Saturday, June 26, 2010

َنکاتی پیرامون تجددطلبی و خرد رهائی بخش

َنکاتی پیرامون تجددطلبی و خرد رهائی بخش
درآمد
Younes Parsa Benab
در تاریخ زندگی بشر حوادث و دگردیسی های مهم و فراگیری به وقوع پیوسته اند که در شکل گیری و رشد جوامع نقش اساسی داشته اند . در عصر قدیم نزدیک به پنج هزار سال پیش ، بشر موفق شد که با کشت زمین قدرت تولیدی خود را پنجاه مرتبه نسبت به عصر " شکار و تجمع " افزایش دهد . در تاریخ عصر جدید ( مدرن ) که به عقیده اکثر مورخین نزدیک به پانصد سال پیش آغاز گشت ، دو دوره تاریخ سازی وجود دارند که فعل و انفعالات درون آنها تاثیر تعیین کننده در زندگی انسان و تکامل جوامع معاصر گذاشتند . این دو دوره تاریخی عبارتند از :
الف – دوره تجددطلبی و عصر روشنگری منبعث از آن در قرون 16 و 17 و 18 میلادی .
ب – دوره بررسی و نقد رادیکال از خصلت بورژوائی تجددطلبی و روشنگری توسط مارکس در قرن نوزدهم .
چون وقوع این دوره های تاریخی مهم مرحله ساز مصادف با دوره تولد و رشد سرمایه داری در اروپا بود ، در نتیجه بجا و مناسب است که در بررسی تجددطلبی و روشنگری و رابطه ارگانیک بین آنها به دو نکته اساسی زیرین توجه کنیم :
1 – تعریف تجددطلبی و روشنگری منبعث از آن
2 – ویژگی بورژوائی تجددطلبی و روشنگری

