل سیری دُردانه هایم را ندیدم
مرا که در حسرت دیدار
خاک را با اشک سیراب ساختم
مرا به خاک نسپارید
خاوران درانتظارمن است
محمود خلیلی
14 دی ماه 94
______________________
« گرامی باد یاد و نام مادر مقاوم و مبارز «نیره جلالی مهاجر»(مادر بهکیش )»
درد و رنج خانواده زندانیان سیاسی از دیروز روز تا هنوز همچنان باقی است. مادران، پدران، همسران و فرزندان نیروهای مبارز، کمونیست و انقلابی در دو نظام سرمایه داری شاه و جمهوری اسلامی پا به پای زندانیان، سرکوب و شکنجه شدند و همپای آنان درد را تا اعماق وجود خود حس کردند، مورد ضرب و شتم و فحاشی و تهدید و تحقیر قرار گرفتند اما از پای نه ایستادند. دلهره و نگرانی با زندگی آنها اجین شده بود و عمر خود را در التهاب سرنوشت عزیزان خود سپری نمودند.
مادر مقاوم و مبارز«نیره جلالی مهاجر» یا «مادر بهکیش» سمبل نابی از این ایستادگی و مقاومت خانواده جانفشانان مبارزه طبقاتی بود. سالهای انتظار و صبوری در برابر دیوارهای سربه فلک کشیده زندانهای مختلف و سالهای نگرانی و دلهره برای عزیزانش از او شخصیتی مقاوم و چهره ای شاخص ساخته بود.
با اندوه فراوان مطلع شدیم مادررفقای جانفشان، زهرا (اشرف)، محمدرضا (کاظم)، محسن، محمود، محمد علی بهکیش و مادر همسر رفیق جانفشان سیامک اسدیان (اسکندر) بدرود حیات گفت و از بین ما رخت بر بست.
گفتگوهای زندان ضمن گرامی داشت یاد ونام «نیره جلالی مهاجر» (مادر بهکیش) مادر تمامی زندانیان سیاسی و همبستگی با فرزندان و خانواده این عزیز، بر امید او به مجازات عاملین کشتار عزیزانش و پا فشاری بر این که نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم، تاکید داریم. امید او بر این باور استوار بود که: دور نیست، دیر نیست روز رستاخیز خلق.
سرنگون باد کلیت نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی
زنده باد آزادی زنده باد سوسیالیسم
گفتگوهای زندان
15 دی ماه 94
******************
**********
******
***
«مرا به خاک نسپارید»
شعری در رابطه با درگذشت مادر نیره جلالی مهاجر (مادر بهکیش)
از
محمود خلیلی
مرا به خاک نسپارید
نه! مرا به این خاک غریب نسپارید
سالهای زیادی را سپری کردم
پیمانه ام لبریزشد
اما!!!
تا آخرین نفس ، تا آخرین نگاه
همیشه صبورانه
نگاهم به راه بود
چشم انتظار گشودن دربی!
درب خانه، درب زندان
درب خاوران
درب زندان بزرگی بنام ایران
مرا به خاک نسپارید
نه! مراکه هیچگاه،
دل سیری دُردانه هایم را ندیدم
مرا که در حسرت دیدار
خاک را با اشک سیراب ساختم
مرا به خاک نسپارید
خاوران درانتظارمن است
محمود خلیلی
14 دی ماه 94
______________________
« گرامی باد یاد و نام مادر مقاوم و مبارز «نیره جلالی مهاجر»(مادر بهکیش )»
درد و رنج خانواده زندانیان سیاسی از دیروز روز تا هنوز همچنان باقی است. مادران، پدران، همسران و فرزندان نیروهای مبارز، کمونیست و انقلابی در دو نظام سرمایه داری شاه و جمهوری اسلامی پا به پای زندانیان، سرکوب و شکنجه شدند و همپای آنان درد را تا اعماق وجود خود حس کردند، مورد ضرب و شتم و فحاشی و تهدید و تحقیر قرار گرفتند اما از پای نه ایستادند. دلهره و نگرانی با زندگی آنها اجین شده بود و عمر خود را در التهاب سرنوشت عزیزان خود سپری نمودند.
مادر مقاوم و مبارز«نیره جلالی مهاجر» یا «مادر بهکیش» سمبل نابی از این ایستادگی و مقاومت خانواده جانفشانان مبارزه طبقاتی بود. سالهای انتظار و صبوری در برابر دیوارهای سربه فلک کشیده زندانهای مختلف و سالهای نگرانی و دلهره برای عزیزانش از او شخصیتی مقاوم و چهره ای شاخص ساخته بود.
با اندوه فراوان مطلع شدیم مادررفقای جانفشان، زهرا (اشرف)، محمدرضا (کاظم)، محسن، محمود، محمد علی بهکیش و مادر همسر رفیق جانفشان سیامک اسدیان (اسکندر) بدرود حیات گفت و از بین ما رخت بر بست.
گفتگوهای زندان ضمن گرامی داشت یاد ونام «نیره جلالی مهاجر» (مادر بهکیش) مادر تمامی زندانیان سیاسی و همبستگی با فرزندان و خانواده این عزیز، بر امید او به مجازات عاملین کشتار عزیزانش و پا فشاری بر این که نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم، تاکید داریم. امید او بر این باور استوار بود که: دور نیست، دیر نیست روز رستاخیز خلق.
سرنگون باد کلیت نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی
زنده باد آزادی زنده باد سوسیالیسم
گفتگوهای زندان
15 دی ماه 94
*******************************
******************
**********
******
*******************************
******************
**********
******
No comments:
Post a Comment