گفتمان سیاسی اجتماعی
*****
*****
شنبه 8 اکتبر 2016
آنچه تاکنون از رویکردهای
فلسفی و روند دانش به نمایش در آمده است، حاکی از تغییر درون مایه ها و درک و
دریافت از مفاهیم بر روی مقولات و پدیدارها بوده است و این روند همچنان ادامه
دارد. به این خاطر نمی توان هیچکدام از این مفاهیم را مطلق گرایانه، ثابت و قطعی
دانست؛ اما با این وجود می توان گزارشی نسبت به روند هر کدام از آنها را ارایه داد
و دراین میان «متافیزیک» آن چیزی است که در گذار زمان و در هر دوره ای، چهره ای از
خود را به نمایش در آورده است که این تغییرات در روند و کارکرد آن بر انسان و
جامعه ی جهانی اش، در نمود های مختلفی، آشکارا و نمایان است. از نظر من متافیزیک
متشکل از سه شاخه ی اصلی است. 1_ ایده آلیسم ( که تمامی ادیان و مذاهب تنها یکی از
شاخه های این بخش به حساب می آیند). 2_ رشنالیسم یا همآن عقلانیت که هنوز هم مورد
دفاع بسیاری از روشنفکران است_ اما به روشنی می توان تشخیص داد که رشنالیسم و روند
عقل و تاثیر ضایع آن بر انسان و سرتاسر وجود جهانی اش در قالب های گوناگون؛ هر آنچه
را که همین امروز می توان در شکل جنگ های بسیار زیاد در اقصا نقاط جهان و خصوصا
خاور میانه به ظهور رسیده است؛ اشاره نمود. در این تحقیق، سقراط اولین فیلسوفی است
که دردفاع و ایجاد عقلانیت، بنیان فلسفی آنرا فراهم آورد و اصولا شاگرد او افلاطون
و همچنین ارسطو بن مایه های فلسفی عقلانیت سقراط را در گستره های دیگری مطرح و در
میان جامعه ی آنزمان یونان رواج دادند و این روند تا هزاره های بعدی و حتی دوره ی
مدرنیته ادامه یافت. برتری مرد بر زن، از فلسفه ی ارسطو نشئت گرفته است. رنه دکارت
فرانسوی با بیان «من می اندیشم، پس هستم» همآن راه را ادامه داد، اگر چه آشکارا
اعلام نمود که اتحاد با ارسطو و مکتب اسکولاستیک، تاکنون به زیان مسیحیت انجامیده
است... او در عوض به مثابه ی شاگردی عاقل، دستگاه فلسفی آگوستینوس (یکی از سه
فیلسوف دوره ی قرون وسطی) را به شیوه ی خاص خود ترویج داد و عنوان نمود که از طریق
«عقل» می توان وجود خداوند را ثابت نمود. بایستی اشاره کرد که دکارت در این موضوع
نتوانست موفق بشود و ابهامات و خطاهای فلسفی او به نقد فلاسفه ی بعدی انجامید و
شورشی بر دکارت در سده های بعدی آغاز شد که به طور کلی فلسفه ی او ضایع و مردود شد
اما هنوز هم در میان روشنفکران ایرانی هنوز هم دفاع از دکارت حالتی ضروری به خود
گرفته است. از سویی لایپ نیتس( اولین فیلسوف آلمانی) راه کج و پندار و دریافت غیر
علمی دکارت را پیمود و در کتاب مونادولوژی، اعلام کرد که «موناد» چیزی جز روح نیست
و سرتاسر جهان هستی متشکل از موناد ها هستند؛ بنا بر این جهان هستی جهانی است روحی
و نه مادی! او کار و فهم دکارت را مبنی بر کنش و واکنش ماده و روح در انسان را
مورد تحقیق قرار داد و نهایتا عنوان نمود که غده ی صنوبری در مغز انسان محل این
کنش هاست! اندیشمند و ادیب فرانسوی «ولتر» در کتاب کاندید یا همآن ساده دل؛ فلسفه
ی لایپ نیتس و عقلانیت او را به شیوه ای ادبی و روشن، مورد مسخ قرار داده است...