تعریف تجددطلبی
از نظر جامعه شناسان انگاشت اصلی در دگردیسی جامعه همانا ظهور پدیده تجددطلبی ( مدرنیته ) در قرون 16 و 17 است که جهان را به تدریج وارد عصر جدید ( مدرن ) ساخت . به کلامی دیگر با ظهور دوره تجددطلبی، انسان بتدریج آگاه شد که انسان ها ( بطور فردی و دسته جمعی ) سازندگان تاریخ خود بوده و حق سرنوشت دارند این بینش و نظرگاه به کلی و به روشنی با فلسفه مسلط دوران پیشامدرنیته ( پیشا – تجددطلبی ) که خالق جهان هستی و انسان خدا بوده و سرنوشت انسان نیز توسط او ( خدا ) تعیین می شود ، خط کشی کرد . – اگر تاریخ هستی و سرنوشت انسان نه توسط خدا بلکه توسط خود انسان ها بازگو و تعیین می گردند و قوانین متافیزیکی ، آسمان منجمله ادیان و مذاهب تاریخ ، سرنوشت بشر را توضیح و تفسیر و تعیین نمی کنند پس چه قوانین دیگری پاسخ گوی این پرسش ها و مسائل هستند ؟ کشف این قوانین جدید مضامین اصلی یک رشته از علوم هستند که در عصر جدید روی این پرسش ها و مسائل تمرکز می گذارند . تجددطلبی بویژه در دوره بعد از انقلاب صنعتی و عروج سرمایه داری رقابتی ( سرمایه داری لیبرال ) نه تنها به شکلگیری و توسعه این علوم امکان داد بلکه کشف و گسترش آنها را ضروری ساخت . در این دوره تاریخی از تجددطلبی است که انسان مدرن در جستجوی عاملین عینی تکامل جهان هستی و جوامع بشری به اصل فلسفه خرد و اندیشه های خردگرائی در دوره روشنگری ( قرن هیجدهم ) دست یافت .
خصلت بورژوائی
تجددطلبی و خردگرائی
با رشد تجددطلبی و عروج روشنگری منبعث از آن ، بررسی چند و چون خصلت بورژوائی ( سرمایه داری ) تجددطلبی و خردگرائی عصر روشنگری از طرف اندیشمندان بویژه قرن نوزدهم ، مطرح گشت . ظهور و عروج تجددطلبی در قرون 16 و 17 و شیوع روشنگری بویژه خردگرائی در قرون 18 و 19 مترادف با شکلگیری و تکامل نظام سرمایه داری در آن دوران بودند . به عبارت دیگر تجدد ( و تجددطلبی ) و سرمایه ( سرمایه داری ) دو روی یک جریان و واقعیت در تاریخ پانصد ساله جهان بوده اند . بدون تردید تجددطلبی و سپس روشنگری منبعث از آن جماعات کهن و کمون های اولیه و سنتی را بطور قابل توجهی تضعیف ساخته ، روند تقسیم کار را تشدید بخشیده و خردگرائی را رایج ساخت . اما این تحولات و دگردیسی های اجتماعی و اقتصادی صرفا از الزامات رشد و گسترش منطق حرکت سرمایه و شرایطی ضروری برای موفقیت سرمایه داران بوده اند . سرمایه بطور مداوم مردم را از مزارع و روستاها کنده و آنها را به شهرهای بزرگ مرکز ( در خدمت نظام بازاری که دائما در حال گسترش است ) پرتاب می کند و سپس پروسه تخصص سازی را برای بازدهی بیشتر کارخانه ها رواج داده و هم زمان فلسفه خرد و خردگرائی را در خدمت "جستجوی بی پایان انسان برای کسب سود " تبلیغ می کند.
اندیشه های خردگرائی پیش از مارکس یک انگاشتی از خرد و خردگرائی را به انسان ارائه می دهند که بدون تردید با انگاشت رهائی انسان گره خورده اند . تعریف و تفسیر و حدود این رهائی توسط الزامات و شرایط ضروری خواسته های سرمایه معین و دیکته می شوند . خرد رهائی ( خردگرائی رهائی بخش ) در شعار سه گانه کلاسیک : " آزادی ، برابری و حق مالکیت " تعریف و تشریح شده است . این شعار در انقلاب 1688 انگلستان ، سپس در انقلاب 1776 آمریکا و بعدها در انقلاب 1789 فرانسه توسط رهبران و حامیان آن انقلابات تبلیغ شده و ترویج یافتند . آنها مولفه های متعلق به اجزا سه گانه این شعار را لازم و ملزوم هم و جداناپذیر از هم اعلام کردند . امروزه بعد از گذشت متجاوز از چهارصد سال از اعلام و رواج آن شعار کلاسیک سه گانه هنوز هم ادعای این امر که " بازار آزاد " سرمایه داری و دموکراسی لازم و ملزوم هم بوده و جزء لاینفک یکدیگر هستند ، به عنوان یک گفتمان مسلط یکی از ستون های اصلی ایدئولوژی سرمایه داری را تشکیل می دهد .
لاجرم تلاقی و مبارزه نیز بین آنهائی که می خواهند مولفه های دموکراسی و آزادی های دموکراتیک را در دسترسی تمام شهروندان زن و مرد ، پیر و جوان سیاه و سفید ، بورژوا و کارگر و... قرار دهند و آنهائی که دموکراسی و آزادی و برابری را در چهارچوب " بازار آزاد " و قوانین حاکم بر آن تعریف و تفسیر می کنند مثل پانصد سال گذشته ، ادامه خواهد یافت . به عبارت دیگر نقد رادیکال از تجددطلبی و دموکراسی منبعث از آن که با مارکس شروع گشت امروز توسط چالشگران ضد نظام سرمایه به پیش برده می شود . در واقع در بین دوره مرحله ساز در عصر جدید با نقد رادیکال مارکس از خصلت بورژوائی تجددطلبی و خرد رهائی عصر روشنگری در اواسط قرن نوزدهم آغاز می گردد .
نقد مارکس از خلصت
بورژوائی تجددطلبی
نقد مارکس فصل جدیدی را در تاریخ تجددطلبی آغاز می کند که می توان آن را منسجم ترین نقد تجددطلبی سوسیالیستی از تجددطلبی سرمایه داری نامید . حامیان خرده بورژوائی نمی توانند نقد رادیکال مارکس را نادیده بگیرند . زیرا نقادی مارکس شرایطی به وجود آورد که اندیشه های اجتماعی و تئوریهای جامعه شناسی بویژه در ارتباط با بعد عمق خردگرائی رهائیبخش دستخوش تحول قرار گرفت . به نظر نگارنده ، بررسی و نقد چالشگران معاصر نظام سرمایه از خصلت بورژوائی بورژوائی تجددطلبی که خردگرائی رهائی بخش را محدود به مقررات " بازار آزاد " می سازد ، بدون مراجعه به آزمون های مارکس نمی توانستند تنظیم و نوشته شوند .
بعد از نقادی رادیکال مارکس شعار سه اصل خرد رهائی بخش دیگر نمی توانست سه مولفه آزادی ، برابری و مالکیت را همراه با هم مثل گذشته حمل کند . بعد از تجزیه و تحلیل از تلاقی آشتی ناپذیر بین مالکیت سرمایه داری و رشد و توسعه برابری بین انسان ها ، حامیان خرد رهائی بخش پیگیر فقط می توانستند مولفه سوم شعار سه سره ( حق مالکیت ) را از شعار پاک کرده و در پرتو شکلگیری و گسترش مبارزات کارگری به جای آن " همبستگی همگانی " را بگذارند . همبستگی همگانی به طور روشن یعنی لغو مالکیت سرمایه داری که ضرورتا و بر اساس منطق حرکت سرمایه متعلق به اقلیت کوچک طبقه مسلط بورژوازی است و استقرار همبستگی همگانی بین اکثریت بزرگی از جامعه که از دسترسی به منابع ثروت طبیعی و انسانی جامعه محروم هستند .
