گفتمان سیاسی اجتماعی
زمان شروع برنامه به شرح زیر خواهد بود
20:00 اروپای مرکزی - 22:30 تهران - 14:00 نیویورک
*****
27 اگست 2022 -5 شهریور 1401
"ترور سلمان رشدی و آزادی بیان"
افرادی که مایل به شرکت در این جلسه ی گفتگوی عمومی هستند
به طور مساوی زمان برای ارائه ی بحث خواهند داشت.
در دفاع از آزادی بیان تا کجا باید از حقوق نویسندگان و شاعران و هنرمندان و منتقدین قدرت از آنها دفاع کرد و آيا آزادی بیان و نقد جامعه در شکوفایی رشد و آگاهي جامعه نقش مهمی دارد؟ اگر آری ما چه وظیفه ای در دفاع از هنرمندان و منتقدین داریم؟ مثلاً در ایران بیش از صد سال در دفاع از آزادی و آزادي بیان مبارزه شده و همیشه در آخرین لحظات سرنگونی استبداد، ارتجاع جهانی به کمک مرتجعین آمده و استبداد سرکوبگر و خشنی را جایگزین مستبدین قبلی کرده اند. وقتی مردم برای دفاع از آزادی شکست میخورند، چه باید کرد؟ با محكوم كردن ترور سلمان رشدی، از حقوق آزادی بیان دفاع کنیم!
فایل های یوتیوب/صوتی
------------------
سلمان رشدی، آزادی بیان و تروریسم
سلمان رشدی در بمبئی به تاریخ 19.06.1947 به دنیا آمد.
در 14 سالگی به یک مدرسه راگبی در انگلستان فرستاده شد او بعدها مدارک افتخاری تاریخ را از دانشگاه کینگز كالج کمبریج گرفت.شهروند بریتانیا شد و اعتقادات اسلامی را کنار گذاشت. مدت کوتاهی به عنوان بازیگر کار کرد در گروه تیاتر کمبریج و در زمانی که رمان می نوشت به عنوان نویسنده متون تبلیغاتی هم کار می کرد. اولین کتابش به نام گریموس موفقیت چندانی برایش نیاورد.
کتاب دومش به نام کودکان نیمه شب بعد از پنج سال 1981 جایزه بوکر گرفت. کتاب مورد استقبال قرار گرفت و نیم میلیون نسخه فروش داشت.
سپتامبر 1988 کتابی به نام آیه های شیطانی را منتشر کرد که از طرف مسلمانان متعصب جانش به خطر افتاد.
مسلمانانی که محتوای کتاب را کفرآمیز میدانستند.
اکثر کشورهای مسلمان از هند تا آفریقا این کتاب را ممنوع اعلام کردند.
اما کتاب در محافل ادبی مورد تحسین قرار گرفت و برنده جایزه ویتبرد شد.
اما مسلمان عصبانی به آن اعتراض داشتند و اولین بار جمعی از مسلمانان پاکستانی اعتراض کردند و فردای آن روز جلاد جماران خمینی به عنوان رهبر مسلمانان جهان خود خوانده کتاب رشدی را کفرآمیز تلقی کرد وسلمان رشدی را مرتد خواند و برای ترور سلمان رشدی سه میلیون جایزه تایین کرد.
از سال 1989 مسلمانان در شهر بردفورد در مراسمی نسخه ای از کتاب را آتش زدند و فروشگاه دبلیو اچ اسمیت توزیع کتاب را متوقف کرد و در لندن به دفاتر انتشارات وایکینگ پنگوئن و در نیویورک حین حمله به این انتشارات نامه های تهدید آمیز هم دریافت کردند. در حینی که سفرای کشورهای اروپایی از ایران فراخوانده شدند مترجم آیات شیطانی ژاپنی در دانشگاهی در شمال شرق توکیو ترور شد و به قتل رسید و در ایتالیا هم مترجم دیگری به نام اتوره کاپریلو در آپارتمانش در میلان با چاقو مورد سوی قصد قرار گرفت اما جان سالم بدر برد. دولت انگلیس حفاظت جان رشدی را به عهده گرفت.
سلمان رشدی در حال حاضر در آمریکا زندگی می کنند او چهار بار ازدواج کرده و دو فرزند دارد و در سال 2007 به خاطر خدماتش به ادبیات لقب شوالیه گرفت.