روند عقلانیت پس از دوره
های کلاسیک هم فرو ننشست و در دین اسلام و مذهب شیعه، عقل از اصول کلی آن به حساب
آمد! بنابراین اعدام انسانها و کشتار آنها و ظلم به فرد و اجتماع و یا ایجاد جنگ و
خونریزی، با توجیه عقلانیت؛ حالتی مشروع به خود گرفت.
سومین شاخه ی اصلی از
متافیزیک از نظر نویسنده، افلاطون باوری است و چنانچه پیداست، افلاطون با طرح
نظریه های فلسفی برای مثال«تذکار» و «مثل» و مسائلی در خصوص جهان ماوراء
الطبیعی(متافیزیکی)، دستی قوی داشته است. افلاطون در نوشته های بسیاری، چون
پروتاگوراس، به تقابل های دوتایی اشاره کرده و در بیان این تقابل ها، یکی از آنها
را بر دیگری برتری داده است و در این مثال و به طور اخص «نوشتار» فرزند ناخلف
«گفتار» به شمار آمده است! و می دانیم که از خصوصیات متافیزیک، برتری دادن پدیده
ای بر پدیده ای دیگر است که از این گذار؛ موضوع «مطلق گرایی» در عرصه های مختلف به
ظهور رسیده اند.
در مجموع و آشکارا بایستی
عنوان نمود که متافیزیک در اشکال و قالب های ریز و درشت منشعب از سه شاخه ی بالا،
همواره بر ارزش های انسانی و طبیعی تاخته و آنها را ویران و ضایع ساخته است.
دریافتی پسامدرنیته ای، می رساند که فهم_ عملکرد و ساختارهای متافیزیکی بایستی
مورد نقد و بررسی دقیق قرار بگیرند تا از این طریق و با شناخت از چگونگی عملکرد
آنها، انسان و جامعه ی جهانی اش را از تیررس متافیزیک دور ساخت. اما اقدام به این
کار، به هیچ وجه آسان نیست زیرا که بریدن از متافیزیک؛ از نظر نویسنده ی کتاب« در
برابر متافیزیک» از دشوارترین کارهاست؛ زیرا که متافیزیک تا اعماق وجودی انسانها
ریشه دوانیده و خود را در میان پدیده ها نهان ساخته است. برای مثال خدمت هنر مندان
به متافیزیک در تولید و بازتولید آثار متافیزیکی که به صورتی آشکار، نمود پیدا
کرده است_ در این میان می توان به هنر موسیقی در میان ملت ها اشاره نمود و مفاهیم
متافیزیکی که در شعر یا متن این آثار؛ در میان جوامع پخش می شوند_ از نظر نادر
خلیلی، موسیقی ایرانی به تمامی دچار متافیزیک بوده و هست و در این میان تنها یک
استثناء قرار دارد و آن هنرمندی است به نام شاهین نجفی که در آثارش مفاهیم
متافیزیکی را به چالش گرفته است و به همین خاطر نیزاین هنرمند، تهدید به از دست
دادن جان شده است.در بیانی ساده باید گفت که در این جوامع، اگر در خدمت باورهای
متافیزیک نیستی، مرگ تو خواستگاه متافیزیک است و این مطلق گرایی دینی و برتری دادن
فهم و عملکرد حکومتها و دولت ها بر دیگران؛ یکی از نمایش های مطلق گرایی است که به
ظهور رسیده است زیرا که متافیزیک آنچه را که ساختارش را بر ملا سازد؛ خوش ندارد و
همچنان بر طبل بد آهنگ خویش می کوبد؛ طوری که اعدام دسته جمعی و کشتار هزارها
انسان در دهه ی شصت، خدمت به خدا و رسالت اسلام شیعی اعلام می شود!
