ساسان دانش
"سیاسی - اجتماعی"
@@@@@@@@@@@@@
@@@@@@@@@
@@@@@@
@@@
****
**************************
تخیل در داستان و چشماندازهای واقعیتپذیر؛
!واکاوی احکام سنگین بازداشت شدگان روز کارکر
:پیش درآمد
"عاقل را اشارتی کافی است!" نام داستانی تخیلی اثر مولوی است، هرچند سبک سوررئالیسم در آن دوران شناخته شده نبود و تعریف معین و تدوین شدهای نداشت، اما دستاندرکاران سبکهای هنری معتقدند که برخی از تخیلپردازیهای مولوی که گاهی در قالب شعر و گاهی در قالب داستان به رشتهی تحریر درآمده است را میتوان سوررئالیسم نامید؛ جدای از اینکه آیا این نوع نوشتار، در قالب سوررئالیسم جای میگیرد یا نه، موضوع این نوشتار کوتاه نیست، اما گاهی تنیدگی تخیل و واقعیت، به اندازهای مرزهای آن را درمینوردد که به جستارهای خردورزانه نیاز است. پیشاپیش یکی از داستانهای مولوی به نام "عاقل را اشارتی کافی است!" را باهم بخوانیم:
"فردی پس از سالها تلاش، توانست برای خود خانهای بسازد و از خانه قول گرفت تا وقتی زنده است به او وفادار بماند و بر سرش خراب نشود و پیش از هر اتفاقی وی را آگاه کند! چند سالی گذشت شکافی در یکی از دیوارهای خانه پدیدار شد، آن فرد درنگ نکرد و با گچ، آن شکاف را پوشاند. پس از مدتی در دیوار دیگری شکاف دیگری آشکار شد و باز هم، وی شکاف را با گچ پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرار شد تا روزی که ناگهان خانه فرو ریخت! آن فرد، در اوج ناخشنودی رو به آوار خانه کرد و با سرزنش در مورد قولی که از خانه گرفته بود، پرسش کرد! اما آوارهای به جا مانده از خانه با صدایی غمگین پاسخ داد: هر بار تلاش کردم هشدار دهم و تو را با شکافهای روی دیوار آگاه کنم، دهانم را گچ گرفتی و مرا ساکت کردی! نشنیدن و اهمیت ندادن به هشدارها، همین میشود که تو خانه خراب شدی و من ویرانه!"
__________________________________
امروزه روز، شکافهای طبقاتی در جامعهی ایران به اندازهای آشکار است و چهرهای زشت و شوم بر خود گرفته است که دل و دیدهی هر آدمی را میرنجاند، کافی است چشمها را نبندیم تا تبعیضهای دهشتناک اجتماعی، از فقر و بیکاری تا گرانی و دزدیهای کلان حاکمان، از ستم دوچندان بر زنان تا ستم بر کودکان کار و کودکان خیابان و کودکان از تحصیل بازمانده و سرانجام این همه آسیبهای اجتماعی را ببینیم؛ احکام سنگین زندان برای کارگران فعال، زنان، روزنامهنگاران، دانشجویان و همچنین فعالان کارگری، افزون بر اینکه شدت استبداد نظام سرمایه را در جغرافیای ایران به نمایش میگذارد، نشاندهندهی ترس و واهمهی جمهوری اسلامی از تحرکهای اجتماعی و گسترش اعتراضگری است.
از سوی دیگر، عناصر پویای اجتماعی جامعه، سالهاست که در برابر استثمار و استبداد، مبارزه میکنند و چهل سال است که فریاد میکشند و این فریادها و زندانها و شکنجهها و اعدامها، چون شکاف دیوار داستان مولوی، هشداری است که اگر جامعه، واکنشی از خود نشان ندهد، نه تنها تکتک عناصر جامعه توسط حاکمان پلشت جمهوری اسلامی ویران خواهند شد، بلکه مبارزهی جانانهی زنان و مردان، به ویژه فرودستان جامعه، چون آواری سنگین، نسل پیش رو را با مشکلات بیشتر و ژرفتری روبرو خواهد ساخت و سرنوشت فرزندان و کودکان را به ورطهی فقر و بیکاری و نابودی خواهد کشاند.
اگر سخن گفتن خرابههای خانهای در یکی از داستانهای مولوی، پس از سالها مورد بررسی و توجه قرار میگیرد و سبک آن، سوررئالیسم خوانده میشود، یقین داشته باشیم که نسل پسین، بیاعتنایی جامعهی امروز را نسبت به ناهنجاریهای اینک نظام سرمایهداری موجود و بیاعتنایی به چپاولگری سردمداران جمهوری اسلامی را سرزنش خواهند کرد! چرا که اعتراض به این همه آسیبهای اجتماعی، به ویژه شکاف طبقاتی، در چارچوب نظام سرکوبگر جمهوری اسلامی، نه تنها با تشکلیابی و سازماندهی نوین اجتماعی شدنی است، بلکه چشماندازی واقعیتپذیر است
ساسان دانش
هفتم سپتامبر 2019
شانزدهم شهریور 1398
**********
***************
آمار تکاندهندهی سازمان جهانی کار
در مورد کودکان کار در جهان؛
مرکز آمار و اطلاعات سازمان جهانی کار در ژنو، طی گزارشی با استناد به برآوردهای بخش پژوهشی سازمانهای بینالمللی کار اعلام کرد
بیش از 153 میلیون کودک کار در جهان، زیر 17 سال وجود دارند که 73 میلیون نفر آنها در مشاغل پرخطر هستند! پیرو همین گزارش، بیش از 19 میلیون کودک از 73 میلیون کودک در جهان، زیر 12 سال هستند که مشاغل پرخطر دارند! بر پایهی گزارش سازمان جهانی کار، حدود 50 درصد از قربانیان کار کودک بین 5 تا 11 ساله هستند، 28 درصد از قربانیان بین 12 تا 14 سال دارند و 22 درصد بقیه نیز 15 تا 17 ساله هستند. ایران نیز بیش از 3 میلیون کودک کار دارد که نیمی از آنها مشاغل پرخطر دارند
گفتنی است که سازمان جهانی کار، دارای میلیاردها یورو بودجه است که از کشورهای عضو از جمله کشور ایران دریافت میکند، اما شگفتانگیز است که سازمان جهانی کار، پیرو مواد قانونی سازمان ملل مبنی بر ممنوع بودن کار کودکان، هرگز در مورد کار کودکان واکنشی به کشورها نشان نداده، نمیدهد و نخواهد داد! مهمتر از آن، اینکه سازمان جهانی کار هیچگونه ضمانت اجرایی بر قوانین بسیار پرطمطراقی که در اجلاس همه سالهی خود با حضور نمایندگان قلابی کارگران کشورهای عضو تصویب میکند ندارد! در نتیجه، این سازمان هر دو یا سه سال چنین آمارهایی را منتشر میکند تا به سازمانی منفعل متهم نشود و بتواند از بودجههای کلان برخوردار شود، اما واقعیت این است که سازمان جهانی کار، واسطهگر ماهری است که مثل یک دلال، بین حاکمیت کشورها و نظام جهانی برای پیشبرد سیاستهای کلان صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی رایزنی میکند و باید گفت که سازمان جهانی کار، هماینک به عنوان مشاور عالی نظام سرمایهداری جهانی با بودجههای میلیاردی فعالیت میکند، در حالیکه به طور تقلبی خود را مدافع
کارگران جهان معرفی میکند
ساسان دانش
سی و یکم اوت 1396
*******************
G-7: مطلبی در مورد نشست
از: ساسان دانش
اعتراضگری و نشست "جی-هفت" در فرانسه؛
صبح روز شنبه 24 اوت 2019، رهبران هفت کشور صنعتی در جنوب غربی کشور فرانسه در شهر ساحلی بسیار زیبای "بیاریتز" گردهم آمدند تا در نشست سه روزهی خود، موسوم به گروه "جی هفت" شرکت کنند. گروه "جی هفت" برای تعیین سیاستهای کلان اقتصادی جهان و هماهنگ کردن تعرفههای تجاری و مالی با هدف چپاول هدفمند منابع طبیعی و انسانی جهان همه ساله برگزار میشود
یک هفته پیش از آِغاز نشست "جی هفت"، پلیس فرانسه، شهر بیاریتز و ورودیهای آن را در کنترل شدید امنیتی قرار داده بود! با این حال هزاران هزار معترض، به ویژه فرودستان فرانسوی، خیابانهای شهر "بیاریتز" را تسخیر کردند و به سیاستهای قدرت بزرگ جهان اعتراض کردند. معترضان، صبح روز شنبه همزمان با آغاز نشست "جی هفت" بادکنک بزرگی را هوا کردند که از هر سوی شهر دیده میشد و روی آن نوشته شده بود: "نه به جی هفت"
معترضان و مخالفان "جی هفت" پیشبینی کرده بودند که پلیس، راههای ورودی شهر را ببندد، به همین خاطر، 10 روز پیش از آغاز نشست، اندک اندک به عنوان توریست وارد شهر "بیاریتز" شدند، پیرو اخبار خبرگزاریها، تعداد تظاهرکنندگان به بیش از 15 هزار نفر میرسید. طرفداران محیط زیست، کمونیستهای ضدسرمایهداری، گروههای فعال ضد جهانی سازی و برخی از جلیقهزردهای پیگیر، ترکیب تظاهرکنندگان و معترضان را تشکیل میدادند
با اینکه تظاهرکنندگان با در دست داشتن پلاکاردهایی به پایین آمدن قدرت خرید، بیکاری، فقر و نابرابری در جهان، به مشکل پناهندگان، به مسایل محیط زیست، به تبعیض آشکار در جامعهی جهانی اعتراض کردند، اما سران نشست "جی هفت" فقط گزارش بعدازظهر روز سوم خود را مبنی بر تغییر جوی و آب و هوای جهان را علنی کردند و تصمیم کمک مالی 20 میلیون دلاری به کشور برزیل برای مهار آتشسوزی جنگلهای آمازون را رسانهای کردند
در حاشیهی این نشست نیز رخدادهای پیش پا افتادهای رسانهای شد که هیچکدام از آنها ارتباط به زندگی کارگران و زنان و فرودستان جهان نداشت! یکی از آن رخدادها، متلکهای رئیس جمهور راستگرای افراطی برزیل به همسر ماکرون و پاسخهای ماکرون به عنوان رئیس جمهور راستگرای فرانسه بود! بدیهی است که پس از گذشت 19 سال از قرن بیست و یکم، کارگران و فرودستان، به ویژه زنان جهان، فریب این متلکگوییهای احمقانه و پاسخهای ابلهانه را نخواهد خورد. در نتیجه، معترضان و تظاهرکنندگان تا دستیابی به خواستهای به حق خود، به اعتراض خویش ادامه خواهند داد
روز دوشنبه، 26 اوت 2019، نشست "جی هفت" پایان یافت، اما سران هفت کشور صنعتی به کشورهایشان بازگشتند تا سیاستهای کلان اقتصادی که در پشت پردهی "جی هفت" تصمیم گرفتند را اجرا کنند! این چرخهی ناهمگون هر ساله در نشست "جی هفت" رخ میدهد و کیفیت زندگی بیش از 90 درصد جهانیان نیز سال به سال کاهش مییابد، بدیهی است که اعتراض به "جی هفت" در یک شهر و یا در یک کشور کافی نیست، مگر اینکه اعتراض و اعتراضگری، نه تتها به "جی هفت"، بلکه اعتراض به نظم موجود در جهان و در هر کشور، سراسری شود و فرودستان جامعهی جهانی، سیاستهای کلان قدرتهای بزرگ را بتوانند پیشاپیش در کشور خودشان درهم شکنند
ساسان دانش
بیست و هفتم اوت 2019
پنجم شهریور 1398
*******
چکیدهی "روز جهانی زن" در آینهی تاریخ
مبارزهی پیگیر و درخشان زنان در سراسر جهان
و گذری کوتاه بر تلاش و مبارزهی زنان در ایران؛
یکصد و شصت و دو سال پیش در سال 1857 میلادی، روز هشتم مارس، زنان کارگر کارگاههای پارچهبافی، خیابانهای شهر نیویورک در آمریکا را تسخیر کردند و خواهان افزایش دستمزد، کاهش ساعت کار و بهبود شرایط بسیار ناهمگون کار شدند. اما این تظاهرات با حملهی وحشیانهی بازوی مسلح سرمایه توسط پلیس آمریکا روبرو شد که زنان معترض در تظاهرات را سرکوب کردند!
پس از پنجاه سال، مبارزهی زنان کارگر با نظام سرمایه بار دیگر اوج گرفت و زنان برای خواست حقوق اجتماعی خود، به مناسبت پنجاهمین سالروز تظاهرات نیویورک در هشتم مارس سال 1907 میلادی، تظاهرات با شکوهی برگزار کردند.
یک سال پس از آن، در هشتم مارس 1908 میلادی، زنان کارگر در یک کارخانهی نساجی در شهر نیویورک برای بهبود شرایط کار، اعتراض و اعتصاب کردند. اما سردمداران سرمایه برای جلوگیری از گسترش اعتراض آنها، درب کارخانه را به روی زنان بستند و کارخانه را با بیشرمی و بیرحمی به آتش کشیدند که 129 نفر از زنان کارگر جان خود را از دست دادند!
در سال 1910 میلادی، "دومین کنفرانس زنان سوسیالیست" که "کلارا زتکین" یکی از مبتکران برگزاری و سخنران این کنفرانس بود، پیشنهاد کرد که یک روز به عنوان نماد مبارزهی زنان علیه استثمار دوچندان زنان تعیین شود تا مبارزهی زنان در جهان سراسری شود. پس از پایان "دومین کنفرانس زنان سوسیالیست" قطعنامهای منتشر شد که در مورد تعیین "روز جهانی زن" تاکید شده بود. "انترناسیونال دوم" که تشکیلات سراسری و بینالمللی کمونیستها در آن دوران بود از تصمیم و پیشنهاد کنفرانس زنان سوسیالیست پشتیبانی کرد و "روز جهانی زن" را در 8 مارس به رسمیت شناخت.
سال 1913 میلادی، "دبیرخانهی بینالمللی زنان" نیز هشتم مارس را با بزرگداشت زنان کارگر مبارز در آمریکا، به عنوان "روز جهانی زن" انتخاب کرد. در همان سال، بسیاری از زنان در روسیهی تزاری و در سراسر اروپا، مراسم "هشت مارس" را با تظاهراتهای گسترده و گردهمآییهای بزرگ برگزار کردند
در سال 1917 میلادی، تظاهرات زنان کارگر در شهر "پتروگراد" علیه گرسنگی و فقر و جنگ، نخستین فریاد دگرگونیهای اجتماعی در روسیهی تزاری را به گوش جهانیان رساندند که پس از آن، کارگران شهر پتروگراد و دیگر شهرهای بزرگ و همچنین سازمانها و تشکلهای سیاسی در روسیهی تزاری برای پشتیبانی از تظاهرات زنان، اعلام اعتصاب عمومی کردند و 8 مارس 1917 به عنوان یک روز فراموش نشدنی در تاریخ انقلاب روسیه برای همیشه ثبت ش
پس از 1917 میلادی، زنان و فرودستان در آمریکا و اروپا و بیشتر کشورهای جهان، علیه سنتها و فرهنگ عقبماندهی مردسالاری، علیه قوانین استثماری نظام سرمایهداری و علیه احکام اسارتبار مذهب، بپامیخیزند و هر سال "روز جهانی زن" را در هشتم مارس با تظاهرات باشکوهی گرامی میدارند و خواست خود را بیان میکنند. جنبش زنان تا کنون با مبارزهی پیگیر و هدفمند خود در برخی موارد توانستند پیشروی کنند و خواست خویش ازجمله حق رای و کاهش ساعت کار را در برخی کشورهای جهان متحقق کنند، اما در بسیاری از موارد هنوز پیروز نشدهاند! به همین دلیل، زنان افزون بر مبارزهی روزمره با قدرتمندان و حاکمان، روز هشتم مارس برابر با 17 اسفند هر سال، در همهی کشورهای جهان، تظاهرات بزرگی برگزار میکنند و اعتراض خود را به قوانین نابرابر و تبعیضآمیز نظام سرمایه و احکام عقبماندهی مذهب، فریاد میکشند! چراکه زنان و پشتیبانان آنها میدانند که آزادی زنان، آزادی جامعه نیز هست
در ایران کنونی، تبعیض در همهی عرصهها در جامعه به ویژه برای زنان وجود دارد و انواع خشونت علیه زنان و کودکان بیداد میکند، اما فریاد و اعتراض زنان از برگزاری مراسم "روز زن" در 17 اسفند 1357 تا کنون خاموش نشده است و دختران خیابان انقلاب، پس از دی ماه 1396، مبارزه با زنستیزی و استثمار را با رفتن روی سکوها و برافراشتن روسریهای اجباری، تداوم مبارزه را تحقق بخشیدند و زنان و دختران بیشماری برای پشتیبانی از کودکان کار و خیابان و مبارزه با خشونت علیه زنان، هماینک در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی هستند! در نتیجه، هشت مارس به نماد آشکار مبارزه علیه استثمار و نماد بارز مبارزهی زنان برای رهایی جامعه بدل شده است. فراداشت هشت مارس، انگیزهی پایداری برای تغییر در مناسبات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در سراسر جهان، به ویژه در کشور ایران است. بیهوده نیست که کنشگران اجتماعی و باورمندان به تغییر، مراسم روز جهانی زن را هرچه باشکوهتر و هدفمندتر برگزار میکنند و تا رهایی از ستم "قدرت" و رهایی از زنجیر "سرمایه"، مراسم هشت مارس را ارادهمندانه برگزار خواهند کرد
ساسان دانش
ششم مارس 2019
پانزدهم اسفند 1397
************
هوشیاری جلیقهزردها در پاریس؛
نه تنها صدا و سیمای جمهوری اسلامی، بلکه برخی از سازمانهای سیاسی و عناصر راستگرا که پشتیبان نظام جمهوری اسلامی با چهل سال کارنامهی چپاول و رانتخواری و جنایت هستند، تلاش بیهوده میکنند که از جنبش فرودستان در فرانسه، موسوم به جلیقهزردها سواستفاده کنند! هرچند همهی اینها با دیدگاهی عقبمانده، جنبش جلیقهزردها را طور دیگری جلوه میدهند که با واقعیتهای موجود از زمین تا کهکشان تفاوت دارد و با هدف پوشاندن جنایتهای خودشان، آب را گلآلود میکنند تا ماهی بگیرند! اما جمهوری اسلامی و حزب عدالت، شاخهی انشعاب شده از حزب توده و عناصری که نظام سرمایه را در جمهوری اسلامی پذیرفتهاند و هنوز طرفداران خجالتی خمینی و خامنهای محسوب میشوند با اهدافی شوم دست به این تقلب میزنند تا افکار عمومی ایرانیان را منحرف کنند و نظام جمهوری اسلامی و عملکرد آن را در ایران توجیه کنند! با اشاره به عملکرد چهل سالهی جمهوری اسلامی، بدیهی است که همهی اینها پیشاپیش رسوای جهان هستند، اما باید افشا شوند
غروب روز شنبه دوم فوریه 2019، سه خبرنگار صدا و سیمای جمهوری اسلامی در میدان جمهوری پاریس در لابلای تظاهرات جلیقهزردها به ناگهان پیدا شدند و مشغول تهیهی گزارش بودند که ایرانیهای همراه با جلیقهزردها متوجه شدند و علیه خامنهای و صدا و سیما شعار دادند
"ننگ ما، ننگ ما، صدا و سیمای ما
ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما"
آنها در برابر شعارهای ایرانیان در میدان جمهوری پاریس نتوانستند گزارش خود را تهیه کنند، اما به موازات آن ایرانیان به مسئولان انتظامی جلیقهزردها توضیح دادند که اینها عوامل سرسپردهی جمهوری اسلامی و در حال تهیهی گزارش تقلبی و سواستفاده از اعتراض جلیقهزردها هستند که یکی از مسئولان انتظامی جلیقهزردها بیدرنگ اقدام کرد و گزارشگر و فیلمبردار و دستیار آنها را با تحقیر و خفت از تظاهرات بیرون انداختند و به آنها گوشزد کردند که اگر ریگی در کفش ندارند بروند برای کارگران و معلمان و دانشجویان معترض در ایران که هماینک در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی هستند، به ویژه دختران خیابان انقلاب و آزادی همهی زندانیان سیاسی در ایران گزارش تهیه کنند! آنها نیز دم خود را روی کول خود گذاشتند و با حقارتی صدچندان از تظاهرات جلیقهزردها خارج شدند
