گفتمان سیاسی اجتماعی
*************
شلاق، شعله آتش، طناب
و... رگبار
چند انسان باید به رگبار
بسته شوند و تیر باران گردند؟
چند پیکر دیگر باید خونآلود گردند؟
چند انسان از زور نداری و فقر
و جور مأمورین رشوه خوار و بیرحم
باید خود را حلق آویز کنند؟
چند انسان جلوی چشمان حیرت زده ی ما عابران
باید خود را همچون لاوه به
آتش یکشند؟
چند انسان به جرم عشق ورزیدن،
به فرمان بوزینه گان ریش دراز
.
با دستان ما، باید سنگسار گردند؟
تا برخیزیم، و داد
خواه شویم
چرا این چنین کرخت شده ایم؟
چرا قدرت عکس العمل از ما گرفته شده است؟
تا کی باید چشم مان دوخته گردد به در و دست مان بسوی آسمان؟
آیا در آسمان بجز اینکه شب ها ستاره ای
در روز ها پرنده ای چیزی
دیگر موجود هست؟
نه، نه ، نه ، چیزی موجود نیست،
نیروئی غیر از خودمان نیست
ما باید باهمین دستان خود ، حق خود گیریم
این دستان بر سینه نهاده ی ما ،
این دستان بسوی آسمان بلند
شده ی ما
این دستان سازنده ی ما، باید در هم فشرده شوند
این دستان، اگر قندق تفنگ بفشرند
اگر ما، متحد شویم، با هم فریاد زنیم
اگر ما یکی یکی نباشیم که نایودی ماست
آنگاه اوضاع نابسامان را سامان می دهیم
آنگاه رقص کسی را بر طناب دار نمی بینیم
آنگاه کسی را در شعله های
آتش نمی بینیم
آنگاه دیگر نه، نه زنی شلاق نمی خورد
آنگاه زندانها در شعله ها
آتش خواهند سوخت!
دیگر رگباری نیست تا به
زمین افتیم
یا با رگباری جواب دهیم و دیگری به زمین افتد
آنگاه قصر ها از آن ما و کودکان ما، می گردند
آنگاه کودکانمان نمی نویسند بابا پول ندارد
مامان حوصله ندارد یا برعکس!
بدانیم که ما، فقط ما بی چیزان تولید کننده ی همه چیز
آری همه چیز! نه مفت خواران شکم سیر بالا نشین
ما خیل کارگران و خانه بدوشان
قادر یم و توان این کار را داریم
باور آوریم بخود
باور آوریم باور
آوریم باور آوریم
که ما سازنده جهانیم،
ما اداره کنندگان منصف
جهانیم
ما به سامان رسندگان جهانیم!
این رویا نیست،
این اتوپیا نیست،
این بهشت وعده و وعید داده شده مرتجعان نیست
این بدست ما،
و روی همین زمین ساختنی
است
بدست ما ساختنی است
رفقای کارگر، رفقای زحمتکش
رفقای زن و مرد ، پیر و جوان
شاغل و بیکار و آواره در خیابان
این عین واقعیت است!
همانطور که نعم مادی می سازیم
قادریم جهان دگر گونه هم بسازیم
جهان پر از نعمت برای همه هم بسازیم
فقط باید متحد شد، باید سازمان یافت،
آری، باید پشت بهم داد،
باید دسته جمعی غریو کشید،
باید همگانی مسلح شد،
باید انقلاب انقلاب انقلاب سرخ بپا کرد!
رهائی ما، در همینجاست!