در پایان کتاب آیه های شیطانی که مسلمانان آن را توهین آمیز می دانند و به چند مسله اعتراض دارند.
کتاب چهار بخش است.
1.روسپی خانه ای هست که چند نفر از روسپیان نام همسران محمد را بر خود دارند یا گذاشتند.
2.به دو آیه اشاره دارد که پیامبر اسلام از قرآن حذف کرده است زیرا اعتقاد داشته آنها را از شیطان الهام گرفته است و یا شیطان به دهانش گذاشته و در بخش آخر هم به تبعید بودن و امامت خمینی اشاره دارد.
هادی مطر۲۴ساله متولد کالیفرنیا یک شیعه افراطی که در روز جمعه ۱۲ آگوست یا اوت با چاقو به رشدی حمله کرده است از حکومت اسلامی و سپاه پاسداران ایران حمایت میکند.
Hamburg 20,08,2022
Ilijan
******
**********
******
به مناسبت روز جهانی کارگر
طرحی از آیدا پایدار
******
********
گفتمان سیاسی اجتماعی، اول بهار 1401
بهاران خجسته باد
نوروز 1401
تا اطلاع ثانوی برنامه ی گفت و شنود نخواهیم داشت.
****Ode To Joy
********
یادی از زنده یاد پانته آ بهرامی
زنده یاد پانته آ بهرامی ... پانتهآ عزیزم ،هم بندی سالهای توانایی زنان و دختران سیاسی دهه شصت
اخ جانم می سوزد جانم همچون پاهای شکنجه شده ی آن دختران با پاهای باند پیچی شده که پاهایشان را مرهم می گذاشتیم میسوزد، یادت است که تکرار میکردیم، این کهکشان راه انسانی و مبارزاتی پر از ستاره است پر از ستاره.
اشکهایم رهایم نمی کند، پاتنه آ عزیز ما در آن قدر قدرتی یک رژیم سرکوب ، همیشه شاد، خندان و با روحیه بود. با هم بندانش رفیق، و با زندانبانش قاطع و استوار بود. پانته آ با هر کس مثل او بود. او آیینه ی شفاف زندگی بود. با آن دختران جوان آگاه که کودکی نکرده بودند و در اوان نوجوانی و نونهالی در دیوارهای ضخیمی بنام زندانها دفن و حبس شده بودند هر چند میدانست که از هر طرف در محاصره بودند اما با همه دوست و رفیق بود. این نونهالان که شکنجه شده بودند، از یک طرف باند پیچی برای پاهای شکنجه شده کمک میکرد و میکردیم، از یک طرف از دو حبه قند روزانه مان به مادران که فرزندانشان تحت تعقیبی رژیم جنایتکار بودند، آب قند میدادیم، تا فشارش پایین تر نیفتد و خود را فراموش میکردیم و فقط خود را سر پا نگاه میداشتیم و برای دختران نونهال که برای اعدام می رفتند دست در دست شانه به شانه سرود می خواندیم و باز باز باز، با هم سرود زندگی را سر میدادیم. جانم می سوزد به همان اندازه پاهای شکنجه شده ی آن دختران نونهال که برایشان جای بیشتری را باز می گذاشتیم تا بتوانند دوباره جان بگیرند و ادامه دهند. حال پانتهآ کنار آن سرود خوانان راهی همان راهی شد که انتخاب کرده بود. در هر صعودی، میدانستیم که شاید راه بی بازگشت باشد اما پانته آ همیشه شاد و خرم و خندان با دوستان و رفقایش بود، و ما برای هر قدم خود را آماده قدم بعدی میکردیم. او وقتی به دور دستها رسید توانست راه دوستانش و یاد همه ی آن غوغا ها را سر دهد. فیلم ساخت، نوشت، آشنا شد، پرس و جو کرد و بلاخره یکسال و نیم در مورد دو فیلم بسیار دوندگی کردیم بسیار جمع آوری و آنچنان توانا که دو بار در دو و روز و نصفی،سوژه آماده فیلم برداری شد. دو آخر هفته در دورتموند با صفای و میزبانی دوستان دورتموند و وقتی که فیلم بپایان رسید تازه ساعتها، ساعتها وقت برای مونتاژ آنان گذاشت.