ساسان دانش
پنجم فوریه 2019
شانزدهم بهمن 1397
*********
هوشیاری جلیقهزردها در پاریس؛
نه تنها صدا و سیمای جمهوری اسلامی، بلکه برخی از سازمانهای سیاسی و عناصر راستگرا که پشتیبان نظام جمهوری اسلامی با چهل سال کارنامهی چپاول و رانتخواری و جنایت هستند، تلاش بیهوده میکنند که از جنبش فرودستان در فرانسه، موسوم به جلیقهزردها سواستفاده کنند! هرچند همهی اینها با دیدگاهی عقبمانده، جنبش جلیقهزردها را طور دیگری جلوه میدهند که با واقعیتهای موجود از زمین تا کهکشان تفاوت دارد و با هدف پوشاندن جنایتهای خودشان، آب را گلآلود میکنند تا ماهی بگیرند! اما جمهوری اسلامی و حزب عدالت، شاخهی انشعاب شده از حزب توده و عناصری که نظام سرمایه را در جمهوری اسلامی پذیرفتهاند و هنوز طرفداران خجالتی خمینی و خامنهای محسوب میشوند با اهدافی شوم دست به این تقلب میزنند تا افکار عمومی ایرانیان را منحرف کنند و نظام جمهوری اسلامی و عملکرد آن را در ایران توجیه کنند! با اشاره به عملکرد چهل سالهی جمهوری اسلامی، بدیهی است که همهی اینها پیشاپیش رسوای جهان هستند، اما باید افشا شوند
غروب روز شنبه دوم فوریه 2019، سه خبرنگار صدا و سیمای جمهوری اسلامی در میدان جمهوری پاریس در لابلای تظاهرات جلیقهزردها به ناگهان پیدا شدند و مشغول تهیهی گزارش بودند که ایرانیهای همراه با جلیقهزردها متوجه شدند و علیه خامنهای و صدا و سیما شعار دادند
"ننگ ما، ننگ ما، صدا و سیمای ما
ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما"
آنها در برابر شعارهای ایرانیان در میدان جمهوری پاریس نتوانستند گزارش خود را تهیه کنند، اما به موازات آن ایرانیان به مسئولان انتظامی جلیقهزردها توضیح دادند که اینها عوامل سرسپردهی جمهوری اسلامی و در حال تهیهی گزارش تقلبی و سواستفاده از اعتراض جلیقهزردها هستند که یکی از مسئولان انتظامی جلیقهزردها بیدرنگ اقدام کرد و گزارشگر و فیلمبردار و دستیار آنها را با تحقیر و خفت از تظاهرات بیرون انداختند و به آنها گوشزد کردند که اگر ریگی در کفش ندارند بروند برای کارگران و معلمان و دانشجویان معترض در ایران که هماینک در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی هستند، به ویژه دختران خیابان انقلاب و آزادی همهی زندانیان سیاسی در ایران گزارش تهیه کنند! آنها نیز دم خود را روی کول خود گذاشتند و با حقارتی صدچندان از تظاهرات جلیقهزردها خارج شدند
ساسان دانش
پنجم فوریه 2019
شانزدهم بهمن 1397
**************************
نقش زیانبار رقابت و نظام آموزشی ناکارآمد
آلبرت انیشتین ریاضیدان و فیزیکدان بزرگ جهان که نظریهی نسبیت را با درسآموزی از تجربههای تاریخی به جهانیان ارائه کرد، به نقد نظام آموزشی سرمایهمحور نیز پرداخته است. بخشی از آرای آلبرت انیشتین دربارهی برخی از زیانهای رقابت سرمایههای انحصاری و بستری که آموزش و پرورش را در پهنهی جهان ناکارآمد میکند را با هم بخوانیم
بیان واقعیتی ساده از زبان، پیچیدهترین ذهن بشری! مرا بر آن میدارد که بگویم، سرچشمهی همهی بدیها و هرجومرج موجود در سیستم اقتصادی و اجتماعی در جهان، جامعهی سرمایهداری امروز است. در این بحث، من "كارگران" را كسانی مینامم كه در مالكیت ابزار تولید شریک نیستند و به علت رقابت بین سرمایهداران، پیشرفت تكنولوژی و افزایش روزافزون اردوی نیروی كار در جهت تولید انبوه با هزینهی بسیار كمتر، سرمایهی خصوصی دراختیار تعداد محدودی قرار میگیرد. درنتیجه، پیشرفت تكنولوژی، الیگارشی عجیبی در سرمایهی خصوصی ایجاد میکند كه قدرت وحشتناک آن حتا توسط دمكراتیکترین جامعه نیز قابل كنترل نیست و این یک حقیقت محض است، چونكه اعضای نهادهای قانونگذاری توسط احزاب سیاسی انتخاب میشوند كه به نوبهی خود توسط سرمایهداران خصوصی پشتیبانی مالی میشوند و تحت تاثیر قرار میگیرند. این امر، باعث میشود كه انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان از یکدیگر فاصله بگیرند. در نتیجه، نمایندگان مردم در حقیقت از منافع اقشار محروم جامعه به طور مؤثر دفاع نمیكنند! افزون براین، در شرایط كنونی مالكان ابزار تولید، مستقیم و یا غیرمستقیم منابع اصلی اطلاعات (رسانهها مثل رادیو، روزنامه و آموزش در مدارس) را در كنترل دارند
بنابراین، برای یک شهروند بسیار مشكل و در حقیقت، در بیشتر موارد كاملا غیرممكن میشود كه از حقوق سیاسی خود آگاهانه بهره بگیرد. به همین دلیل، فلج كردن آگاهی اجتماعی افراد و آگاهی عناصر اجتماعی را مخربترین دستاورد سیستم سرمایهداری میدانم. در نتیجه، نظام آموزشی در جهان از سیمای زشت سرمایهداری رنج میبرد! من باور دارم كه برای از بین بردن این سیمای زشت سرمایهداری تنها یک راه وجود دارد و آن استقرار اقتصاد سوسیالیستی همراه با یک نظام آموزشی با اهداف اجتماعی و سوسیالیستی است
آلبرت انیشتین
بخشی از مقالهی منتشر شدهی آلبرت انیشتین با عنوان "چرا سوسیالیسم؟" در نخستین شمارهی نشریهی مانتلی ریویو در سال 1949
***************
*******
خشونت پلیس با جلیقهزردها و گذری بر تپههای کاراکاس*؛
خشونت پلیس با جلیقهزردها در "میدان جمهوری" پاریس در عصر روز شنبه، 26 ژانویه 2019 برابر با ششم بهمن 1397 به "میدان باستیل" پاریس کشیده شد و پیرو واپسین خبرهای مستند در مورد یورش خشونتآمیز پلیس فرانسه علیه جلیقهزردها و شرکت کنندگان در تظاهرات پاریس، 109 نفر زخمی شدهاند. این خبر غمانگیز، حاکی از آن است که پرتاب پیدرپی نارنجک ضدشورش از سوی پلیس، منجر به زخمی شدن برخی از تظاهرکنندگان شد و یک نفر به خاطر اصابت گاز اشکآور به صورتش کشته شده است! 14 نفر از ناحیهی دست به شدت زخمی شدهاند! 18 نفر از ناحیهی چشم، مجروح شدهاند! و یک نفر برای همیشه شنوایی خود را از دست داده است! در حالیکه هیچیک از این خبرها در رسانههای دولتی بازتاب نیافته است
گردهمآیی برخی گروههای چپگرا در کشور آلمان برای پشتیبانی از جلیقهزردها در مقابل وزارت کشور آلمان، موجب شد که سخنگوی دولت کشور آلمان در این مورد واکنش نشان دهد و بگوید: "ما هرگز اقدامهای معترضان کشورهای دیگر را مورد ارزیابی قرار نمیدهیم و تفسیر نمیکنیم!" سخنگوی دولت آلمان افزوده است: "کشورهای دوست در امور داخلی یکدیگر دخالت نمیکنند!
اما از سوی دیگر در اخبار رسانهها میخوانیم که چهار کشور عضو اتحادیه اروپا، یعنی آلمان، فرانسه، اسپانیا و بریتانیا، برای دولت ونزوئلا یک بازهی زمانی هشت روزه تعیین کردهاند و تاکید کردهاند که اگر "نیکلاس مادورو" طی هشت روز آینده زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری را تعیین نکند، این چهار کشور عضو اتحادیه اروپا "خوان گوایدو"، رهبر اپوزیسیون! و رئیس پارلمان ونزوئلا را به عنوان رئیسجمهوری موقت به رسمیت خواهند شناخت
این نخستین بار نیست که با استانداردهای دوگانهی کشورهای سرمایهداری روبرو میشویم، بلکه با شناخت از ماهیت نظام سرمایهداری، به آسانی فهمیدنی است که چرا کشور آلمان در مورد اعتراض و زخمی شدن جلیقهزردها در فرانسه به طور رسمی اعلام میکند که دخالت نمیکند و در مورد کشور ونزوئلا به همراه سه کشور فرانسه و انگلیس و اسپانیا به طور آشکار از اپوزیسیون راستگرای ونزوئلا پشتیبانی میکند و در امور داخلی یک کشور دیگر دخالت میکند! جالب اینجاست که این مواضع، همزمان و در یک روز اتفاق افتاده است
فساد وحشتناک اداری و چپاول و دزدی و رشوهخواری بیشمار حکومتیان در کشوری که بیشترین ذخایر نفتی را در جهان دارد و چهارمین معادن زیرزمینی به ویژه طلا را در خود جای داده است، مناسبات اجتماعی ونزوئلا را از هم گسسته است، "نیکلاس مادورو" با اتخاذ سیاستهای همسو با سرمایهداری جهانی مبنی بر گرفتن وامهای بسیار کلان از بانک جهانی، موجب شد که تورم و گرانی در ونزوئلا به شدت هرچه بیشتر افزایش یابد و زندگی فرودستان و کارگران ونزوئلا را به نابودی بکشاند. بیهوده نیست که کارگران و فروشندگان نیروی کار در ونزوئلا در این کشمکش نابرابر میان اپوزیسیون راستگرای آمریکایی و دولت سراسر فاسد سرمایهداری که ونزوئلا را به اسارت صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی کشانده است، در انفعال بسر میبرد! با این حال، نمایندگان فرودستان و کارگرانی که در تپههای پیرامون کاراکاس به زندگی مشقتباری ادامه میدهند، در این کشمکش میان دولت چپاولگر و اپوزیسیون آمریکایی، اعلام کردهاند که در هیچیک از خیمهشببازیهای دو طرف و تظاهرات میلیونی هر دو طرف شرکت نکردهاند و نخواهند کرد! اما در همین چند روز گذشته دهها اعلامیه منتشر کردهاند و اعلام کردهاند که به شدت با سیاستهای رانتی دولت "نیکلاس مادورو" مخالفند، ولی هرگز با اپوزیسیون راستگرای ونزوئلا که تحرکهای خود را با آمریکا تنظیم میکنند، همسو نخواهند شد، افزون براینکه آنها یعنی اپوزیسیون چپگرایی که رویکرد کارگری دارند و هر لحظه منافع کارگران و فروشندگان نیروی کار را در نظر میگیرند، به طور شفاف اعلام کردهاند که هر دو طرف، جیرهخواران سرمایهی جهانی هستند، اما چنانچه خارجیان، به ویژه آمریکا در امور داخلی ونزوئلا دخالت نظامی کنند، از تپههای کاراکاس سرازیر خواهند شد
ساسان دانش
بیست و نهم ژانویه 2019
نهم بهمن 1397
* سرازیر شدن از تپههای کاراکاس، اصطلاحی است که از سالها پیش در سپهر سیاسی ونزوئلا استفاده میشود و به کارگرانی اطلاق میشود که در آن تپهها زندگی میکنند و هر بار کارگران، از تپههای کاراکاس به سوی مرکز کاراکاس، پایتخت ونزوئلا سرازیر شدند، توانستند توازن قدرت را به سود فروشندگان نیروی کار و علیه نظام سرمایهداری، به ویژه آمریکا برهم زنند و تاثیر بسزایی بر روابط اجتماعی ونزوئلا بگذارند
*********
تظاهرات ضد سرمایهداری در شهر داووس؛
شهر زیبا، کوهستانی و گرانقیمت "داووس" در کشور سوئیس میزبان نشست سالانهی مجمع جهانی اقتصاد است. مدیران شرکتهای چندملیتی، ثروتمندان جهان، سیاستمداران و اقتصاددانان سرسپرده و نظریهپردازان نظام سرمایه، هر سال از سراسر جهان گردهم میآیند تا در نشستی دربارهی سیاستهای کلان برای پیشبرد اهداف خویش به هماهنگیهای لازم جهت تامین منافع خودشان و چپاول منابع طبیعی و انسانی جهان بپردازند. بد نیست بدانیم تکتک آن 26 نفر ثروتمندان جهان که پیرو گزارش آکسفام، دارایی آنها برابر با سه میلیارد و هشتصد میلیون نفر ساکن کرهی زمین است نیز در اجلاس داووس از 22 تا 25 ژانویه 2019 به طور رسمی شرکت کردند!
مخالفان نظم موجود نیز با برگزاری تظاهرات ضدسرمایهداری در شهر داووس گردهم آمدند تا فریاد میلیاردها فروشندهی نیروی کار در جهان باشند و اعتراض اردوی کار به سیاستهای بربریت سرمایه را به گوش جهانیان برسانند. هرچند حضور تظاهرکنندگان ضدسرمایهداری، شهر رویایی "داووس" را برای سردمداران سرمایه تلخ کردند، اما معترضان با بیان واقعیتهای اجتماعی و عمیقتر شدن شکاف طبقاتی موجود در جهان، تلاش کردند تا پژواک حقیقت نظام فاسد سرمایهداری جهانی باشند.
"گرتا تونبرگ"، یک کنشگر اجتماعی سوئدی است که پانزده سال است به عنوان فعال محیط زیست و به موازات آن در کنشهای ضدسرمایهداری نیز فعالیت میکند، وی از سوئد تا سوئیس را با قطار سفر کرده است تا در تظاهرات ضدسرمایهداری شرکت کند، "گرتا تونبرگ" در یک کنفرانس مطبوعاتی به خبرنگاران گفت: نه تنها برای من، بلکه برای بیشتر ساکنان کرهی زمین، بسیار مضحک است وقتی میبینیم بیشتر شرکت کنندگان اجلاس داووس هرکدام با جتهای خصوصی به شهر داووس آمدهاند! اما جالب است بدانیم یکی از دستور جلسهی اجلاس داووس یافتن راهحل برای مشکل گرم شدن زمین است! یکی دیگر از تظاهرکنندگان در بخشی از سخنان خود به فقر، به بیکاری، به کالایی شدن موریانهوار آموزش و اختلاف طبقاتی، به ویژه به مشکلات کار کودکان در جهان پرداخت و در پایان اعلام کرد، ثروتمندان و سیاستمداران و نظریهپردازان نظام سرمایهداری به گونهای دربارهی این تغییرات در جهان صحبت میکنند که انگار مسبب این همه فجایع، کسی به جز آنها هستند
از سوی دیگر باید گفت که چهل و نهمین اجلاس مجمع جهانی اقتصاد با حضور رهبران سیاسی 60 کشور جهان با شعار "جهانی شدن 4" و با بررسی ساختار سرمایهی جهانی از 22 تا 25 ژانویه 2019 در شهر داووس برگزار شد. حدود سه هزار سرمایه دار، بازرگان، سیاستمدار، نظریهپرداز سرمایه و اقتصاددانان دانشگاهی به موارد جهانی شدن سرمایه، بهداشت روانی، تغییرهای اقلیمی، کاهش رشد اقتصادی در چین، جنگ های تجاری، بحران سوریه و یمن، بحران مهاجرت و تلاش برای تخفیف بحران ساختاری سرمایهداری جهان پرداختند و پشت درهای بسته تصمیمهایی گرفتند که هنوز جزئیات آنها رسانهای نشده است! گفتنی است که دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا، امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه و ترزا می نخست وزیر انگلستان، در این اجلاس به دلایل واهی شرکت نکردند، اما همگان میدانند که بحرانهای اجتماعی مثل جلیقهزردها در فرانسه، تنها دلیل غیبت برخی سران کشورها در اینگونه اجلاسهاست
ساسان دانش
بیست وهشتم ژانویه 2019
هشتم بهمن 1397
******************
افزایش کودکهمسری به ویژه در کشور ایران، موجب شد که یونیسف نیز واکنش نشان دهد و فیلم کوتاهی با موضوع ازدواج کودکان و آسیبهای اجتماعی آن بسازد. بدیهی است که کودکهمسری، آسیبهای فراوانی در پی دارد و از هر زاویه به این موضوع بنگریم، به گستردگی فاجعهی آن پی خواهیم برد که مهمترین آن این است که کودکان، دوران کودکی خود را از دست خواهند داد و گرفتن دوران کودکی از کودکان به معنای خشونت علیه کودکان است
پیرو نظریههای جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی، کودکانی که دوران کودکی خود را به طور طبیعی نگذرانند، نه تنها با مهارتهای زندگی آشنا نخواهند شد، بلکه منجر به ایجاد ناهنجاریهای مختلفی در روابط اجتماعی خواهند شد که مانعی برای رشد و پیشرفت کودکان و سرانجام بهداشت روانی جامعه را نیز آلوده خواهند کرد. دوران کودکی چیزی جز بازی کودکانه و روند طبیعی رودررویی کودکان با روابط اجتماعی نیست که دورانی بسیار موثر در شکلگیری شخصیت و فراگیری بسیاری از رفتارهای اجتماعی ازجمله اعتماد، مشارکت، شجاعت، همبستگی، به ویژه مراحل شناخت خویش و شناخت از تن و اندام جنسی است. افزون بر اینکه کودکهمسری، کودکان را از تحصیل بازمیدارد که منجر به فقر فرهنگی میشود و فرآیند چرخهی ازدواج کودکان، رفتهرفته روابط میانفردی انسانها را در جامعه ناسازگار و مناسبات اجتماعی را به گسستگی میکشاند!
بیهوده نیست که نظام جمهوری اسلامی و سردمداران فاسد آن، کودکهمسری یا ازدواج کودکان را تبلیغ و ترویج میکنند، چراکه میدانند کودکانی که هنوز به استقلال شخصیتی نرسیدهاند، توانایی زندگی مشترک و مهارتهای یک انسان به عنوان کنشگر اجتماعی را نخواهند داشت! نظامهای حکومتی، برای رسیدن به اهداف شوم خویش به یک جامعهی ازهم گسیخته و ناهنجار نیاز دارند! در نتیجه با ترویج ازدواج کودکان، در یک بازهی زمانی نه چندان طولانی، چپاول و دزدی و ستمگری در بستر روابط استثماری به شدت افزایش خواهد یافت، همانطور که در جمهوری اسلامی در حال اتفاق افتادن است و از سوی دیگر به خاطر ازهم گسیختگی جامعه، اعتراضهای اجتماعی نیز ازهم گسیخته و پراکنده خواهند بود
برای حق طبیعی کودکان و برای داشتن جامعهای رشدیابنده و برای اعتراض به تاراج جمهوری اسلامی، با کودکهمسری باید مخالفت کرد و اعتراض عملی به ازدواج کودکان در راستای روشنگری جامعه را باید تداوم بخشید و آن را به گفتمان اجتماعی بدل کرد
ساسان دانش
بیست و هشتم ژانویه 2019
هشتم بهمن 1397
**************
!!خستگی ناپذیری جلیقهزردها، شگفت نیست
جلیقهزردها برای یازدهمین هفته، خیابانهای پاریس و شهرهای بزرگ فرانسه را تسخیر کردند و با اعتراض به مناسبات سرمایهداری، گام برداشتهاند تا خواست خود را در فرانسه اجتماعی کنند. جلیقهزردها و تظاهرات پیدرپی آنها دولت را آنچنان گیج کرده است که "امانوئل ماکرون" رئیس جمهور فرانسه در اجلاس سالانهی داووس شرکت نکرد!
در هر کوی و برزنی، حتا در روستاهای دور افتاده و آرام فرانسه، خستگی ناپذیری جلیقهزردها و اعتراض آنها به سیاستهای اقتصادی و اجتماعی کنونی فرانسه بر سر زبانهاست. اعتراض و تظاهرات جلیقهزردها با افزایش قیمت بنزین آغاز شد و با اعتراض به بخشودگی مالیات ثروتمندان تداوم یافت و اینک سخن از اختلاف طبقاتی در جامعهی فرانسه است.
