گفتمان سیاسی اجتماعی
**********
* فریاد زنده *
**********
* فریاد زنده *
برنامه ای به نام * فریاد زنده* هر از چند گاهی در اطاق گفتمان سیاسی اجتمایی در نظر گرفته شده که به مدت تقریبی نیم ساعت توسط مهدی ایزدیار در انتهای گفتگوهای تعیین شده ی همیشگی اجرا خواهد شد .
در این برنامه سعی در خوانش قطعات نوشتاری صده ی اخیر تاریخ ایران به زبان های ترکی، فارسی، کردی و .... و با همکاری از پیش تعیین شده ی دیگر دوستان *از نظر تقسیم بندی زمانی* که مایل به شرکت باشند اجرا خواهد شد ..
شاید لازم به ذکر این نکته نباشد که اطاق گفتمان سیاسی اجتمایی همیشه آماده ی پذیرش طرح های دوستان در زمینه های مختلف اجتمایی سیاسی بوده و هست و از تمام عزیزانی که پیشنهادی برای اجرا در هر موردی دارند با شادمانی استقبال خواهد شد ... و همیشه خواهان آن هستیم که با طرح و پیشنهادهای شما بتوانیم در مطرح کردن مسایل فرهنگی و سیاسی بطور روشن تر و کامل ترهمراه قطره های دیگر، در جریان حرکت انسان به سمت عدالت اجتمایی باشیم ...
بدون تردید با همکاری جمعی بین همه ما این امر امکان پذیر خواهد بود .... بررسی و بیان تاریخ بطور جداگانه و در نهایت وضعیت کلی آن مورد نظر ماست ..... هر آنچه به کودکی به زنی به مردی و نهایتا به انسان اشاره ای دارد و یا هر آنچه سوال در ذهن ما ایجاد میکند و بطور کل آنچه که باعث به حرکت آمدن ما و در جریان قرار دادن ماست، نه فقط برای ناظر بودن، بلکه برای
شرکت کردن در تغییر سیستم حاکم بر جهان است، مورد نظر ماست
با دید گاه هایی همیشه گسترش یافته تر و همکاری همگی ما با هم، حرکت، نتیجه خواهد داشت.
گفتمان سیاسی اجتمایی
@@@@@@@@
برنامه ای به نام * فریاد زنده* هر از چند گاهی در اطاق گفتمان سیاسی اجتمایی در نظر گرفته شده که به مدت تقریبی نیم ساعت توسط مهدی ایزدیار در انتهای گفتگوهای تعیین شده ی همیشگی اجرا خواهد شد .
در این برنامه سعی در خوانش قطعات نوشتاری صده ی اخیر تاریخ ایران به زبان های ترکی، فارسی، کردی و .... و با همکاری از پیش تعیین شده ی دیگر دوستان *از نظر تقسیم بندی زمانی* که مایل به شرکت باشند اجرا خواهد شد ..
شاید لازم به ذکر این نکته نباشد که اطاق گفتمان سیاسی اجتمایی همیشه آماده ی پذیرش طرح های دوستان در زمینه های مختلف اجتمایی سیاسی بوده و هست و از تمام عزیزانی که پیشنهادی برای اجرا در هر موردی دارند با شادمانی استقبال خواهد شد ... و همیشه خواهان آن هستیم که با طرح و پیشنهادهای شما بتوانیم در مطرح کردن مسایل فرهنگی و سیاسی بطور روشن تر و کامل ترهمراه قطره های دیگر، در جریان حرکت انسان به سمت عدالت اجتمایی باشیم ...
بدون تردید با همکاری جمعی بین همه ما این امر امکان پذیر خواهد بود .... بررسی و بیان تاریخ بطور جداگانه و در نهایت وضعیت کلی آن مورد نظر ماست ..... هر آنچه به کودکی به زنی به مردی و نهایتا به انسان اشاره ای دارد و یا هر آنچه سوال در ذهن ما ایجاد میکند و بطور کل آنچه که باعث به حرکت آمدن ما و در جریان قرار دادن ماست، نه فقط برای ناظر بودن، بلکه برای
شرکت کردن در تغییر سیستم حاکم بر جهان است، مورد نظر ماست
با دید گاه هایی همیشه گسترش یافته تر و همکاری همگی ما با هم، حرکت، نتیجه خواهد داشت.