شایان ذکر است که تغییر شعار سه سره " آزادی ، برابری و حق مالکیت " به شعار " آزادی ، برابری ، و همبستگی ( " برادری " ) که منبعث از نقد رادیکال مارکس از خصلت بورژوائی تجددطلبی بود ، در دوره های سه انقلاب بزرگ عصر جدید – انقلاب کبیر فرانسه ( 1789 ) ، انقلاب کبیر روسیه ( 1917 ) و انقلاب چین ( 1949 ) – تعبیه و مطرح گشته و بتدریج در اکناف جهان رایج گشت . حرکت به پیش تجدد خواهی که مثل پدیده های دموکراسی خواهی و سکولاریسم ( عرفیگری ) یک روند بی پایان و مدام در تاریخ مدرن جهان است ، در روزگار مانیز ادامه دارد . چالش جدی که امروز انگاشت خرد رهائی بخش و حامیان آن ( عمدتا چالشگران ضد نظام سرمایه همراه با قربانیان نظام ) با آن روبرو هستند این است که انسان چگونه می تواند با تهیه و تنظیم وسایل و ابزارهای موثر و مناسب قادر به توسعه و گسترش خردرهائی بخش از مرحله سرمایه داری آن به مرحله پیشرفته تر آن با چشم انداز های سوسیالیستی گردد ؟ به عبارت دیگر ، قربانیان نظام جهان و " روشنفکران ارگانیک " متعلق به آنها ( چالشگران چپ ضد نظام ) با چه وسایل و استراتژی هائی می توانند با توسعه و گسترش خردرهائی خود را از خودکامگی " بازار آزاد " سرمایه داری نجات داده و از رشد نابرابری های فلاکت بار مادی که بطور اجتناب ناپذیر از حرکت لجام گسیخته و شکاف اندازانه گلوبولیزاسیون سرمایه در سطح جهانی است ، بطور موثر و مدام جلوگیری کنند ؟ در بخش جمعبندی و نتیجه گیری این نوشتار ، پاسخ های در خور تامل به این پرسش ها جهت بحث و تبادل نظر ، ارائه می شوند .
جمعبندی و نتیجه گیری
به نظر نگارنده آموزه های مارکس وتجارب و دست آوردهای مثبت مارکسیسم تاریخی ( از تاریخ انتشار " مانیفست حزب کمونیست " در 1847 تا کنون ) و مارکسیسم دولتی ( از کمون پاریس 1871 تا کنون ) مجموعا موثرترین ابزارهائی هستند که به نیروهای چپ جهانی بویژه مارکسیست ها قدرت و روحیه می دهند که هم چالش های روزگار خود را بهتر مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند و هم استراتژیهائی مبارزاتی معین و مناسبی را که قادر به تغییر جهان در جهت رهائی انسان از ستم و فقر باشند ، تعبیه و پیاده سازند . اما ( و منتهای مراتب ) ما باید توجه کنیم که مارکس نزدیک به 150 سال پیش این وظیفه ( نقادی رادیکال از تجددطلبی و مضمون اصلی آن انگاشت خردرهائی ) را به نحو تعیین کننده ائی آغاز کرده و به پیش برد . بدون تردید مبارزه ما علیه خصلت بورژوائی تجددطلبی سرمایه داری و جایگزینی آن با تجددطلبی سوسیالیستی با مارکس شروع شده و تعریف می گردد ولی با آموزه های او و دست آوردهای مارکسیسم تاریخی ودولتی ختم نمی گردد .
مسائل و چالش هائی که امروز ما با آنها روبرو هستیم و باید به نفع بشریت زحمتکش ( که 80 در صد جمعیت جهان را تشکیل می دهند ) حل گردند هم در تئوری و هم در عمل متنوع و پیچیده هستند . پیچیدگی این مسائل هم در کشورهای توسعه یافته و هم در کشورهای توسعه نیافته بما نشان می دهد که حل آنها صرفا نمی توانند از طریق راهکارهای یک جانبه و تک بعدی ممکن گردند . زیرا تک جانبه گری بر خلاف چند جانبه گری ، تلاقی ها و تضادها بین اجزاء مختلف و متنوع متعلق به مسائل و چالش ها را نادیده گرفته و بعضی مواقع وجود آنها را نفی می کند .
مثلا تضاد بین کشورهای مسلط مرکز و کشورهای پیرامونی دربند را در نظر بگیرید ، این تضاد به نظر مارکسیست های متعلق به مکتب نظام جهانی بعد اصلی چالشی است که بشریت در سطح جهانی با آن روبرو است . شکاف غول آسائی را که نظام جهانی بین مرکز و پیرامونی در کل کره خاکی بوجود آورده باید شکسته و محو گردد . ولی چگونه و به چه نحوی ؟
تضاد در خود واقعیت نهفته است . بعضی ها امیدوارند که از طریق توسعه و پیشرفت نیروهای تولیدی در بخش پیرامونی نظام موفق به لغو یک طرف تضاد گشته و از تشدید روند فلاکت بار شکاف اندازی به نفع کشورهای پیرامونی در بند جلوگیری کنند . این افراد که تعدادی از آنها حتی به سازمان ها و احزاب مارکسیستی تعلق دارند و در مبارزه علیه گلوبولیزاسیون سرمایه نیز نهایت صمیمیت و تعهد را از خودشان نشان می دهند ، روی این نکته اصرار می ورزند که چون 80 درصد بشریت در سطح جهانی در فقر و آواره گی و عقب مانده گی مادی و معنوی زندگی می کنند پس اول از هر چیز باید با گذار از مرحله تشدید صنعتی سازی سرمایه داری به رشد نیروهای تولیدی در کشورهای پیرامونی در بند کمک کنند .
این افراد به دو واقعیت عینی در جوامع پیرامونی با توجه نمی کنند و یا وقوع آنها را نمی پذیرند . یکم اینکه دادن ارجحیت به رشد نیروهای تولیدی در کشورهای پیرامونی عموما باعث می گردد که نیروهای ضد نظام به دیگر ابعاد رهائی ( بویژه گسترش عدالت اجتماعی با چشم اندازهای سوسیالیستی ) یا توجه نکنند و یا به آنها مقام ثانوی دهند . دوم اینکه پروسه شکاف اندازی ( پولاریزاسیون ) پی آمد اجتناب ناپذیر منطق حرکت سرمایه در سطح جهانی ( گلوبولیزاسیون ) است . با علم به اینکه توسعه یافتگی کشورهای مرکز در خدمت ازدیاد رفاه و عزت طبقات حاکم آن کشورها در گرو توسعه نیافتگی کشورهای پیرامونی است در نتیجه آنها ( کشورهای جی 8 ) هیچ وقت به کشورهای پیرامونی دربند اجازه " رسیدن به آنها " را نخواهند داد .
نیروهای ضد نظام که متعهد به پیشرفت تاریخی تجددطلبی پیگیر با چشم اندازهای سوسیالیستی در کشورهای پیرامونی در بند هستند باید با تعبیه و تنظیم استراتژی های مبارزاتی مناسب و با استفاده از ابزارهای موثر راه را برای گسست ملت – دولت های پیرامونی در جهت رهائی بشریت زحمتکش آماده و هموار سازند . خیلی احتمال دارد که وقوع یک رشته گسست ها از محور نظام توسط چالشگران ضد نظام فصل جدیدی را در تاریخ تکامل خردرهائیبخش در تجددطلبی قرن بیست و یکم باز کند .