هرچند، جلیقهزردها از ترکیب اقشار مختلف جامعه تشکیل شدهاند و دارای هویت طبقاتی مشخصی نیستند، اما به یقین میتوان گفت که جلیقهزردها، فرودستان جامعهای هستند که پس از جنبش 1969 به فراموشی سپرده شدهاند! بیهوده نیست که پیگیری جلیقهزردها تحسین برانگیز و علت خستگی ناپذیری جلیقهزردها ارتباط به جایگاه اجتماعی آنها نسبت به مافیای "قدرت" و "دولت" دارد
شنبه 26 ژانویه 2019 برابر با 6 بهمن 1397، هزاران جلیقهزرد باز هم از طریق شبکههای اجتماعی، خود را سازماندهی کردند و به خواست خود پافشاری کردند، بیش از ده هزار نفر در تظاهرات پاریس شرکت کردند که نظم و راهپیمایی بیمانند آنها، نیروهای پلیس را عصبانی کرد که منجر به درگیریهای پراکنده از سوی پلیس شد! با اینکه تظاهرکنندگان آرامش خود را حفظ کردند و به راهپیمایی خود ادامه دادند، اما پلیس پرتاب گاز اشکآور و نارنجک ضدشورش را آغاز کرد! چشم یکی از جلیقهزردها بر اثر نارنجک ضدشورش آسیب دید و خشم جلیقهزردها را برانگیخت! اعتراضها شدت یافت و دقایقی به یک درگیری واقعی میان تظاهرکنندگان و پلیس منجر شد. اعتراض جلیقهزردها به اندازهای شدت یافت که خواهان تحقیق برای شفاف نمودن این اتفاق از سوی پلیس شدند، مقامهای مسئول پلیس نیز وادار شدند به این تحقیق تن دهند
هوا تاریک شده بود و جلیقهزردها تصمیم گرفتند برای اعتراض به پرتاب نارنجک ضدشورش پلیس، به "میدان جمهوری" پاریس بروند و با "شبزندهداری" خشم و نفرت خود را نسبت به عملکرد پلیس اعلام کنند! اما گردهمآیی جلیقهزردها در "میدان جمهوری" پاریس با یورش وحشیانهی پلیس پراکنده شد
گفتنی است که "شببیداری" یا "شبزندهداری" در "میدان جمهوری" پاریس، یکی از روشهای مبارزاتی و اعتراضی در
شهر پاریس است که از چند سال پیش مرسوم شده است
ساسان دانش
بیست و هفتم ژانویه 2019
هفتم بهمن 1397
**************************
*******************
***********
*******
سخنان حسن روحانی در آخرین جلسهی هیات دولت در مورد حجاب زنان، تناقضی آشکار با مواضع خودش و منش و مواضع سردمداران حکومتی دارد! چونکه همین حسن روحانی در سال گذشته به خاطرات 1357 میپردازد و بیشرمانه توضیح میدهد که به دستور خمینی، حجاب اجباری زنان را از ارتش آغاز کردند و در ادارهها و مدارس ادامه دادند تا اینکه در اوایل سال 1360 حجاب اجباری را قانونی کردند تا ابزاری برای سرکوب نیمی از جمعیت کشور باشد و زنان جامعه با زور و سرنیزه، حجاب اجباری را پذیرفتند! حسن روحانی نیز در آن روزهای تیره و تار اوایل انقلاب، بادی به غبغب انداخت و با دم تکان دادن به خمینی، پستهای مختلف حکومتی را یکی پس از دیگری آشغال کرد، چراکه زنستیزی خمینی و خشونت علیه زنان را با اجباری کردن حجاب به مرحلهی اجرا درآورد تا به نظام سرمایهی جهانی شده نشان دهند که نمایندگان خوبی برای قدرتمندان جهان هستند
چرا سخنان اینک حسن روحانی به عنوان ریاست جمهوری با سخنان سالهای 1357 و 1358، یکصد و هشتاد درجه تفاوت دارد؟
بدیهی است که مبارزات پیگیر زنان در همهی عرصهها و پویایی جنبش رهایی زنان علیه ستم و ستمگری و روابط استثماری به ویژه مبارزه علیه حجاب اجباری به عنوان ابزار سرکوب، موجب شده است که برخی سردمداران حکومتی عقبنشینی کنند
پس از خیزش سراسری دی ماه 1396، دختران خیابان انقلاب با شجاعت خویش نه تنها به جامعهی ایران، بلکه به جهانیان ثابت کردند که حجاب اجباری، ابزار سرکوب زنان و به موازات آن، دامن زدن به ازخودبیگانگی جامعهی ایران است، نه اینکه یک نگرش ایدئولوژیک مذهبی
در نتیجه، حکومتیان از شرایط موجود و امواج اعتراضهای بیشمار اجتماعی، خودشان را در خطر میبینند و لرزش پایههای حکومت را احساس میکنند و به همین دلیل، سخنان متناقض بسیاری را بر زبان میرانند و این تناقضگویی آشکار، فرآیند مبارزات اجتماعی علیه فقر، علیه بیکاری، علیه فساد حکومتی، علیه دزدی و چپاول حاکمان، علیه زندان، علیه اعدام، علیه انواع تبعیض، علیه کالاسازی آموزش، علیه کارگرستیزی، علیه آزادیخواهی، علیه کودکستیزی و سرانجام علیه زنستیزی و علیه حجاب اجباری است
ساسان دانش
بیست و پنجم ژانویه 2019
پنجم بهمن 1397
****************
سازمان عفو بینالملل با انتشار یک گزارش، سال 2018 را برای حکومت ایران "سال شرم" نامید
گزارش جدید ️سازمان عفو بینالملل از وضعیت حقوق بشر در ایران، در روز پنجشنبه 24 ژانویه 2019 برابر با چهارم بهمنماه 1397 انتشار یافت. پیرو اسناد رسمی بیش از هفت هزار بازداشت در کشور ایران، فقط در ارتباط با اعتراضهای اجتماعی ثبت شده است. در گزارش سازمان عفو بینالملل به بازداشتهایی اشاره شده که به طور رسمی ثبت نشده است، اما کارشناسان عفو بینالملل اعلام کردهاند که بازداشتهای ثبت نشده را در نظر نگرفتهاند، با این حال حکومت جمهوری اسلامی ایران در سال 2018 میلادی توسط سازمان عفو بینالملل، "سال شرم" نامیده شد
هرچند رسانههای دولتی کشورهای غربی به خاطر ارتباط مالی و انعقاد قراردادهای اقتصادی با حاکمان ایران و تامین منافع کوتاهمدت و درازمدت خود با حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، این خبر را منتشر نکردند و یا در گوشهای از ورقهایشان این خبر را با دو خط روزنامهای منتشر کردند! اما محافل حقوق بشری به این خبر مهم پرداختند و جمهوری اسلامی را محکوم کردند
امروزه روز، همگان میدانند که منافع حاکمان ایران با منافع قدرتهای بزرگ گره خورده است و بدیهی است که روشهای ددمنشانهی جمهوری اسلامی با معترضان در این چهل سال گذشته به اندازهای شفاف و عریان شده است که کنشگران اجتماعی نه تنها هیچ توهمی نسبت به حاکمان چپاولگر و استثمارگر جمهوری اسلامی ندارند، بلکه به منافع استراتژیک و همدستی حاکمان ایران و حاکمان قدرتهای بزرگ به ویژه آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و روسیه به خوبی آگاهند
انتشار خبر "سال شرم" برای حکومت ایران، فقط از آن زاویه اهمیت دارد که پیشاپیش حقانیت کنشگران اجتماعی را به رخ جهانیان میکشد، آنگاه شعارهای دروغین حاکمیت، علیه امپریالیسم را افشا و برملا میکند و سپس انگیزههای اعتراض کنندگان و فروشندگان نیروی کار از جمله کارگران و معلمان و بازنشستگان و... را در سراسر کشور ایران برای تداوم اعتراضگری و پیگیری خواست به حق خویش افزایش میدهد
ساسان دانش
بیست و پنجم ژانویه 2019
پنجم بهمن 1397
*****************
گزارش موسسهی پژوهشی آکسفام و گذری کوتاه بر واقعیت تحرکهای اجتماعی در جهان؛
پیرو گزارش معتبرترین موسسهی پژوهشی آکسفام، در پایان سال 2018 ثروت 26 نفر، معادل دارایی نیمی از مردم جهان است که اگر این افراد تنها یک درصد بیشتر مالیات پرداخت کنند، بیش از 262 میلیون کودک بازمانده از تحصیل میتوانند با بهترین امکانات به مدرسه بازگردند و 33 میلیون نفر از گرسنگان جهان، از مرگ زودهنگام نجات یابند!
به زبانی دیگر؛ در پایان سال 2018، ثروت 26 نفر، برابر با مجموع داراییهای نصف فقیرتر جمعیت جهان، معادل 3 میلیارد و 800 میلیون نفر است! ثروت "جف بیزوس، بیل گیتس، وارن بافت، برنار آرنو، مارک زوکربرگ، آمانسیو اورتگا، کارلوس اسلیم، چارلز کوک، دیوید کوک، لری الیسون، مایکل بلومبرگ، لری پیج، سرگی برین، جیم والتون، اسرابسون والتون، آلیس والتون، ما هواتنگ، فرانسواز بتانکور میرز، موکش آمبانی، جک ما، شلدون ادلسون، استیو بالمر، لی کا-شینگ، شو جیاین، لی شا-کی، وانگ جیانلین" = دارایی نصف جمعیت جهان است!!!
شکاف طبقاتی در جهان، روز به روز ژرفتر میشود و به موازات آن، مبارزهی طبقاتی به شکلهای مختلف در این سوی و آن سوی جهان، آشکارتر از پیش نمایان شده است، جلیقهزردهای فرانسه و خیزش سراسری دی ماه 1396 ایران و تحرکها و اعتراضهای اجتماعی در جایجای جهان، حاکی از آن است که فروشندگان نیروی کار بپاخاستهاند تا صدای ناقوس پایان نظام سرمایهداری را به گوش جهانیان برسانند. معترضان به نظم ناموزون موجود، گامهای نخست خویش را با تسخیر خیابانها ارادهمندانه و مصمم برداشتهاند، اما از نداشتن تشکل سراسری در منطقه و جهان رنج میبرند! اما مبارزهی طبقاتی در اندرون جوامع طبقاتی، افتان و خیزان پیش میرود و آیندهی جهان را با چشماندازی امیدوار کننده متحول کرده است! مبارزات جاری در جهان با دو ویژگی ضد سرمایهداری و ضد قدرت، موجب شده است که اتحادیههای کارگری دستساز سرمایهداران و سندیکاهای زرد رسوا و افشا شوند. بزرگترین اتحادیهی کارگران جهان یعنی اتحادیهی کارگران راه و ترابری که یک سر افسار آن در دست سردمداران انگلیس و یک سر دیگر آن در اختیار سردمداران آمریکاست توان فریب فروشندگان نیروی کار را از دست دادهاند، بزرگترین سندیکای زرد جهان، یعنی "ث ژ ت" در فرانسه، پس از جنبش 1968 بارها و بارها به کارگران و معلمان و بازنشستگان فرانسه خیانت کردهاند و معترضان را به خانههایشان فرستادهاند! در کشورهای پیرامونی نیز شوراهای دستساز مثل شوراهای اسلامی کار در ایران، تلاش میکنند نقش سندیکای "ث ژ ت" در فرانسه را به شکل کاریکاتور بازی کنند و تشکلهای مستقل از کارفرما و دولت را به عقب برانند! یورش وحشیانهی جمهوری اسلامی به کارگران و زنان و معلمان و بازنشستگان، در راستای اهداف نظام سرمایه در جهان انجام میشود تا حلقهی کوچکتر سرمایه در ایران وظایف شوم خود را برای سرمایهی جهانی به خوبی انجام دهد!
هماینک، کافی است به ورقهای رسانههای حتا دولتی در جهان توجه کنیم، آنگاه خواهیم فهمید که تاریخ تحولات، درد خویش را فریاد میکشد و در گام پسین، نیاز مبرم به تشکلیابی و سازماندهی خویش در محله و کارخانه و سپس در منطقه و جهان دارد، شاید اندکی طول بکشد اما فرآیند آن، مبارزهی ضد سرمایهداری را در جهان تحقق خواهد بخشید و روزگاری خواهد رسید که "ثروت" در جهان اجتماعی خواهد شد و هیچ انسانی امتیاز برتری بر انسان دیگر نخواهد داشت، چرا که فقر و بیکاری از کرهی خاکی رخت برخواهد بست و به تاریخ خواهد پیوست.
اگر همهی انسانها از امکانات جهان استفاده کنند و به طور يكسان از آرامش و آسايش بهرهمند شوند، همهی آنانی که به دليل فقر به فقر فرهنگی دچار شدهاند و از روابط اجتماعی عقبماندهاند، خيلى زود با مبارزهی روزمره و اجتماعی خویش به آگاهى اجتماعی دست خواهند یافت و متوجه مىشوند كه آن اقليت به ظاهر ممتاز، كار ویژهای انجام نمىدادهاند! آن اقلیت، تنها کاری که میکنند به فقر و نادانی در جامعه دامن میزنند تا شکاف طبقاتی در جامعه عمیقتر و ازخودبیگانگی انسانها گستردهتر شود! آنها برای سود بیشتر و رسیدن به منافع خود از ابزارهای قدرت استفاده میکنند و دولتها و حکومتیان به عنوان بازوی سرمایه، هر اعتراضی را با سرکوب عریان پاسخ میدهند و به طور روزمره به فریب جامعه با انواع خرافهها و ایدئولوژیها میپردازند تا جامعه برپایهی فقر و نادانی به طبقاتی بودن خود تن دهد! بدیهی است که در چنین شرایطی، فروشندگان نیروی کار در همهی عرصهها برای خودسازمانیابی خویش با هدف مبارزه با "قدرت" و "سرمایه" تلاش کنند و شالودهی رهایی را در جامعهی جهانی میسر سازند!
ساسان دانش
23 ژانویه 2019
3 بهمن 1397
********
نگاهی دیگر به رزا لوکزامبورگ؛
مناسباتی که نظام سرمایهداری بیش از یکصد و پنجاه سال پیش در اروپا حاکم کرده بود و با دستدرازی و چپاول نوپای نظام سرمایه به منابع طبیعی و انسانی کشورهای پیرامونی، موجب شد که فردریک انگلس با چشماندازی واقعبینانه به مناسبات و روابط تولیدی در اروپا و جهان، به کارگران جهان بگوید: "در شرایطی قرار گرفتهایم که یا سوسیالیسم و یا بربریت را باید برگزینیم"!
وقتی یکمین جنگ جهانی در سال 1914 دامنگیر جهانیان شد، رزا لوکزامبورگ به خاطر حضور فعال در مبارزات اجتماعی و مبارزات جاری کارگران، از گزاره "سوسیالیسم یا بربریت" برای پیشبرد مبارزات آن دوران استفاده کرد و سپس، شعار و سخن رزا لوکزامبورگ نه تنها در گسترهی اروپا اجتماعی شد، بلکه برخی از کشورهای پیرامونی را نیز درنوردید و به فریاد کارگران و فروشندگان نیروی کار در اعتراض به نظام سرمایهداری تبدیل شد.
رزا لوکزامبورگ در همان آغاز یکمین جنگ جهانی وحشتناک و خانمانسوز اعلام کرد: "اگر طرح سوسیالیستی و مبارزهی طبقاتی طبقه کارگر پیشرفت نکند، جهانیان جنگ جهانی دوم را نیز تجربه خواهند کرد و پیرو آن، بربریت نیز در جهان گسترش و شدت خواهد یافت." رزا لوکزامبورگ، طی گفتگوی نوشتاری فراوانی که با لنین داشت، در ژانویه 1918 درست سه ماه پس از انقلاب اکتبر شوروی به لنین نوشت: "آزادی، برای حامیان حکومت یا اعضای یک حزب، هرگز آزادی نیست! بلکه آزادی، همیشه به معنای آزادی کسانی است که متفاوت میاندیشند."
هرچند، ماموران امپراطوری آلمان به دستور نمایندگان سرمایه، رزا لوکزامبورگ و همرزم او کارل لیبکنشت را در سال 1919 ترور کردند و او زنده نماند تا روند نکبت بربریت را در جهان و رخداد شوم جنگ جهانی دوم را ببیند و حتا شدت بربریت و افزایش نرخ استثمار را پس از جنگ جهانی دوم و همچنین حکومت تکحزبی استبدادی شوروی را همانگونه که تحلیل کرده بود، تجربه کند. اما چپ سنتی و ارتدکس که درک دینامیکی از ماتریالیسم ندارد، هنوز معتقد است که رزا لوکزامبورگ جنگ جهانی دوم را "پیشبینی!" کرده است، در حالیکه دانش رزا لوکزامبورگ از تحولات اجتماعی و شناخت او از روابط سرمایهداری و حضور فعال او در مبارزهی طبقاتی طبقه کارگر اروپا به عنوان یک کنشگر اجتماعی پویا و پیگیر، موجب شد که وی تحلیل درستی از روند رخدادهای جهان داشته باشد.
هماینک، ساکنان بیش از 7,5 میلیارد کرهی خاکی، بربریت خشونتبار نظام سرمایهداری جهانی شده را در لباس پلشت نئولیبرالیسم، به تلخی تجربه میکنند و به چگونگی دستیابی به سوسیالیسم را با تکیه بر اندیشهها و تجربههای گرانبهای مبارزهی طبقاتی گذشتگان از جمله رزا لوکزامبورگ، اندیشهکنان به مبارزهی عملی خویش تداوم میبخشند. ناگفته پیداست که اگر نسبی بودن وجود و برآیند هر وجودی را از زایش تا زوال بپذیریم، نه تنها نیازی به بزرگنمایی کجرفتاریها نداریم، بلکه وقت آن را نیز نداریم که به آنها بپردازیم، افزون بر اینکه ارج نهادن نسبی به هر پدیدهی درستی، به ویژه جنبشهای اجتماعی وظیفهی طبیعی مبارزان و کنشگران اجتماعی است، دیدن و استفادهی بهینه از جنبههای مثبت یک تحرک اجتماعی ساده تا خیزشی که منجر به انقلاب شود، امری بدیهی است، اما نمیتوان نکتههای منفی آن را به بوتهی فراموشی سپرد، بلکه برای رشد و پیشرفت واقعی، باید صادقانه و حتا بیرحمانه، نکات اشتباه را نیز به تیغ نقد سپرد تا مسیر مبارزهی اجتماعی شفاف و پرتوان شود و با واقعیتهای موجود خوانایی داشته باشد.
پیرو آمار سازمان خوار و بار و بهداشت سازمان ملل، هماکنون بیش از 3 میلیارد انسان با درآمد حدود روزی 2,5 دلار زندگی اسفباری میکنند و بیش از 500 میلیون نفر در فقر و گرسنگی مطلق بسر میبرند! نابرابری امکانات، حتا دامن کشورهای رفاه اروپا را نیز گرفته است! اختلاف طبقاتی در جایجای جهان، به ویژه در کشورهای فقیر بیداد میکند! هر 3 ثانیه یک کودک از فقر و گرسنگی طعمهی مرگ میشود! و هزاران آسیب اجتماعی، گریبان جهان و جهانیان را گرفته است که اگر با چشم باز به واقعیتهای موجود بنگریم، شعار "سوسیالیسم یا بربریت" رزا لوکزامبورگ را بیشتر درک خواهیم کرد و با انگیزهای صدچندان به تجربهها و نکتههای مثبت خیزشهای اجتماعی گذشتگان تکیه خواهیم کرد و به موازات آن، از نقد نکتههای منفی آنها هراسی به خود راه نخواهیم داد!
یاد رزا لوگزامبورگ همواره گرامی باد و مبارزهی فروشندگان نیروی کار و کنشگران اجتماعی از پرو تا فرانسه، از بلژیک تا بنگلادش، از ایران تا اسپانیا، از برزیل تا پرتغال، از روسیه تا چین، از ایرلند تا افغانستان، از تونس تا یونان و از آفریقا تا آسیای جنوب شرقی و جایجای این جهان وارونه و استثمارزده پوینده و پاینده باد!