تو نرفتی، پانته ا جان رفیق ام، هم بندی ام، هم بازی دوران نوجوانی ام بدرود بدرود ،بدرود بدرود بدرود بدرود رفیق خوبم ...
مینا زرین
*****
در سوگ پانتهآ بهرامی...
دریغا که زود رفت.... و ما در دورانی زندگی میکنیم که زمختی این روزگار، انسانها را پس میزند و مثل نیروی گریز از مرکز، آنکه درد انسان را به دوش میکشد پرتاب میشود...! آری، زیر خاک و یا به گوشهای ناپیدا روی خاک پرتاب میشود...!
یاد پانتهآ بهرامی، همواره گرامی است و گرامی خواهد بود! با واپسین فیلمش که در مورد زندگی زنان زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی جنایتکار و پلشت بود، به مرور زندگی پربارش میاندیشم و در سوگ او خندههای تلخی را بر لبانم حس میکنم....! نام واپسین فیلمی که ساخت "جوانههای اندوه" بود... و اندرون من همابنک در سوگ او پر از جوانههای اندوه است.... پانتهآ بهرامی پس از سالها ایستادگی در زندان اوین، سرانجام جان بدر برد، اما پس از آزادی از زندان آرام ننشست، نوشت و نوشت، تحقیق کرد و نوشت و چندین فیلم ارزشمند در مورد زنان و زندانیان زن ساخت... انگیزههای زندگی در همهی رفتار پانتهآ بهرامی موج میزد و متانت و بزرگی زندانی سیاسی زن را در نگاه مهربانش و در مردمک کوچکش جای داده بود... و بیمدعا تلاش کردنش زیبا بود و نگرش او به زندگی ستایش برانگیز بود...!
بیش از هشت سال با بیماری شوم سرطان جنگید و سرانجام یارانش را، خانوادهاش را و دو دختر نازنینش را سوگوار کرد و همهی ما را تنها گذاشت و رفت.... همهی آنها که او را میشناختند در سوگی رازآلود به نقطهای خیره شدند تا با مروارید اشک خویش جایگاه اجتماعی ارزشمند او را بشویند تا تلاش بیدریغ او در رود زندگی جاری و خروشان باقی بماند!
در سوگ او یادش را گرامی میدارم و در انبان رنج و اندوه درون خویش گریههای بیصدا سرمیدهم و نامش را با تمام وجودم فریاد میکشم.....!
ساسان دانش
دوم مارس 2022
11 اسفند 1400
****************
************
با کمال تأسف و اندوه فراوان یار دیرین و یکی از بنیانگذاران انجمن زنان ایرانی پرتو را از دست دادیم.
پانتهآ بهرامی زنی روشنفکر و ژورنالیستی فعال، نویسنده مقالات تحلیلی و کارگردان فیلمهای مستند بود که در اوایل دهه نود میلادی تلویزیون رسانه گروهی ایرانی در دورتموند آلمان را براه انداخت. پس از مهاجرت به آمریکا کار نویسندگی و فیلمسازیش را ادامه داد. مقالات تحلیلی وی در رسانههای فارسی زبان از جمله ایندپندنت و سایت اخبار روز پخش میشد. آخرین مقالات وی به تحلیل هایی از دادگاه حمید نوری و ملاحظات جانبی آن میپردازند. فیلمهای مستند «از فریاد تا فریاد» و « و من عاشقانه زیسته ام» از جمله آثار باارزش وی هستند که زنان در زندانهای جمهوری اسلامی را به تصویر میکشند.
زندگی و کار خستگی ناپذیر پانتهآ همواره در جهت آگاهی زنان و مبارزه برای آزادی و برابری بود.
پانته آ پس از سالها مبارزه با بیماری شب گذشته ترکمان کرد. یادش را گرامی میداریم و راهش را ادامه خواهیم داد...
********************
*********
*******
سروده ای از محسن رجب زاده در وصف زنده یاد داود مدائن
******
***********
آبان
سروده ای از محسن رجب زاده
باز پاییز با طراوت
با صدای باد و باران
کوچه های رنگبندی
با گل و برگ درختان
رنگ های سرخ و خونین
یادگار ماه آبان
ماه آبان و جوانان
می درد جامه به تن ، آن مام میهن
می غرد کوه دماوند
تا به کی در سوگ نشستن
تا به کی در سوگ یاران
اندک اندک گرد هم ما جمع آییم
داد خون عاشقان را می ستانیم
محسن ۲. ۸. ۱۴۰۰
*******
***********
***************
********
*******************
*************************
سروده ای از مهدی ایزدیار
روز ها می گذرند
...................
