Tuesday, September 30, 2014

شنبه 4 اکتبر-بررسی‌ جامعه شناسانه ی تأثير اسلام و اعتقادات اسلامی در فرهنگ سیاسیِ ایران و مصر.با عبدی جواد زاده

گفتمان سیاسی اجتماعی

 __________________________

Paltalk

View all  ---> all Languages---> Iran

Iran Goftemaan Siasi Ejtemaaee

_______________

2014 شنبه 4 اکتبر

بررسی‌ جامعه شناسانه ی تأثير اسلام و اعتقادات اسلامی
در فرهنگ سیاسیِ ایران و مصر.



در این گفتگو، ریشه‌های عمیق فرهنگ اسلامی موجود در فرهنگ سیاسی دو کشور ایران و مصر، بررسی‌ خواهد شد. تفاوت‌های جامعه شناسانه ی موجود در ايران و مصر با بررسی نتایج  جنبش ها و قیام‌های اجتماعی  بهتر نمایان می شود. به طور مثال  مقايسه ی نتايج انقلاب ۱۹۷۹ در ایران و قیام ۲۰۱۲ در مصر



فايلهای صوتی




*******************************

بحث های قبلی عبدی جواد زاده


از سری کلاس های تئوری های کلاسیک جامعه شناسی


*******

گفتمان سیاسی اجتماعی

___________________

Monday, September 29, 2014

شنبه27 سپتامبر- یادواره ی مبارزانی که در دهه ی شصت سینه ی خود را سپر کردند تا آزادی را فریاد کشند



گفتمان سیاسی اجتماعی

2014شنبه27 سپتامبر 

یادواره ی مبارزانی که در دهه ی شصت
سینه ی خود را سپر کردند تا آزادی را فریاد کشند




فایلهای صوتی


بیش از سی و پنج سال گذشت و هنوز در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، هر روز و هر شب، زندان و شکنجه و اعدام تداوم دارد. در کشاکش انقلاب، دختران و پسران جوان پا به عرصه ی جامعه گذاردند و تلاش کردند تا انقلاب را به تغییر ساختاری در روابط اجتماعی سوق دهند، اما حاکمان تازه به قدرت رسیده، به ابزارهای قدرت مسلح شدند و در چنگاچنگ حفظ نظم سرمایه، به فریب و سرکوب مبارزان متوسل شدند، کارگران اعتصابی را که رژیم گذشته را به زانو درآورده بودند، بی آنکه به کوچکترین مطالبات و اهدافشان برسند، به کارخانه ها فرستادند تا ساز و کار استثمار نوین را پیاده کنند، حقوق زنان را پایمال و شوراهای کارگری و محلی را قلع و قمع کردند و برای سرکوب دانشجویان، حتا دانشگاه های کشور را تعطیل کردند، اعتراض های مردمی در شهرهای مختلف، به ویژه ترکمن صحرا و کردستان را به خاک و خون کشیدند و به موازات آن در جای جای کشور، به سرکوب معترضانی پرداختند که اهداف انقلاب را پی می گرفتند و سرانجام از سال شصت به ناگهان، دستگیری و بگیر و به بند شدت یافت، زندان ها را اشباع و روزمرگی اعدام را به رسانه های حتا جهانی مخابره کردند. در مقابل دیدگان جهانیان، گروه گروه زنان، مردان، دختران و پسران را اعدام کردند و شنیع ترین شکنجه ها را در آستانه ی قرن بیست و یک بر انسان رواداشتند. سکوت جهانیان، از جمله سازمان های بین المللی و حقوق بشر تا دولت ها، روان و هویت جامعه را مجروح تر کرد، شگفتا که حتا افکار عمومی جهان، واکنشی برانگیزاننده نبود تا در برابر این اصطکاک و ددمنشی ایستادگی کند، در نتیجه انسان های بی شماری که نسبت به جامعه ی خویش احساس مسئولیت می کردند، بپاخاستند تا نام انسان باقی بماند و برازندگی آزادی و آزاداندیشی و آزادمنشی، شایسته ی انسان باشد.
گفتنی ها بسیار است، اما یادواره ی جان فشانان دهه ی شصت، سوگواری نیست، بلکه برای فراداشت انسان و احترام به مفهوم آزادی است؛ یادمان و فراداشت زندانیان سیاسی، عادت گونه ی سنتی نیست، بلکه ارزش نهادن بر خیزش جوانانی است که مبارزه را معنا کردند تا انسان را بایستگی رهایی باشد و برگزاری اینچنین مراسمی برای زدایش تکلیف سالانه نیست، بلکه پرتو افکندن به عمق فاجعه ی انسانی است که یادآوری آن واکنش پیشگیرانه ای را از سوی جامعه ی انسانی برانگیزد. مگر کشتار بی رحمانه ی اسپارتاکوس و یارانش در هزارتوی تاریخ جهان فراموش شدنی است تا ما نیز کشتار انسان های پاک و صادق که برای جامعه ای برابر و انسانی مبارزه کردند را فراموش کنیم، نبرد نابرابر جامعه با حاکمیت استبدادی، در آشویتس ها و تل زعترها و دهه ی شصت ایران و گوشه گوشه ی جهان، جلوه می یابد و این فجایع، زخمی ژرف بر پیکر جامعه ی جهانی فرونشانده است که فراموش ناشدنی است؛ مادامی که جامعه ی جهانی، در برابر این قتل عام ها و نسل کشی ها واکنشی نشان نداده، همچنان خواهیم گفت و بر بیداد زمان، فریاد خواهیم کشید. هرچند ناظمان حاکم، هاله ای پیرامون جنایت های خویش برمی کشند، اما تا شفاف نشدن و چرایی سرکوب عریان و اعدام و شکنجه و همچنین حقانیت امروز نبودگان، هیچ ستم و نابرابری، بخشودنی نیست.

روز شنبه 27 سپتامبر 2014، برابر با 5 مهر 1393 در اتاق گفتمان سیاسی اجتماعی، گرد هم می آییم تا در راستای ارج نهادن به مبارزان راه آزادی، در جستجوی اندیشه ها و زندگی جان فشانان و جان به دربردگان، با یکدیگر گفتگو کنیم.


****************************************

يادداشت های زندان





***********************




***************************

Wednesday, September 3, 2014

شنبه 4 اکتبر ، با عبدی جواد زاده ،بررسی‌ جامعه شناسانه ی تأثير اسلام

گفتمان سیاسی اجتماعی

 زمان به وقت اروپای مرکزی :20:00

14:00: نيويورک 22:30: ، تهران 

 __________________________

Paltalk

View all  ---> all Languages---> Iran

Iran Goftemaan Siasi Ejtemaaee

_______________

شنبه 4 اکتبر

بررسی‌ جامعه شناسانه ی تأثير اسلام و اعتقادات اسلامی
در فرهنگ سیاسیِ ایران و مصر.



در این گفتگو، ریشه‌های عمیق فرهنگ اسلامی موجود در فرهنگ سیاسی دو کشور ایران و مصر، بررسی‌ خواهد شد. تفاوت‌های جامعه شناسانه ی موجود در ايران و مصر با بررسی نتایج  جنبش ها و قیام‌های اجتماعی  بهتر نمایان می شود. به طور مثال  مقايسه ی نتايح انقلاب ۱۹۷۹ در ایران و قیام ۲۰۱۲ در مصر

----------------------------
سروده ای از پرتو ياران

تقدیم به ریحانه جباری، دختر هنرمندی که هر چه کرد جز برای برای حفظ شرافت، دفاع از خود و زلال ماندن نبود. باشد که این بهار مژده ی رهایی دهد.