ساسان دانش
19 - ژانویه 2019
29 -دی ماه 1397
*********
!واژهها را فراخواندم تا زلزله را با گذشت بیش ار یک سال بیان کنم
واژهها هر یک در گوشهای رنجور نشسته و در پراکندگی زانو بغل کرده، اعتنایی نکردند
:دوباره با مهربانی صدایشان کردم، واژهها یکصدا گفتند
"!تصویر، گویاتر از ما روزگار تلخ زلزله زدگان را بیان میکند"
دیگر صدایشان نکردم، هماینک در تماشای تصویر گم شدهام تا در ژرفای رنج
!.....انسان، زندگی را معنایی دوباره کنم
ساسان دانش
پانزدهم ژانویه 2019
25 بیست و پنجم دی ماه 1397
*****
روز شنبه 12 ژانویه 2019، شهر برلین در آلمان، چهرهای دیگر گرفت؛ هزاران کارگر و کمونیست از این سوی و آن سوی جهان به شهر برلین رفتند و با راهپیمایی بزرگ و با شکوه خویش، ترور رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکشنت را محکوم کردند
صد سال از ترور شوم آنها گذشت، اما نظام سرمایهداری جهانی، هنوز به ترور فیزیکی و یا حذف مبارزان کمونیست در همهی عرصهها ادامه میدهد
جالب است بدانیم که برگزاری راهپیمایی با شکوه در برلین با اعلام پشتیبانی از جلیقهزردها در فرانسه آغاز شد، آنگاه به سرکوب کارگران جهان در بیشتر کشورها، توسط حکومتها و نمایندگان سرمایه اشاره شد و راهپیمایان نظام سرمایه در جهان را محکوم کردند و سپس به گرامیداشت رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکشنت پرداختند و ترور و حذف مبارزان کمونیست به شکلهای مختلف محکوم گردید
کارگران و کمونییتها برای سوگواری بر سر مزار مبارزان خویش گردهم نیامده بودند، بلکه صدمین سالروز ترور دو مبارز کمونیست راستین که جنبش کارگری را چندین گام به پیش برده بودند، بهانهای شد تا کارگران و کمونیستها گردهم آیند و نخست، نسبت به مسائل مبرم روز واکنش نشان دهند و به پشتیبانی از مخالفان نظام سرمایه در جایجای جهان بپردازند و برای هزارمین بار، ترور و سرکوب و حذف مبارزان را در سراسر جهان محکوم کنند
ساسان دانش
چهاردهم ژانویه 2019
بیست و چهارم دی ماه 1397
**************
!آهنگ اعتراض جلیقهزردها پرتپشتر شد
نهمین هفتهی تظاهرات "جنبش جلیقهزردها" در روز شنبه 12 ژانویه، شگفتی آفرید و بیش از 84000 معترض، خیابانهای شهرهای مهم فرانسه را تسخیر کردند. شهرهای پاریس، بوردو، مارسی، تولوز، استراسبورگ و بورژ، خشم تظاهرات جلیقهزردها را تجربه کردند! جلیقهزردها، خواستار استعفای مکرون، رئیس جمهور فرانسه و برگزاری "رفراندم ابتکار شهروندی" در ماه می 2019 هستند. پیرو گزارشهای شبکههای خبری جلیقهزردها تعداد تظاهرکنندگان نسبت به دو هفته پیش، افزایش چشمگیری داشته است و حضور بیشمار جلیقهزردها، رسانههای دولتی را حتا ناچار کرد که خبر افزایش تظاهرکنندگان را پنهان نکنند
دولت، بیش از 80 هزار پلیس ضد شورش در سراسر کشور برای سرکوب جلیقهزردها، به حالت آمادهباش درآورده بود. هرچند تظاهرکنندگان به تظاهرات مسالمتآمیز پرداختند، اما در برخی مناطق، پلیس با پرتاب گاز اشکآور به تحریک معترضان پرداخت، اما واکنش جلیقهزردها به دور از احساسات و بدون آنکه با پلیس مقابله کنند، بر شعارها و خواست خود تاکید کردند. این واکنش هوشمندانه، موجب شد که تعداد بیشتری از مردم فرانسه به جلیقهزردها بپیوندند. با این حال، پیرو آمار رسمی پلیس، 244 نفر از جلیقهزردها در سراسر فرانسه بازداشت شدند که تا نیمه شب، 43 نفر از آنها آزاد شدند و 201 نفر هنوز در پاسگاههای پلیس زندانی هستند که پیرو قوانین فرانسه تا پیش از طلوع آفتاب، همگی باید آزاد شوند! وگرنه جلیقهزردها، دولت و پاسگاههای پلیس را زیر و رو خواهند کرد
ساسان دانش
****************
موج مهاجرت فرودستان از ال سالوادور، مکزیک و بقیهی کشورهای آمریکای مرکزی به سوی ایالات متحدهی آمریکا ادامه دارد
رسانهها میگویند، شکست پیاپی مذاکرههای رئیس جمهوری آمریکا و رهبران حزب دمکرات بر سر بودجهی پیشنهادی کاخ سفید برای ساخت دیوار مرزی بین مکزیک و آمریکا، ادامهی سیاستهای بربریت و وحشیانهی ترامپ را به بنبست کشانده است
در حالیکه یک فاجعهی انسانی در مرز مکزیک و آمریکا در حال پدیدار شدن است و قربانیان آن، کارگران، بیکاران، تهیدستان، به ویژه زنان و کودکان آمریکای مرکزی هستند
به گزارش شبکه دیاِنتیوی، مسئولان مرزی مکزیک، اعلام کردند که بقایای اجساد سوخته شدهی 21 نفر را در "تامولیپا" (Tamaulipas) واقع در مرز مکزیک و آمریکا در هفتهی گذشته پیدا کردند. برپایهی اخبار این شبکه، اجساد به آتش کشیده شدهی این افراد در نزدیکی منطقهای به نام "خوروی" پیدا شده است
در واکنش به این فاجعهی انسانی و سیاستهای کنونی کاخ سفید، رسانهها و اهالی سیاست، ترامپ را دیوانه، فاشیست، عقدهای، احمق، وحشی، .... و یا نامتعادل از نظر روانی مینامند؟! در حالیکه این صفتها و دهها صفت بدتر از این مربوط به ماهیت سرمایه است که در رفتار و منش هر کدام از رئیس جمهورها و رهبران کشورها به شکلهای مختلف جلوه مییابند
باید گفت که رسانهها، اخباری را به جهانیان ارائه میدهند که باید بشنویم، چراکه همسو با سیاستهای کلان نظام سرمایهداری هستند و سازمانها و احزاب بیرمق، به خاطر نداشتن تشکلی پویا، به ریشههای این همه فجایع و آسیبها نمیپردازند! رسانهها، آنچنان دربارهی چالش جمهوریخواهان و دمکراتها تیتر میزنند که گویا موضوع تأمین بودجه برای ساختن دیوار، مهمترین چالش در رهیافت مشکل مهاجرت است
امروزه روز، همگان میدانند که هم دمکراتها و هم جمهوریخواهان، نمایندگان و رقبای همدیگرند و تلاش آنها سود بیشتر رساندن به سرمایه است. در نتیجه، فروشندگان نیروی کار در جهان، فریب دعواهای آنها را نمیخورند! چالش واقعی آنها برای دستیابی به کاخ سفید و تکیه بر قدرت است و اگر اختلاف سلیقهای در مورد مقولهی مهاجرت بین آنها وجود دارد، هیچ اختلافی در مورد مهاجران ندارند؛ دشمن واقعی کارگران و بیکاران و فرودستان و زنان و کودکان در جهان، نظام سرمایهداری جهانی است
ترامپ و مکرون و خامنهای، فقط نمایندگان بیشرم کنونی سرمایه در آمریکا و فرانسه و ایران هستند؛ تخالف فروشندگان نیروی کار در جهان با فرد و نمایندگان جنایتکار سرمایه نیست، بلکه تخالف آنها با نظام فاسد و چپاولگر سرمایهداری جهانی است
ساسان دانش
بیست و دوم ژانویه 2019
دوازدهم دی ماه 1397
******************
کودکان، سرمایهی انسانی جوامع بشری در درازنای تاریخ بودهاند و هستند و خواهند بود. در ایران اما، زیر ستم و روابط استثماری حاکم در جمهوری اسلامی، کودکانی که باید پشت نیمکتهای مدرسه باشند، در خیابانها کار میکنند یا به گفتهی خودشان ناچارند کار کنند تا کمک خرجی خانواده باشند
آوازخوانی بسیار زیبای دو خواهر، دو کودک و یا دو انسان شریف در خیابانهای محلهی نازیآباد تهران، از یک سو و از سوی دیگر استعدادهای نهفته در صدای آنها که در حال نابود شدن است، از سویی دیگر ابراز احساس رهگذران را با چشم میبینیم و از سوی دگر اشکهایی که شوری آن دهانمان را گس و اندرونمان را رنجور میکند! همه و همهی اینها دلیلی است که یکصدا به کارکودکان اعتراض کنیم و یک "نه" بزرگ به کار کودکان بگوییم، باید گفت و باز گفت و گفت تا موضوع کار کودکان در جامعه، به موضوعی اجتماعی بدل شود
!جای کودکان در مدرسه است، نه در خیابان
ساسان دانش
*********************
!معلمان، از پای نخواهند نشست
امروز، چهارشنبه 19 دی ماه 1397، معلمان اصفهان گردهم آمدند و میدان انقلاب شهر اصفهان را تسخیر کردند تا به شرایط ناگوار آموزش در کشور و شرایط ناهمگون زندگی معلمان و دانشآموزان اعتراض کنند. تا روزی که ستم و ستمگری جمهوری اسلامی برپایهی تداوم استثمار، کشور ایران را به نابودی میکشانند، معلمان از پای نخواهند نشست! چراکه معلمان به نیکی میدانند گرانی، فقر، به ویژه کالایی شدن آموزش در ایران، منجر به گسست اجتماعی میشود و از سوی دیگر میدانند که سردمداران نظام جمهوری اسلامی برای همگام شدن با تعرفههای بینالمللی و پذیرش مناسبات نظام جهانی، آموزش را در سراسر کشور کالایی کردهاند و در راستای همگرایی با سرمایهی جهانی، دست در دست قدرتهای بزرگ، تار و پود جامعهی ایران را برای رسیدن به منافع خویش، از هم دریدهاند. افزایش کودکان کار و خیابان و پایین آمدن میانگین سنی تنفروشی به سیزده سال، برآیند شراکت جمهوری اسلامی و قدرتهای بزرگ جهان است، برای آنها فقط و فقط سود بیشتر مهم است. دستیابی و تاراج منابع طبیعی و انسانی ایران، پس از انقلاب 1357، توسط جمهوری اسلامی آغاز و پس از پایان جنگ ایران و عراق شتاب بیشتری گرفته است و این چپاول وحشتناک، هرگز متحقق نمیشد مگر همسانی و همگرایی سردمداران داخلی و خارجی
اگر کارگران، با شیوهی زندگی خود، این روند را حس میکنند و برای بهبود زندگی معیشتی خویش، به اعتراضگری و اعتصاب میپردازند، معلمان اما فرآیند این مکانیسم را میشناسند و پیگیر و مصمم به اعتراض خویش تداوم میبخشند.
معلمان شجاع، برای منافع پایدار جامعه و نجات آموزش و پرورش از بند کالایی شدن، در برابر فساد حکومتی، آگاهانه اعتراض و ایستادگی میکنند؛ نخستین مخالفان معلمان، نظام جمهوری اسلامی است که برای تداوم رابطه با نظام جهانی، اعتراض کارگران و زنان و معلمان را سرکوب عریان میکند! بیهوده نیست که محمد حبیبیها را بازداشت و در زندانهای مخوف خود شکنجه میکنند، اما مخالفان پنهان معترضانی چون کارگران و زنان و معلمان و...، کسانی هستند که هنوز به جمهوری اسلامی توهم دارند و با سکوت خویش به چرخ پنجم سرکوب معترضان تبدیل شدهاند و در راستای اهداف نظام سرمایه در جهان به جمهوری اسلامی یاری میرسانند.
ساسان دانش
نهم ژانویه 2019
نوزدهم دی ماه 1397
***************
فاصلهی یک شیشه و شکافی ژرف؛
اینجا فاصله، فقط یک شیشهی ماشین است، اما دو انسان با دو جهان را به نمایش میگذارد
یکی معنای سرما را نمیفهمد و آن دیگری معنای گرما را! یکی با پوست و گوشت و استخوان سرما را حس میکند و دیگری از زیباییهای برف در طبیعت سرمای زمستان الهام میگیرد و لذت میبرد! یکی تمام شب را در گرمای دلنشین، سر به بالین گذاشته است و صبح با ناز بیدار میشود و دیگری نه درکی از ناز دارد و نه از بالین گرم و نرم! یکی با دست و روی سیاه در خیابان کار میکند تا لقمه نانی به کف آرد، دیگری حتا با او دست نمیدهد مبادا دستانش اندکی سیاه شود
این شیشهی ماشین چیست که دو جهان متفاوت برای کودکان کار و انسانها آفریده است؟
فاصله، فقط تفاوت نقطهها در کمیت مکان نیست، بلکه تفاوت کیفیت در محتوای زندگی اجتماعی انسان است، یکمی تعریف فاصله در هندسه و دومی تعریف فاصله در علوم اجتماعی است! در یکمی فاصله را با خط میتوان پر کرد و در دومی فقط با همبستگی فرودستان جامعه و با مبارزهی اجتماعی پر میشود
ساسان دانش
***************
چهار سال پس از عملیات تروریستی علیه روزنامهی طنز "شارلی ابدو" در 7 ژانوی 2015 که 10 روزنامه نویس و همکاران این روزنامه و 2 محافظ ساختمان نشریه، توسط دو تروریست اسلامگرا کشته شدند، روزنامهی "شارلی ابدو" در شمارهی ویژهی این ماه با انتشار کاریکاتور بالا، هشدار میدهد که جریان "ضدروشنگری" و نیروهای مدافع تاریکاندیشی مذهبی هنوز در فرانسه فعال هستند. یک آخوند و یک کشیش که در صفحهی نخست نشریهی "شارلی ابدو" بر روی شعلهی شمع (نماد روشنایی و روشنگری) فوت میکنند، با تصویر همین روزنامه پس از عملیات تروریستی با شعار "همه بخشیده شدند!" تداوم تاریکاندیشی را در فرانسه نمایش میدهند
***********
کودکان، سرمایهی انسانی جوامع بشری در درازنای تاریخ بودهاند و هستند و خواهند بود. در ایران اما، زیر ستم و روابط استثماری حاکم در جمهوری اسلامی، کودکانی که باید پشت نیمکتهای مدرسه باشند، در خیابانها کار میکنند یا به گفتهی خودشان ناچارند کار کنند تا کمک خرجی خانواده باشند
آوازخوانی بسیار زیبای دو خواهر، دو کودک و یا دو انسان شریف در خیابانهای محلهی نازیآباد تهران، از یک سو و از سوی دیگر استعدادهای نهفته در صدای آنها که در حال نابود شدن است، از سویی دیگر ابراز احساس رهگذران را با چشم میبینیم و از سوی دگر اشکهایی که شوری آن دهانمان را گس و اندرونمان را رنجور میکند! همه و همهی اینها دلیلی است که یکصدا به کارکودکان اعتراض کنیم و یک "نه" بزرگ به کار کودکان بگوییم، باید گفت و باز گفت و گفت تا موضوع کار کودکان در جامعه، به موضوعی اجتماعی بدل شود
!جای کودکان در مدرسه است، نه در خیابان
ساسان دانش
***********
چنین صحنههایی را اگر دیدیم، بگذاریم آن کودک بخوابد، حتما نیاز به خواب دارد که خواب شیرین، او را نشسته در خیابان درربوده است! شاید به خاطر انسانیتی که در اندرون هر آدمی است، دوست نداشته باشیم بیاعتنا از کنار او بگذریم و به بهانهی خریدن چیزی او را بیدار کنیم! میتوان پولی در قوطی او جا گذاشت و رفت
بیاییم او را بیدار نکنیم، اما با نخستین فردی که در جامعه روبرو میشویم در مورد کودکان کار سخن بگوییم، در کوچه و در خیابان، در محل کار و در مدرسه و در هر کجا و هر زمان، شرایط اسفبار کودکان کار را با حرارت بیان کنیم و آنقدر در مورد کودکان کار و کودکان خیابان سخن بگوییم که کار کودکان را به گفتمان جامعه تبدیل کنیم، آنگاه چارهجوییها برای این ناهنجاریها در گفتگوی میان فردی انسانها آشکار خواهد شد و سپس با اجتماعی شدن این آسیب اجتماعی، جامعهی انسانی خواهد فهمید چه باید کرد
بدیهی است که تنها چارهای که بتواند کودکان کار را از بند کار و خیابان رها سازد و آنها را به مدرسه بفرستد، اعتراض به نظام کودکستیز جمهوری اسلامی است! روزی خواهد رسید که چشمانمان این صحنههای دلخراش را نبیند و آن روز، زمانی خواهد بود که اعتراض خویش را سراسری و فریاد جامعه را یکصدا کنیم
ساسان دانش
ششم ژانویه 2019
شانزدهم دی ماه 1397
**********************
!!!واکس بزن دخترک! واکس بزن.....
در کشوری که هر روز و هر شب، از زمینهای نفتخیزش، میلیونها بشکه نفت فوران میکند! در کشوری که خروار خروار منابع طبیعی آن نیازهای مواد اولیهی کارخانههای جهان را تامین میکند! در کشوری که اختلاسهای نجومی حکومتیان، ورقهای رسانههای داخلی و خارجی را سیاه میکند! در کشوری که با یک حساب ساده میتوان فهمید که یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است! در کشوری که توزیع ثروت ناعادلانهترین است! در کشوری که فقر و گرانی و بیکاری در جایجای آن بیداد میکند! در کشوری که حکومتیان با یورش وحشیانه به نیروی کار، روز و شب خود را آذین میبندند تا از تمام امکانات این جهان برخوردار شوند! و و و....
همین کشور اما، کودکان کار دارد! کودکان کارتن خواب دارد! کودکان بازمانده از تحصیل دارد! کودکان گرسنه دارد! کارگران و معلمانش در زندانند! دخترانش برای لقمه نانی در خیابانند! زنان و دانشجویانش با "فریاد" بیشتر آشنایند تا با "زندگی"! و... سرانجام، زندگی و بهداشت روانی آدمیان را، سالیان سال است که حکومتیان ربودهاند...!
کرکرههای پلکها را شاید بتوان پایین کشید و بر خویشتن خویش خیره خیره به تماشا نشست و خود را شاد جلوه داد و از دیدن دیگران به ویژه از دیدن کودکان کار و کودکان خیابان چشم پوشید، اما کودکانی که سحر تا شام در پیرامون شهرهای بزرگ، زبالهها را برای بازیافت جدا میکنند بسیارند! کودکانی که به جای رفتن به مدرسه در کارگاههای کوچک و بزرگ، نیروی کار خود را ناچارند ارزان بفروشند فراوانند! کودکان بیخانمانی که در لابلای کارتن در خیابان میخوابند بیشمارند! بیشک، همهی اینها را به طور روزمره نمیبینیم، اما چه بخواهیم چه نخواهیم، کودکانی که در چهارراهها و خیابانها فال حافظ و گل میفروشند و همهی دختران و پسران دستفروش را هر روز میبینیم! و هزاران هزار صحنههای اینچنینی که سرمای زمستان را در اندرونمان سوزناکتر میکند را نیز میبینیم و دختربچهای را با دو چشم بینایمان میبینیم که در گوشهی خیابان، کفشی بزرگتر از خود را واکس میزند تا قرص نانی به کف آرد!!!
واکس بزن دخترک! واکس بزن.... دستهای کوچک توانای تو را و چشمان حسرتبار تو را و گیسوان زیبا و آشفتهی تو را در خواب حتا میبینم! مژههای کوچک و نازنین تو، آنچنان در قلبم فرو میرود که سوزش آن چشمانم را برای دیدن تو باز نگه میدارد! اما بدان که جامعهشناسان و مبارزان بسیاری، درازا و پهنای تاریخ را درنوردیدند و وارستگانی که محور اندیشهی آنها انسان و پیشرفت جامعه بود، چه جانفشانیها و چه کوششهایی کردند تا دوران تغیر را به جای دوران تفلسف بنشانند به این امید که انسان در هیچ کجای جهان، ابزار نباشد! واکس بزن دخترک! واکس بزن.... اما بدان که تا کنون، به هزاران دلیل، تو معلول علتهای بیشماری بودی که زیادهخواهان و چپاولگران آسوده بخوابند! هماینک اما، آکادمیسینها و روشنفکران نورسیده در پشت کرسیهای دانشگاهها به عنوان مشاوران پنهان نظم موجود از نیویورک تا لندن و از پاریس تا مسکو و حتا از تهران تا کابل آنچنان فلسفههای رنگین میبافند تا تو را علت بنامند! هرچند امروزه روز، رابطهی علت و معلول را وارونه جلوه میدهند و جهانیان را فرامیخوانند که چشمهایمان را ببندیم و تو را نبینیم! اما بدان که هیچ رعدی بدون ابر نمیغرد! واکس بزن دخترم! واکس بزن....!!!
اگر رنگ و روی آسایش و آرامش را حکومتیان، هاشور زدهاند تا به اهداف شوم خود برسند، اما هنوز انسانی زیستن دست یافتنی است، انسانی زیستن معنای اجتماعی دارد و آنچنان با سرنوشت کودکان گره خورده است که خویشتن خویش را فقط نگریستن فریبی بیش نیست! چشمها را بر خویشاوند همنوع خویش بستن و لحظههایی را در آرامش فریبنده به سربردن، شاید بتواند دردها را برای لحظههایی کاهش داد، اما هرگز درمان ریشهای رنجهای انسان به عنوان موجودی اجتماعی نخواهد بود! چراکه هنوز میتوان برای یک زندگی شایسته تلاش کرد، هنوز میتوان برای رهایی انسان و جامعه مبارزه کرد، هنوز میتوان به انسان بودن خویش اعتماد کرد و هنوز میتوان بر خرد جمعی یکدیگر تکیه کرد و فریاد کشید و اعتراض کرد
آری میتوان..... میتوان در برابر این همه آسیبهای اجتماعی که گاهی پیدا و گاهی ناپیدایند ایستادگی کرد و زندگی را که حق طبیعی انسان است، دستکم به کودکان بازگرداند. آنگاه روابط اجتماعی نوینی با تکیه بر هماندیشی و همیاری جامعه بر پایهی عشقی ژرف میان انسانها پدید خواهد آمد و شادی و امنیت پایدار، ارمغان جهانیان خواهد شد؛ کودکان با بوی خوش رهایی سر به بالین خواهند گذاشت و سرخوش و سرشار با برآمدن خورشید، بیدار خواهند شد تا رشدیابندگی خود را در رشدیافتگی جامعه دریابند و نه تنها با لبهایشان، بلکه با چشمانشان به زندگی لبخند خواهند زد
ساسان دانش
بیست و هفتم دسامبر 2018
ششم دی ماه 1397
*********************
،پایین آمدن سن ازدواج
آسیبهای جبران ناپذیر آن و وظایف ما؛
آسیبهای ناشی از ازدواج کودکان به اندازهای مهم، اما ویران کننده است که با سخنی از ناظم حکمت آغاز میکنم تا با اعتراض خویش به راهکارهای عملی دست یابیم و امیدواری خود را از دست ندهیم، ناظم حکمت گفته است:
"و ما زمستان دیگرى را سپرى خواهیم کرد، با عصیان بزرگى که درونمان هست و تنها چیزى که گرممان میکند، آتش امیدوارى است."