اما آیا متافیزیک تنها در
میان فناتیک ها ریشه دوانده است؟ خیر. به روشنی می توان آشکار ساخت که متافیزیک در
آثار چپ و ضد ساختاری ایده آلیستی نیز نمود پیدا کرده است. برای نمونه می توان
گفت: برداشت و دریافت روشنفکران چپ نیز از متون مارکس و چاپ و نشر میلیونها مقاله
و کتاب در این خصوص، خود در دایره ی تقابل های دوتایی قرار گرفته و درک ایشان از
مارکس، از آنها چهره ای را ساخته است که به تعبیر ژاک دریدا، شبح های مارکس هستند
که هر کدام می گویند، ما مارکس را بهتر فهمیده ایم! اما به روشنی روز پیداست، که
ایشان در اولین گام، متون مارکس و دریافت خود را به طور «مطلق» مطرح می سازند و
همین دریافت مطلق گرایانه، ایشان را در خدمت به متافیزیک قرار داده است.
به طور کلی می توان گفت:
روشنفکران امروزی نیز، در قالب های مختلف، به متافیزیک خدمت می کنند و رهایی ایشان
از متافیزیک آسان نیست_ از طریق تولیدات فکری و هنری و دست مایه های فلسفی که درون
مایه ی آنها به اعصار دور و نزدیک مربوط است، خواسته و ناخواسته، متافیزیک را
بازتولید می کنند. از این رو نمی باید ازچهره ی فعلی ساختار هستی انسانی در
قالب فردی و اجتماع جهانی اش_ دولت ها و حکومت ها_ ضایع شدن طبیعت و تخریب آن_ جنگ
ها و کشتارها _ اعدامها و شکنجه ها_ احداث زندان ها _ سنگسار _ برتری دادن های مرد
بر زن_ روشنایی بر تاریکی_ تسلیم و رضای انسانها (فلسفه ی دکارت و الکساندر
کویره) در برابر الله یا جهوا و دیگر ادیان _ درگیری فرهنگ ها وبرخورد آنها_
نارسیسم فرهنگی و هزاران نمود ضد انسانی و اجتماعی تعجب کرد. بیهوده نبود که میشل
فوکو در کتاب واژه ها و چیزها، مرگ زود رس انسان را اعلام نمود!
شنبه 8 اکتبر 2016
آنچه تاکنون از رویکردهای
فلسفی و روند دانش به نمایش در آمده است، حاکی از تغییر درون مایه ها و درک و
دریافت از مفاهیم بر روی مقولات و پدیدارها بوده است و این روند همچنان ادامه
دارد. به این خاطر نمی توان هیچکدام از این مفاهیم را مطلق گرایانه، ثابت و قطعی
دانست؛ اما با این وجود می توان گزارشی نسبت به روند هر کدام از آنها را ارایه داد
و دراین میان «متافیزیک» آن چیزی است که در گذار زمان و در هر دوره ای، چهره ای از
خود را به نمایش در آورده است که این تغییرات در روند و کارکرد آن بر انسان و
جامعه ی جهانی اش، در نمود های مختلفی، آشکارا و نمایان است. از نظر من متافیزیک
متشکل از سه شاخه ی اصلی است. 1_ ایده آلیسم ( که تمامی ادیان و مذاهب تنها یکی از
شاخه های این بخش به حساب می آیند). 2_ رشنالیسم یا همآن عقلانیت که هنوز هم مورد
دفاع بسیاری از روشنفکران است_ اما به روشنی می توان تشخیص داد که رشنالیسم و روند
عقل و تاثیر ضایع آن بر انسان و سرتاسر وجود جهانی اش در قالب های گوناگون؛ هر آنچه
را که همین امروز می توان در شکل جنگ های بسیار زیاد در اقصا نقاط جهان و خصوصا
خاور میانه به ظهور رسیده است؛ اشاره نمود. در این تحقیق، سقراط اولین فیلسوفی است