ملاحظاتی درباره نکات مشترک اسلام سیاسی با رنسانس

Younes Parsa Benab

ملاحظاتی درباره نکات مشترک اسلام سیاسی با رنسانس
و نوگرائی اسلامی و سکولاریسم ضد چپ ایران

1 – بینادگرائی اسلامی ( اسلامیسم = اسلام گرائی ) که نگارنده ترجیح می دهد آن را تحت نام " اسلام سیاسی " مورد بررسی قرار دهد ، ماهیتا و حتی خصلتا با بنیادگرائی های دیگر دینی چندان تفاوتی ندارد . جنبش های متعلق به اسلام سیاسی نیز مثل دیگر جنبش های بنیادگرا در جهان هدف مشخص سیاسی ( نه دینی و مذهبی ) دارند و آن چیزی غیر از تسخیر قدرت سیاسی نیست . ملبس شدن این جنبش ها به کسوت اسلامی به روشنی یک فرصت طلبی سیاسی است .
2 – اندیشه ها و آزمون های اسلام سیاسی توسط شرق شناسان اروپا محور که عمدتا مدافعین نیروهای استعمارگر کهن بویژه انگلستان بودند ، تعبیه و تنظیم گشته و در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم توسط عبدالوهاب ها ( در شبه جزیره عربستان ) و مودودی ها ( در شبه قاره هند ) ترویج و گسترش یافته اند . اسلام سیاسی تلاش می کند که ثابت نماید که مسلمانان جهان فقط در تحت حاکمیت دولت اسلامی می توانند زندگی کنند زیرا آنها ( مسلمانان ) قادر نیستند جدائی دولت را از دین و مذهب درک کرده و پذیرا باشند . اوریانتالیست های اروپا محورو حامیان بومی آنها به آسانی این واقعیت تاریخی را فراموش می کنند که مسیحیان ساکن کشورهای اروپائی نیز تا قرن سیزده میلادی دارای چنین دید و اندیشه درباره مسیحیت بودند .
3 – اسلامی سیاسی نیز مثل دیگر بنیادگرائی ها ( صهیونیسم ، ایونجلیکای راست مسیحی ، هندوتوا ، لامائیسم و... ) " تسلیم محض " و " انقطاع از ا ین عالم و الحاق به عالم دیگر " را بین توده های مردم تبلیغ کرده و دشمن هر نوع اندیشه رهائی بخش می باشد . اسلام سیاسی که عمدتا یک جنبش ( نه مذهبی ) بلکه صرفا سیاسی است ، به هیچ عنوان به مقولات و انگاشت های اساسی به عنوان یک دین توجه ندارد و تا حالا هم هیچ نوع نقد اجتماعی و اقتصادی و حتی تئوئولوژیکی از اسلام و یا دیگر ادیان عرضه نکرده است . آموزش های اسلام سیاسی حتی با اندیشه های متعلق به " الهیات رهائیبخش " که در دهه های اخیر در کشورهای آمریکای لاتین مطرح بوده اند ، نیز تفاوت اساسی دارند . زیرا اسلام سیاسی نیز مثل دیگر بینادگرائی های مذهبی و دینی به پیروی از شرق شناسان اروپا مدار " تسلیم محض " و " عبودیت " را رواج داده و اندیشه ها و مبارزات رهائیبخش طبقاتی ، ملی و بویژه خواست آزادی زنان را " شرک " و " کفر " محسوب می دارند . محمود طه دانشمند و اسلام شناس سودانی یکی از روشنفکران اسلامی نادر در قرن نوزدهم بود که در مبارزه علیه اوریانتالیست ها و مروجین اسلام سیاسی تلاش کرد که به پدیده ای رهائی در تعابیر خود از اسلام تاکید ورزد . او در اسرع وقت توسط مقامات دولتی سودان و با حمایت انگلستان بخاطر تبلیغ رهائی ( " شرک و کفر " ) محکوم به مرگ گشته و در شهر خارطوم پایتخت سودان ( مستعمره انگلستان در آن زمان ) به دار آویخته شد . اعدام او نه تنها در رسانه های گروهی آن زمان منعکس نگشت بلکه مورد اعتراض تشکل های " رادیکال " و " معتدل " اسلام سیاسی ( و حتی مبلغین رنسانس اسلامی و نوگرائی ) نیز قرار نگرفت .
4 – در حال حاضر نیز روشنفکرانی که رنسانس اسلامی ( عبدالکریم سروش به عنوان نمونه ) و یا نوگرائی دینی ( مثل محسن کدیور ) را در اسلام تبلغ می کنند ، به هیچ وجه و عنوانی از راه ها و اندیشه های رهائی انسان در کشورهای مسلمان نشین از رژیم های مستبد حاکم و حامی اصلی آنها ( نظام جهانی سرمایه و در راس آن آمریکا ) صحبتی نمی کنند . بطور کلی ، تمامی نحله های فکری متعلق هم به اسلام سیاسی و هم به رنساس و نوگرائی اسلامی از قوانین حاکم بر " بازار آزاد " نئولیبرالی عمدتا حمایت کرده و یا از گسترش آنها در کشورهای مسلمان نشین حتی انتقاد هم نمی کنند . آیا تا کنون مقاله و یا صحبتی از طرف افراد شاخص چون عبدالکریم سروش ، محسن کدیور ، محمد خاتمی ، کروبی ، مهاجرانی ، اکبر گنجی ، هاشمی رفسنجانی ، محمود احمدی نژاد ، مصباح یزدی ، جوادی آملی و... منتشر و ارائه داده شده است که در آن مکانیزم های حاکم بر بازار آزاد مثل پروسه خصوصی سازی و پی آمدهای فلاکت بار آن ( مرگ ومیر از گرسنگی ، بیکاری مزمن ، بی خانمانی فراگیر ازدیاد کودکان خیابانی ، تن فروشی جهانی و... ) که جهان و تمدن بشری را بسوی سبعیت و " بشریت تهی از انسانیت " سوق می دهند ، محکوم گشته و یا حداقل مورد نقد قرار گرفته باشند.