اما باید گفت که پس از انقلاب 1357، حکومت جمهوری اسلامی برای ثبات سیاسی خویش و ماندگاری در قدرت، افزون بر انواع سرکوبها، به ترفندهایی روی آورد که بتواند نگرش ایدئولوژیک ضدانسانی خود را اجتماعی کند. یکی از آنها بازی با واژههایی بود که بتواند برخی روابط اجتماعی پذیرفته شده را به عقب براند تا به ثبات اجتماعی خویش نزدیک شود. به طور مثال، با هدفی شوم سن ازدواج را پایین آورد و نام تقلبی پر طمطراق "کودک همسری" را بر روی آن گذاشت و در جامعه ترویج کرد و آنقدر به این موضوع دامن زد تا از گسستگی اجتماعی ایجاد شدهی ناشی از آن، آسیبهای اجتماعی جبران ناپایری را بر جامعه تحمیل کند و از این آشفتگی اجتماعی سواستفاده کند و به آسانی به چپاول و دزدی بپردازد و به موازات آن، اهداف نظامها و قدرتهای جهانی را در ایران متحقق کند.
پایین آوردن سن ازدواج، پاورچین پاورچین آغاز شد و تا جایی پیش رفت که سن ازدواج برای دختران به زیر 10 سال نیز رسیده است و آسیبهای اجتماعی به اندازهای ویران کننده است که برای برچیدن آن، نیاز به برنامهریزی چندین ساله و طرحهای بسیار بسیار کارشناسانه توسط جامعهشناسان باورمند به انسان میسر است! اما میتوان با اعتراضگری و روشنگری در برابر این روش ضدانسانی جمهوری اسلامی که در جهان، "جنایت علیه بشریت" و "کودکآزاری" محسوب میشود، ایستادگی کرد.
در همین چند سال گذشته، آش تا جایی شور شد که اعضای فراکسیون زنان مجلس، لایحهای را تدوین و به مجلس ارائه کردند تا شتاب این آسیب اجتماعی را بکاهند، اما طیبه سیاوشی، عضو این فراکسیون در اوایل همین هفته اعلام کرد که مجلس و کمیسیون حقوقی قضایی مجلس به طرح جلوگیری از ازدواج کودکان رای نداد. به رسمیت شناختن بیشرمانهی ازدواج کودکان توسط جمهوری اسلامی، برخلاف کسانی که سردمداران حکومت را به داشتن افکار ارتجاعی محکوم میکنند نیست، بلکه جمهوری اسلامی، افزون بر نگرش عقبمانده، برای ثبات یافتن اجتماعی خویش هنوز نیاز دارد که با به عقب راندن جایگاه واقعی دختران و زنان و نقش درجه چندمی دادن به آنها، به اهداف شوم خود برسد! چراکه جامعهی ایران، به ویژه دختران و زنان با پویایی خویش برای دست یافتن به جایگاه اجتماعی خویش، نه تنها با حجاب اجباری مبارزه میکنند، بلکه نشان دادهاند که زیر بار مناسبات ستمگرانه و استثمارگرانهی این حکومت نرفتهاند.
لایحهی جلوگیری از ازدواج کودکان با نام مستعار "طرح مخالفت با کودک همسری" در مجلس رای نیاورد، اما همگان میدانند که ریشهی پذیرش ازدواج کودکان نزد خانوادهها، فقر مزمن، گرانی وحشتناک و بیکاری خانمانسوز است. آیا شنیدهآید که یکی از مسئولان و سردمداران این حکومت، حتا مسئولان درجه چندم این حکومت بپذیرد که دخترش را در سن 9 سالگی به عقد مردی سالخورده درآورده باشد؟ به یقین، پاسخ منفی است؛ چراکه با چپاول نیروی کار و دزدی و اختلاسهای کلان، از زندگی بسیار مرفه برخوردارند. در نتیجه، بیاییم فریب ترفندهای شوم این حکومت را نخوریم و آگاهانه در کوچه و خیابان، در محل کار و محله به پایین آمدن سن ازدواج کودکان اعتراض کنیم و جنایت و آزار علیه کودکان را به ویژه ستم عریان بر دختران را افشا کنیم.
ساسان دانش
بیست و ششم دسامبر 2018
پنجم دی ماه 1397
****************
!حجاب اجباری، ابزار سرکوب حکومتی است
چهل سال پیش، پس از استقرار جمهوری اسلامی در ایران، خمینی برای ثبات حکومت، سرکوب آزادیخواهان و مخالفان نظم سرمایه را در دستور کار خویش قرار داد. سرکوب پنهان و آشکار در همهی عرصهها به دستور خمینی آغاز شد، نخستین سرکوب با یورش به زنان و قانونی کردن حجاب اجباری، چهرهی کریه خمینی و نگرش او را نمایان ساخت. حاکمیت جمهوری اسلامی برای قانونی کردن حجاب اجباری، پشت اعتقاد مذهبی پنهان شد و جامعه را فریب داد! در نتیجه، مبارزهی هزاران هزار زن و مرد آزادهای که روز 17 اسفند به مناسبت روز جهانی زن، درست 25 روز پس از انقلاب، فریاد کشیدند و به حجاب اجباری اعتراض کردند، به جایی نرسید
روشنفکران مبهوت، فریب خوردند و با این توجیه که به اعتقاد مذهبی باید احترام گذاشت، به قانونی کردن حجاب اجباری تن دادند و از خمینی و جمهوری اسلامی پیروی کردند! سازمانها و احزاب به اصطلاح چپ نیز فریب خوردند و با شعار دروغین خمینی مبنی بر ضدامپریالیست بودن، آنچنان مست شدند که نه تنها چشمهایشان را بر سرکوب عریان زنان بستند، بلکه با سکوت خویش با خمینی و جمهوری اسلامی همسو شدند
زنان آزاده اما، از هر فرصتی برای دستیابی به جایگاه واقعی اجتماعی خود استفاده کردند و به مبارزه با نظم موجود پرداختند. خیزش دی ماه 1396، یکی از آن فرصتها بود که دختران خیابان انقلاب با شجاعتی بیمانند با آفرینش روشی نو، روسریها را بر شاخهای چرخاندند و اعتراض به حجاب اجباری را به گفتمان جامعه تبدیل کردند و لرزهی پایههای حکومت با خیزش فرودستان، به ویژه اعتراض دختران خیابان انقلاب، به چشم همگان دیده شد و به گوش جهانیان نیز رسید. به همین دلیل، جمهوری اسلامی برای چندمین بار، سرکوب عریان زنان را در دستور کار خود قرار داد و صدها زن و دختر خیابان انقلاب را بازداشت و روانهی زندانها کرد و در کمتر از یک ماه، تابلوهایی نهدیدآمیز مبنی بر رعایت حجاب، تهیه و در سراسر کشور نصب کرد
مکارم شیرازی، مرجع تقلید مذهبی که یکی از چپاولگران حکومتی است و به سلطان شکر معروف است، هفتهی گذشته در آستانهی سالگرد خیزش بیش از یکصد شهر ایران در دی ماه 1396، گفته است
"مسئولان، حجاب را به عنوان مسئلهای امنیتی اجتماعی، قضائی و واقعی، مربوط به همه جامعه حساب کنند و خیال نکنند یک دستور شرعی است که به آن عمل نمیشود
کنشگران اجتماعی و مبارزانی که به معنای واقعی به "تغییر ساختاری" جامعه باور دارند، چهل سال است که گفتند و نوشتند: "قانونی کردن حجاب اجباری، ابزار سرکوب جمهوری اسلامی است." هرچند هزینههای سنگین آن را نیز پرداختند اما هماینک، جنبش رهایی زنان از بند انواع ستم و ستمگری، به ویژه رهایی از استثمار نظام سرمایهداری، بیشتر از هر دوره پیشروی کرده است، سردمداران حکومتی نیز از پشت خاکریز اعتقاد مذهبی و دستور شرعی بیرون آمدند و آشکارا اعلام میکنند که حجاب اجباری مسئلهای امنیتی اجتماعی است و مسئولان اجرایی کشور را به سرکوب زنان فرامیخوانند
هرچند چهل سال طول کشید تا همسویان با حکومت در لباس چپ و پیروان حکومت با عنوان روشنفکر بفهمند که قانونی کردن حجاب اجباری در نظام جمهوری اسلامی، ابزار سرکوب است نه دستور شرعی! اما حقانیت زنان و مردانی که علیه حجاب اجباری مبارزه میکردند این بار آنچنان ثابت شد که نه تنها حاکمان زنستیز نمیتوانند خود را پشت اعتقاد مذهبی پنهان کنند، بلکه چپهای دروغین و روشنفکران نیز نخواهند توانست از کنار مبارزه با حجاب اجباری و یکی از مهمترین مبارزه با ابزار سرکوب حکومت، بیاعتنا بگذرند.
رهایی هر جامعهای در گرو رهایی زنان آن جامعه میسر است و امروزه روز، کنشگران اجتماعی میتوانند با درهم شکستن ابزار سرکوب حکومتی، پیشروی جنبش زنان و دیگر جنبشهای اجتماعی را در بستر جامعه نهادینه کنند و همبستگی نیروهای اجتماعی میتواند به سراسری شدن اعتراضها یاری رساند و حاکمیت چپاولگران را واژگون کنند
ساسان دانش
چهارم ژانویه 20194
چهاردهم دی ماه 1397
******************
هجدهم دسامبر، روز جهانی مهاجرت؛
هر نوزادی در هر کجای این کرهی خاکی چشم بر جهان میگشاید، حق دارد زندگی کند و حضور هیچ انسانی در جهان غیرقانونی نیست
در این جهان وارونه، روزانه هزاران هزار انسان در پی زندگی بهتر، مهاجرت میکنند و هزاران هزار انسان از سلطهگری و استبدادگری حکومتها به ستوه آمده و به ناچار زادگاه خویش را به سوی مقصدی ناپیدا، اما شاید بهتر، ترک میکنند
بیشماری از مهاجران، خود را به امواج دریاها و اقیانوسها و سنگلاخها و دشتها و کوهها و رودها و سرانجام به خطرها میسپرند تا شاید جایی برای زندگی بیابند! صدها اندیشمند که سرمایههای نهفتهی سرزمین خویشند، به دلیل دیکتاتوریها و نداشتن امکان، به جهانی دیگر پناه میبرند و چارهای ندارند دشواریهای زندگی پناهندگی را شکیبایی کنند
روز جهانی مهاجرت را گرامی باید داشت با این امید که به برچیده شدن حکومتهای ضدانسانی به ویژه واژگونی نظام چپاولگر جمهوری اسلامی در ایران یاری رسانیم
تا شرایط زندگی شرافتمندانه برای همهی انسانها و شهروندان جهان تامین گردد
*************
چهرهی آتنا دائمی
بر ساختمان عفو بینالملل در هلند نقش بست؛
همایشی با نام "نوشتن برای حقوق انسانی" در سازمان عفو بینالملل، آغاز به کار کرد. تا کنون، نورپردازیهای چشمنواز و زیبا به خاطر هزینههای بسیار گزاف آن، در اختیار دولتها بوده است که در جشنها و یا برخی مناسبتها که در راستای اهداف حکومتی خوانایی داشته، تخصیص بودجه میشد و به مرحلهی اجرا در میآمد!
همگان میدانند که بودجهی همهی دولتها از دسترنج فروشندگان نیروی کار تامین میشود، اما تصمیمگیری برای هزینه کردن آن، همواره در اختیار دولتها بوده است. نیروی کار و تولید کنندگان ثروت در همهی کشورها، نه تنها هیچ دخالت و مشارکتی در هزینه کردن آن بودجهها نداشتند و ندارند، بلکه نظارت و کنترل نیز در دست آنها نبوده و نیست!
این بار اما، دستاندرکاران و هنرمندان مستقل نورپرداز، همت کردند و توانستند طرح خود را با نورپردازی چهرههای زندانیان سیاسی با هدف پشتیبانی از آزادی بیان و آزادی همهی زندانیان سیاسی در جهان، ساختمان سازمان عفو بینالملل کشور هلند را جلوهای دیگر بخشند. این آفرینش در پی برگزاری همایش "نوشتن برای حقوق انسانی" به اجرا درآمد و برای نخستین بار رسانهها و افکار عمومی جهان را تحت تاثیر قرار داد. چهرهی آتنا دائمی، فعال حقوق کودکان که هماینک در بند دژخیمان جمهوری اسلامی ایران، زندانی سیاسی است در این نورپردازی زیبا و اثرگذار به چشم میخورد - پنجرهی چهارم از راست
این رویداد، پیشروی نیروی کار علیه سرمایه محسوب میشود و شاید گامی بسیار کوچک به نظر برسد، اما با تلاش و پیگیری و پافشاری و آفرینش روشنگریهای اثرگذار و مبارزهی هدفمند، میتوان راهکارهایی یافت که آزادی زندانیان سیاسی را در جهان برجسته کرد و فریاد و دادخواهی آنها را به نظامهای سرمایهداری تحمیل کرد
ساسان دانش
هجدهم دسامبر 2018
بیست وهفتم آذر 1397
*************
حلقههای ناپیوستهی اعتراضها
و ارتباط آن با آسیبهای اجتماعی؛
همگان میدانند که فقر مالی منجر به فقر فرهنگی میشود! بیشک، فقر فرهنگی نیز زیر پوست جامعه لانه میکند و در مدتی نه چندان دیر، تپش قلب جامعه را ناساز و ناهمگون میسازد و تا جایی پیش میرود که انواع مختلف گسیختگیهای اجتماعی بر جامعه و روابط اجتماعی نمایان میشود! حکومتها و دولتها نیز از شرایط ناهمگونی که خودشان به وجود آوردهاند، بیشترین سود را در جهت منافع خودشان و ماندگاری در قدرت استفاده میکنند.؛ چراکه با بزرگنمایی فقر فرهنگی به ریشهها و فقر مالی نمیپردازند!
افزایش مرگ نوزادان، آسیبی ژرف بر قلب جامعه فرود میآورد و مرگ هزاران نوزاد، قلب هر انسانی را میفشارد! فقر و تهیدستی مزمن، توسط حکومت جمهوری اسلامی، گسترش یافته و در حال افزایش است. افسردگی پنهان در جامعه و روابط اجتماعی نهادینه شده است و گسیختگی عاطفی در سراسر کشور ایران بیداد میکند! پیرو اسناد رسمی وزارت بهداشت، آمار مرگ نوزادان هنگام تولد در دههی گذشته افزایش یافته است و در استانهای سیستان و بلوچستان، هرمزگان، کرمانشاه و کرمان، بسیار بسیار بیشتر است.
فقر و بیکاری و گرانی، دلیل اصلی و ریشهای و پایین بودن سطح سواد و ناتوانی و ناآگاهی از مراقبتهای دوران بارداری، دلایل دیگری هستند که موجب میشوند نوزادان بسیاری هنگامی که باید چشم بر جهان بگشایند و در آغوش گرم و مهربان مادر زندگی را تجربه کنند، به آغوش مرگ نحس رانده میشوند!!!
به یقین، افزایش مرگ نوزادان، مانعی بزرگ برای توسعهی انسانی و برقراری روابط سالم اجتماعی است و مسئولیت مستقیم آن با حکومتی است که به فقر، به بیکاری، به گرانی، به تبعیض و به دهها ناهنجاریهای اجتماعی دامن میزند تا به آسانی بتواند به چپاول و رانتخواری بپردازد تا منافع خودشان تامین گردد.
حلقههای ناپیوستهی اعتراضها در سراسر کشور موجب شده است که جامعه اندکی نفس بکشد و امیدها و امیدواریها در اندرون عناصر اجتماعی، به ویژه فروشندگان نیروی کار آشیانهای نو بسازد. اعتصاب و مبارزهی جانانهی کارگران فقط برای حقوق معوقه نیست، کنش شجاعانهی اعتراض زنان و دختران خیابان انقلاب فقط برای به دورانداختن روسریهای اجباری نیست، واکنش و فریاد بازنشستگان دوراندیش فقط برای چپاول صندوق بازنشستگی توسط رانتخواران حکومتی نیست، معلمان ژرفاندیش نیز فقط برای افزایش حقوق نیست که مدرسهها را به اعتصاب میکشانند! همهی اینها حلقههای ناپیوستهی مبارزهای است که به پوسیدگی حاکمیت سرمایه توسط نظام جمهوری اسلامی ایران، پی بردهاند و پیوستگی این اعتراضها برای سراسری شدن مبارزه یاری خواهد رساند تا جامعه نفسی عمیقتر بکشد و گام بردارد تا ساختار کنونی را در همهی عرصهها به ویژه نظم موجود را دگرگون کند.
بدیهی است که اگر جامعه، سکوت پیشه کند و به نظام سراسر فاسد و چپاولگر اعتراض نکند، دستاندرکاران جمهوری اسلامی ایران از سیاستهای کلان گرفته تا کوچکترین تصمیمهای حکومتی، به گسترش فقر و به عقب نگه داشتن سواد سلامت، ادامه خواهند داد و همهی کشور را به نابودی خواهند کشاند! طبیعی است، هر انسانی که احساس مسئولیت اجتماعی میکند، با اعتراض هدفمند خویش تلاش کند و با پشتیبانی عملی خویش با فقر و گرانی و بیکاری که ریشههای واقعی آسیبهای اجتماعی هستند مبارزه کند؛ به یقین در بستری از مناسبات اجتماعی رشدیابنده و رو به توسعه، مرگ نوزادان نیز کاهش خواهد یافت؛ کودکان کار به مدارس باز خواهند گشت و کودکان کارتن خواب سقفی برای گذران زندگی خواهند داشت، نیروی اثرگذار نیمی از جمعیت، یعنی زنان نیز آزاد خواهد شد و تولید ثروت توسط فروشندگان کار در جهت پیشرفت خواهد چرخید. در نتیجه، گام برداریم و به موازات اعتراض به انواع رنگارنگ آسیبهای اجتماعی با پشتیبانی عملی، به پیوستگی این اعتراضها یاری رسانیم.
ساسان دانش
17 دسامبر 2018
26 آذر 1397
**************
رویای داشتن یک توپ ساده برای کودکان
آیا آرزوی بزرگی است؟
چهل سال فقر، چهل سال تبعیض، چهل سال نابرابری، چهل سال بیحقوقی، چهل سال ستمگری، چهل سال شکنجه و اعدام، چهل سال گرانی، چهل سال ستم بر زنان، چهل سال ستم بر زنان و مردان آزاده، چهل سال ستم بر فروشندگان نیروی کار، چهل سال ستم دوچندان بر کودکان و چهل سال چپاول منابع طبیعی و انسانی، توسط جمهوری اسلامی ایران که هر صدایی را سرکوب عریان میکند و زندگی پر رنگ و لعاب و اشرافی خود را بیشرمانه، سهم خود از سفرهی انقلاب میخوانند
سهم کودکان برای بازی، آیا قوطی پلاستیک آب است؟ سهم کودکان، آیا خوابیدن در خیابانهای سرد است! سهم کودکان، آیا کار در آلودگیهای زبالهها و کورهپزخانههای این سرزمین است؟ سهم کودکان، آیا گلفروشی و دست فروشی در چهارراههاست؟... نیمکتهای مدرسههای سراسر ایران حتا از دوری کودکان اندوهگین و فرسوده و رنجورند
آری اینجا ایران است! ایران پس از خمینی اینگونه است! اینجا شهرها و روستاهای سیستان و بلوچستان است! اینجا فقط گوشهای کوچک از ایران است که زیر چکمههای سرمایه در حال نابود شدن است! گستردگی فقر موجب شده است که کودکان از داشتن حتا یک توپ ساده محروم باشند!