که دردفاع و ایجاد عقلانیت، بنیان فلسفی آنرا فراهم آورد و اصولا شاگرد او افلاطون
و همچنین ارسطو بن مایه های فلسفی عقلانیت سقراط را در گستره های دیگری مطرح و در
میان جامعه ی آنزمان یونان رواج دادند و این روند تا هزاره های بعدی و حتی دوره ی
مدرنیته ادامه یافت. برتری مرد بر زن، از فلسفه ی ارسطو نشئت گرفته است. رنه دکارت
فرانسوی با بیان «من می اندیشم، پس هستم» همآن راه را ادامه داد، اگر چه آشکارا
اعلام نمود که اتحاد با ارسطو و مکتب اسکولاستیک، تاکنون به زیان مسیحیت انجامیده
است... او در عوض به مثابه ی شاگردی عاقل، دستگاه فلسفی آگوستینوس (یکی از سه
فیلسوف دوره ی قرون وسطی) را به شیوه ی خاص خود ترویج داد و عنوان نمود که از طریق
«عقل» می توان وجود خداوند را ثابت نمود. بایستی اشاره کرد که دکارت در این موضوع
نتوانست موفق بشود و ابهامات و خطاهای فلسفی او به نقد فلاسفه ی بعدی انجامید و
شورشی بر دکارت در سده های بعدی آغاز شد که به طور کلی فلسفه ی او ضایع و مردود شد
اما هنوز هم در میان روشنفکران ایرانی هنوز هم دفاع از دکارت حالتی ضروری به خود
گرفته است. از سویی لایپ نیتس( اولین فیلسوف آلمانی) راه کج و پندار و دریافت غیر
علمی دکارت را پیمود و در کتاب مونادولوژی، اعلام کرد که «موناد» چیزی جز روح نیست
و سرتاسر جهان هستی متشکل از موناد ها هستند؛ بنا بر این جهان هستی جهانی است روحی
و نه مادی! او کار و فهم دکارت را مبنی بر کنش و واکنش ماده و روح در انسان را
مورد تحقیق قرار داد و نهایتا عنوان نمود که غده ی صنوبری در مغز انسان محل این
کنش هاست! اندیشمند و ادیب فرانسوی «ولتر» در کتاب کاندید یا همآن ساده دل؛ فلسفه
ی لایپ نیتس و عقلانیت او را به شیوه ای ادبی و روشن، مورد مسخ قرار داده است...
روند عقلانیت پس از دوره
های کلاسیک هم فرو ننشست و در دین اسلام و مذهب شیعه، عقل از اصول کلی آن به حساب
آمد! بنابراین اعدام انسانها و کشتار آنها و ظلم به فرد و اجتماع و یا ایجاد جنگ و
خونریزی، با توجیه عقلانیت؛ حالتی مشروع به خود گرفت.
سومین شاخه ی اصلی از
متافیزیک از نظر نویسنده، افلاطون باوری است و چنانچه پیداست، افلاطون با طرح
نظریه های فلسفی برای مثال«تذکار» و «مثل» و مسائلی در خصوص جهان ماوراء
الطبیعی(متافیزیکی)، دستی قوی داشته است. افلاطون در نوشته های بسیاری، چون
پروتاگوراس، به تقابل های دوتایی اشاره کرده و در بیان این تقابل ها، یکی از آنها
را بر دیگری برتری داده است و در این مثال و به طور اخص «نوشتار» فرزند ناخلف
«گفتار» به شمار آمده است! و می دانیم که از خصوصیات متافیزیک، برتری دادن پدیده
ای بر پدیده ای دیگر است که از این گذار؛ موضوع «مطلق گرایی» در عرصه های مختلف به
ظهور رسیده اند.
در مجموع و آشکارا بایستی
عنوان نمود که متافیزیک در اشکال و قالب های ریز و درشت منشعب از سه شاخه ی بالا،
همواره بر ارزش های انسانی و طبیعی تاخته و آنها را ویران و ضایع ساخته است.