درود بر شعله پاکروان، بانوی هنرمندی که همواره خوش درخشید و چنین گلی پرورد 


صد باغ در آرزوی آمدنت 

این صدا را تا به کی خاموش، نتوا نند دگر

این هوا را تا به کی مسموم، نتوانند دگر

 باغ را هر دم تهی از گل کنند


 با دروغین آیه ها آذین کنند


 ماه رویان را نقاب غم نهند

 مهر خاموشی بر لبها نهند

 چوبه های دار بر پا می کنند

 آنچه حیوان ناکند آن می کنند

 زخم ها بر روح و جان ما زدند

 داغ گلها تا ابد بر ما زدند

 هان تو غوغای هزاران را ببین

 در میان نغمه هاشان اشک ما را هم ببین

 اشک ما از شوق نیست از ماتم است

 نقشه های شوم این نامردم است

 باغ هم در انتظار او گریست

 بهر ریحانه گل پاکان گریست

 چشم ما و باغ بر راهش هنوز

 دیدن رخسار چون ماهش هنوز

 آنچه او کرد کار پاکان بود وبس

 هر گل پاکی همین می کرد و بس

 نقشه های شوم مردی زن ستیز

 جرم او این بود با دیوان ستیز

 آفرین بر تو هزاران آفرین

 ای که دانی قدر خود، نیک آفرین

 آنچه در این سالها بر تو گذشت

 لحظه های سرد و تلخی که گذشت

 آه! نفرین باد بر این سالها

 روزگار و لحظه ها و ماه ها

 ننگ بر آنکس که خاموشی گزید

 بهر آزادی تو لب را گزید

 شرح این اندوه کوتاه می کنم

 گرچه بسیار است سخن، آن می کنم

 این بهار از توست ای پاک ای زلال

 باغها در انتظار روی تو ای بی مثال 

 فروردین ۱۳۹۳




--------------------------------

شنبه27 سپتامبر 

یادواره ی مبارزانی که در دهه ی شصت
سینه ی خود را سپر کردند تا آزادی را فریاد کشند



بیش از سی و پنج سال گذشت و هنوز در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، هر روز و هر شب، زندان و شکنجه و اعدام تداوم دارد. در کشاکش انقلاب، دختران و پسران جوان پا به عرصه ی جامعه گذاردند و تلاش کردند تا انقلاب را به تغییر ساختاری در روابط اجتماعی سوق دهند، اما حاکمان تازه به قدرت رسیده، به ابزارهای قدرت مسلح شدند و در چنگاچنگ حفظ نظم سرمایه، به فریب و سرکوب مبارزان متوسل شدند، کارگران اعتصابی را که رژیم گذشته را به زانو درآورده بودند، بی آنکه به کوچکترین مطالبات و اهدافشان برسند، به کارخانه ها فرستادند تا ساز و کار استثمار نوین را پیاده کنند، حقوق زنان را پایمال و شوراهای کارگری و محلی را قلع و قمع کردند و برای سرکوب دانشجویان، حتا دانشگاه های کشور را تعطیل کردند، اعتراض های مردمی در شهرهای مختلف، به ویژه ترکمن صحرا و کردستان را به خاک و خون کشیدند و به موازات آن در جای جای کشور، به سرکوب معترضانی پرداختند که اهداف انقلاب را پی می گرفتند و سرانجام از سال شصت به ناگهان، دستگیری و بگیر و به بند شدت یافت، زندان ها را اشباع و روزمرگی اعدام را به رسانه های حتا جهانی مخابره کردند. در مقابل دیدگان جهانیان، گروه گروه زنان، مردان، دختران و پسران را اعدام کردند و شنیع ترین شکنجه ها را در آستانه ی قرن بیست و یک بر انسان رواداشتند. سکوت جهانیان، از جمله سازمان های بین المللی و حقوق بشر تا دولت ها، روان و هویت جامعه را مجروح تر کرد، شگفتا که حتا افکار عمومی جهان، واکنشی برانگیزاننده نبود تا در برابر این اصطکاک و ددمنشی ایستادگی کند، در نتیجه انسان های بی شماری که نسبت به جامعه ی خویش احساس مسئولیت می کردند، بپاخاستند تا نام انسان باقی بماند و برازندگی آزادی و آزاداندیشی و آزادمنشی، شایسته ی انسان باشد.
گفتنی ها بسیار است، اما یادواره ی جان فشانان دهه ی شصت، سوگواری نیست، بلکه برای فراداشت انسان و احترام به مفهوم آزادی است؛ یادمان و فراداشت زندانیان سیاسی، عادت گونه ی سنتی نیست، بلکه ارزش نهادن بر خیزش جوانانی است که مبارزه را معنا کردند تا انسان را بایستگی رهایی باشد و برگزاری اینچنین مراسمی برای زدایش تکلیف سالانه نیست، بلکه پرتو افکندن به عمق فاجعه ی انسانی است که یادآوری آن واکنش پیشگیرانه ای را از سوی جامعه ی انسانی برانگیزد. مگر کشتار بی رحمانه ی اسپارتاکوس و یارانش در هزارتوی تاریخ جهان فراموش شدنی است تا ما نیز کشتار انسان های پاک و صادق که برای جامعه ای برابر و انسانی مبارزه کردند را فراموش کنیم، نبرد نابرابر جامعه با حاکمیت استبدادی، در آشویتس ها و تل زعترها و دهه ی شصت ایران و گوشه گوشه ی جهان، جلوه می یابد و این فجایع، زخمی ژرف بر پیکر جامعه ی جهانی فرونشانده است که فراموش ناشدنی است؛ مادامی که جامعه ی جهانی، در برابر این قتل عام ها و نسل کشی ها واکنشی نشان نداده، همچنان خواهیم گفت و بر بیداد زمان، فریاد خواهیم کشید. هرچند ناظمان حاکم، هاله ای پیرامون جنایت های خویش برمی کشند، اما تا شفاف نشدن و چرایی سرکوب عریان و اعدام و شکنجه و همچنین حقانیت امروز نبودگان، هیچ ستم و نابرابری، بخشودنی نیست.

روز شنبه 27 سپتامبر 2014، برابر با 5 مهر 1393 در اتاق گفتمان سیاسی اجتماعی، گرد هم می آییم تا در راستای ارج نهادن به مبارزان راه آزادی، در جستجوی اندیشه ها و زندگی جان فشانان و جان به دربردگان، با یکدیگر گفتگو کنیم.

_______________










_____________________________________________
شنبه 20 سپتامبر
گفتگو با
 کیومرث، نویسنده و فعال کارگری



روند اندیشه ورزی
هرمنوتیک متن (روش‌مند سازی شیوه ی فهم متن)

Hermeneutics

انسان در جریان عمل مجبور به فکریدن می شود. ابتدا اندیشه برای عمل کردن انجام می گیرد، ولی رفته رفته رویکردی هم شکل می گیرد که اندیشه اش از عمل جداست. یعنی از دوران معینی با دو نوع رویکرد اندیشه روبرو می شویم:
1 - رویکرد اندیشه های انتزاعی (اندیشه سازی)
2 - رویکرد اندیشیدن ِکنکرت (مشخص)
رویکرد اندیشه سازانه، خود را بر بنیاد مفاهیم سامان می بخشد. در حالیکه اندیشه ای که خواهان عمل ِاجتماعی است با واقعیت های مشخص رویاروست، بنابراین در جهت شناخت وضعیت ها کوشش دارد. اما تلاش برای جدایش و تشخیص این دو رویکرد برای ما ایرانی ها که به کلی بافی عادتی دیرینه داریم موضوعی بسیار مهم است. یکی از راه هایی که در این ارتباط ما را یاری خواهد داد توجه دقیق به متون مورد مطالعه است. زیرا هر متنی می تواند بازنمودی از هر یک از رویکردها یا ترکیبی از هر دوی آنها باشد. 
پس، خواندن هر متنی می تواند تأویل یا فرآیند فهم آن را همراه بیاورد. تأویل متن تنها دریافت (درک و فهم) مطلب نیست که توانمندی اندیشه ورزی ما را نیز آشکار می سازد و همچنین راهی به روش مند سازی بهتر فهمیدن بر ما می گشاید.

بر این بنیاد به متنی که محمود عبادیان ترجمه و تلخیص کرده اند؛ تحت عنوانِ: مقدمه ی هگل بر پدیدار شناسی روح و زیبایی شناسی"، رجوع کرده و به تأویل یک جمله از آن می پردازیم. شما نیز برای شرکت فعال در بحث به جمله زیر توجه لازم مبذول دارید:
Begriff، یکی از مقوله های بنیادین و مهم فلسفه ی هگل است. این کلمه در بستگی با فعل Begreifen، به معنای درک کردن است. "مفهوم در واقع "صورت عقلی" امر درک و مفهوم شده است." فلسفه ی هگل با درک "مفهومی" مسایل و واقعیت ها استدلال می کند.
این توضیح عبادیان از یک بند مقدمه های هگل است. لازم است کوشش کنیم جمله ی فوق را به درستی تأویل کرده تا دریافتی تازه از آن نتیجه بگیریم. با چنین هرمنوتیکی هگل را بهتر درمی یابیم و خودمان نیز به پروسه ی اندیشه ورزی خواهیم پیوست. اميدواريم که با حضور خویش در جلسه ی پالتاکی روز شنبه 20 سپتامبر 2014 برابر با 29 شهریور 1393، در اتاق گفتمان سیاسی اجتماعی، با گفتگو و ابراز نظر خویش، به این بحث غنا بخشید.