بیاییم به فردایی باور داشته باشیم که کودکان، حق بازی کردن و رفتن به مدرسه داشته باشند! به فردایی زیبا باور داشته باشیم که با تلاش دوبارهی زنان و مردان، روابط شایستهی اجتماعی را برپا کنیم! به فردایی که.... پس از شب و شبهای تیره و تار با همبستگی و عشق خواهد آمد
ساسان دانش
چهاردهم دسامبر 2018
بیست و سوم آذر 1397
^^^^^^^^^^^^^^^
********************
به بهانهی روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان؛
در آستانهی روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، نخستین اسکناس عمودی با تصویر یک زن رنگین پوست وارد چرخهی مالی دلار کشور کانادا شد. پس از دو سال بحث و کشمکشهای فراوان در سیستم اداری و بانکی کشور کانادا تصویر "ویولا دزموند" که قربانی تبعیض شده بود، سرانجام بر روی اسکناسهای 10 دلاری رایج در کشور کانادا در نوامبر 2018 نقش بست.
"ویولا دزموند"، زن آزادمنش رنگین پوستی بود که به خاطر نشستن بر روی صندلیهای مخصوص سفید پوستان در سالن تئاتر در سال 1946 شهرت یافت که پیرو آن بازداشت شد! اما روند دادرسی و دادگاه و دفاع جانانهی "ویولا دزموند" از جایگاه زنان در جامعهی کانادا، منجر به پیروزی وی شد و این پیروزی، تاثیر بسزایی در نگرش اهالی کانادا نسبت به حقوق زنان گذاشت. هرچند 72 سال طول کشید تا جامعهی کانادا، به ویژه ساختار اقتصادی اجتماعی و سیستم اداری و بانکی کانادا کنش او را به رسمیت بشناسد، اما تصویب تصویر او روی اسکناسهای 10 دلاری در آستانهی روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، تحسین برانگیز است، چراکه مبارزهی پیگیر زنان، نظامهای سرمایهداری کلاسیک را حتا به عقبنشینی وادار میکند.
این رخداد، در حالی انجام میگیرد که زنان در ایران، به خاطر پشتیبانی از حقوق کودکان کار و کودکان خیابان، روز و شب خویش را در پشت میلههای مخوف زندانهای جمهوری اسلامی میگذرانند! دختران خیابان انقلاب به خاطر مبارزه علیه حجاب اجباری، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان را به دور از خانواده و جامعه باید در زندان باشند! رفتار خشونتبار مسئولان زندان نیز ادامهی خشونتهای حکومتی در جامعه است. از هاشورهای ستم و ستمگری بیشمار نظام جمهوری اسلامی اگر بگذریم، اما تبعیض و نابرابری حقوق زنان در قانون و دستمزد و سیستم قضایی از یک سو و از سوی دیگر تفکیک جنسیتی، کودک همسری، پوشش اجباری و... خشونتهای نهادینه شدهی آشکار حکومتی است.
پس از خیزش سراسری دی ماه 1396، زنان ایران خیز برداشتهاند تا با ستمگری و ستمپذیری مبارزهای جانانه کنند. افزون براینکه، زنان کشور ایران شکوفاتر از پیش با شجاعتی بیمانند در برابر خشونتهای جمهوری اسلامی ایستادگی میکنند، آوازهی دختران خیابان انقلاب، جهانی شده است و ورقهای رسانههای بینالمللی پر از اخبار جنبش زنان ایران است. هراس و وحشت حکومتیان نیز موجب شد که با دستپاچگی به بازداشت آزادیخواهان و مبارزان اقدام کنند. در نتیجه، تنها راه پیروزی زنان، همبستگی همهی کنشگران اجتماعی با خواست به حق زنان است، از کارگران گرفته تا معلمان، از دانشجویان گرفته تا عناصر مترقی وظیفه و مسئولیت اجتماعی دارند تا با مبارزات زنان به ویژه علیه حجاب اجباری و ترویج آزادی پوشش همصدا شوند.
زنان در اوج شادی یا در اوج اندوه و غم، این توانایی را دارند که تفکر کنند و فرآیند آن اندیشهی تنیده بر شادی یا غم، لبخندی است که به جهان هدیه میکنند، مهم نیست که آن لبخندها و تبسمها تلخ باشد یا شیرین! مهم این است که لبخند زنان سرشار از زندگی است. به همین خاطر، آینده را میتوان دید، آینده نمیتواند بیرمقتر از اکنون باشد، چراکه صدای اعتراض کارگران، کارخانهها را و صدای زنان، کف خیابانها را پرطنین کرده است، طنینی گوشنواز و دلانگیز و آوایی پرشور و پرطراوت که بوی رهایی میدهد. سیمون دوبوار گفته است: "زیرکانهترین راه برای تسلط بر هر جامعهای، تحقیر و محدود کردن زنان آن جامعه است. زیرا زنان اسیر، هرگز نخواهند توانست انسانهایی آگاه و آزادیخواه پرورش دهند."
در نتیجه، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، چهارم آذر ماه برابر با 25 نوامبر را گرامی میداریم و به موازات آن، ارادهمند و توانمند با خشونت علیه زنان در همهی عرصهها بیش از پیش گام برمیداریم.
ساسان دانش
24 نوامبر 2018
سوم آذر ماه 1397
**********************
اعتراض کارگران نیشکر هفتتپه و تسخیر خیابانهای شهر شوش
تا کنون سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و کارگران فولاد اهواز از خواستهای کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه پشتیبانی کردهاند، اما مبارزهی متحد کارگران هفتتپه، نیاز به پشتیبانی از سوی کارگران، معلمان و فرودستان سراسر کشور دارد تا کارگران هفتتپه خواست خود را ارتقا دهند.
امروز پنجشنبه 24 آبان ماه 1397، کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه به همراه خانوادههای خویش برای سومین روز پشت سرهم در مقابل فرمانداری شهر شوش تجمع کردند. کارگران هفتتپه امروز نیز در خیابانهای شهر شوش راهپیمایی کردند. یازده روز است که کارگران نیشکر هفت تپه اعتصاب کردهاند و خواهان پرداخت حقوق های معوق خود هستند و همچنین خواستار این هستتد که ادارهی شرکت توسط بخش خصوصی به پایان برسد. هرچند که کارگران میدانند دولت نیز کارفرمای بزرگ استثمارگر است، اما اگر کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه، مدیریت کارخانه و کنترل تولید را خودشان به عهده بگیرند، به پیروزی نزدیک خواهند شد
ساسان دانش
*********
.سخنرانی اثرگذار زن کارگر که در اعتصاب کارگران هفتتپه حضوری فعال دارد
در نهمین روز اعتصاب زنان و مردان کارگر متحد هفتتپه، صدای مجتمع کارخانههای هفتتپه و شهر کوچک شوش، گوش جهانیان را ناچار کرد که واقعیتها و ناهنجاریهای نظام سرمایه را بشنوند و بدانند که کارگران به ویژه زنان، در سایه روشنهای اعتصاب و اعتراضگری، اینگونه آگاه و شکوفا میشوند. فرارویش زنان و کارگران اما، آن روزی نمایان خواهد شد که کارگران، مدیریت تولید و کنترل کارخانه را خودشان در دست گیرند و پیشرفت و پیروزی آنها موجب خواهد شد که فرودستان جامعه گامی بزرگ به سوی اجتماعی شدن "اعتراض" بردارند. زنان و کارگران ایران خیز برداشتهاند تا با تشکلهای مستقل خویش، نمایندگان سرمایه را به عقب برانند، تداوم این اعتصابهای هدفمند و همایشهای پرشور منجر به پیوستن همسرنوشتهایی چون فروشندگان نیروی کار و سرانجام به سراسری شدن تشکلها دامن خواهد زد.
هر روز که میگذرد کارگران، زنان، دانشجویان و همهی کنشگران، مسئولیت اجتماعی خویش را در تشکلیابی و اتحاد نمایان میسازند و تا تحقق پیروزی به مبارزه با نظم موجود ادامه خواهند داد
ساسان دانش
14 نوامبر 2018
23 آبان 1397
***************
*********************
**************
پیشکش به همهی انسانهایی که انسانی زندگی میکنند و چه بیدریغ لبخندی مهرآمیز بر لب دارند
همگان میدانند که خیزش اجتماعی دی ماه سال گذشته در بیش از یکصد شهر کشور، اعتراض به فقر و گرانی و بیکاری و تبعیض در جای جای کشور ایران بود. اعتراضهای دی ماه هرگز فروکش نخواهد کرد، چرا که اعتصابها، کنش دختران خیابان انقلاب و هزاران اعتراض همچنان ادامه دارد، در چنین شرایطی که قدرت خرید به شدت کاهش یافته است و حکومت نیز به دستمزدهای فروشندگان نیروی کار و بازنشستگان هجوم آورده، حتا از کودکان نیز برای ارزان خریدن نیروی کار سواستفادهی وحشتناک میکند، بودجهی نهادهای مذهبی که انگلوار تار و پود جامعه را با بیشرمی و گستاخی میبلعند، اعلام شد. پیرو اخبار مستند، بودجهی سال جاری نهادهای مذهبی:
480 میلیارد تومان، کمیته امداد امام،
118 میلیارد تومان، بنیاد شهید،
134 میلیارد تومان، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم،
430 میلیارد تومان، سازمان تبلیغات اسلامی،
305 میلیارد تومان، جامعهالمصطفی العالمیه،
896 میلیارد تومان، مرکز خدمات حوزههای علمیه،
110 میلیارد تومان، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی،
**********
بد نیست نظر ژان پل سارتر را در مورد دین بخوانیم و بیاموزیم
دین چیست؟
برخى فکر میکنند دین اعتقادات مردم است، در حالیکه اینطور نیست! دین یک صنعت است. صاحبى دارد، به نفع عدهاى است و باعث ثروت مادى و قدرت سیاسى طیف معینى در جامعه میشود و به یک حاکمیت سیاسى و طبقاتى در جامعه خدمت میکند. مذهب، صنعتى است که میلیاردها دلار پول در آن جابجا میشود. هزینهی تبلیغاتش توسط این پولها پرداخت میشود. این پولها را با کلاهبردارى و اخّاذى از جیب مردم بیرون میکشند. این پولها را از طریق دولت از جیب مردم درمیآورند. این یک دستگاه نشر اکاذیب است. دروغ تحویل مردم میدهند. مردم را میترسانند. مردم را در این دنیا از خشونت میترسانند و در آن دنیا از عقوبت. این درست مثل مافیاست!
نهاد مذهبى، چه مسیحیت باشد، چه اسلام چه یهودیت، پیش از اینکه مجموعهاى از باورهاى اجتماعى باشد، یک ساختمان و عمارت بزرگ اجتماعى است که افزون بر مالیات، بودجه میگیرد، حقوق میگیرد و خرج بقای خود و حاکمیت خودش میکند.
دین شراب ناب نیست، اتانول است که مستی میدهد، اما به قیمت کوری جامعه!
ژان پل سارتر
*************
!!!صدای پای فاشیسم در برزیل به واقعیت پیوست
در حالیکه بحران ساختاری نظام سرمایهداری، جهان را فراگرفته است و کاهش دستمزدها در جای جای این کرهی خاکی بیداد میکند و قدرت خرید فرودستان نیز روز به روز کاهش مییابد، نگرشهای فاشیستی به فعالیت موزیانهی خود افزودهاند و در قالب احزاب و تشکلهای راستگرا پا به میدان تسخیر پستهای سیاسی.گذاشتهاند
پراکندگی چپ در جهان به طور کلی از یک سو و از سوی دیگر به خاطر نبود تشکلهای کارگری در کشورها و حتا نبود تشکل بینالمللی مستقل کارگران، موجب شده است که راستهای افراطی به مسئولیتهای قانون گذاری و حتا اجرایی برخی کشورها حمله کنند! در کشورهای فرانسه، هلند، دانمارک و برخی کشورهای اروپایی، راست افراطی تا آنجا پیش رفت که به مرحلهی دوم انتخابات ریاست جمهوری نیز رسید، هماینک اما در کشورهای پیرامونی مثل ایران، ترکیه، افغانستان و برخی کشورهای آسیای جنوب شرقی و خاورمیانه، سالهاست با نگرش فاشیستی، نظام سرمایهداری جهان را نمایندگی میکنند و هیچیک از کشورهای مدعی توسعهی انسانی به مسائل و ناهمگونیهای آن کشورها نمیپردازد، افکار عمومی جهان نیز با افسار رسانههای وابسته به حکومتها کنترل میشود و از اعتراضهای دههی 60 و 70 خبری نیست! نظریهپردازان سرمایه نیز با حملهی وحشیانه به نیروی کار تلاش میکنند تا بحران ساختاری کنونی را کاهش دهند و نظم موجود در راستای منافع نظام سرمایهداری اندکی با تنش اما پیش میرود چرا که سود سرمایهی جهانی را حلقههای زنجیرهی سرمایه در کشورهای پیرامونی و کشورهای درحال توسعه به خوبی تامین میشود
یکی از کشورهای در حال توسعه و تا گریبان بدهکار، کشور برزیل است که در کشاکش مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری، راستهای افراطی با بیش از 55 درصد رای در مرحلهی دوم بر کاندید چپگرای برزیل پیروز شدند! هرچند این خبر، نه تنها برای کارگران آمریکای لاتین، بلکه برای فروشندگان نیروی کار در همه جای جهان ناگوار است، اما بد نیست تا اندکی به نگرش"ژایر بولسونارو"، رئیس جمهور راستگرا و فاشیست بیاندازیم تا بدانیم جهان به کدام سو میرود؟
پیشاپیش بهتر است بدانیم که برخی بانکهای جهانی ازجمله دئوچه بانک که یک بانک معروف آلمانی است، تمام قد از "ژایر بولسونارو" در همهی مراحل مبارزهی انتخاباتی از وی پشتیبانی کرد! دوم اینکه پس از اعلام نتایج انتخابات، "ژایر بولسونارو" در تلویزیون ظاهر شد و با میلیونها برزیلی سخن گفت، نخستین جملهی وی این بود:
"اول از همه میخواهم خدا را شکر کنم. این قول یک حزب یا سخنی از طرف یک شخص نیست. این سوگندی است که در محضر خداوند بیان میشود"
ایشان از یکم ماه ژانویه 2019 به طور رسمی به تخت ریاست جمهوری تکیه خواهد داد، اما "از خدا شاکر بودن" و "سوگند خوردن در محضر خداوند" رفتار همیشگی حکومتهای خودکامه است که یکی از بارزترین آنها جمهوری اسلامی در ایران است و برای زنان و مردان، به ویژه کارگران و فرودستان اینگونه سخن گفتن تازگی ندارد! اما بد نیست با برخی از مواضع بیشرمانه و گستاخانهی "ژایر بولسونارو" رئیس جمهور جدید برزیل آشنا شویم:
1- وی بیان کرده است که طرفداران سرخ برزیل را ترک کنند
2- مواضع زنستیزی او زبانزد همهی اهالی آمریکای لاتین شده است، چونکه در همهی سخنرانیهایش زنان را تحقیر و تمسخر کرده است
3- ایشان به طور شفاف گفته است: "هرگز به زنان و مردان حقوق برابر پرداخت نخواهم کرد."
4- وی رنگینپوستان و دیگر اهالی آمریکای لاتین را در برزیل تحقیر کرده و گفته است: "از رنگینپوستان کاری برنمیآید، حتا به درد تولید مثل هم نمیخورند."
5- او به طور شفاف گفته است که در برابر مخالفان خویش، موافق زندان و شکنجه و تیرباران و اعدام است
6- او در مراسمی در شهر ریودژانیرو در برابر صدها هزار نفر گفت: "بزرگترین ضعف من این است که پس از داشتن چهار پسر، پنجمین فرزندم دختر شد."
7- وی اعلام کرد که از روابط با دیگر کشورهای آمریکای لاتین دست خواهد کشید و روابط مستحکمتری را با کشورهای ایالات متحدهی آمریکا، ایتالیا، آلمان و اسرائیل برقرار خواهد کرد
8- وی قول داده است که سیستم آموزشی و دروس مدارس را تغییر و نظام آموزشی را کالایی خواهد کرد
9- ایشان با افتخار گفته است که قوانین سختگیرانهتری را در مورد سقط جنین به اجرا خواهد گذاشت
10- وی اعلام کرده است که با همجنسگرایی به هر شکل آن مخالف است و ریشهی آنها را در برزیل خواهد سوزاند!
با اندکی توجه به این 10 مورد، میتوان پی برد که این جملهها برای ما چقدر آشناست و حکومت جمهوری اسلامی، همهی این موارد را در کشور ایران در چهل سال گذشته اجرا کرده است. هرچند دقایقی پس از پیروزی "ژایر بولسونارو" نهادهای پشتیبان حقوق بشری بینالمللی به وی انتقاد کردند، اما رشد منفی اقتصاد و رکود بیسابقه در عرصههای صنعت و تجارت و کشاورزی در کل کشور برزیل از یک سو و از سوی دیگر ناکارآمدی چپ موجود در برزیل موجب شد که یک فاشیست راستگرا از صندوقهای رای بیرون بیاید. اما باید یادآوری کرد که از آغاز سال 2019، فرودستان برزیل به ویژه زنان و رنگینپوستان روزگار دشوارتری خواهند داشت و چنانچه چپ به معنای مخالفان راستین نظم موجود در جهان نتوانند به این مشکلات به شکل متشکل و همصدا بپردازند، میتوان ظهور راستگرایان را در دیگر کشورهای آمریکای لاتین و اروپایی نیز از همین امروز پیشبینی کرد
ساسان دانش
بیست و نهم اکتبر 2018
هفتم آبان 1397
*******************************
وقتی سکوت معنادار جامعه و عناصر مسئولیتپذیر، اجتماعی شود و وقتی دم و بازدم خودخواستهی آدمها در بستری از آلودگی و جنایتهای فیزیکی و روانی و تحقیر گسترش یابد، تلاش باید کرد تا این "نفسها" اجتماعی شود. شاید دشوار باشد، اما میتوان با ترویج روابط انسانی در جامعه و شرایطی برای انگیزهی اعتراضگری، راهی برای همبستگی اجتماعی یافت و سکوتها را به فریاد تبدیل کرد.
هرچند که نه تشکلی سراسری در جامعهی ایران وجود دارد و نه رسانهی مستقل! ولی کوشش انسانها برای رهایی از ستم و مبارزه با ستمگری و ستممنشی از چشمها پنهان نخواهد ماند و اگر دست از کوشش و تلاش برداریم چه بسا در وجدان خویش احساس کنیم شریک جرم این همه جنایتهای حکومت جمهوری اسلامی ایران هستیم! البته نه به اندازهی آنها که ادعای انسان بودن میکنند و هر چهار سال یک بار در پای صندوقهای انتخابات جمهوری اسلامی سجده میکنند و به قاتلان و جنایتکاران و چپاولگران خودشان، رای میدهند!
همین پریروز پیرو آمارهای رسمی از سوی جمهوری اسلامی ایران، بیشرمانه اعلام کردهاند که فقط در بلوچستان، 12هزار و 897 کودک، دچار سوء تغذیهی شدید هستند. ببینید چقدر دقیق و بیشرمانه آمار گرسنگی کودکان را فقط در یک منطقه مینویسند! از سوی دیگر همگان از اختلاسهای نجومی و چپاولها و دزدیهای کلان حکومتیان خبر دارند و در رسانهها از حضور بیشتر مسئولان کشور در کربلا برای مراسم اربعین و هزینههای سنگین آن برای دامن زدن به خرافهگرایی در جامعه با خبریم. به این ترتیب، چگونه میتوان این اختلاف طبقاتی دهشتناک را دید و سکوت کرد؟ چگونه میتوان این همه سرکوب عریان را در جامعه دید و سکوت کرد؟ چگونه میتوان زندگی کارگران و بیکاران را دید و سکوت کرد؟ چگونه میتوان معلمها و فعالان پشتیبان حقوقی کودکان را پشت میلههای زندان دید و سکوت کرد؟
از کثافتزادههایی که با افتخار اعلام میکنند حتا لباسهای زیرشان را از لافایت پاریس و رم و لندن باید بخرند تا کودکان کارتن خواب و کودکان کار در خیابانهای سرد شهرهای بزرگ و فقر و گرانی در همه جای ایران، درهای ژرف پر از صخرههای تند و تیز است! چگونه میتوان....!!!
ساسان دانش
بیست و نهم اکتبر 2018
هفتم آبان 1397
*****************
:نامهی آتنا دائمی از زندان اوین
برای مادرم؛
۴سال پیش در همین روز، در صبح سرد ۲۹مهر ۹۳ عازم محل کارم بودم، رفته بودی برایمان نان داغ بخری، دیرم شده بود و بیآنکه ببینمت با پدر از خانه خارج شدیم، هنوز به انتهای کوچه نرسیده بودیم که راهمان را بستند، دستور ایست دادند، بازداشتم کردند، مرا به ماشین دیگری منتقل کردند، با پدر به خانه برگشتند ۱۱نفر، نمیدانستم وقتی به خانه برگردی و با ماموران مواجه شوی چه میشود، بعد از یک ساعت مرا نیز به خانه آوردند، از دیدنت شوکه شدم، از فریادهایت بر سر ماموران شوکه شدم، میگفتی دختر مرا هم ببرید، این همه جوان را بردید به کجا رسیدید؟! اصلا بکشید، دختر مرا هم بکشید، ستار بهشتی و جوانان دیگر را کشتید چه به دست آوردید؟! تهدیدت کردند که تو را هم بازداشت خواهند کرد، یادم هست که گفتی مرا هم ببرید مگر کم مادران را زندانی و عزادار کردید؟!