حمید قربانی 27 مه 2016
*********سروده ای از حمید قربانی
کارگر، بر خیزکارگر، بر خیزکارگر، از کارگاه به کارخانهاز شهر به شهرستاناز کشور به منطقهاز منطقه به قارهاز قاره به سراسر جهانمتحد شو، سازمان یابچون یک مشت شوآری، سازمان یابمسلح شوبدان که رهائی در اتحاد توسترهائی در جنگ طبقاتی توستبه طبقات دیگر،این زالوهائی که از مکیدن خون تو زنده انداز خدایان و ادیان شاناز قهرمانان ملی شان ببُربی باور شوبه همه چیز که هستتا باور بخود و نیروی خویش آوری.کارگر بدان که توباید مرزهای پوسیدهمرزهای خونین از خون تومرزهای دین و ملت و جنسیتمرزهای ابا و اجدادی ات رابه همراهمالکیت خصوصی برابزار تولیدمالکیت آنها بر جان خویشخانواده و دولتو نیز،قانون های موجود رادر هم شکنی، ویرانی کنی!که جدائی ما ،مرز بین ما،مرگ ماست!که خدا و میهنافیون ما و سنگر آنهاستکه رهائی ما،در اتحاد انقلابی ما،در اتحاد آگاهانه ما،در اتحاد طبقاتی انقلابی ماست.در پیروزی جنگ فرداماست.کارگر، بر خیزکارگر، برخیزکارگر، جنگ ناگزیرجنگ داخلی مابر علیه استثمارگران ماجنگی که سال هاستسرمایه داران بر علیه ما آغازیدندجنگ برزگ ما ،ولی؛ابن بار برای در هم شکستن قوای سرکوبگرشانکه آخرین جنگ جوامع انسانی استبا همه عظمتشبا همه خونین بودنشو با همه رهائی بخشی اشدر پیش، آری، درپیش است!در این جنگی که به ابعاد تمام جهان استیا ما پیروزی می شویمو گردن آنها را می شکنیمیا آنها ما را نابود می کنندراه سومی در بین نیست.بدانیم که یا باید پیروز شویمیا در خون خود غرق گردیم.ما ، فقط ما، اری، فقط مامی توانیم و قادریماین نبرد آخرین،نبرد سرنوشت را،به سرانجام خوشش برسانیم!اما، پیش از همهبایدکه،سازمان، سازمان وبازهم سازمان یابیم!ستاد، ستاد لازم داریم.ستاد ما، حزب ماست!
حمید قربانی
25 آپریل 2016
*************
بر عقابان بلند پرواز درود
سروده ای از حمید قربانی
***********
سروده ای از حمید قربانی
تقدیم به آنان که نیستند و به آنان که می رزمند، زیرا که انسان را شایستۀ زیستن در جامعه ای دگرسان و شایستۀ زیست انسان می دانستند و می دانند که در آن، فرصت و توان شاد زیستن را، همگان دارند!
حمید قربانی
حمید قربانی
گوزن و دیوار
آهی از سر درد و امید!
گوزنانِ جوانِ سرمست و بی باک
با شاخان ستبرشان
بر این دیوار پوسیده ی به ظاهر مستحکم زمان
بدون خستگی و بدون تردید و واهمه
هر لحظه می کوبند،
ببینید که ذره ذره با شاخ و سُم های نیرومندشان
و نیز، خون سُرخ شان
در آن ترک ها انداخته اند
که خورشید سوزان فردا را
از پشت دیوار توان دید.
آری، آنها، فردای بدون دیوار را
بی شک،
به ما نوید می دهند
زیرا که آنان می دانند و به یقین رسیده اند
که سرانجام، دیوار فرو ریختنی است
که دیوار را توان مقاومت نیست
باید بر دیوار کوبید، وبا تمام نیرو کوبید
آن زمان خواهید دید
که ترک ها، سوراخ ها
آنقدر گشاد، آنقدر فراخ
که
از دیوار نشان نیست
همه جا را روشنائی خورشید جاوید فرا گرفته
و همه ی کودکان را خندان توان دید،
زیرا که
آن لحظه، پایانی بر استثمار انسان از انسان
و آن نقطه، آغاز تاریخ انسان است.
20- 8- 2014 برابر با 29 مرداد 1393
=============
================
حمید قربانی
6 دسامبر 2014
ما، به چیزی که در پی اش هستیم، می رسیم!
ما گوناگون هستیم ولی همزمان یکسان هستیم
زیرا که ما همه انسان هستیم،
ما همه یک روز، در زمان در دریا یکسان زندگی می کردیم
به من نخند انسانِ کوچولو
این عین حقیقت است، در آن زمان ما ماهی های شادی بودیم
با وجود اینکه
ما دشمنان یکسانی داشتیم، آنها تمساح ها بودند
حالا
ما از گوشه های گوناگون می آئیم، اما
ما یکدیگر را می شناسیم
زیرا که همه ما از یک سیستم رنج می کشیم،
یک سیستم که در خون و چرک ما متولد شده است
که نامش کاپیتالیسم است،
امروزه روز بر تمام جهان ما مسلط
که همه وجود را تهدید می کند.