فايل های صوتی
       
بخش يکم     بخش دوم      بخش سوم      بخش پايانی 

بحث های قبلی

___________________________________

برنامه ی اتاق مباحث کارگری 


یاد بودی از خون فشانان دهه ی 1360
پیش از آن و تا به امروز در ایران!

هر انقلاب واقعی اجتماعی که آن را می توان به آتش فشان جامعه ی انسانی تشبیه کرد، هم پیروزی و هم شکست آن به میزان ابعاد گسترده ی انقلاب، پیامدهای گوناگونی دارد. با اشاره به پیروزی انقلاب کارگران پاریس - کمون پاریس- در سال 1871، شیوه ی اداره ی جامعه، توسط کارگران، تجربه ی ارزشمند و درخشانی را برای جهانیان به یادگار گذاشت که از آن به عنوان شیوه ی رهایی کار از سلطه ی سرمایه یعنی رهایی انسان از جامعه ی طبقاتی یاد می شود و از سوی دیگر، شکست آن نیز که بیش از 50 هزار کشته و نزدیک به صد هزار زندانی و تبعیدی بود، درس آموزی ها و تجربه های بسیاری را به جامعه ی جهانی ارمغان کرد، اما دولت بورژوازی فرانسه با سرکوب کمون پاریس، کنده از گرده کارگران کشید و در همراهی با دولت های دیگر امپریالیستی، میلیون ها انسان کشته و می کشد. انقلاب 1357 ایران نیز از جمله چنین انقلاب هایی است و به همین دلیل بود که برای شکست آن شتاب کردند و طبقه حاکمه ی جهانی با تمامی قدرتش تلاش نمود و جریانی را روی کار آوردند که قطره قطره خون انقلاب را از پیکر جامعه و انقلابی ها بیرون بکشند، شهرها را ویران و قلب ها را پاره پاره کردند تا از پیروزی انقلاب جلوگیری کنند.
بنا بر این، اتاق مباحث کارگری، جلسه ای را برای بزرگداشت مبارزان راه آزادی برگزار می کند تا در باره ی اهداف انقلابی گفتگو کنیم که برای جلوگیری از به ثمر رسیدن آن از همان نخستین لحظه های استقرار رژیم جدید تا کنون صد ها هزار انسان، اعدام و تیرباران شدند، مبارزان را زیر شکنجه کشتند، پیش از تیرباران به دختران تجاوز کردند و با تحمیل و بهانه ی جنگ 8 ساله، سرکوب عریان را دوچندان و سرانجام بازماندگان آن نسل را در 1367 قتل عام کردند، اما این قتل عام پیش از آن نیز چندین بار در گوشه و کنار کشور از جمله کردستان، شهریور ماه 1358، 1360 تا 1362-63، اتفاق افتاده بود و همچنان در ابعاد دیگری تا کنون ادامه دارد.
به راستی اهداف انقلاب 1357 در ایران چه بود؟ نیروی محرکه ی آن چه طبقات و یا چه طبقه ای بود؟ چرا انقلاب در رسیدن به اهداف خویش ناکام ماند؟ و پرسش های دیگری که در دوم اکتبر 2014 در اتاق مباحث کارگری گرد هم می آییم تا ضمن تلاش برای پاسخگویی به این پرسش ها، یاد عزیزترین و فداکارترین و وفادارترین یاران انقلاب را گرامی داشته و با حضور جان به دربردگان، خاطراتمان را مرور کنیم و باز هم بگوییم که نه فراموش می کنیم و نه می بخشیم، بلکه مبارزه می کنیم تا اهداف انقلاب را برآورده  کنیم که انسان های ارزشمند و مبارز بسیاری برای رسیدن به آنها امروز نیستند، اما بی شک الهام بخش همه ی آنانی است که اینک به تغییر نظم موجود باور دارند.
یادشان گرامی است و اهدافشان اهداف ماست!

اتاق مباحث کارگری پنجشنبه، 2 اکتبر 2014، برابر با 10 مهر 1393،

ساعت 8 شب به وقت اروپای مرکزی

___________________________




مطالب تازه




مسلمان اید و داعش از شما هست 
خداشان چون شما بی جُفت و تا هست 

به باور هر دو رو برقبله دارید 
خدای هر دوتان را کعبه  جا هست 

به قرآن  استناد از آیه دارند 
شما را نیز با قرآن صفا هست 

رسول اکرم از غار حرا شد 
پیمبر بر شما ، این ادعا هست ـ 
به نزد داعش و نزد شما نیز 
که آنجا وحی را صد جای پا هست !

به نزد هر دوتان قرآن کتابی ست 
که در آن رحمت از سوی خدا هست 

ادای راستگویی چون بخواهید 
به الله و به قرآن التجا هست 

نشان کُفر اگر در کس بجوئید 
در اثباتش شما را آیه ها هست 

شما و داعش از یک ریشه دارید 
به گوهر بهره ، گرشکل جدا هست 
به ظاهر درتفاوت گونه گون اید 
به باطن او هم از جنس شما هست !

در اول مرتبه توحید اعلا 
به نزد هر دُوان ذات خدا هست 

نبوت برمحمد شرط دین است 
به اسلام این شما را مدعا هست !

قیامت روز موعود حساب است 
به نزد هردوتان ، روز جزا هست 

جهاد آن وجه پیوند شما شد 
به داعش ، چونکه در راه ِ خدا هست 

به قرآن هست این آیه که :  با زن 
چنان آمیز  ک او کِشت شما هست ـ 
به هرگونه که خواهی بار از او گیر 
چو او آن سوژه از بهر لقا هست 
چو سر پیچید از فرمان شوهر 
وُرا با ترکه ای رفع جفا هست !

بگویم باز ازاین وجه تشابه 
که بین داعش و ذهن شما هست ؟ 

جنایت پیشه اید هر دو به یکسان 
به یک اندازه در ذات شما هست 
تجاوز ـ مرگ و انفاس تباهی 
شما را  هدیه از سوی خدا هست !

کم از داعش نه اید ای حُقه بازان 
شما را بیش از این روی سیا ه هست 
که با عنوان ِ وحشت از چو داعش 
بشوئید آنچه بر دست شما هست 
ز خون ما و آن هر کس که می خواست 
نباشد با شما و بر شما هست !

به سال شصت و شصت و هفت آیا 
نبودید همچو داعش ؟  جای پا هست 
نشان ما ز سیل مرگباران 
به خاک خاوران آنجا زما هست 
هزاری چند از شاخ صنوبر 
که بر خاک اوفتاد ، آیا روا هست 
که با عنوان داعش از شما پاک 
شود ، آن خون که بر دست شما هست ؟ 

شما خود داعش اید و داعش از پیش 
به بود آمد ، به کردار شما هست . 