دریافتی پسامدرنیته ای، می رساند که فهم_ عملکرد و ساختارهای متافیزیکی بایستی
مورد نقد و بررسی دقیق قرار بگیرند تا از این طریق و با شناخت از چگونگی عملکرد
آنها، انسان و جامعه ی جهانی اش را از تیررس متافیزیک دور ساخت. اما اقدام به این
کار، به هیچ وجه آسان نیست زیرا که بریدن از متافیزیک؛ از نظر نویسنده ی کتاب« در
برابر متافیزیک» از دشوارترین کارهاست؛ زیرا که متافیزیک تا اعماق وجودی انسانها
ریشه دوانیده و خود را در میان پدیده ها نهان ساخته است. برای مثال خدمت هنر مندان
به متافیزیک در تولید و بازتولید آثار متافیزیکی که به صورتی آشکار، نمود پیدا
کرده است_ در این میان می توان به هنر موسیقی در میان ملت ها اشاره نمود و مفاهیم
متافیزیکی که در شعر یا متن این آثار؛ در میان جوامع پخش می شوند_ از نظر نادر
خلیلی، موسیقی ایرانی به تمامی دچار متافیزیک بوده و هست و در این میان تنها یک
استثناء قرار دارد و آن هنرمندی است به نام شاهین نجفی که در آثارش مفاهیم
متافیزیکی را به چالش گرفته است و به همین خاطر نیزاین هنرمند، تهدید به از دست
دادن جان شده است.در بیانی ساده باید گفت که در این جوامع، اگر در خدمت باورهای
متافیزیک نیستی، مرگ تو خواستگاه متافیزیک است و این مطلق گرایی دینی و برتری دادن
فهم و عملکرد حکومتها و دولت ها بر دیگران؛ یکی از نمایش های مطلق گرایی است که به
ظهور رسیده است زیرا که متافیزیک آنچه را که ساختارش را بر ملا سازد؛ خوش ندارد و
همچنان بر طبل بد آهنگ خویش می کوبد؛ طوری که اعدام دسته جمعی و کشتار هزارها
انسان در دهه ی شصت، خدمت به خدا و رسالت اسلام شیعی اعلام می شود!
اما آیا متافیزیک تنها در
میان فناتیک ها ریشه دوانده است؟ خیر. به روشنی می توان آشکار ساخت که متافیزیک در
آثار چپ و ضد ساختاری ایده آلیستی نیز نمود پیدا کرده است. برای نمونه می توان
گفت: برداشت و دریافت روشنفکران چپ نیز از متون مارکس و چاپ و نشر میلیونها مقاله
و کتاب در این خصوص، خود در دایره ی تقابل های دوتایی قرار گرفته و درک ایشان از
مارکس، از آنها چهره ای را ساخته است که به تعبیر ژاک دریدا، شبح های مارکس هستند
که هر کدام می گویند، ما مارکس را بهتر فهمیده ایم! اما به روشنی روز پیداست، که
ایشان در اولین گام، متون مارکس و دریافت خود را به طور «مطلق» مطرح می سازند و
همین دریافت مطلق گرایانه، ایشان را در خدمت به متافیزیک قرار داده است.
به طور کلی می توان گفت:
روشنفکران امروزی نیز، در قالب های مختلف، به متافیزیک خدمت می کنند و رهایی ایشان
از متافیزیک آسان نیست_ از طریق تولیدات فکری و هنری و دست مایه های فلسفی که درون
مایه ی آنها به اعصار دور و نزدیک مربوط است، خواسته و ناخواسته، متافیزیک را
بازتولید می کنند. از این رو نمی باید ازچهره ی فعلی ساختار هستی انسانی در
قالب فردی و اجتماع جهانی اش_ دولت ها و حکومت ها_ ضایع شدن طبیعت و تخریب آن_ جنگ
ها و کشتارها _ اعدامها و شکنجه ها_ احداث زندان ها _ سنگسار _ برتری دادن های مرد
بر زن_ روشنایی بر تاریکی_ تسلیم و رضای انسانها (فلسفه ی دکارت و الکساندر
کویره) در برابر الله یا جهوا و دیگر ادیان _ درگیری فرهنگ ها وبرخورد آنها_
نارسیسم فرهنگی و هزاران نمود ضد انسانی و اجتماعی تعجب کرد. بیهوده نبود که میشل
فوکو در کتاب واژه ها و چیزها، مرگ زود رس انسان را اعلام نمود!
*******************************
******************
**********
******
*******************************
******************
**********
******
No comments:
Post a Comment