سروده هایی از م . خورشید
بیرون می پرد
کلمات از دهانم
مشت از آستین
خون از رگ ها
و گلوله ای
از تفنگ تو...
***********
راه ها بسیار
زمین ناهموار
و دریا
فقط یک راه دارد تا ساحل
نه قایق از این راه می رود
نه دست های شناگرِ من
موج می شوم.
*********************
کودکی را
بگذار سربازی باشد
در موزه های جنگ
یا ستاره ای
بر دوش تو
جنگ سر آغاز من بود
مشق ها بدون امضا
زیر نیمکت و میز رها
هر روز با مادرم
با همه ی مردم شهر
بازی می کردیم
(قایم می شدیم)
هواپیماها جای ما رابلد نبودند
نقاشی ام
دو سرباز داشت
تفنگ به دست
ـ درست مقابل هم ـ
هیچ گاه نفهمیدم کدامیک دشمن بودند
دشمن
پوتین ی بود که گل های قالی را له کرد
تفنگ ی بود که روز های کودکی را کشت
حالا بگذار این سرباز
کودکی باشد
که ستاره ها
از شانه اش
افتاده اند.
*************************
سرخی
از انگشت های خط خورده ام
می ریزد بر دانه های انار
زمستان
می ریزد
دانه دانه
بر موهام
موهای پیچیده در شال ی گره نزده
انار خط می خورد چون انگشتم
خون آلود می شود
دستم و انار.
*****************************
زن
در اشاره ی انگشت ی
زمین را زایید
زنان در اشاره ها
جهان را
سال هاست
هر چه اشاره می کنم
متولد نمی شوی
***************************
بر شانه های تو می رقصد
پاهای ما
و فرو می رود جانمان
در جان تو
موهای طلایی خورشید
می ریزد
دانه
دانه
بر گونه ات
هم چنان که شانه می زند صبح سرش را
به لبخندی
سبز می شود
جانمان
بر جان تو
******************************
آفتابت را قسمت کن
تا برقصد با من
هیجان
شور
خواستن
مرگ قیچی شده از جانمان
بهشت را بگذار برای خودشان بردارند
تا جهنم لبریز از ما باد
دل می سپاریم
به آغوش هم
دست ها در هم
آتش
نور
رسیدن
زمین در ما لانه می کند
همچنان که می کوبد مشت هایمان
جنگ را ...
مرگ را...
************************************
چشم می بندم
پر گنجشک ی بر شانه ات می افتد
تو در سایه ی درخت ی می نشینی
که یک روز
لانه ی گنجشک ی می شود
گنجشک ها که پرواز می کنند
فقط پری مانده است
که از شانه ات
در سایه ام
فرو می افتد.
****************************************
پر می گیرم
تا در هوای تو پرواز کنم
پر که باز کنم
- فاصله ی دو بالم -
خانه ای می شود
بر بلند ترین شاخه ی زمین
بنشین در آغو شم
و از چشمم
آنسوی جهان را تماشا کن
No comments:
Post a Comment