گفتمان سیاسی اجتمایی
@@@@@@@@
شنبه 6 آبان 1396: 28 اکتبر 2017
شنبه 6 آبان 1396: 28 اکتبر 2017
***********
برندهی اسکار به عنوان بهترین انیمیشن کوتاه
انیمیشن پدر و دختر در بستر طبیعت، ابر و آسمان و راه، با دختر و پدری با نمای نزدیک چرخ دوچرخه در زمینهای سفید آغاز و با چرخ دوچرخه در زمینهای سیاه پایان میپذیرد. حرکتها و روابط پدر و دختر، فریاد "عشق" در همهمهی روزمرگی زندگی است، غوغایی است که در هیاهوی دلخراش نظم موجود، دلگرمی و آرامش امید میبخشد
***********
برندهی اسکار به عنوان بهترین انیمیشن کوتاه
انیمیشن پدر و دختر در بستر طبیعت، ابر و آسمان و راه، با دختر و پدری با نمای نزدیک چرخ دوچرخه در زمینهای سفید آغاز و با چرخ دوچرخه در زمینهای سیاه پایان میپذیرد. حرکتها و روابط پدر و دختر، فریاد "عشق" در همهمهی روزمرگی زندگی است، غوغایی است که در هیاهوی دلخراش نظم موجود، دلگرمی و آرامش امید میبخشد
************
************
برای بازدید از سایت سینمای آزادی اینجا کلیک کنید
**********
شنبه 22 مهر 1396: 14اکتبر 2017
**********
شنبه 22 مهر 1396: 14اکتبر 2017
2 #فریاد زنده
شنبه 15 مهر 1396: 7 اکتبر 2017
فریاد زنده
*******
رنگهای پاییز
از وقتی خودم را دریافتم و تفاوت لحظهها و زمان را فراگرفتم، فصلها و رنگهایش برایم جالب شد و نمیدانم چرا پاییز را بیش از دیگر فصلها دوست میداشتم و آنگاه که جسارت سخن گفتن یافتم، از هم نسلهای خویش میپرسیدم کدام فصل را بیشتر دوست میدارید؟ مثل یک پژوهش میدانی بود، ولی به یک بازی بیشتر شباهت داشت، شاید از پشت میلهها پاییز زیباتر است و ترکیب رنگهای پاییزی با زنگهای آهنهای فرسودهی موازی، تضادی زیبا میآفریند!به هر روی، نتیجهی پژوهش نشان میداد که نزدیک به صد در صد، بیان میکردند که پاییز بهتر از دیگر فصلهاست! من هرگز شگفتزده نشدم، فقط برایم جالبتر شد و در هزار توی شیارهای مغزم، در پی علت و یا علتها میگشتم و در کوچه پس کوچههای کودکی، این سوی و آن سو میدویدم و در زنگ تفریح مدرسه، دفترهای چهل برگ و شصت برگ را ورق میزدم و درمییافتم که مشق و مداد، چه همبستگیهایی باهم داشتند و گم شدن مدادتراش و پاککن، مثل معمایی بود که جامعه را آرام آرام میشناختم؛ آموزگاران خستگی ناپذیر، نخستین خدایگان بودند که دانش را برایم معنا میکردند.جدایی برگها از خانوادهی خویش غمانگیز بود! درختان، شاخه خم میکردند تا برگریزان خویش را نظارهگر باشند و نالههای برگهای پاییزی زیر پای رهگذران، ترنمی به فضای مهآلود میبخشید؛ اما آغاز دوستیها در مدرسه، پیامآور خانوادهای بزرگتر و هیاهوی حیاط مدرسه، شوق و ذوقی را در اندرونمان بیدار میکرد. کشف آلبالوخشکها و گاهی نخودچی کشمشهایی که مادرم در کیف مدرسه جاسازی کرده بود، همهی دلخوشیها بود و مزمزهی طولانی هستهی آلبالو، چه نشاط آور بود! اما فراگرفتن و گنجایش بیدریغ مغز را تجربه کردن و به کار بستن واژهها و اعداد در زندگی روزمره، حسی غرورآمیز میآفرید؛ رقص برگها و رنگها در میان زمین و آسمان، شعرهای کودکانه را در یادها حک میکرد، تعریف جیب را در پاییز دریافتم که دستها را از سرما نجات میداد، وگرنه پیش از آن، دستها فقط برای بازی و بازیگوشی بود و اینک ابزاری برای یک نیاز، نیازی برای نوشتن!"یادگرفتن"، اما جلوهی دیگری داشت و بیآنکه بدانیم وارد زندگی شده بود، هر سال که میگذشت، پاییز آغازگر لحظههای سراسیمگی و انگیزه بود تا عشق و اندیشه را به چالش بکشیم و وارستگی را در چشماندازی نه چندان دور تصویر کنیم! آنگاه که یارانم را فراخواندند تا در خیال خام خویش، اندیشهی آنان را در گور دستجمعی خاک کنند، دلهرههای آغشته به آزادی را با بغض خویش فروبستم و فرارویاندم! و من در پاییز، آدم بودن خویش را مرور میکنم؛ به همین دلیل پاییز را دوست میدارم و پلکهایم را نه بیاختیار، بلکه چون کرکرهای ارادهمند، بالا و پایین میکشم تا لحظههای پاییز را با همهی وجودم ببلعم! آری، پاییز را به خاطر تنیدگی خاطرات با یارانم دوست میدارم، پاییز را به خاطر رنگهای بیهمتای زیبا و پریدهاش دوست میدارم، پاییز را به خاطر مدرسه و سرآغاز آموختن دوست میدارم، پاییز را به خاطر بارش باران آسمان و اشکهای زلال بیپروای چشمها دوست میدارم، پاییز را به دلایل بیشماری که قلم در نوشتن آن ناتوان استدوست میدارم و پاییز را هنوز دوست میدارم
ساسان دانش
1396 چهارم مهرماه
2017 بیست وششم سپتامبر
******
ساسان دانش
1396 چهارم مهرماه
2017 بیست وششم سپتامبر
زندانی
زندانی - کاری تازه از مهدی ایزد یار
طرح، نوشته، سروده و خوانش
از مهدی ایزد یار ......