نگاه نقد اگر دارید بر خویش 
ببینید آنچه بر ره جای پا هست 

شما را  مدعای غیرِ داعش 
به اندیشه ، یکی باد هوا هست 

به ذات و گوهر از یک ریشه دارید 
بر و باری که از دین خدا هست 

مسلمان اید هردو  هردو از بهر  خداتان 
به مرگ غیر  تشنه ،  آیه ها هست 

بگویم باز از این وجه تشابه 
که بین داعش و خوی شما هست ؟

شهریار دادور ـ استکهلم 
 آگوست 2014 

_____
سروده ای از مجید خرمی


به یاد نما ی یاران ،دلاورا نِ مبا رز

تا شکوفه زارِ خا وران

ـ پروانه وپرستو وپلنگ
می توانستند  ،
آری می توانستند  ،
از د ستا نِ عا شقا نه ایشان ،یا ران
آ ب وعسل بنوشند  .
اما نگذا شتند ،
نگذا شتند  ...
دشمنان کار ،
دشمنانِ رفیقان ما
آ ندم درپوست شیر برآمدند  .
به فرمانِ جلاد لاجوردی کرکس
همه جیب ها را گشتند  ،
چیزی نیافتند  ،
نیا فتند جز تمنای سه حرفِ عشق  ...
باز دوباره نَبرد مخفی گشت  ،
خانه ها ی پنهانِ دوستی را ،
دریافتند ودریدند  .
گروه ،گروه یاران ،مبارزان
در بند ها ی دشمن ،آرمیدند  .
سرود آی لورکا  ،
ای عروسی در خون  !
آ ه ای سلطا نپور  !
در سلول ها
زمزمهٔ گلِ دها نِ لادن ها وسوسن ها بود  .
هنوز پروازِ یادِ ما  ،
هم چون کبوتر سپیدِ سرگردان  ،
بر فراز سربدارانی
بسان توما ج وکاک فوَاد   ،
شهرام وپوران  ،
اُردین وپا ک نژاد ،می چرخید  .  
که تبرِ تاراجِ ستم
بر گریبانِ تبارِ اندیشه ورا ن
فرو اُفتا د .
موج ورودِ سیامک ونرگس ها
نابت وارژنگ ها  .
پشت به دیوارِ آزار
سرافراخته به چشم باز
میا ن رگبار تیر
خواند ند آزاد  :
دیگر این بلندای اوین  ،مباد هرگز  !
برج گوهردشت وبند قزل حصار  ،
همه ویرا ن با د  !
از ما به نیلوفر  ،
از ما به ارغوان بگو :
قلب ایران ما دران  ،
سراسر با د در رها ییِ بوستا ن  !
تا جِ گلِ مزار ما با د  ،
این خون شکوفه ها ی بوسه وبدرود
با شما با مهربان انسا ن
روزی می تراود   ،
با یادِ جا ودا نه خا کِ خا وران  .
تا بهار در بها ران
از عطر تن ما
مشا مِ هوش وجانِ آد می سرشارتر  !
آ ه یا دآورید یا را ن ،
از خارِ عقرب در گل
شلیک به گلدانِ اُ ستخوان  .
به لخته خون پارهٔ ما
با گلِ سرخ ،با گل
یا د آورید یا را ن  !
ما را به مَدار شا دی وفخر خویش  ،
سربلند بازآورید  ،یا را ن  !


مجید خرمی
هزاروسیصدوشصت ونُه

بیبلیز ،آ لما ن  .


**** سروده ای از شهريار دادور


هرچه از او ، نقد این وحشت سرا ست
نقد این آلوده ، این دنیای ما ست

هرچه از او ، بیش تر رسواگر است
این جهان را کز تباهی بی بها ست

هرچه از او ، روشنی بر تیره گی ست
تیره گی را با چراغی رهنما ست

او نه پیغمبر نه قدیس ست و نه
ناجی ِکس
او فقط خود بود با ما همصدا ست
همصدایی ش از سرِ منّت نبود و نیست 
 لیک
این که او :  تعبیرش از ما بس جداست

ما به تفسیر جهان سر می کنیم
از این به آن
او به تغییر جهان از بیخ و بُن تا هر کجاست

ما خرامان می رویم خوش خوش
 از این خانه به آن
او علاج راه را باد و شتاب ِهر دو پا ست

ما تمایز بین کار و کارافزوده نمی دانیم چیست
او تمایز را در این دید اینکه :
کار از ما جدا ست
این به معنی یعنی اینکه کارافزوده
به راه دیگر است
راه ِ آن افزون شدن بر پیکر سرمایه ها ست

نقد او بر این جهان نقد هوا و باد نیست
نقد این خاک است و آنچه سهم ما ست
سهم ما جز فقر و رنج و جنگ و دین
حاصل نبود
نقد او در ربط ِبا این ادعا ست .

این جهان گهواره آرامش مردم نبود
نیست اما
 تا که "دین و دولت "ی فرمانروا ست
نقد او بنیاد این هردو ، به شکل عامل است
دین و دولت جلوه شکل خدا ست
با خدا ، انسان حقیر و خواره ای ست
چون که تقدیر از ازل براو رواست !

نقد این مرد از خدا و دین و دولت
با هم است
چونکه این هرسه ، جهان را اژدها ست
اژدها می بلعد و با شعله می سوزد تو را
این سه اما
همچوطاعون و چو دردی بی دوا ست !

تا رها باشی از این وحشت سرای رنج و بیم
نقد او شاید تو را بال و پرِ مرغ هوا ست

نقد او را پی بگیر و راه خود را برگزین
شاید اینکه باشد  " آن ـ جا " یی که نه
چون جای ما ست !

شهریار دادور ـ استکهلم
3 سپتامبر 2014
12 شهریور 1393



______

نوشته ای از شهريار دادور


نقاشی از سودابه اردوان
زندانی سابق سیاسی
اینکه اینجا پاييز است به وقت من
و تابستان است به وقت تو
و درجایی دیگر شاید به فصلی دیگر از سال برسیم
در تعریف " کلی " از مرگ چیزی نمی کاهد
و نه در تعریف کلی از سبزی برگ به فصل بهار !
بر ما حادثه ای تحمیل شد . آن حادثه به "رخداد" ی واقعی تبدیل شد وحقیقت آن رخداد ، یعنی جای پایش [ کفش های پنهان شده در چال های گم ] بود ونیز  یادداشت های ناتمام و تجربیات نیمه ـ نصفه و شعرهای در زمزمه و داستان های در ذهن !                                                 که باید : به پا می شدند و به راه می شدند و نوشته می شدند به تمام ، در دفترهای خاطرات روزانه ، و تجربه ها به تعمیم می رسیدند در عمل های پیش رو ، و شعرها از زمزمه به حرف و از حرف به ترانه و از ترانه برلب و از لب ها به گوش ها و آنگاه در کوچه  و بازار و خیابان و هرجا ، به آواز می شدند و یا گاهی به سرودی برای تهییج به رزمی دیگر !
ذهن داستان پرور اما می باید این فرصت را می داشت تا [خَلق] آدم هایش را به عمل های روزانه می بُرد تا آن ها خود را بسازند ، به خود برسند و تبدیل به انسان " نوعی " ای بشوند که قرار بوده است به ثبت برسند در برهه ای از تاریخ این دیار . با مشخصه هایشان ، که خاص آن ها  بوده است .
اینجا پاییز است . چه فرق می کند که در تابستان شما نیستم !  " کلی " مرگ وجه مشترک یادهای من و شما ست از یارانی که حالا نیستند . داس مرگ مشترک تعریف آن از بُرنّدگی آن است هم در نزد شما وهم در نزد من . " ما " هردو به شقّه شدیم از آن داس که در مرگ بر ما فرود آمد .
دست بالارونده با داس ، آنگاه که فرود آمد ، شاید گمان نمی بُرد که با شقّه کردن ما ، ما را در [ چیزی ] به هم می رساند و مشترکمان می سازد !  اینکه " یاد" های  آنها که جان باختند، به یکسان در ما به هم می رسند .
این راست است که : [ کلی ها فی نفسه خراب نمی شوند ، بلکه تا جایی خراب می شوند که موجودیت های فردی که آن ها در آن تمایز یافته اند از بین بروند .]  کلی مرگ به مثابه ی یک مقوله هست . هستییت اش وجه مشترک ما در به یاد آوری یادهای کسانی است که " رژیم جمهوری اسلامی " در ایران از ما گرفت . اشتراک کلی مرگ ما را به [ بازتجسم ] زندگی های از دست رفتگان می برَد .  ما [ زنده ] شان می کنیم تا از یاد نبریم شان که : زندگی هایی بوده اند که اگر بودند ، شاید سهم شان از زندگی چیزی بیشتر از مرگی بود که [حق]  زندگی را به شکل طبیعی از آن ها گر فت .
چه فرق می کند که حالا اینجا پاییز است و آنجا تابستان !  یادها که هستند و خاوران هم که هست و جای [ نقش ] کفش هایی که در چال های گم پنهان شده اند هم هست که هنوز هم شتاب پاهای رونده و برجا را درما زنده می کنند که اگر بودند ] حالا لازم نبود تا ما از میان همه فصل های سال ، تابستان را استثنا کنیم !
دست بالارونده داس ، آنگاه که فرود آمد هرگز نمی دانست که با شقّه کردن ما ، ما را درچیزی مشترک می کند که تا تاریخ این دیار درعمل های انسانی پرداخته می شود ، یاد کسانی با ما خواهد بود که : در سر شوری داشتند و در جان به شیدایی ای رسیده بودند و در دل به عشق نفس می زدند .
تابستان که می شود ، تمام [ جان باختگان] به قامت می ایستند و دربازتجسم ما از آن ها ، با ما زندگی می کنند .                                   دست بالارونده داس مرگ ، شرمگین همیشه یادهای مردم ایران خواهد بود . شرم از آن پاک نخواهد شد . حتی اگر دیگر نباشد !
تاریخ اگر چه برگذرنده است ، اما در ثبت زندگی ها وسبک ها و منش ها و کاروکردها ، حافظه ای غریب دارد.                        "جمهوری سلامی " اگر چه به مثابه  " هست " ی زیسته از زندگی مردم ایران است ، اما آن " هست " ی هست که در تاریخ ایران حتماً به گونه ای ثبت خواهد شد ، که از آن با : [ دوره ای سیاه و مرگ آفرین و فرهنگ کُش و هستی برباد ده ] یاد خواهد شد .
دست بالا رونده داس ، آنگاه که " کلی " مرگ را به تفسیرآورد ، هرگز گمان نمی برد که ما را در اشتراک یادهایمان به هم می رساند تا در " تغییر " آن به وفاق برسیم .
اینکه اینجا پاییز است به وقت من
و تابستان است به وقت تو
و درجایی دیگر شاید به فصلی دیگر از سال برسیم
در تعریف کلی از مرگ چیزی نم یکاهد
و نه در تعریف کلی از سبزی برگ به فصل بهار !

