Saturday, September 30, 2017

علی دروازه غاری

گفتمان سیاسی اجتماعی

*****
*****
Paltalk à View all  à All Languagesà Iran
Iran Goftemaan Siasi Ejtemaaee
******************

***********
*****
شنبه 8 مهرماه  1396 : 30 سپتامبر 2017

"ما کیانیم؟"

"گفتگویی با علی دروازه غاری  «فعال سیاسی، زندانی 
سیاسی سابق و استاد دانشگاه در آمریکا"





در کودکی فقرعامیانه بود

در کودکی فقرعامیانه بود. به هر آنجا که مینگریستم همه مانند خودمان بودند. مادر لباسهای بچه های بزرگتر را وصله کرده، تن کوچک ترها میکرد.کفشهای دو شماره بزرگتر از پایمان عادی بودند، چرا که عمرشان (با اتکا به وصله کردنشان) عمر لباسهایمان را نمیکرد.
 دوره دبستان را در دبستان "یتیمان جعفری" در کوچه باغ انگوری میدان اعدام تهران را تمام کرده و دوره متوسطه دبیرستان را در دبیرستان شهر ری قبول شده به رشته ریاضی وارد شدم. در دوران متوسطه با کتابهای "صمدبهرنگی" ،بهروز دهقانی" و "حمید مومنی" آشنا شدم. با فرهیخته ی بزرگی بنام "دکتر نورالدین فرهیخته" آشنا شدم که ذهن خرافات مذهبی مرا پاک کرد. در همین دوران با فعالین سیاسی و نویسندگانی چون "علی اشرف درویشیان" و "منصوریاقوتی" و دیگرانی آشنا شدم. کلاس دهم دبیرستان را ول کرده وارد کار شدم ولی توسط همان سیاسیون شبانه به درس خواندن مشغول شدم. کتاب های ممنوعه خواندن، کارهای هنری و حواشی با سیاسیون، همراه کار برای در آمد معاش زندگی دوران بلوغ و جوانی را به خود مشغول کرد.
درهمان سالها برنده اول فیلم فستیوال جوانان مراکز رفاه خانواده تهران شدم. جایزه ای با شمایل کاغذ تزیین شده ای بر دیوار مرکز رفاه حانواده محل بدلیل تهیه کننده نصب شد.من اما چیزی عایدم نشد. همان سال نوشته ای درباره هنر متاثر از خسرو گلسرخی برای چاپ به کانون پرورش فکری کودکان بردم. به جای محمد قاضی، سیروس طاهباز آنرا خواند و همانجا از من خواست که از شرش راحت شوم، چرا که آن نوشته سرم را به بار خواهد داد. محترمانه از من هم خواست که جمله "نیما یوشیج" را که از گزمه ها و تیغ برششان سخن گفته بود را حذف کنم.
دانشگاه رفتنم  را دیری نپایید. "عبدالکریم سروش" و"ستاد انقلاب فرهنگ  اسلامی" مرا همچون دیگران با اردنگی و بدون دلیل اخراج کردند. دیری نپایید که من هم همراه هزاران جوان دیگر رهسپار "اوین" شدم ولی با ذکاوت عزیزی (که خود بعد ها اعدام شد) شش ماه بیشتر زندان نماندم. بار دوم که به سراغم آمدند میدانستم که باید به بیرون بخزم. این نیز خود داستان دیگریست.
زندان،شکنجه و آزار انسانها را از یاد برده بودم تا آنکه خاطره ای در کتابی مرا به خود آورد و از آن زمان به بعد من هیچگاه نمیتوانم گذشته خود را فراموش کنم. بیست و اندیست که در آمریکا زندگی میکنم و در یکی از دانشگاههای آمریکا تدریس میکنم.
زندگی ی گذشته من در من بیدار شده است. مجموعه ای از خاطرات زندان را جمع آوری و آنها را به انگلیسی ترجمه کردم. مقالات و داستانهای کوتاه متعددی نوشته ام. زندگی خودم را صرف نوشتن، کمک کردن به پناهندگان سیاسی و ثبت تاریخ جنایات رژیم اسلامی کرده ام. چند سالی است که سرگرم مصاحبه و تهیه فیلم مستندی با خانواده های زندانیان سیاسی هستم تا شاید با کمک عزیزانی مثل شما بتوانیم تاریخ آنها که با ما زجر کشیدند را به ثبت برسانیم.  

علی دروازه غاری

گفتمان سیاسی اجتماعی




No comments:

Post a Comment