بیست و پنج مارس 2017
تور ها ساختند و قصه ها پرداختند زنجیر ها تافته کردند و دیوارها کشیدند شمشیر ها گداختند و به هم پیوند زدند تا پر قدرت ترین و زیبا ترین طبیعت که نشان دوست داشتن و زندگی است را به حبس بکشند تا صدای آنهایی را که با بیانشان می توانند قدرت تیز جنایت ظلم و دروغ را ذوب کنند به بند به کشند آنان غافل از آنند که زندگی، شور و دوست داشتن را نمی توان به بند کشید فریاد آزادی خواهی و آزادی خواهان را خیال خامی است خاموش کردن ......... تا خورشید نیرو بخش تا باران زندگی زا تا زمین زاینده در من و تو و تو ای آزادی ظاهرا به بند کشیده وجود دارد می توان ...فریاد زد
طرح، نوشته، سروده و خوانش
از مهدی ایزد یار ......
بیست و پنج مارس 2017
تور ها ساختند و قصه ها پرداختند زنجیر ها تافته کردند و دیوارها کشیدند شمشیر ها گداختند و به هم پیوند زدند تا پر قدرت ترین و زیبا ترین طبیعت که نشان دوست داشتن و زندگی است را به حبس بکشند تا صدای آنهایی را که با بیانشان می توانند قدرت تیز جنایت ظلم و دروغ را ذوب کنند به بند به کشند آنان غافل از آنند که زندگی، شور و دوست داشتن را نمی توان به بند کشید فریاد آزادی خواهی و آزادی خواهان را خیال خامی است خاموش کردن ......... تا خورشید نیرو بخش تا باران زندگی زا تا زمین زاینده در من و تو و تو ای آزادی ظاهرا به بند کشیده وجود دارد می توان ...فریاد زد
... زندانی
سروده ای از مهدی ایزد یار:خور شید می تابد. (The Sun Is Shining)
(The Sun Is Shining)
آنگاه که بودن را نمیدانستم با وعده های آسمانی دیواری در تفکرم و صلیبی بر یک دست و
شمشیری بر دست دیگرم نهادم .... و زمانی که خون همزادم بر چهره ام پاشید .... ترسیدم چشمهایم را بستم و از از پشت پلک هایم خورشید را دیدم ....... بدنم در تاریکی سیاهی غوطه ور بود .
من شب را دوست دارم شب تاریک را . شب از حرکت است و روز نیز از حرکت زمین .. ولی شب سیاه و تاریک را دوست ندارم .... شب سیاه شبی است طبیعی ولی شب سیاه شبی است بد شبی است خفقان آور شبی است که از سیاهی قلب های بد جریان می یابد شبی است که آزادی را می خورد نوشته کتاب ها را از چشمان تو پنهان و دوست داشتن را بیمار می کند .
خورشید می تابد
ولی آسمان سیاه و تاریک است
حس نمی کنی
کسی در کنار تو ایستاده
که قطرات نور را
با سیاهی قلبش می دزدد .
نوشته : مهدی ایزدیار
1990/4/27
(The Sun Is Shining)
آنگاه که بودن را نمیدانستم با وعده های آسمانی دیواری در تفکرم و صلیبی بر یک دست و
شمشیری بر دست دیگرم نهادم .... و زمانی که خون همزادم بر چهره ام پاشید .... ترسیدم چشمهایم را بستم و از از پشت پلک هایم خورشید را دیدم ....... بدنم در تاریکی سیاهی غوطه ور بود .
من شب را دوست دارم شب تاریک را . شب از حرکت است و روز نیز از حرکت زمین .. ولی شب سیاه و تاریک را دوست ندارم .... شب سیاه شبی است طبیعی ولی شب سیاه شبی است بد شبی است خفقان آور شبی است که از سیاهی قلب های بد جریان می یابد شبی است که آزادی را می خورد نوشته کتاب ها را از چشمان تو پنهان و دوست داشتن را بیمار می کند .
خورشید می تابد
ولی آسمان سیاه و تاریک است
حس نمی کنی
کسی در کنار تو ایستاده
که قطرات نور را
با سیاهی قلبش می دزدد .
نوشته : مهدی ایزدیار
1990/4/27
*******
*******
No comments:
Post a Comment