شهریار دادور ـ استکهلم
5 سپتامبر 2014
14 شهریور 1393 


*************


مرا امروز تکه تکه آوردند
مرا امروز شکنجه شده و خونین آوردند
مدتهاست اینگونه با من می کنند
هم زنجیرانم هم اینگونه شکنجه شده و می شوند
ما سر فرود نیاوردیم
ما سکوت را شکستیم و فریاد بر آوردیم
به هیچ کدام از ما در دنیا قلم طلایی داده نشد
نه توانستیم مستقیم با رادیوهای جهانی حرفی بزنیم
 ونه قهرمان نجات ایران شدیم
ما شکنجه شدیم، ما تکه تکه شدیم،
ما تجاوز شدیم
اعدام گشتیم ویا زیر شکنجه جان باختیم
ویا در اعتصاب غذا جان خود را از دست دادیم
حتا وقتی از " حقوق بشر" به دیدار زندانها آمدند
بندهای ما را دیوار گرفتند که حقوق بشرشان آرزده خاطر نشود
ما بیمار گشتیم پزشکی، دارویی نبود
چرا که همه چیز در زندان طبیعی ست و احتیاجی به دکتر نیست
آنگاه که تکه تکه شدم
 به جلادان آری نگفتم
آنگاه که چشم نسترن را زنده از حدقه بیرون آوردند
او نیز آری نگفت
آنگاه که کودکان را جلوی چشمان پدر و مادرشان شکنجه کردند
نیز...
آنگاه که به دستور خفاش بزرگ خون بدن زندانیان را قبل از اعدام کشیدند
باز آری نگفتیم
آنگاه که به دختران قبل از اعدام تجاوز کردند و بعد کشتند
آری نگفتیم
آنگاه... آنگاه... آنگاه...
آنگاه نیز آری نگفتیم
فراموش نکنیم
 یارانی را که  نیمه های شب در باتلاقهای اطراف شهر قم ریختند
فراموش نکیم
یاران نیمه جانی را که زنده بگور کردند
و صدای ناله های آنان را اطرافیان شنیدند
فراموش نکنیم
گورهای دسته جمعی خاوران را...
مادرم گریه نکن دیگر زمان آن رسیده
که صدایمان را فریادمان را همه بشنوند
ما همگی به جلادان نه گفتیم
نگذاریم که دیگر کودکانمان را اینگونه قتل وعام کنند

پروانه قاسمی

*********




تاریخ غزل، قدمتی طولانی دارد و غزل سرایان نامدار ایران با خلق اثرهای با ارزش به غنای شعر و ادبیات افزوده اند، اما زنی شاعر در دوران معاصر به نوپردازی غزل پرداخت و همچون معماری زبردست، مفاهیم اجتماعی را در ساختمان سرایش غزل به کار گرفت و عشق آسمانی و دست نیافتنی را با آفرینش تصاویر بی نظیر خویش، تغییر داد و جانی تازه به مفهوم عشق دمید. اما بیست و هشتم مرداد 1393، قلبی از نسل شعر و غزل، از تپش باز ایستاد و اهالی ادب را برای ایرانیان سوگوار کرد؛ آری سیمین بهبهانی، مبتکر اجتماعی کردن غزل، از میان ما رفت.

بیهوده نیست که او را "نیمای غزل" نامیدند، اگر تا قرن پیش، غزل در توصیف یار و اندام یار، خود را به نمایش می گذاشت، اما سیمین بهبهانی نه تنها مفاهیمی همچون آزادی بیان و حقوق برابر زنان را در قالب غزل ریخت، بلکه تا جایی پیش رفت که با مهارتی اثرگذار توانست درباره ی فقر و فلاکت، جنگ، زلزله، انقلاب و وطن دوستی، اشعاری در سبک غزل بسراید و واژه ها را از تخیلات بر زمین بکشد تا واقعیت زندگی مردم، با غزل ارتباط برقرار کند و هر انسان ایرانی را تحت تأثیر قرارداد تا شعر را در لابلای زندگی روزمره ی خویش بجوید.

سیمین بهبهانی، با سرودن بیش از ششصد غزل و با انتشار بیش از بیست کتاب و همچنین با واکنش های اجتماعی ارزشمند انسانی خویش در فرهنگ و زندگی مردمان فارسی زبان، همواره زنده خواهد بود، سیمین بهبهانی، سرایش شعر را از جوانی آغاز کرد و غزل های رمانتیک را با مضمون عاشقانه و عواطف زنانه، با احساسات انسان دوستانه درهم تنید. چندی نگذشت که با زندگی پویای خویش و ارتباط با شاعران نوپرداز، تخیل ها و تصاویر نوینی در زبان او پدیدار شد که به تحول غزل سرایی با نگاهی اجتماعی منجر شد. سیمین بهبهانی کوشش کرد تا بینش فلسفی وهم آلود غزل سنتی را بزداید و با فضاسازی منطقی، موسیقی را با بیت های غزل ببافد و شعر را متناسب با زمان پیش ببرد و افتخاری ارجمند برای ادبیات همیشه شیوای فارسی و زنان و مردان ایرانی باشد. 


یادش گرامی و غزل هایش خوانا باد

******
 غزلی ازسیمین بهبهانی

من از شب ها ی تاریک بدون ماه می ترسم
نه از شیر و پلنگ، ازاین همه روباه می ترسم
مرا از جنگ رو در روی در میدان، گریزی نیست
ولی از دوستان آب زیر کاه می ترسم
من از صد دشمن دانای لا مذهب نمی ترسم
ولی از زاهد بی عقل ناآگاه می ترسم
پی گم گشته ام، در چاه نادانی نمی گردم
اصولأ من نمی دانم چرا از چاه می ترسم
اگرچه راه دشوار است و مقصد ناپدید، اما
نه از سختی ره، از سستی همراه می ترسم
من از تهدیدهای ضمنی ظالم نمی ترسم
من از نفرین یک مظلوم، از یک آه می ترسم
من از عمامه و تسبیح و تاج و مسند شاهی
اگر افتد به دست آدم خود خواه می ترسم
مرا از داریوش و کوروش و این جمله باکی نیست
من از قداره بندان مرید شاه می ترسم
نمی ترسم ز درگاه خدای مهربان، اما
ز برخی از طرفداران این درگاه می ترسم
چو "کیوان" بر مدار خویش می گردم
ولی گاهی از این سنگ شهاب و حاجی گمراه می ترسم


********



اندرون های توانا


سروده ای از ساسان دانش

تقدیم به یارانی که سرافراز رفتند تا انسان را معنا کنند و تقدیم به یارانی که رنج زندان را شکیبایی می کنند تا معنای انسان را ژرفا بخشند





اندرون های توانا




قلبی از نسل سرود
نسل شور و شورش
پشت آن تله ی خاک
با هزاران امید
نعره ی فرهاد را فریاد کشید

سینه چون گستره ی دشت زمان
کوبشی محنت بار
تپشی چون غمبار
واپسین پژواکی
با پیامی ساده
گل وگلشن را رنگین کرد

گیاهان دمن سر برون آوردند
تا که گل های نه چندان با طراوت را
در بهاری سنگین
به نمناکی یک شبنم پاک
به آغوش کشند


و زمان صاعقه ای نو زایید
همهمه ی میکده ها با تب وهم و خیال
به فرودی ناساز سرازیر شدند
سهم دنیا ز جهان از شادی
کاستی خامی بود
درد و غم، جلبکی شد سیراب
در پذیرایی نور، بازی پدیده ها کم رنگ بود
و چه ها شد که به گویش نتوان

اندرون های توانا اما
با نگاهی دلپذیر
از عشق، سخن ها گفتند
در کنار انسان، در فضایی بسته
با دلی پیراسته، اما شکسته
با تن و اندام خسته
رهایی را ستودند
و با کوشش خویش
به پنداره ی یک پندار نیک
با شکیبایی راز
دلنشین بارقه ای
آذرخشی سوزان
سازه ها شالودند

عاشقان دیده ی دل تابیدند
و سپس مردمک، چشمانشان
آینه شد
آینه ها شفاف شد
چهره ها بر چهره ها روانه شد
عشق بی پایان انسان چیده شد
ذره ها و موج ها، چون نور عشق
ساقی مستانه شد
ورق های زبان بر لب و آتش لب
ترانه شد

