Saturday, November 27, 2021

شنبه 4 دسامبر - 13 آذرماه - گفت و شنودی با شهریار دادور:شاعر - " حمید نوری: دلقک و یا جنایتکار!"

 گفتمان سیاسی اجتماعی


 19:00 اروپای مرکزی - 21:30 تهران - 13:00  نیویورک

لطفا به زمان برگزاری برنامه در بالا توجه کنید

***********
شنبه 4 دسامبر -13 آذرماه 
حمید نوری: دلقک و یا جنایتکار!
گفت و شنودی در مورد دادگاه حمید نوری دراستکهلم
با شهریار دادور: شاعر
و مهرداد صبوری

فایل های یوتیوب/صوتی


گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام 

و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان

زخم دار است

با ریشه چه می کنید ؟

گیرم که بر سر این بام 

بنشسته در کمین پرنده ای 

پرواز را علامت ممنوع می زنید 

با جوجه های نشسته ی در آشیانه 

چه می کنید ؟

گیرم که باد هرزه ی شبگرد 

با های و هوی نعره ی مستانه 

در گذر باشد

با صبح روشن پر ترانه چه می کنید ؟

گیرم که می زنید 

گیرم که می برید

گیرم که می کشید 

با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید ؟

شهریار دادور 

از کتاب : از ارتفاع قله ی نام و ننگ 


*********

********

سروده ای از محسن رجب زاده در وصف زنده یاد داود مدائن

******
***********
آبان
سروده ای از محسن رجب زاده 
باز پاییز با طراوت 
با صدای باد و باران
کوچه های رنگ‌بندی 
با گل و برگ درختان
رنگ های سرخ و خونین 
یادگار ماه آبان 
ماه آبان و جوانان
می درد جامه به تن ، آن مام میهن
می غرد کوه دماوند
تا به کی در سوگ نشستن
تا به کی در سوگ یاران
اندک اندک گرد هم ما جمع آییم 
داد خون عاشقان را می ستانیم

محسن ۲. ۸. ۱۴۰۰
********
*******
***********
***************
********
*******************
*************************
سروده ای از مهدی ایزدیار

روز ها  می گذرند
...................

روز ها می گذرند

همچون  تیرِ کمانی،

 

و من در رأسِ تیرِ کمانِ سرنوشت

در چشم هایم

و در قلبم

از وحشتِ بر خوردِ با انتها

 صفیرِ صدای درد می شوم،

و خود خواهی کمان تیر را

همچون  سیلیِ سرنوشت، در زیرِ چشم هایم

همراه با آبِ اشک هایم  اعتراض.

 

زمان می گذرد

افتان و خیزان

راه را می سازم

و شادیِ بزرگ را

در پشتِ سر

به جای می گذارم،

 

و خود، شادی را

در پنهان ترین  پستوی وجودم

همراه با دانستن راهِ گذشته

با اشک

خنده می شوم

و صورتِ کبودم

خندان

درد می کشد.

و عبور خویش را از فراز

به حسِّ روز ها، که می گذرند

مبدّل می کنم،

و شب به افتادن

و روز را به بلند شدن

و تکرار را همراهِ آبِ خونِ سبزم

راه می سازم

و شادی را

همچون زوزۀ تیری

از دریچۀ گوش هایم

به قلبم

جاری.

 

من قطرۀ کوچک روز را

در سیاهیِ شب، می فهمم

و روز را در دلِ این شبِ بزرگ

دوست دارم

 

و می خواهم

روز را همچون نوزادِ کوچکِ خوب

در دلِ این شبِ بزرگ

از شیرِ سفیدِ پستان هایم

سیر کنم .

 

و روزی

روز

همچون جوانی

مرا به فراموشیِ کبودیِ صورتم

راه خواهد برد

 ومن

دردِ صورتم را

به یاد خواهم آورد

و همراهِ روز

شب را

به میهمانی

به دیدنِ درختانِ سبزِ باغ

دعوت خواهم کرد .

 

... من قطرۀ کوچک روز را

    در عمقِ سیاهی شب

    دیدم

      و صورتم از درد

         تیر کشید .

ص183

مهدی ایزدیار(فصل پنجم)

اسپانیا. موستولس 1987

********
****************
**************************

سروده ای از محسن رجب زاده                                                                                                        
گر چه شهر را خواباندند به لالای سکوت و اختناق
گر چه خواباندند ان همه شور و اشتیاق
لیک اینک کودکان ان زمان از خواب خوش برخاسته اند
فکرها باز ، جامه و رزم جدید اراسته اند
میروند تا حق بستانند از ضحاک زمان 
از برای رزم خود ، پرچمی از رنگ خون افراشته اند1                                                                           

محسن رجب زاده     سوم  اکتبر 2021
  
سروده های قبلی محسن رجب زاده  
***********
***************
************************
******************
********

***********
*********************
*****************************


نـادیا انجمن

.نا د یا انجمن شاعر افغان که در 25 سالگی  به دست همسرش  به قتل رسید 

نادیا انجمن، دانشجوی بیست و پنج ساله و زن غزل سرای افغان در پاییز هشت سال پیش به دست شوهرش که کارمند دانشکده ادبیات بود به قتل رسید و به جای پر پرواز یافتن، جسم بی جانش راهی گورستان شد،  دنیا به کام نادیا  زهر شد،آن مشت ستمگری که بر دهانش کوبیده شد همه نغمه ها و نجواهایش را برای همیشه خاموش کرد
یادش گرامی

  سروده ای از نادیا انجمن 

نيست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟

من که منفور زمانم، چه بخوانم‌ ؟ چه نخوانم

چه بگويم سخن از شهد، که زهر است به کامم

وای از مشت ستمگر که بکوبيده دهانم

نيست غمخوار مرا در همه دنيا که بنازم

چه بگريم، چه بخندم، چه بميرم، چه بمانم

من و اين کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت

که عبث زاده‌ام و مهر ببايد به دهانم

دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت

من پربسته چه سازم که پريدن نتوانم

گرچه ديری است خموشم، نرود نغمه ز يادم

زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم

ياد آن روز گرامی که قفس را بشکافم

سر برون آرم از اين عزلت و مستانه بخوانم

من نه آن بيد ضعيفم که ز هر باد بلرزم

دخت افغانم و برجاست که دايم به فغانم

چند ویدیو درباره ی نـادیا انجمن





*************************
**************
********
 پویان:عضو سابق کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج - فعال سیاسی
*******
****


******************
**********
******

 

No comments:

Post a Comment