5 – شایان ذکر است که این افراد شاخص که به نحله های مختلف اسلام سیاسی معتدل و رادیکال و رنسانس و نوگرائی اسلامی تعلق دارند ، با سکولاریست های ضد چپ ( که به طیف های متنوع جمهوری خواهان ، تشکل های متعدد حقوق بشری ، دموکراسی خواهان ، سلطنت طلبان و ... در داخل و خارج از ایران تعلق دارند ) با اینکه خصلتا و از نظر شیوه های برخورد به اوضاع ایران دارای تفاوت های قابل ملاحظه ای هستند ولی ماهیتا و از نظر کیفی در برخورد به مکانیزم های بازار آزاد و مقررات نئولیبرالی بانک جهانی و صندوق بین المللی کوچکترین تفاوتی با همدیگر نداشته و جملگی از پروسه های دردناک خصوصی سازی ، ملی زدائی و لغو مقررات دولتی حمایت می کنند . بر این اساس ، آیا آنها می توانند طبق ادعایشان حامیان واقعی استقرار و گسترش دموکراسی پیگیر و سپس عدالت اجتماعی در ایران باشند؟ یک نگاه اجمالی به اندیشه ها و آموزه های اسلام سیاسی از یک سو و پروژه های سکولاریست ها از سوی دیگر می توانند در تهیه یک پاسخ مناسب به این پرسش کمک کند .
6 – مطابق اصول حاکم بر اسلام سیاسی ، قوانین دینی ( فقه سیاسی ) چون قادر است که به تمام مسائل و سئوالات پاسخ دهد در نتیجه مسلمانان " امت اسلامی " احتیاجی به تعبیه و تدوین قوانین اجتماعی و اقتصادی که اساس تعریف دموکراسی است را ندارند . این بینش نه تنها واقعیت های کنونی بلکه تاریخ عینی جوامع کشورهای مسلمان را یا نفی کرده و یا بطور کلی ندیده می گیرد . زیرا در این جوامع نیز دهه هاست که قوانین بطور ضروری تعبیه و تدوین می گردند . ولی در اکثر موارد این قوانین توسط هیئت های حاکمه با استفاده از تعبیرها و تاویل های اسلامی (که در انحصار حاکمین می باشند ) اعمال و پیاده می شوند . در کشورهای اسلامی عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران که طبقات حاکمه اش ادعا می کنند که با رعایت قوانین اسلامی ( مشروع در قرآن ) حکومت می کنند ، اعضای اصلی خاندان سعودی ( در عربستان ) و رهبری شورای نگهبان ( ولی فقیه ) در ایران مثل سلاطین مستبد گذشته با اعمال زور و استبداد حکومت می کنند .
7 – اگر اسلام گرایان تاکید ورزیده و اعمال می کنند که اصول فقه اسلام سیاسی بهترین بدیل دولتی بوده و بر دموکراسی ارجحیت دارد ، سکولاریست های ضد چپ ( و یا غیر چپ ) نیز تاکید می ورزند و زمانی هم که به قدرت می رسند آنها را اعمال میکنند که امر دموکراسی بدون رعایت قوانین و مکانیسم های حاکم و رایج بر بازار آزاد نئولیبرالی ( همراه با رشد و توسعه طبقه متوسط در کشورهای مسلمان نشین ) نمی تواند مستقر گردد . به نظر نگارنده دموکراسی هائی که توسط حامیان اسلام سیاسی و یا تشکل ها و طیف های گوناگون سکولاریست های طرفدار نظام جهانی سرمایه برای ایران تعبیه و تنظیم می گردند ، دموکراسی های " دم بریده " ناپایدار و نامربوط بوده و در خدمت جامعه ملی ایران ( بویژه زحمتکشان ) قرار ندارند ، ادامه و استقرار هر یک از آنها آینده سیاسی مردم ایران را دوباره به بن بست خواهد کشید .
8 – اسلام سیاسی مثل دیگر بنیادگرائی های دینی و مذهبی نه از بطن و متن ویژگی های جوامع مسلمان بیرون آمده و نه منبعث از عکس العمل مسلمانان نسبت به ناهنجاری های سکولاریسم با طلیعه های مدرنیته ( تجدد طلبی ) است . نگارنده شکل گیری و رشد اسلام سیاسی و دیگر بنیادگرائی های دینی و مذهبی را با " نگاهی ذات انگارانه " در ماهیت آموزه های درونی اسلام جستجو نکرده و در رویارویی های ذاتی باورها و سنن اسلامی با نگره های سکولاریسم ( عرفی گری ) و انگاشت های تجدد طلبی ردیابی نمی کند . این نوع نگاه ها و ردیابی ها برای توضیح و بررسی کلیت پدیده پیچیده و گاها مرموز بنیادگرائی ها ( منجمله و بویژه اسلام سیاسی ) بسیار ناکافی و نارسا و فراتاریخی است . به نظر نگارنده عروج و گسترش اندیشه ها و عملکردهای اسلام سیاسی و دیگر بنیادگرائی های دینی و مذهبی معلول و منبعث از فعل وانفعالات منطق سریع حرکت سرمایه ( جهانی تر شدن ) در فاز کنونی تاریخ تکامل نظام جهانی بویژه در سی سال گذشته می باشد .