روزگاران می گذشت بی راوی
از پس پرده ی عشق
به فرخندگی روزنه های سوسو
گذر عمر زمان
بر من و یارانم
زندگی باران شد
کوبش قلب من از زندان ت
آلایش اندیشه شد
وز درونم هیجانی زاده شد
وز لبانم بوسه ها چون غنچه شد

هم اینک اما
تکیه بر حضور رازآلودگان
ساقی میکده ی عشق و زمان
خواهم شد
بوسه های عشق را
در فراگاه، زپیوندی خوش
قلب پژمرده ی این نسلم را
تپشی آهنگین خواهم ساخت
و در منظومه ی خویش
رقص پا خواهم کرد
واژه ها را به مفاهیم عمیق
عریان خواهم ساخت
و ز مرگ، افسانه ها خواهم خواند
زندگی را با سوز عشق خواهم نوشت
و صدایم را با صدای امروز نبودگان
در چکاد قله ها، فریاد خواهم کرد
نگاهم را با نگاهشان آغشته خواهم کرد
و انسان را، عشق را
دوباره معنا خواهم کرد

ساسان دانش

---------------



کوه و رود

در سرزمین من کوهی ست.
در سرزمین من رودی ست.

با من بیا.

شب از کوه بالا می رود.
و گرسنگی از رود فرود می آید.

با من بیا

آنان کیانند که در رنج اند؟
نمی دانم، اما مردمان من اند.

با من بیا.

نمی دانم، اما صدایم می زنند
 و می گویند: "عذاب می کشیم."

با من بیا.

به من می گویند: "مردم تو
مردم نگون بخت تو،
در میان کوه و رود،
با گرسنگی  و اندوه،
عزم آن ندارند که تنها پیکار کنند،
آنان در انتظار تواند، ای دوست."

و تو، ای یگانه عشق من،
ای دانه ی سرخ و خرد گندم،

مبارزه دشوار است،
و زندگی نیز،
اما تو همراه من خواهی آمد.



The mountain and the river
In my country there is a mountain.
In my country there is a river.
Come with me.
Night climbs up to the mountain.
Hunger goes down to the river.
Come with me.
Who are those who suffer?
I do not know, but they are my people.
Come with me.
I do not know, but they call to me
and they say to me: “We suffer.”
Come with me.
And they say to me: “Your people,
your luckless people,
between the mountain and the river,
with hunger and grief,
they do not want to struggle alone,
they are waiting for you, friend.”
Oh you, the one I love,
little one, red grain
of wheat,
the struggle will be hard,
life will be hard,
but you will come with me.


پرچم 

برخیز با من.
هیچ کس بیشتراز من نمی خواهد سر بر بالینی گذارد
که پلک هایت دنیا را از من می گیرد.
من نیز می خواهم
رویای سرخ  من
حلاوت ات را در بربگیرد.

اما برخیز،
آری تو، برخیز،
برخیز با من
بگذار با هم برویم
برای رویا رویی با تارهای درهم تنیده ی دشمن،
بر ضد نظامی که گرسنگی را قسمت می کند،
برضد فقر و فلاکت سازمان یافته.

برویم
و تو، ستاره ی من، درکنار من،
رسته از خاک  من،
چشمه ی پنهان را می یابی
و در میان آتش کنار من خواهی بود،
و با چشمان وحشی ات،
پرچم مرا برخواهی افراشت.


Stand up with me.

No one would like
more than I to stay
on the pillow where your eyelids
try to shut out the world for me.
There too I would like
to let my blood sleep
surrounding your sweetness.

But stand up,
you, stand up,
but stand up with me
and let us go off together
to fight face to face
against the devil's webs,
against the system that distributes hunger,
against organized misery.

Let's go,
and you, my star, next to me,
newborn from my own clay,
you will have found tile hidden spring
and in the midst of the fire you will be
next to me,
with your wild eyes,

raising my flag.
___________________________________

سروده ای از پرتوياران

تقدیم به ستارگانی که در راه آزادی غوغا به پا کردند،  به ویژه ستارگان  تابستان  1367




خاک خودسر فاش گو


ای زمین

ای خاک خودسر

از چه نالی  روز و شب بر خویشتن

خاک خود سر فاش گو

در درون ات چیست

این آتشفشان جاودان از کیست

این فریاد دهشتناک تو

شیدایی و سرمستی ات از چیست  

آنجا کیست

من به چشم خویش دیدم

از درون ات  ناله می خیزد

آتشین اخگر برون ریزد

فاش گو،  بشکن سکوت مرگبارت را

این صدای آشنا از کیست

ماه، آن بالا به تو ای خاک خود سر،  رشک می ورزد

در درون ات مرگ نیست

اشک ماه از چیست

می دانم درون ات کیست

این اندوه دیرینه، زجه های هر شب ات از چیست

اشک ماه و مرگ شب

گریه ی بی وقفه ام از چیست

هر گلی بر روی تو چند روزی ماند و رفت

این چه گلهایی ست در تو

ریشه هاشان سبز

عمرشان جاوید

عطرشان ما را کند هر لحظه مست

فاش گو ای خاک خودسر

گرمی و سرخی این آتشفشان از کیست

گریه ی بی وقفه ی ماه و من و باغبان از چیست

این فضای ناب و روح انگیز و سرخ از کیست

خوش به حالت خاک خودسر

نیک دانم اشک ماه  از چیست

سرخی گلها ی تو

این رود خون از کیست

لب گشا و این دهان را باز کن

قصه ی گلهای ما را فاش کن

رشک می ورزم به تو ای خاک سرد

در درون ات،  ماه رویان خفته اند

عطر جاویدان روح انگیزها پیچیده است

شعر ناب صد گل سرخی درون ات،   رسته است

 پرتوياران

پاییز 92



________


سروده ای از حمید قربانی


تقدیم به آنان که نیستند و به آنان که می رزمند، زیرا که انسان را شایستۀ زیستن در جامعه ای دگرسان و شایستۀ زیست انسان می دانستند و می دانند که در آن، فرصت و توان شاد زیستن را، همگان دارند!
حمید قربانی


گوزن و دیوار
آهی از سر درد و امید!

گوزنانِ جوانِ سرمست و بی باک
با شاخان ستبرشان
بر این دیوار پوسیده ی به ظاهر مستحکم زمان
بدون خستگی و بدون  تردید و واهمه
هر لحظه می کوبند،
ببینید که ذره ذره با شاخ و سُم های نیرومندشان
و نیز، خون سُرخ شان
در آن ترک ها انداخته اند
که خورشید سوزان فردا را
از پشت دیوار توان دید.
آری، آنها، فردای بدون دیوار را
بی شک،
به ما نوید می دهند
زیرا که آنان می دانند و به یقین رسیده اند
که سرانجام، دیوار فرو ریختنی است
که دیوار را توان مقاومت نیست
باید بر دیوار کوبید، وبا تمام نیرو کوبید
آن زمان خواهید دید
که ترک ها، سوراخ ها
آنقدر گشاد، آنقدر فراخ
که
از دیوار نشان نیست
 همه جا را روشنائی خورشید جاوید فرا گرفته
و همه ی کودکان را خندان توان دید،
زیرا که
آن لحظه، پایانی بر استثمار انسان از انسان
و آن نقطه، آغاز تاریخ انسان است.

20- 8- 2014 برابر با 29 مرداد 1393
_____________________

به یاد ارغوان ها

"به یاد ارغوان ها"، اثری از ساسان دانش


نيازی به باز نویسی نیست که زندان و زندانیان، تاریخ معاصر ایران را تحول انگیز کرده و پافشاری حکومت ها بر حفظ قدرت، خشونت را بازتولید و روزافزون کرده است. "به یاد ارغوان ها"، نگاه دیگری را بیان می کند که در جستجوی اندیشه ها و هویت جان باختگان و جان به دربردگان، نگرش انسان را به ژرفا کوچ می دهد تا به علت ها بیشتر تفکر کنیم و کنش گران و دخالت گران اجتماعی، سیاسی را از منظر دیگری بنگریم.