ما در جنگ های یکسان به قتل می رسیم
ما از یک شکنجه ی یکسان زخم ها و درد داریم،
ما از گرسنگی یکسان می میریم
جلادان ما لباس های گوناگونی دارند
اما آنها شلاق و شمشیر یکسان دارند ،
همچنین تفنگ و اربابان یکسان
که هواپیماهای بمب افکن یکسان دارند
البته که این دفعه هم ما دشمن یکسان داریم
اما این دفعه آنها کوسه ها نیستند
آنها حیوانی هستند همچنانکه ما هستیم،
اما ما باید به خاطر داشته باشیم و هیچگاه فراموش نکنیم
که ما آرزوهای یکسان و امید یکسان داشتیم
من با آنهائی گریه می کنم که رنج می کشند
من رنج می کشم با آنها ئی که خونشان جاریست
من عاشق آنهائی هستم که می میرند و هیچگاه اجازه ی عاشق شدن را پیدا نمی کنند
من با آنهائی می خندم که برای سال های طولانی اجازه خندیدن را نیافته اند
اما، من همراه آنهائی مبارزه می کنم که مجبور به مبارزه اند
زیرا
من آگاه و مطمئن هستم
(تو داری و یا هستی؟)
ما می آئیم که حقوقمان را به چنگ آوریم
ما یک دفعه به آزادی ای می رسیم، که جستجویش می کنیم
اما برای ابد
نه در آسمان،
آنجا را برای پرندگان آزادی ای بگذاریم
که پرواز کنند به
مکانی برای ستاره گان درخشان
که روشن می کنند، راه مهاجران راه گم کرده در دریاها.
اما این در واقعیت سخت است
بله،
بر روی این زمین
که ما بر آن زندگی می کنیم
که ما بر آن زندگی می کنیم
حمید قربانی
12-6- 2014
================
ما تسلیم نشدنی هستیم!
ReplyDeleteما، شما را به گورمی سپاریم
ما از شما بیزاریم
از نظم تان متنفریم،
شما استثمارگرید،
شما قاتل انسان رهائی طلب هستید؛
بدین خاطر شما، آری، همه گی تان
لایق گور هستید:
شماکه دنیا مارا
دنیائی که می توانست و می تواند زیبا و شاد!
و جائی برای زیستن همگان با لبان خندان باشد
را به گند کشیده اید،
آنرا به شکنجه گاه ما
به قصابخانه ما،
به مکانی برای قتل عام ما، تبدیل کرده اید.
شما ای سرمایه داران زالو صفت باید بمیرید ،
حتمن بدانید که ما ،
ما تهیدستان
ما بی چیزان
ما برهنه گان،
ما در زیر پل ها در هم لولیده گان امروز
ما کارگران و رنج کشیده گان ،
شما را به زیر می کشیم ،
آری، ما در حال متشکل شدن هستیم
ما داریم می آئیم
با توپ و تفنگ ،
با هر آنچه که شما،
که ما را می کِشید
تا همه جا را
کارخانه ها و مؤسسات را
به اشغال خود در آوریم .
دولت شما را در هم شکنیم
افتدار راستین خودمان را بر قرار کنیم
و خود بر سرنوشت خود حاکم گردیم.
شما، می توانید ما را بکشید
ما را می توانید بوسیله سگان پلیس تان گاز بگیرید.
ولی بدانید و آگاه باشید
ما همواره در حال حرکت هستیم
موج در موج بهم می پیوندیم
موانع را در هم می نوردیم
آری، ما تسلیم شدنی نیستیم
ما کارگریم، ما تولید کننده ایم،
ما تسلیم نمی شویم ،نه، ما تسلیم نمی شویم ،
تسلیمی و به زانو افتادنی درکار نیست.
ما می شکنیم و اما تسلیم نمی شویم.
ما، شما را همراه کلیسا و مسجد،
کنیسه و تمپل
دستگاه دولت سرکوبگرتان ،
مجلس و دادگاه هایتان
به زباله دانی تاریخ خواهیم افکند
مطمئن باشید، حتمن این کار را می کنیم.
این وظیفه تاریخی ماست که شما برای ما تعیین کرده اید!
آنگاه آزاد و رها می شویم،
همدیگر را در بغل می گیریم
و دراین میادین و خیابانها
که امروزه قتل گاه ما،
همراه با فریاد رهائی طلبی ما شده اند
آن روز آزاد و رها
بوسه ها و یک شاخه گل سرخ
با یاد همه رفقای جان فشان شده مان
نثارهم و هدیه می دهیم.
حمید قربانی 12- آگوست 2008
سرود فرانسوی - ما تسلیم نمی شویم
http://www.hambastagi.org/new/fa/art-and-litrature/1027-on-lache-rien-with-persian-subtitle.html