9 – بررسی تاریخی جنبش های بنیادگرائی نشان می دهد که نظام جهانی سرمایه و بویژه راس آن آمریکا در گسترش انواع واقسام این جنبش ها و حتی مواقعی در شکل گیری و رشد آنها نقش عمده داشته اند . اسناد و مدارک زیادی نشان می دهند که کشورهای مسلط مرکز کمک های چشمگیری در زمینه های مالی و نظامی و آموزشی به گروهها و سازمان های بنیادگرای اسلامی نموده اند که تاریخچه آنها به صد سال پیش می رسد . در دوره جنگ سرد ، کشورهای سرمایه داری غرب به بهانه " جنگ علیه کمونیسم " بطور فراگیر و سرتاسری به سازمان های بنیادگرای اسلامی ( از اخوان المسلمین در مصر و شمال آفریقا در دهه های 1930 و 1940 گرفته تا القاعده ، مجاهدین اسلامی و طالبان در افغانستان و پاکستان در دهه های 1970 و 1980 ) کمک کردند
10 – واقعیت این است که رهبران اسلام سیاسی هم در نوع معتدل مانند ترکیه و هم در نوع رادیکال آن مثل ایران ، زمانی که به هدف خود ( تسخیر قدرت سیاسی ) می رسند بلافاصله منطق حرکت سرمایه را پذیرفته و با اتخاذ سیاست های " خصوصی سازی " و " ملی زدائی " جایگزین دولت های سکولار و کمپرادور سابق می گردند .
اعمال سیاست های مرکب از اقتصاد نئولیبرالی و استبداد سیاسی توسط رهبران و حامیان اسلام سیاسی باعث گشته که احزاب و سازمان های متعلق به اسلام سیاسی به مطمئن ترین و بهترین ابزار در خدمت سرمایه داری کمپرادور در کشورهای پیرامونی تبدیل گردند . این امر نه تنها در مورد احزاب اسلامی مثل حزب " توسعه و عدالت " در ترکیه و اخوان المسلمین در مصر ، مراکش و... که معتدل محسوب می شوند ، صدق می کند بلکه در مورد سازمان های مخفی و زیر زمینی گوناگون در افغانستان ، پاکستان ، یمن و.... که به " تروریسم" متوسل می شوند نیز مصداق پیدا می کند . به عبارت دیگر ، احزاب و سازمان های سیاسی متعلق به دو کمپ معتدل و رادیکال از موهبت یک نوع تقسیم کار بین خود برخوردار بوده و مکمل هم عمل می کنند : تقسیم کار بین آنهائی که به قهر و ترور متوسل می شوند و آنهائی که وظیفه اصلی و مهم شان نفوذ و کسب مقام و موقعیت در نهادهای دولتی ( مشخصا در عرصه های آموزش و پرورش ، رسانه های گروهی و امکانا در ادارات پلیسی و نیروهای نظامی ) در کشورهای پیرامونی است . هدف سازمان ها و احزاب هر دو کمپ متعلق به اسلام سیاسی فقط تسخیر قدرت سیاسی و سپس اعمال تئوکراسی اسلامی است . حامیان هر دو کمپ بعد از پیروزی و تسخیر قدرت برای اینکه موفق به استقرار تئوکراسی خود گردند با تمام قوا دست به سرکوب و انهدام سیاسی و فیزیکی تمام سازمان ها و احزاب سکولاری می زنند که یا به کمپ سوسیالیست ها و مارکسیست ها و یا به کمپ ملی گرایان و طرفداران حق تعیین سرنوشت ملی تعلق دارند . تاریخ جمهوری اسلامی ایران از یک سو و تاریخ دولت ترکیه تحت رهبری حزب "توسعه و عدالت" از سوی دیگر بهترین نمونه هائی در این مورد محسوب می گردند .
11 – رهبران و حامیان اسلام سیاسی چه آنهائی که به اصطلاح معتدل هستند و چه آنهائی که به اصطلاح رادیکال محسوب می شوند بعد از پیروزی و تسخیر قدرت سیاسی تا زمانی که " دگر اندیشان " عمدتا چپ های مارکسیست و ملی گرایان سکولار چپ را به مرحله نابودی و انهدام نکشانده اند با هم متحدانه عمل می کنند . بعد از پیروزی بر " دگر اندیشان " بنیادگرایان حاکم عمدتا به خاطر داشتن ماهیت و حتی ویژگی های کمپرادوری در مقابل هم صف آرائی کرده و به شکل جناح های متخاصم به جان هم می افتند . بسته به شرایط مشخص کشورها ، شکل و شمایل این تلاقی ها از کشوری به کشور دیگر تفاوت های آشکار دارند . در الجزایره بعد از پیروزی و سرکوب و " اخته سازی " بقایای " جنبش آزادیبخش الجزایر " و تلاقی ها و رویارویئ اسلامیست ها شدیدا شکل و شیوه ای سرکوب بخود گرفته و تا سرحد انهدام فیزیکی پیش رفت . در صورتی که در ایران بر خلاف الجزایر، بنیادگرایان اسلامی در صف آرائی علیه همدیگر تا حد " دیالوگ " و احتمالا مماشات و مصالحه پیش رفته و تاکنون ( در آستانه سی و دومین سالگرد انقلاب بهمن 1357 ) بطور روشن در موقعیت " پات کرده " و بن بست قرار گرفته اند .