_________________________________________________________________



***
زمین در شرمگاه خود ترک برداشت

تٌف بر آسمان انداخت
و گفت
من سیرِسیرم
از خون های بر آمده شده
 از خفیه گاه ام القرای سرمایه
از اندرزگاه های شکنجه و کشتار
مادری چوب بست  خورده از اندوه
ناله ای کرد
باد می وزید از گذری می گذشت
شرم را در خود می جوید
در غرق ننگ گاه تاریخ به زانو نشستمادری
خاک را چنگ زد
و ناله ای
 در شیارهای خاکِ سیراب شده
از خون در  ایران زمین
به صدا در آمد
_____________

http://youtu.be/EHmAnk2g-SU

جو هیل را دیشب در خواب دیدم


_________________________________


 سروده ای از سرژ آراکليان


به خاطره ی عزیزانی که در حیات و مبارزه گاه همراه و گاه پراکنده ، در سرنوشت اما با هم مشترک بودند

جولای 13, 2013

____________



سروده ای از پروانه قاسمی 

http://www.djaber-ka-parvaneh-gh.com/



آیا دستی هست که دستانم را بگیرد...

برای فلسطین خونین 


کودکان تکه تکه شده
صدای ضجه مادران و پدران در بند
نعره وحشیانه حاکمان جلاد...
در مسجد و کنیسه و دفترهای حقوق بشر دین و سرمایه
برای ریختن خون کودکانمان دسیسه می چینند
بوق و کرنای ارگان های رنگارنگشان گوش فلک را کرکرده است
فرزندانم در دامن خونینم دست وپا می زنند
پریشان و سرگردان
آیا دستی هست که دستانم را بگیرد
دستی که تکه پاره های عزیزانم را بیابد
آیا قلبی هست که هنوز بتپد
قلبی برای آزادی و رهایی انسانها
دستانم بسته و قلبم شکسته
 اما چشمانم هنوز به امید روشنایی ست

پروانه قاسمی 30/07/2014

Ghassemi2@yahoo.ca

******
کارگران جهان، به پا خیزید!




http://youtu.be/T-zwBHbBWew

سروده ای از جوهیل
 برگردان از پرتو یاران


کارگران جهان، به پا خیزید!

کارگران جهان، به پا خیزید!
زنجیرهایتان بگسلید. حق خویش بستانید.
مفت خوران استثمارگر
به یغما می برند تمام دسترنج تان را.
آیا فرجام تان این است
از گهواره تا گور کرنش و تسلیم؟
یا غایت آروزهاتان بردگی ست؟
اسیران گرسنگی! به پا خیزید
خود برای رهایی نبرد کنید؛
ای بردگان سرزمین ها
برخیزید در سرزمینی واحد.
اشک کودکان مان برای نان،
مرگ میلیون ها گرسنه؛
آرمان  و  راه تان
گواه آخرین پایداری ست،
کارگران اراده کننند
سریع ترین قطارها را ازحرکت باز می ایستانند؛
و نیز هر کشتی در اقیانوس
چرخهای تولید،
و هر معدن و کارخانه ای را، 
تنها با زنجیر اتحادشان.
ناوگان و قدرت هر کشوری،
 درفرمان و استیلای کارگران.
کارگران متحد شوید
مردان و زنان کارگر در کنار هم؛
درهم می شکنیم سرمایه داران را
چونان موجی و خاکروبه ای؛
اتحاد، اتحاد
جدایی مرگ ماست؛
شعارما این است--
"همه برای یکی، یکی برای همه"
کارگران جهان، به پا خیزید!
با تمام قدرت و شکوه تان؛
حقتان بستانید.
دیگر زاری  برای نان کافیست،
آزادی، عشق و سعادت از آن ماست.
آن هنگام که پرچم سرخ شکوهمندمان
در سرزمین کارگران
به اهتزاز در آید


********************************


https://www.youtube.com/watch?v=8zSIwokBWcQ

سرژ آراکلیان - پنجمین گردهمایی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی در ایران - هلند

---------------------------------------------

قتل قتل است . .



قتل قانونى ....قتل غير قانونى
قتل شرعى.... قتل غير شرعى


قتل درجنگ.. .. قتل در صلح
قتل انقلابى.... قتل ضد انقلابى
قتل بيرحمانه..... قتل با شفقت
قتل شرافتمنداته.... قتل بى شرفانه
قتل وحشيانه ....قتل متمدنانه
قتل باوجدان..... قتل بى وجدان
قتل با طناب دار ....قتل با جوخه آتش
قتل با اطاق گاز..... قتل با صندلى الكنريكى
قتل با بمباران هوايى... قتل با مواد شيمىايى
قتل ناخواسته ، قتل منطقى ، قتل عادلانه ، قتل اجبارى
قتل اتفاقى ، قتل اشتباهى
قتل سهل انگارانه روى ميز جراحى . . .


و همه قتلهاى ديگر . . .
قتل است

آرى . . . قتل قتل است

**************





در آستانِه قرن بيست ويک
. . .
به مناسبت تهاجم ناتو به صربستان




عصر جنگهاى بى قهرمان
عصر ژنرالهاى بى افتخار و فَربه
عصر لاتهاى بين المللى
و پرزيد نتهاى هرزه
عصرباجگيران رسمى
عصر نظم نوين جهانى
عصرسرورى سوداگرانِ بمب و باروت
عصرى كه جنايت در زر ورق انساندوستى
و دروغ در جعبه ىِ صداقت عرضه مى شود
عصر يأس خرد و هجرت شعر
و گلهاودرختهاى مصنوعى
عصر موشكهاى با هوش و ژنرالهاى كودن
عصر مسموم
عصر آزمايشهاى نظامى در خون
عصر دروغ و ددمنشى
عصر قلدرى و قتل وقفل
و سكوت و نظارهء فضاحت.

عصر اطاعت بى چون و چرا از اوباش كاخ نشين

و نگرانى هاى بيهوده و تسليم

عصر انهدام وجدان بشريت

عصر گردن نهادن بر رسواترين دروغها

و سكوت . . .

عصر سياستمدارانى با كله هاى كوچك

و تهیگاه هاى بزرگ

عصر مسلح

عصر تفرقه

عصرى كه سرنوشت انسان بازيچه اىست

ازبراى يك رسواى جنسى

كه محكوم تاريخ است

و محبوب ملتى

ملتى كه كودكانش مسلح به مدرسه مى روند.

و مشكلات خود را

با رگبار مسلسل حل مى كنند

عصر دموكراسىِ بمب

و انساندوستى دروغين

عصر تحميل دموكراسى با راكت

و ديكتاتورى با لبخند . . .

عصر سكوت و سازش با ابليس

عصرى كه خدا و شيطان

به يكسان

انسان را به سخره گرفته اند.

عصرآغاز قرن بيست ويك . . .

سرژ آراکليان ... سيدنى


---------------------------------------------

برگردان به فارسی از آبتين




ادیت پیاف
برگردان آبتین


نه دیگراز هیچ چیز
دیگر از هر چیز پشیمان نیستم



*****


http://www.youtube.com/watch?v=XPGHpBOt5sE
ام کلثوم
برگردان از زبان عربی،آبتین


تو زندگی من هستی***
من چشمانم را به گذشته وا می نهم
به روزهایی که بر من سپری شده اند
دردهای گذشته از جلو چشمانم سپری می شوند
و من ترا می بینم

******




http://www.youtube.com/watch?v=zLX9WdZiHJA

عشق بزرگ
***
عشق بزرگ
بزرگ،به بزرگی جهان
برایم صبحگاهان زیبایی را به ارمغان می آوردی
با لبخندی در چشمانم ظاهر می شد
با لبخندی که دیگر وجود ندارد
تو عشق بزرگ من بودی

دنباله ی مطلب  

***********************

روی جاده نمناک


با اشاره به کارهای درخشان و اهمیت جایگاه صادق هدایت در ادبیات فارسی از یک سو و شیوه ی زندگی پر فراز و نشیب و رازآلودگی رفتن وی از سوی دیگر، سبب شد تا با یاری همکاران گفتمان سیاسی اجتماعی، بر پایه ی شعر بسیار زیبای مهدی اخوان ثالث و انتخاب یک موسیقی، یادواره ی زیر تهیه و ارایه گردد. باشد که یاد و ارزش های هدایت در خاطرات، زنده بماند 

روی جاده نمناک

(مرثیه ای برای صادق هدایت)

مدت ها پس از خودکشی صادق هدایت، همین چندی پیش در اخبار او خواندم که در ایام نزدیک به آن فرجام تلخ، چندتایی آثار منتشر نشده خود را که نزد این و آن بوده ازشان می گیرد و با آنچه از این دست آثار پیش خود بوده، یکجا، دریک لحظه بحرانی و خشماگین، می سوزاند، و از آن جمله کتاب یا کتابچه ای بوده است یا نمی دانم چه، نامش «روی جاده نمناک» که شاید بعضی از دوستان دمخور و نزدیک هدایت، این کتاب را نزد او دیده باشند یا نام و نشانش را شنیده. اما جز آنچه گذشت دیگر خط و خبری از چند و چون این اثر منتشر نشده و سوخته او، ظاهرا در دست نیست، یا ما انبوه و عامه مردم، بی خبریم. باری، ازحرف های دیگر گذشته، اصلا نفس خبر و اسم و سرنوشت این اثر معدوم از آن عزیز برای من خاطره انگیز و دردآلود بود، و پرسش ها و حسرت و تأثرها با خود داشت که یحتمل از خوانده های کار او پیشم کمتر نبود. گرامی خوبی که ننگ وجود تهران را برصفحه این ملک، هزاره ای و قرنی چند یک بار، پیدا شدن چنین نازنین فرزندی در دامنش مگر بشوید و کفاره دهد. اکنون این زمزمه ای است با او و برای او و کتیبه شکسته بسته ای بر آستانه یاد ارجمند او.