گمان میکردم که بترسی اما نترسیدی و مرا سرزنش کنی اما نکردی، مرا بوسیدی به زبان خودمان گفتی برو اولین بار است که شب در خانه نخواهی بود، اما من در کنارت هستم تا دیگر هیچ فرزندی را از مادر جدا نکنند... باری از دوشم برداشتی، انگار ۲بال پرواز به من هدیه دادی! رفتم و تو لحظهای تنهایم نگذاشتی، بیشتر از هر زمان دیگر با هم بودیم، همراه، متحد! حکم ۱۴سال که صادر شد، صورتت در دادگاه انقلاب یادم هست که با خنده و تمسخر گفتی ۱۴سال که چیزی نیست ما فکر میکردیم اعدام صادر کنند! میدانستم پشتت لرزید اما خم به ابرو نیاوردی!
بعد از ۱۶ماه به خانه بازگشتم، حالت خوب بود اما میدانستی ماندنی نیستم، بعد از ۹ماه، تهران نبودی، زنگ زدم، مامان آمدن مرا ببرند! گفتی صدایت را پخش کنم تا بشنوند، صدایت پخش میشد، فریاد میزدی که از جان بچههای ما چه میخواهید؟ چه کردند؟ چه خواستهاند؟ روزی خواهد رسید که باید پاسخگوی ما مادران باشید... رفتم، اما برای دو دختر دیگرت هم پرونده تشکیل دادند، حکم دادند، اما تو خندیدی و گفتی بگوییم یک سوییت خانوادگی در زندان به ما بدهند همه خانواده را با هم زندانی کنند!
اعتصاب غذا کردم، نگرانی در چشمانت را فراموش نمیکنم اما حرفهای پر از امیدت ارادهام را قویتر میکرد. دخترانت تبرئه شدند و من ماندم! باز پرونده و باز پرونده! به قرچک بردنم با کتک و فحاشی! فردای آن روز که پنجشنبه بود به خانه زنگ زدم، صدایم را شنیدی و خوشحال شدی و گفتی چه شده پنجشنبه تلفن خیراتی دادهاند؟ خندیدم و گفتم صدای مرا از زندان قرچک میشنوید گفتی باید زنان آن زندان را هم میدیدی! بگذار ببینیم تا کجا میخواهند پیش بروند!
چند روز بعد هر چه تماس گرفتم جواب ندادی، گفتند برای پیگیری کارم به دادسرا رفتهای، هر چه میگذشت نگرانیام بیشتر میشد، بعد از ۷ساعت جواب دادی و گفتی بازداشتت کرده بودند با هانیه! تعریف کردی که کتکتان زدهاند، شوکر برقی... وای که تمام تنم لرزید!
گفتی وقتی حاضر نبودی سوار ماشینشان شوی با شوکر به پاهایت میزدند، گفتی اصلا درد نداشت مامان انگار گزنه زده بودن به پاهام...!
از عصبانیت میلرزیدم ولی تو میخندیدی و میگفتی ما که کم نیاوردیم هر چی خواستیم گفتیم... تلفن هایم را قطع کردند، ملاقات نداشتم، عروسی دختر کوچکت بود، خواهرم هانیه... نگذاشتند به مرخصی و به عروسی بیایم، به ملاقاتم و به قرچک آمدید، هانیه بیقرار بود، اما تو آرامش کردی، به او گفتی گریه نکن بخند باید شاد باشیم تا گمان نکنند میتوانند با این چیزها آتنا را از بین ببرند!یادم هست که به او گفتی به ترانه دختر فریبا کمال آبادی فکر کن که نگذاشتند مادرش به عروسیاش برود! از من خواستی بین زنان همبندم در بند مادران قرچک شیرینی عروسی پخش کنم و جشن به پا کنم! و چه زیبا بود آن شب... به اوین بازگشتم، زانیار و لقمان و رامین را اعدام کردند، اعتصاب غذا کردی و با لباس سراسر مشکی به ملاقاتم آمدی، گریه میکردی، همان روز باز مرا مورد آزار قرار داده بودند اما دست در دست هم برای سه عزیز اعدام شدهمان سرود خواندیم و بعد گفتند محروم از ملاقاتیم...
مادرم میبینی چه حقیرند؟! چه کوته فکرند؟ زانیار مرادی ۹سال مادرش را ندید و اعدام شد... حال تصور میکنند ما به خاطر ملاقات سر خم میکنیم؟! ما درد و رنج مادران را میبینیم و ادامه میدهیم. در تصوری باطلند و گمان میکنند میتوانند با این اعمال کودکانه ما را تنبیه کنند یا صدایمان را قطع کنند یا ما را از کردههایمان پشیمان کنند...! اما نه تنها تنبیه نمیشویم بلکه مصممتر ادامه خواهیم داد... سه هفته است که یکدگر را ندیدهایم اما تو به دیدن مادر رامین و خانواده زانیار و لقمان و شریف در آتش سوختهمان رفتی، به دیدن نرگس و مادر و پدر هما رفتی، تو مرا ندیدی اما درد رنج مادران دیگر را به آغوش گرفتی... مادرم سلام مرا به مادران عزادار ایران برسان و بگو تا زندهام دادخواه خون فرزندانشان خواهم بود....
آتنا دائمی 29 مهر، زندان اوین
********
******
ساسان دانش
"سیاسی - اجتماعی"
@@@@@@@@@@@@@
@@@@@@@@@
@@@@@@
@@@
****
**************************
!واکاوی احکام سنگین بازداشت شدگان روز کارکر
:پیش درآمد
"عاقل را اشارتی کافی است!" نام داستانی تخیلی اثر مولوی است، هرچند سبک سوررئالیسم در آن دوران شناخته شده نبود و تعریف معین و تدوین شدهای نداشت، اما دستاندرکاران سبکهای هنری معتقدند که برخی از تخیلپردازیهای مولوی که گاهی در قالب شعر و گاهی در قالب داستان به رشتهی تحریر درآمده است را میتوان سوررئالیسم نامید؛ جدای از اینکه آیا این نوع نوشتار، در قالب سوررئالیسم جای میگیرد یا نه، موضوع این نوشتار کوتاه نیست، اما گاهی تنیدگی تخیل و واقعیت، به اندازهای مرزهای آن را درمینوردد که به جستارهای خردورزانه نیاز است. پیشاپیش یکی از داستانهای مولوی به نام "عاقل را اشارتی کافی است!" را باهم بخوانیم:
"فردی پس از سالها تلاش، توانست برای خود خانهای بسازد و از خانه قول گرفت تا وقتی زنده است به او وفادار بماند و بر سرش خراب نشود و پیش از هر اتفاقی وی را آگاه کند! چند سالی گذشت شکافی در یکی از دیوارهای خانه پدیدار شد، آن فرد درنگ نکرد و با گچ، آن شکاف را پوشاند. پس از مدتی در دیوار دیگری شکاف دیگری آشکار شد و باز هم، وی شکاف را با گچ پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرار شد تا روزی که ناگهان خانه فرو ریخت! آن فرد، در اوج ناخشنودی رو به آوار خانه کرد و با سرزنش در مورد قولی که از خانه گرفته بود، پرسش کرد! اما آوارهای به جا مانده از خانه با صدایی غمگین پاسخ داد: هر بار تلاش کردم هشدار دهم و تو را با شکافهای روی دیوار آگاه کنم، دهانم را گچ گرفتی و مرا ساکت کردی! نشنیدن و اهمیت ندادن به هشدارها، همین میشود که تو خانه خراب شدی و من ویرانه!"
__________________________________
امروزه روز، شکافهای طبقاتی در جامعهی ایران به اندازهای آشکار است و چهرهای زشت و شوم بر خود گرفته است که دل و دیدهی هر آدمی را میرنجاند، کافی است چشمها را نبندیم تا تبعیضهای دهشتناک اجتماعی، از فقر و بیکاری تا گرانی و دزدیهای کلان حاکمان، از ستم دوچندان بر زنان تا ستم بر کودکان کار و کودکان خیابان و کودکان از تحصیل بازمانده و سرانجام این همه آسیبهای اجتماعی را ببینیم؛ احکام سنگین زندان برای کارگران فعال، زنان، روزنامهنگاران، دانشجویان و همچنین فعالان کارگری، افزون بر اینکه شدت استبداد نظام سرمایه را در جغرافیای ایران به نمایش میگذارد، نشاندهندهی ترس و واهمهی جمهوری اسلامی از تحرکهای اجتماعی و گسترش اعتراضگری است.
از سوی دیگر، عناصر پویای اجتماعی جامعه، سالهاست که در برابر استثمار و استبداد، مبارزه میکنند و چهل سال است که فریاد میکشند و این فریادها و زندانها و شکنجهها و اعدامها، چون شکاف دیوار داستان مولوی، هشداری است که اگر جامعه، واکنشی از خود نشان ندهد، نه تنها تکتک عناصر جامعه توسط حاکمان پلشت جمهوری اسلامی ویران خواهند شد، بلکه مبارزهی جانانهی زنان و مردان، به ویژه فرودستان جامعه، چون آواری سنگین، نسل پیش رو را با مشکلات بیشتر و ژرفتری روبرو خواهد ساخت و سرنوشت فرزندان و کودکان را به ورطهی فقر و بیکاری و نابودی خواهد کشاند.
اگر سخن گفتن خرابههای خانهای در یکی از داستانهای مولوی، پس از سالها مورد بررسی و توجه قرار میگیرد و سبک آن، سوررئالیسم خوانده میشود، یقین داشته باشیم که نسل پسین، بیاعتنایی جامعهی امروز را نسبت به ناهنجاریهای اینک نظام سرمایهداری موجود و بیاعتنایی به چپاولگری سردمداران جمهوری اسلامی را سرزنش خواهند کرد! چرا که اعتراض به این همه آسیبهای اجتماعی، به ویژه شکاف طبقاتی، در چارچوب نظام سرکوبگر جمهوری اسلامی، نه تنها با تشکلیابی و سازماندهی نوین اجتماعی شدنی است، بلکه چشماندازی واقعیتپذیر است
ساسان دانش
هفتم سپتامبر 2019
شانزدهم شهریور 1398
***************
آمار تکاندهندهی سازمان جهانی کار
در مورد کودکان کار در جهان؛
مرکز آمار و اطلاعات سازمان جهانی کار در ژنو، طی گزارشی با استناد به برآوردهای بخش پژوهشی سازمانهای بینالمللی کار اعلام کرد
بیش از 153 میلیون کودک کار در جهان، زیر 17 سال وجود دارند که 73 میلیون نفر آنها در مشاغل پرخطر هستند! پیرو همین گزارش، بیش از 19 میلیون کودک از 73 میلیون کودک در جهان، زیر 12 سال هستند که مشاغل پرخطر دارند! بر پایهی گزارش سازمان جهانی کار، حدود 50 درصد از قربانیان کار کودک بین 5 تا 11 ساله هستند، 28 درصد از قربانیان بین 12 تا 14 سال دارند و 22 درصد بقیه نیز 15 تا 17 ساله هستند. ایران نیز بیش از 3 میلیون کودک کار دارد که نیمی از آنها مشاغل پرخطر دارند
گفتنی است که سازمان جهانی کار، دارای میلیاردها یورو بودجه است که از کشورهای عضو از جمله کشور ایران دریافت میکند، اما شگفتانگیز است که سازمان جهانی کار، پیرو مواد قانونی سازمان ملل مبنی بر ممنوع بودن کار کودکان، هرگز در مورد کار کودکان واکنشی به کشورها نشان نداده، نمیدهد و نخواهد داد! مهمتر از آن، اینکه سازمان جهانی کار هیچگونه ضمانت اجرایی بر قوانین بسیار پرطمطراقی که در اجلاس همه سالهی خود با حضور نمایندگان قلابی کارگران کشورهای عضو تصویب میکند ندارد! در نتیجه، این سازمان هر دو یا سه سال چنین آمارهایی را منتشر میکند تا به سازمانی منفعل متهم نشود و بتواند از بودجههای کلان برخوردار شود، اما واقعیت این است که سازمان جهانی کار، واسطهگر ماهری است که مثل یک دلال، بین حاکمیت کشورها و نظام جهانی برای پیشبرد سیاستهای کلان صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی رایزنی میکند و باید گفت که سازمان جهانی کار، هماینک به عنوان مشاور عالی نظام سرمایهداری جهانی با بودجههای میلیاردی فعالیت میکند، در حالیکه به طور تقلبی خود را مدافع
کارگران جهان معرفی میکند
ساسان دانش
سی و یکم اوت 1396
*******************
G-7: مطلبی در مورد نشست
از: ساسان دانش
اعتراضگری و نشست "جی-هفت" در فرانسه؛
صبح روز شنبه 24 اوت 2019، رهبران هفت کشور صنعتی در جنوب غربی کشور فرانسه در شهر ساحلی بسیار زیبای "بیاریتز" گردهم آمدند تا در نشست سه روزهی خود، موسوم به گروه "جی هفت" شرکت کنند. گروه "جی هفت" برای تعیین سیاستهای کلان اقتصادی جهان و هماهنگ کردن تعرفههای تجاری و مالی با هدف چپاول هدفمند منابع طبیعی و انسانی جهان همه ساله برگزار میشود
یک هفته پیش از آِغاز نشست "جی هفت"، پلیس فرانسه، شهر بیاریتز و ورودیهای آن را در کنترل شدید امنیتی قرار داده بود! با این حال هزاران هزار معترض، به ویژه فرودستان فرانسوی، خیابانهای شهر "بیاریتز" را تسخیر کردند و به سیاستهای قدرت بزرگ جهان اعتراض کردند. معترضان، صبح روز شنبه همزمان با آغاز نشست "جی هفت" بادکنک بزرگی را هوا کردند که از هر سوی شهر دیده میشد و روی آن نوشته شده بود: "نه به جی هفت"
معترضان و مخالفان "جی هفت" پیشبینی کرده بودند که پلیس، راههای ورودی شهر را ببندد، به همین خاطر، 10 روز پیش از آغاز نشست، اندک اندک به عنوان توریست وارد شهر "بیاریتز" شدند، پیرو اخبار خبرگزاریها، تعداد تظاهرکنندگان به بیش از 15 هزار نفر میرسید. طرفداران محیط زیست، کمونیستهای ضدسرمایهداری، گروههای فعال ضد جهانی سازی و برخی از جلیقهزردهای پیگیر، ترکیب تظاهرکنندگان و معترضان را تشکیل میدادند
با اینکه تظاهرکنندگان با در دست داشتن پلاکاردهایی به پایین آمدن قدرت خرید، بیکاری، فقر و نابرابری در جهان، به مشکل پناهندگان، به مسایل محیط زیست، به تبعیض آشکار در جامعهی جهانی اعتراض کردند، اما سران نشست "جی هفت" فقط گزارش بعدازظهر روز سوم خود را مبنی بر تغییر جوی و آب و هوای جهان را علنی کردند و تصمیم کمک مالی 20 میلیون دلاری به کشور برزیل برای مهار آتشسوزی جنگلهای آمازون را رسانهای کردند
در حاشیهی این نشست نیز رخدادهای پیش پا افتادهای رسانهای شد که هیچکدام از آنها ارتباط به زندگی کارگران و زنان و فرودستان جهان نداشت! یکی از آن رخدادها، متلکهای رئیس جمهور راستگرای افراطی برزیل به همسر ماکرون و پاسخهای ماکرون به عنوان رئیس جمهور راستگرای فرانسه بود! بدیهی است که پس از گذشت 19 سال از قرن بیست و یکم، کارگران و فرودستان، به ویژه زنان جهان، فریب این متلکگوییهای احمقانه و پاسخهای ابلهانه را نخواهد خورد. در نتیجه، معترضان و تظاهرکنندگان تا دستیابی به خواستهای به حق خود، به اعتراض خویش ادامه خواهند داد
روز دوشنبه، 26 اوت 2019، نشست "جی هفت" پایان یافت، اما سران هفت کشور صنعتی به کشورهایشان بازگشتند تا سیاستهای کلان اقتصادی که در پشت پردهی "جی هفت" تصمیم گرفتند را اجرا کنند! این چرخهی ناهمگون هر ساله در نشست "جی هفت" رخ میدهد و کیفیت زندگی بیش از 90 درصد جهانیان نیز سال به سال کاهش مییابد، بدیهی است که اعتراض به "جی هفت" در یک شهر و یا در یک کشور کافی نیست، مگر اینکه اعتراض و اعتراضگری، نه تتها به "جی هفت"، بلکه اعتراض به نظم موجود در جهان و در هر کشور، سراسری شود و فرودستان جامعهی جهانی، سیاستهای کلان قدرتهای بزرگ را بتوانند پیشاپیش در کشور خودشان درهم شکنند
ساسان دانش
بیست و هفتم اوت 2019
پنجم شهریور 1398
*******
مبارزهی پیگیر و درخشان زنان در سراسر جهان
و گذری کوتاه بر تلاش و مبارزهی زنان در ایران؛
یکصد و شصت و دو سال پیش در سال 1857 میلادی، روز هشتم مارس، زنان کارگر کارگاههای پارچهبافی، خیابانهای شهر نیویورک در آمریکا را تسخیر کردند و خواهان افزایش دستمزد، کاهش ساعت کار و بهبود شرایط بسیار ناهمگون کار شدند. اما این تظاهرات با حملهی وحشیانهی بازوی مسلح سرمایه توسط پلیس آمریکا روبرو شد که زنان معترض در تظاهرات را سرکوب کردند!
پس از پنجاه سال، مبارزهی زنان کارگر با نظام سرمایه بار دیگر اوج گرفت و زنان برای خواست حقوق اجتماعی خود، به مناسبت پنجاهمین سالروز تظاهرات نیویورک در هشتم مارس سال 1907 میلادی، تظاهرات با شکوهی برگزار کردند.
یک سال پس از آن، در هشتم مارس 1908 میلادی، زنان کارگر در یک کارخانهی نساجی در شهر نیویورک برای بهبود شرایط کار، اعتراض و اعتصاب کردند. اما سردمداران سرمایه برای جلوگیری از گسترش اعتراض آنها، درب کارخانه را به روی زنان بستند و کارخانه را با بیشرمی و بیرحمی به آتش کشیدند که 129 نفر از زنان کارگر جان خود را از دست دادند!
در سال 1910 میلادی، "دومین کنفرانس زنان سوسیالیست" که "کلارا زتکین" یکی از مبتکران برگزاری و سخنران این کنفرانس بود، پیشنهاد کرد که یک روز به عنوان نماد مبارزهی زنان علیه استثمار دوچندان زنان تعیین شود تا مبارزهی زنان در جهان سراسری شود. پس از پایان "دومین کنفرانس زنان سوسیالیست" قطعنامهای منتشر شد که در مورد تعیین "روز جهانی زن" تاکید شده بود. "انترناسیونال دوم" که تشکیلات سراسری و بینالمللی کمونیستها در آن دوران بود از تصمیم و پیشنهاد کنفرانس زنان سوسیالیست پشتیبانی کرد و "روز جهانی زن" را در 8 مارس به رسمیت شناخت.