روز ها می گذرند
همچون تیرِ کمانی،
و من در رأسِ تیرِ کمانِ سرنوشت
در چشم هایم
و در قلبم
از وحشتِ بر خوردِ با انتها
صفیرِ صدای درد می شوم،
و خود خواهی کمان تیر را
همچون سیلیِ سرنوشت، در زیرِ چشم هایم
همراه با آبِ اشک هایم اعتراض.
زمان می گذرد
افتان و خیزان
راه را می سازم
و شادیِ بزرگ را
در پشتِ سر
به جای می گذارم،
و خود، شادی را
در پنهان ترین پستوی وجودم
همراه با دانستن راهِ گذشته
با اشک
خنده می شوم
و صورتِ کبودم
خندان
درد می کشد.
و عبور خویش را از فراز
به حسِّ روز ها، که می گذرند
مبدّل می کنم،
و شب به افتادن
و روز را به بلند شدن
و تکرار را همراهِ آبِ خونِ سبزم
راه می سازم
و شادی را
همچون زوزۀ تیری
از دریچۀ گوش هایم
به قلبم
جاری.
من قطرۀ کوچک روز را
در سیاهیِ شب، می فهمم
و روز را در دلِ این شبِ بزرگ
دوست دارم
و می خواهم
روز را همچون نوزادِ کوچکِ خوب
در دلِ این شبِ بزرگ
از شیرِ سفیدِ پستان هایم
سیر کنم .
و روزی
روز
همچون جوانی
مرا به فراموشیِ کبودیِ صورتم
راه خواهد برد
ومن
دردِ صورتم را
به یاد خواهم آورد
و همراهِ روز
شب را
به میهمانی
به دیدنِ درختانِ سبزِ باغ
دعوت خواهم کرد .
... من قطرۀ کوچک روز را
در عمقِ سیاهی شب
دیدم
و صورتم از درد
تیر کشید .
ص183
مهدی ایزدیار(فصل پنجم)
اسپانیا. موستولس 1987
********
****************
**************************
نـادیا انجمن
.نا د یا انجمن شاعر افغان که در 25 سالگی به دست همسرش به قتل رسید
نادیا انجمن، دانشجوی بیست و پنج ساله و زن غزل سرای افغان در پاییز هشت سال پیش به دست شوهرش که کارمند دانشکده ادبیات بود به قتل رسید و به جای پر پرواز یافتن، جسم بی جانش راهی گورستان شد، دنیا به کام نادیا زهر شد،آن مشت ستمگری که بر دهانش کوبیده شد همه نغمه ها و نجواهایش را برای همیشه خاموش کرد
سروده ای از نادیا انجمن
نيست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟
من که منفور زمانم، چه بخوانم ؟ چه نخوانم
چه بگويم سخن از شهد، که زهر است به کامم
وای از مشت ستمگر که بکوبيده دهانم
نيست غمخوار مرا در همه دنيا که بنازم
چه بگريم، چه بخندم، چه بميرم، چه بمانم
من و اين کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زادهام و مهر ببايد به دهانم
دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پريدن نتوانم
گرچه ديری است خموشم، نرود نغمه ز يادم
زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم
ياد آن روز گرامی که قفس را بشکافم
سر برون آرم از اين عزلت و مستانه بخوانم
من نه آن بيد ضعيفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و برجاست که دايم به فغانم
چند ویدیو درباره ی نـادیا انجمن
*************************
**************
********
*************
********
"موسیقی در مورد" استثمار نیروی کار در طول تاریخ
دیوید روویکس (متولد 10 آوریل 1967) خواننده / ترانه سرا و آنارشیست آمریکایی است. موسیقی وی به مطالبی مانند جنگ عراق 2003 ، ضد جهانی سازی و عدالت اجتماعی می پردازد. اوهمیشه از اجرای ترانه های خود در اعتراضات و تظاهرات حمایت کرده است.
**********
*********
**********
گفتمان سیاسی اجتماعی
No comments:
Post a Comment