روی جاده ی نمناک


اگر چه حالیا دیریست کآن بی‌کاروان کولی
ازین دشت غبار آلوده کوچیده ست،
و طرف دامن ازاین خاک دامن گیر برچیده ست؛
هنوز از خویش پرسم گاه:
آه
چه می‌دیده‌ ست آن غمناک روی جاده‌ نمناک؟
***
زنی گم کرده بوئی آشنا، و آزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنانچون پار یا پیرار؟
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به تلخی باخته، دار و ندار زندگی را در قماری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جاده‌ی نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده‌ سودا زده، کافکا؟
-
(درفش قهر،
نمای انتقام ذلت عرق یهودی از نظام دهر،
لجن در لج، لج اندر خون و خون در زهر.)-
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصیانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟
چه نقشی می‌زده ست آن خوب
به مهر و مردمی با خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جاده‌ی نمناک ؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر، آن نازنین عیاروش لوطی؟
شکایت می‌کند زآن عشق نافرجام دیرینه،
وز او پنهان، به خاطر می‌سپارد گفته‌اش طوطی؟
کدامین شهسوار باستان می‌تاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جاده‌ی نمناک؟
***
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین.
که می‌داند چه می‌دیده‌ ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده‌ ست.
و طرف دامن ازین خاک برچیده ست.
ولی من نیک می‌دانم،
چو نقش روز روشن بر جبین غیب می‌خوانم،
که او هر نقش می‌بسته ست، یا هر جلوه می‌دیده ست،
نمی‌دیده ست چون خود پاک روی جاده‌ی نمناک.

اخوان ثالث
تهران- اردیبهشت 1340



 ________________________

______



سروده ای از جوهیل
 برگردان از پرتو یاران


کارگران جهان، به پا خیزید!

کارگران جهان، به پا خیزید!
زنجیرهایتان بگسلید. حق خویش بستانید.
مفت خوران استثمارگر
به یغما می برند تمام دسترنج تان را.
آیا فرجام تان این است
از گهواره تا گور کرنش و تسلیم؟
یا غایت آروزهاتان بردگی ست؟
اسیران گرسنگی! به پا خیزید
خود برای رهایی نبرد کنید؛
ای بردگان سرزمین ها
برخیزید در سرزمینی واحد.
اشک کودکان مان برای نان،
مرگ میلیون ها گرسنه؛
آرمان  و  راه تان
گواه آخرین پایداری ست،
کارگران اراده کنند
سریع ترین قطارها را ازحرکت باز می ایستانند؛
و نیز هر کشتی در اقیانوس
چرخهای تولید،
و هر معدن و کارخانه ای را، 
تنها با زنجیر اتحادشان.
ناوگان و قدرت هر کشوری،
 درفرمان و استیلای کارگران.
کارگران متحد شوید
مردان و زنان کارگر در کنار هم؛
درهم می شکنیم سرمایه داران را
چونان موجی و خاکروبه ای؛
اتحاد، اتحاد
جدایی مرگ ماست؛
شعارما این است--
"همه برای یکی، یکی برای همه"
کارگران جهان، به پا خیزید!
با تمام قدرت و شکوه تان؛
حقتان بستانید.
دیگر زاری  برای نان کافیست،
آزادی، عشق و سعادت از آن ماست.
آن هنگام که پرچم سرخ شکوهمندمان
در سرزمین کارگران
به اهتزاز در آید.




Workers of the world, awaken!
Break your chains. demand your rights.
AII the wealth you make is taken
By exploiting parasites.
Shall you kneel in deep submission
From your cradles to your graves?
ls the height of your ambition
To be good and willing slaves?
CHORUS:
Arise, ye prisoners of starvation!
Fight for your own emancipation;
Arise, ye slaves of every nation.
In One Union grand.
Our little ones for bread are crying,
And millions are from hunger dying;
The end the means is justifying,
'Tis the final stand.
If the workers take a notion,
They can stop all speeding trains;
Every ship upon the ocean
They can tie with mighty chains.
Every wheel in the creation,
Every mine and every mill,
Fleets and armies of the nation,
Will at their command stand still.

Join the union, fellow workers,
Men and women, side by side;
We will crush the greedy shirkers
Like a sweeping, surging tide;
For united we are standing,
But divided we will fall;
Let this be our understanding --
"All for one and one for all.''

Workers of the world, awaken!
Rise in all your splendid might;
Take the wealth that you are making,
It belongs to you by right.
No one will for bread be crying,
We'll have freedom, love and health.
When the grand red flag is flying
In the Workers' Commonwealth.





****************




سروده ای از ناظم حکمت، برگردان پرتو یاران

 آنان دشمنان امیدند، عشق من

آنان دشمنان امیدند، عشق من
دشمنان آب روان
دشمنان درختان پربار
دشمنان زندگی و شکفتن.
زیرا مرگ برایشان رقم زده:
 دندانهایی فاسد و تنی پوسیده
به زودی برای همیشه نابود می گردند
ویقین داشته باش، عشق من،  یقین داشته باش  
که آزادی آغوش  می گشاید
در فاخرترین جامه اش:  لباس  کارگر
...درکشور زیبایمان

***********

They are the enemies of hope, my love


They are the enemies of hope, my love
They are the enemies of hope, my love,
of flowing water,
of the fruitful tree,
of life growing and flourishing.
Because death has branded them on their forehead :
- rotting teeth, decaying flesh -
and soon they will be gone not to come back again.
And be sure, my love, be sure,
freedom will walk around swinging its arms,
freedom in its most glorious garment : worker's overalls
in this beautiful country of ours...


*******************************


الیستر هیولت
                         **************                  

******************
http://www.youtube.com/watch?v=UbkoPzYZaQU

__________________________________________

https://www.youtube.com/watch?v=fvXv3kRwjBg




نام اهنگ به صلح مشهور است  .بیش از 220000 انسان در غزه سوریه عراق و افریقا و اکراین طعمه جنگ شدند و جان باختند فقط در طی 1 سال اخیر  75% این تعداد زن و کودک بودند .ملیونها اواره محصول جنگ 


ترجمه از باريش

 ایا بس نیست این همه خون ریزی ؟ ای انسانها؟
 زمین سیراب نشد از این همه خون؟
 روی زمین باید همه انسانها بسان دوست باشند
در اغماق قلبم همه این ارزوها ارزوی زمانه است
به صلح بیایید ای انسانها که تمامی دنیا محو خواهد شد
سلاحها را به اتش بکشید ته دود ان به اسمان و عرشش برسد
 در هر ایل و طایفه ای نغمه صلح پر بکشد و پرواز کند
در روی زمین میبایست همه دوستی را پیشه کنند
 من مادر هستم و  این نغمه ام ناله زمینی هاست
من مادر همه این آرزوهای شیرین هستم 
که درد در تمامی وجود زمین و اسمان است
به صلح بیایید  و الا جهان نابود خواهد شد
 آیا بس نیست این همه خون ریزی ؟ ای انسانها؟
 زمین سیراب نشد از این همه خون؟
 روی زمین باید همه انسانها بسان دوست باشند
 در اعماق قلبم همه این آرزوها آرزوی زمانه است
من مادر همه این آرزوهای شیرین هستم 
که درد در تمامی وجود زمین و اسمان است
به صلح بیایید
 ای انسانها که تمامی دنیا محو خواهد شد
 سلاحها را به آتش بکشید ته دود ان به آسمان و عرشش برسد
 در هر ایل و طایفه ای نغمه صلح پر بکشد و پرواز کند
 در روی زمین میبایست همه دوستی را پیشه کنند
 من مادر هستم و  این نغمه ام ناله زمینی هاست
 به صلح بیایید  و الا جهان نابود خواهد شد

**********
ما تسليم نميشويم

گفتمان سیاسی اجتماعی

___________________