12 – گفتمان اسلام سیاسی نیز مثل گفتمان های متعلق به بینادگرائی های مسیحی ، یهودی ، هندوی ، بودائی و... در تلاقی با سرمایه داری نئولیبرالی جهانی ( گلوبولیزاسیون) نبوده و بلکه بطور مرموز و پیچیده ای در خدمت آن قرار می گیرد . دیپلماسی و استراتژیست های نیروهای سه سره نظام سرمایه ( آمریکا ، " اتحادیه " اروپا و ژاپن ) عملا از وجود بنیادگرائی اسلامی در سراسر جهان استفاده کرده و از ترویج و گسترش آن در نیجریه ، کنیا ، مصر و الجزایر در آفریقا گرفته تا پاکستان ، لبنان ، یمن و... حمایت می کنند . در افغانستان ، حمایت همه جانبه دولت آمریکا از " مجاهدین آزادیخواه " علیه " کمونیست های دیکتاتور " که حق تحصیل و تدریس را برای زنان افغانی مجانی و اجباری ساخته بودند ، در دهه 1980 فراگیر و همه جانبه بود . آنهائی که در رسانه های گروهی جاری بویژه در کشورهای جی 3 به اسم " مجاهدین آزادیخواه " معروف گشتند ، " الوات " و " داروغه شاگردهائی بودند که تحت آموزش و پرورش سازمان سیا بعد از تسخیر قدرت در افغانستان زنان را از حق تحصیل و تدریس و سفر محروم ساخته و توده های وسیعی از مردم افغانستان را در زندان های " خانواده بزرگ توهمات " اسلام سیاسی محبوس ساختند . شایان توجه است آنهائی که در روزگاری نه چندان دور عنوان " مجاهدین " و " داوطلبان آزادیخواه " کسب کردند ، امروزه نقش های مهمی را در عملیات نظامی – تروریستی در اکناف جهان ایفاء کرده و با ایجاد و ترویج جو ترس و دلهره در دل مردم ( بویژه در بین مردمان ساکن کشورهای آمریکا و اروپا ) خدمت شایانی را به استراتژی جهان حامیان نظام سرمایه انجام می دهند که حائز اهمیت است . تصویری که از سبعیت و سنگدلی در اذهان مردم کشورهای مسلط مرکز در مورد مردم " وحشی " کشورهای دربند پیرامونی ( که اتفاقا خود اولین قربانیان ترور اسلام سیاسی هستند ) شب و روز توسط رسانه های گروهی فرمانبر ترسیم می گردد ، بدون تردید به شکل گیری و رواج پدیده " اسلامو فوبیا " ( ترس از مسلمانان ) در بین مردم دامن زده و ایجاد آپارتاید جهانی ( که پی آمد ناگزیر و منطقی حرکت و گردش شکاف اندازانه سرمایه در سطح جهانی است ) را به مقدار زیادی میسر می سازد .
13 – شایان ذکر ا ست که ترس از اسلام تنها مترسک و لولوخورخوره ائی نیست که در تاریخ معاصر حاکمین مسلط سرمایه در کاخ سفید ودیگر کاخ ها به آن در جهت تحمیق و فریب مردم در سراسر جهان بویژه در کشورهای شمال متوسل شده اند . آیا توسل حاکمین نظام جهانی به ترفند ها و لولوخورخورهائی چون "خطر سرخ" ، "خطر زرد" ، ترس از کرملین و خطر " فساد بیطرفی" رهبران کنفرانس باندونگ و سازمان کشورهای غیر متعهد در دوره 62 ساله جنگ سرد فراموش شده اند ؟ امروزه شعار و مترسک " چاینو فوبیا " ( ترس از چین ) و لاجرم حمایت بی قید و شرط از لامائیسم بنیادگرائی بودائی که نوعی تئوکراسی برده داری ( تحت رهبری دالائی لاما ) است را چگونه باید مورد ارزیابی قرار داد ؟
14 – در تهیه جواب مناسب به این سئوالات نگارنده توضیح و تجزیه و تحلیل مارکسیست های متعلق به مکتب نظام جهانی سرمایه را بیشتر از توضیحات دیگران مناسب و قانع کننده ارزیابی می کند : نظام جهانی سرمایه در راس آن آمریکا ، بیش از پیش به مرحله فرتوتی ، پیری و بی ربطی عمر خود رسیده است . این نظام که در حال حاضر با بحران عمیق ساختاری خود و خرده بحران های منبعث از آن – بیکاری مزمن ، گرسنگی جهانی ، تخریب محیط زیست ، شکاف وسیع بین فقر و ثروت و..... – دست و پنجه نرم می کند ، محتاج است که وجود زالو وار امپریالیستی دسته جمعی خود را متعهد به جنگ های بی پایان " ساخت آمریکا" علیه مردم جهان بویژه در کشورهای جنوب سازد. میلیتاریزه ساختن پروسه جهانی سرمایه تنها وسیله و ابزاری است که توسط آن نظام می تواند دسترسی خود را به منابع طبیعی سیاره زمین در خدمت الیگوپولی های مالی – انحصاری فراملی کشورهای شمال ، تامین سازد . این نظام فرتوت و بی ربط در پرتو بحران عمیق ساختاری که دامنش را گرفته ، نمی تواند به هدف خود برسد مگر اینکه با توسط به نظامیگری و اشتعال جنگ های کاذب " تمدن ها " و تلاقی های خونین بین فرهنگ های در دام مذاهب افتاده اسلامی ، مسیحی ، یهودی ، هندوی و.... با ایجاد امپراطوری آشوب و استقرار آپارتایدی در سطح جهانی ( که انعکاس رشد و گسترش بربریت و بشریتی تهی از ا نسانیت خواهد بود ) به زندگی فرتوت و زالو وار خود ادامه دهد .
15 – بر اساس این ملاحظات نگارنده از استراتژی سیاسی نیروهای چپ ایران ( در راس آنها مارکسیست ها ) که مبارزه علیه کلان پروژه آمریکا ( کنترل نظام بر کره خاکی ) جدا از مبارزه علیه خرده پروژه های بنیادگرائی های دینی و مذهبی از یک سو و سکولاریست های ضد چپ از سوی دیگر نمی بینند ، حمایت می کند
.

Sunday, June 20, 2010

جون26

گفتمان سياسی اجتمايی
جون26
اوضاع نظام جهانی سرمايه و ايران
گفت و شنودی
با

يونس پارسا بناب
استاد علوم سياسی
فايلهای صوتی

مقالات وکتاب

1 , 1.1 2 3

Dr. Younes Parsa Benab's Bio:
Dr. Younes Parsa Benab was born in Tabriz, Iran in 1937. He is currently professor of political science at Strayer University in Washington, DC. He was academic dean at Strayer University from 1986 to 2000. He has been a guest lecturer on politics and culture at various academic institutions in Washington DC, New Jersey, and Michigan during 1977 to 1979. As visiting professor in Georgetown University, Washington, DC at 1977, he taught an advanced course entitled “History of Peasant Revolts and National Liberation Movements in the Middle East and North Africa. From 1972 to 1977 he was assistant professor of International Relations at Antioch College, Washington, DC. He is co-founder and co-editor of “RIPEH/Review of Iranian Political Economy and History” Journal, from 1975. He is also a member of the editorial board of Iran Bulletin, a political quarterly. Dr. Parsa Benab has been publishing books and articles since 1973.Some of his recent publications include:- “One Hundred Years History of the Iranian Political Parties and Organizations, Volune 1”. (2004)- “The Gilan Soviet Republic and Azadestan in Iranian Azerbaijan (1017-1921), A Study in the Linking”, (Iran Bulletin, winter/ Spring 2005)- “The Strident Voice of Pan-Iranianism”, (Iran Bulletin, Summer 2004)- “The Origin and Development Of Imperialist Contention In Iran”, (Iran Bulletin, Spring/Summer 1999)

Monday, June 14, 2010

جون19

گفتمان سياسی اجتمايی

19 جون
بررسی علل واهداف تحريم اخيرعليه ايران وتاثيرآن
فايلهای صوتی
1

جون 12

گفتمان سياسی اجتمايی

جون 12

بررسی يک ساله جنبش ودست آوردهای آن
با نياکان و اسکندر
فايلهای صوتی
1 2

Tuesday, June 1, 2010

5 جون

گفتمان سياسی اجتمايی
5 جون
گفت و شنودی با مسلم منصوری فيلم ساز و بصير نصيبی پژوهشکر فيلم و سينماگر
در مورد

فيلم"
کلام آخر " زندگی

وکارنامه سينمايی شاملو
فايلهای صوتی
چند کار مسلم منصوری
کلام آخر