سال 1913 میلادی، "دبیرخانهی بینالمللی زنان" نیز هشتم مارس را با بزرگداشت زنان کارگر مبارز در آمریکا، به عنوان "روز جهانی زن" انتخاب کرد. در همان سال، بسیاری از زنان در روسیهی تزاری و در سراسر اروپا، مراسم "هشت مارس" را با تظاهراتهای گسترده و گردهمآییهای بزرگ برگزار کردند
در سال 1917 میلادی، تظاهرات زنان کارگر در شهر "پتروگراد" علیه گرسنگی و فقر و جنگ، نخستین فریاد دگرگونیهای اجتماعی در روسیهی تزاری را به گوش جهانیان رساندند که پس از آن، کارگران شهر پتروگراد و دیگر شهرهای بزرگ و همچنین سازمانها و تشکلهای سیاسی در روسیهی تزاری برای پشتیبانی از تظاهرات زنان، اعلام اعتصاب عمومی کردند و 8 مارس 1917 به عنوان یک روز فراموش نشدنی در تاریخ انقلاب روسیه برای همیشه ثبت ش
پس از 1917 میلادی، زنان و فرودستان در آمریکا و اروپا و بیشتر کشورهای جهان، علیه سنتها و فرهنگ عقبماندهی مردسالاری، علیه قوانین استثماری نظام سرمایهداری و علیه احکام اسارتبار مذهب، بپامیخیزند و هر سال "روز جهانی زن" را در هشتم مارس با تظاهرات باشکوهی گرامی میدارند و خواست خود را بیان میکنند. جنبش زنان تا کنون با مبارزهی پیگیر و هدفمند خود در برخی موارد توانستند پیشروی کنند و خواست خویش ازجمله حق رای و کاهش ساعت کار را در برخی کشورهای جهان متحقق کنند، اما در بسیاری از موارد هنوز پیروز نشدهاند! به همین دلیل، زنان افزون بر مبارزهی روزمره با قدرتمندان و حاکمان، روز هشتم مارس برابر با 17 اسفند هر سال، در همهی کشورهای جهان، تظاهرات بزرگی برگزار میکنند و اعتراض خود را به قوانین نابرابر و تبعیضآمیز نظام سرمایه و احکام عقبماندهی مذهب، فریاد میکشند! چراکه زنان و پشتیبانان آنها میدانند که آزادی زنان، آزادی جامعه نیز هست
در ایران کنونی، تبعیض در همهی عرصهها در جامعه به ویژه برای زنان وجود دارد و انواع خشونت علیه زنان و کودکان بیداد میکند، اما فریاد و اعتراض زنان از برگزاری مراسم "روز زن" در 17 اسفند 1357 تا کنون خاموش نشده است و دختران خیابان انقلاب، پس از دی ماه 1396، مبارزه با زنستیزی و استثمار را با رفتن روی سکوها و برافراشتن روسریهای اجباری، تداوم مبارزه را تحقق بخشیدند و زنان و دختران بیشماری برای پشتیبانی از کودکان کار و خیابان و مبارزه با خشونت علیه زنان، هماینک در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی هستند! در نتیجه، هشت مارس به نماد آشکار مبارزه علیه استثمار و نماد بارز مبارزهی زنان برای رهایی جامعه بدل شده است. فراداشت هشت مارس، انگیزهی پایداری برای تغییر در مناسبات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در سراسر جهان، به ویژه در کشور ایران است. بیهوده نیست که کنشگران اجتماعی و باورمندان به تغییر، مراسم روز جهانی زن را هرچه باشکوهتر و هدفمندتر برگزار میکنند و تا رهایی از ستم "قدرت" و رهایی از زنجیر "سرمایه"، مراسم هشت مارس را ارادهمندانه برگزار خواهند کرد
ساسان دانش
ششم مارس 2019
پانزدهم اسفند 1397
************
هوشیاری جلیقهزردها در پاریس؛
نه تنها صدا و سیمای جمهوری اسلامی، بلکه برخی از سازمانهای سیاسی و عناصر راستگرا که پشتیبان نظام جمهوری اسلامی با چهل سال کارنامهی چپاول و رانتخواری و جنایت هستند، تلاش بیهوده میکنند که از جنبش فرودستان در فرانسه، موسوم به جلیقهزردها سواستفاده کنند! هرچند همهی اینها با دیدگاهی عقبمانده، جنبش جلیقهزردها را طور دیگری جلوه میدهند که با واقعیتهای موجود از زمین تا کهکشان تفاوت دارد و با هدف پوشاندن جنایتهای خودشان، آب را گلآلود میکنند تا ماهی بگیرند! اما جمهوری اسلامی و حزب عدالت، شاخهی انشعاب شده از حزب توده و عناصری که نظام سرمایه را در جمهوری اسلامی پذیرفتهاند و هنوز طرفداران خجالتی خمینی و خامنهای محسوب میشوند با اهدافی شوم دست به این تقلب میزنند تا افکار عمومی ایرانیان را منحرف کنند و نظام جمهوری اسلامی و عملکرد آن را در ایران توجیه کنند! با اشاره به عملکرد چهل سالهی جمهوری اسلامی، بدیهی است که همهی اینها پیشاپیش رسوای جهان هستند، اما باید افشا شوند
غروب روز شنبه دوم فوریه 2019، سه خبرنگار صدا و سیمای جمهوری اسلامی در میدان جمهوری پاریس در لابلای تظاهرات جلیقهزردها به ناگهان پیدا شدند و مشغول تهیهی گزارش بودند که ایرانیهای همراه با جلیقهزردها متوجه شدند و علیه خامنهای و صدا و سیما شعار دادند
"ننگ ما، ننگ ما، صدا و سیمای ما
ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما"
آنها در برابر شعارهای ایرانیان در میدان جمهوری پاریس نتوانستند گزارش خود را تهیه کنند، اما به موازات آن ایرانیان به مسئولان انتظامی جلیقهزردها توضیح دادند که اینها عوامل سرسپردهی جمهوری اسلامی و در حال تهیهی گزارش تقلبی و سواستفاده از اعتراض جلیقهزردها هستند که یکی از مسئولان انتظامی جلیقهزردها بیدرنگ اقدام کرد و گزارشگر و فیلمبردار و دستیار آنها را با تحقیر و خفت از تظاهرات بیرون انداختند و به آنها گوشزد کردند که اگر ریگی در کفش ندارند بروند برای کارگران و معلمان و دانشجویان معترض در ایران که هماینک در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی هستند، به ویژه دختران خیابان انقلاب و آزادی همهی زندانیان سیاسی در ایران گزارش تهیه کنند! آنها نیز دم خود را روی کول خود گذاشتند و با حقارتی صدچندان از تظاهرات جلیقهزردها خارج شدند
ساسان دانش
پنجم فوریه 2019
شانزدهم بهمن 1397
*********
هوشیاری جلیقهزردها در پاریس؛
نه تنها صدا و سیمای جمهوری اسلامی، بلکه برخی از سازمانهای سیاسی و عناصر راستگرا که پشتیبان نظام جمهوری اسلامی با چهل سال کارنامهی چپاول و رانتخواری و جنایت هستند، تلاش بیهوده میکنند که از جنبش فرودستان در فرانسه، موسوم به جلیقهزردها سواستفاده کنند! هرچند همهی اینها با دیدگاهی عقبمانده، جنبش جلیقهزردها را طور دیگری جلوه میدهند که با واقعیتهای موجود از زمین تا کهکشان تفاوت دارد و با هدف پوشاندن جنایتهای خودشان، آب را گلآلود میکنند تا ماهی بگیرند! اما جمهوری اسلامی و حزب عدالت، شاخهی انشعاب شده از حزب توده و عناصری که نظام سرمایه را در جمهوری اسلامی پذیرفتهاند و هنوز طرفداران خجالتی خمینی و خامنهای محسوب میشوند با اهدافی شوم دست به این تقلب میزنند تا افکار عمومی ایرانیان را منحرف کنند و نظام جمهوری اسلامی و عملکرد آن را در ایران توجیه کنند! با اشاره به عملکرد چهل سالهی جمهوری اسلامی، بدیهی است که همهی اینها پیشاپیش رسوای جهان هستند، اما باید افشا شوند
غروب روز شنبه دوم فوریه 2019، سه خبرنگار صدا و سیمای جمهوری اسلامی در میدان جمهوری پاریس در لابلای تظاهرات جلیقهزردها به ناگهان پیدا شدند و مشغول تهیهی گزارش بودند که ایرانیهای همراه با جلیقهزردها متوجه شدند و علیه خامنهای و صدا و سیما شعار دادند
"ننگ ما، ننگ ما، صدا و سیمای ما
ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما"
آنها در برابر شعارهای ایرانیان در میدان جمهوری پاریس نتوانستند گزارش خود را تهیه کنند، اما به موازات آن ایرانیان به مسئولان انتظامی جلیقهزردها توضیح دادند که اینها عوامل سرسپردهی جمهوری اسلامی و در حال تهیهی گزارش تقلبی و سواستفاده از اعتراض جلیقهزردها هستند که یکی از مسئولان انتظامی جلیقهزردها بیدرنگ اقدام کرد و گزارشگر و فیلمبردار و دستیار آنها را با تحقیر و خفت از تظاهرات بیرون انداختند و به آنها گوشزد کردند که اگر ریگی در کفش ندارند بروند برای کارگران و معلمان و دانشجویان معترض در ایران که هماینک در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی هستند، به ویژه دختران خیابان انقلاب و آزادی همهی زندانیان سیاسی در ایران گزارش تهیه کنند! آنها نیز دم خود را روی کول خود گذاشتند و با حقارتی صدچندان از تظاهرات جلیقهزردها خارج شدند
ساسان دانش
پنجم فوریه 2019
شانزدهم بهمن 1397
**************************
نقش زیانبار رقابت و نظام آموزشی ناکارآمد
آلبرت انیشتین ریاضیدان و فیزیکدان بزرگ جهان که نظریهی نسبیت را با درسآموزی از تجربههای تاریخی به جهانیان ارائه کرد، به نقد نظام آموزشی سرمایهمحور نیز پرداخته است. بخشی از آرای آلبرت انیشتین دربارهی برخی از زیانهای رقابت سرمایههای انحصاری و بستری که آموزش و پرورش را در پهنهی جهان ناکارآمد میکند را با هم بخوانیم
بیان واقعیتی ساده از زبان، پیچیدهترین ذهن بشری! مرا بر آن میدارد که بگویم، سرچشمهی همهی بدیها و هرجومرج موجود در سیستم اقتصادی و اجتماعی در جهان، جامعهی سرمایهداری امروز است. در این بحث، من "كارگران" را كسانی مینامم كه در مالكیت ابزار تولید شریک نیستند و به علت رقابت بین سرمایهداران، پیشرفت تكنولوژی و افزایش روزافزون اردوی نیروی كار در جهت تولید انبوه با هزینهی بسیار كمتر، سرمایهی خصوصی دراختیار تعداد محدودی قرار میگیرد. درنتیجه، پیشرفت تكنولوژی، الیگارشی عجیبی در سرمایهی خصوصی ایجاد میکند كه قدرت وحشتناک آن حتا توسط دمكراتیکترین جامعه نیز قابل كنترل نیست و این یک حقیقت محض است، چونكه اعضای نهادهای قانونگذاری توسط احزاب سیاسی انتخاب میشوند كه به نوبهی خود توسط سرمایهداران خصوصی پشتیبانی مالی میشوند و تحت تاثیر قرار میگیرند. این امر، باعث میشود كه انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان از یکدیگر فاصله بگیرند. در نتیجه، نمایندگان مردم در حقیقت از منافع اقشار محروم جامعه به طور مؤثر دفاع نمیكنند! افزون براین، در شرایط كنونی مالكان ابزار تولید، مستقیم و یا غیرمستقیم منابع اصلی اطلاعات (رسانهها مثل رادیو، روزنامه و آموزش در مدارس) را در كنترل دارند
بنابراین، برای یک شهروند بسیار مشكل و در حقیقت، در بیشتر موارد كاملا غیرممكن میشود كه از حقوق سیاسی خود آگاهانه بهره بگیرد. به همین دلیل، فلج كردن آگاهی اجتماعی افراد و آگاهی عناصر اجتماعی را مخربترین دستاورد سیستم سرمایهداری میدانم. در نتیجه، نظام آموزشی در جهان از سیمای زشت سرمایهداری رنج میبرد! من باور دارم كه برای از بین بردن این سیمای زشت سرمایهداری تنها یک راه وجود دارد و آن استقرار اقتصاد سوسیالیستی همراه با یک نظام آموزشی با اهداف اجتماعی و سوسیالیستی است
آلبرت انیشتین
بخشی از مقالهی منتشر شدهی آلبرت انیشتین با عنوان "چرا سوسیالیسم؟" در نخستین شمارهی نشریهی مانتلی ریویو در سال 1949
***************
*******
خشونت پلیس با جلیقهزردها و گذری بر تپههای کاراکاس*؛
خشونت پلیس با جلیقهزردها در "میدان جمهوری" پاریس در عصر روز شنبه، 26 ژانویه 2019 برابر با ششم بهمن 1397 به "میدان باستیل" پاریس کشیده شد و پیرو واپسین خبرهای مستند در مورد یورش خشونتآمیز پلیس فرانسه علیه جلیقهزردها و شرکت کنندگان در تظاهرات پاریس، 109 نفر زخمی شدهاند. این خبر غمانگیز، حاکی از آن است که پرتاب پیدرپی نارنجک ضدشورش از سوی پلیس، منجر به زخمی شدن برخی از تظاهرکنندگان شد و یک نفر به خاطر اصابت گاز اشکآور به صورتش کشته شده است! 14 نفر از ناحیهی دست به شدت زخمی شدهاند! 18 نفر از ناحیهی چشم، مجروح شدهاند! و یک نفر برای همیشه شنوایی خود را از دست داده است! در حالیکه هیچیک از این خبرها در رسانههای دولتی بازتاب نیافته است
گردهمآیی برخی گروههای چپگرا در کشور آلمان برای پشتیبانی از جلیقهزردها در مقابل وزارت کشور آلمان، موجب شد که سخنگوی دولت کشور آلمان در این مورد واکنش نشان دهد و بگوید: "ما هرگز اقدامهای معترضان کشورهای دیگر را مورد ارزیابی قرار نمیدهیم و تفسیر نمیکنیم!" سخنگوی دولت آلمان افزوده است: "کشورهای دوست در امور داخلی یکدیگر دخالت نمیکنند!
اما از سوی دیگر در اخبار رسانهها میخوانیم که چهار کشور عضو اتحادیه اروپا، یعنی آلمان، فرانسه، اسپانیا و بریتانیا، برای دولت ونزوئلا یک بازهی زمانی هشت روزه تعیین کردهاند و تاکید کردهاند که اگر "نیکلاس مادورو" طی هشت روز آینده زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری را تعیین نکند، این چهار کشور عضو اتحادیه اروپا "خوان گوایدو"، رهبر اپوزیسیون! و رئیس پارلمان ونزوئلا را به عنوان رئیسجمهوری موقت به رسمیت خواهند شناخت
این نخستین بار نیست که با استانداردهای دوگانهی کشورهای سرمایهداری روبرو میشویم، بلکه با شناخت از ماهیت نظام سرمایهداری، به آسانی فهمیدنی است که چرا کشور آلمان در مورد اعتراض و زخمی شدن جلیقهزردها در فرانسه به طور رسمی اعلام میکند که دخالت نمیکند و در مورد کشور ونزوئلا به همراه سه کشور فرانسه و انگلیس و اسپانیا به طور آشکار از اپوزیسیون راستگرای ونزوئلا پشتیبانی میکند و در امور داخلی یک کشور دیگر دخالت میکند! جالب اینجاست که این مواضع، همزمان و در یک روز اتفاق افتاده است
فساد وحشتناک اداری و چپاول و دزدی و رشوهخواری بیشمار حکومتیان در کشوری که بیشترین ذخایر نفتی را در جهان دارد و چهارمین معادن زیرزمینی به ویژه طلا را در خود جای داده است، مناسبات اجتماعی ونزوئلا را از هم گسسته است، "نیکلاس مادورو" با اتخاذ سیاستهای همسو با سرمایهداری جهانی مبنی بر گرفتن وامهای بسیار کلان از بانک جهانی، موجب شد که تورم و گرانی در ونزوئلا به شدت هرچه بیشتر افزایش یابد و زندگی فرودستان و کارگران ونزوئلا را به نابودی بکشاند. بیهوده نیست که کارگران و فروشندگان نیروی کار در ونزوئلا در این کشمکش نابرابر میان اپوزیسیون راستگرای آمریکایی و دولت سراسر فاسد سرمایهداری که ونزوئلا را به اسارت صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی کشانده است، در انفعال بسر میبرد! با این حال، نمایندگان فرودستان و کارگرانی که در تپههای پیرامون کاراکاس به زندگی مشقتباری ادامه میدهند، در این کشمکش میان دولت چپاولگر و اپوزیسیون آمریکایی، اعلام کردهاند که در هیچیک از خیمهشببازیهای دو طرف و تظاهرات میلیونی هر دو طرف شرکت نکردهاند و نخواهند کرد! اما در همین چند روز گذشته دهها اعلامیه منتشر کردهاند و اعلام کردهاند که به شدت با سیاستهای رانتی دولت "نیکلاس مادورو" مخالفند، ولی هرگز با اپوزیسیون راستگرای ونزوئلا که تحرکهای خود را با آمریکا تنظیم میکنند، همسو نخواهند شد، افزون براینکه آنها یعنی اپوزیسیون چپگرایی که رویکرد کارگری دارند و هر لحظه منافع کارگران و فروشندگان نیروی کار را در نظر میگیرند، به طور شفاف اعلام کردهاند که هر دو طرف، جیرهخواران سرمایهی جهانی هستند، اما چنانچه خارجیان، به ویژه آمریکا در امور داخلی ونزوئلا دخالت نظامی کنند، از تپههای کاراکاس سرازیر خواهند شد
ساسان دانش
بیست و نهم ژانویه 2019
نهم بهمن 1397
* سرازیر شدن از تپههای کاراکاس، اصطلاحی است که از سالها پیش در سپهر سیاسی ونزوئلا استفاده میشود و به کارگرانی اطلاق میشود که در آن تپهها زندگی میکنند و هر بار کارگران، از تپههای کاراکاس به سوی مرکز کاراکاس، پایتخت ونزوئلا سرازیر شدند، توانستند توازن قدرت را به سود فروشندگان نیروی کار و علیه نظام سرمایهداری، به ویژه آمریکا برهم زنند و تاثیر بسزایی بر روابط اجتماعی ونزوئلا بگذارند
*********
تظاهرات ضد سرمایهداری در شهر داووس؛
شهر زیبا، کوهستانی و گرانقیمت "داووس" در کشور سوئیس میزبان نشست سالانهی مجمع جهانی اقتصاد است. مدیران شرکتهای چندملیتی، ثروتمندان جهان، سیاستمداران و اقتصاددانان سرسپرده و نظریهپردازان نظام سرمایه، هر سال از سراسر جهان گردهم میآیند تا در نشستی دربارهی سیاستهای کلان برای پیشبرد اهداف خویش به هماهنگیهای لازم جهت تامین منافع خودشان و چپاول منابع طبیعی و انسانی جهان بپردازند. بد نیست بدانیم تکتک آن 26 نفر ثروتمندان جهان که پیرو گزارش آکسفام، دارایی آنها برابر با سه میلیارد و هشتصد میلیون نفر ساکن کرهی زمین است نیز در اجلاس داووس از 22 تا 25 ژانویه 2019 به طور رسمی شرکت کردند!
مخالفان نظم موجود نیز با برگزاری تظاهرات ضدسرمایهداری در شهر داووس گردهم آمدند تا فریاد میلیاردها فروشندهی نیروی کار در جهان باشند و اعتراض اردوی کار به سیاستهای بربریت سرمایه را به گوش جهانیان برسانند. هرچند حضور تظاهرکنندگان ضدسرمایهداری، شهر رویایی "داووس" را برای سردمداران سرمایه تلخ کردند، اما معترضان با بیان واقعیتهای اجتماعی و عمیقتر شدن شکاف طبقاتی موجود در جهان، تلاش کردند تا پژواک حقیقت نظام فاسد سرمایهداری جهانی باشند.
"گرتا تونبرگ"، یک کنشگر اجتماعی سوئدی است که پانزده سال است به عنوان فعال محیط زیست و به موازات آن در کنشهای ضدسرمایهداری نیز فعالیت میکند، وی از سوئد تا سوئیس را با قطار سفر کرده است تا در تظاهرات ضدسرمایهداری شرکت کند، "گرتا تونبرگ" در یک کنفرانس مطبوعاتی به خبرنگاران گفت: نه تنها برای من، بلکه برای بیشتر ساکنان کرهی زمین، بسیار مضحک است وقتی میبینیم بیشتر شرکت کنندگان اجلاس داووس هرکدام با جتهای خصوصی به شهر داووس آمدهاند! اما جالب است بدانیم یکی از دستور جلسهی اجلاس داووس یافتن راهحل برای مشکل گرم شدن زمین است! یکی دیگر از تظاهرکنندگان در بخشی از سخنان خود به فقر، به بیکاری، به کالایی شدن موریانهوار آموزش و اختلاف طبقاتی، به ویژه به مشکلات کار کودکان در جهان پرداخت و در پایان اعلام کرد، ثروتمندان و سیاستمداران و نظریهپردازان نظام سرمایهداری به گونهای دربارهی این تغییرات در جهان صحبت میکنند که انگار مسبب این همه فجایع، کسی به جز آنها هستند
از سوی دیگر باید گفت که چهل و نهمین اجلاس مجمع جهانی اقتصاد با حضور رهبران سیاسی 60 کشور جهان با شعار "جهانی شدن 4" و با بررسی ساختار سرمایهی جهانی از 22 تا 25 ژانویه 2019 در شهر داووس برگزار شد. حدود سه هزار سرمایه دار، بازرگان، سیاستمدار، نظریهپرداز سرمایه و اقتصاددانان دانشگاهی به موارد جهانی شدن سرمایه، بهداشت روانی، تغییرهای اقلیمی، کاهش رشد اقتصادی در چین، جنگ های تجاری، بحران سوریه و یمن، بحران مهاجرت و تلاش برای تخفیف بحران ساختاری سرمایهداری جهان پرداختند و پشت درهای بسته تصمیمهایی گرفتند که هنوز جزئیات آنها رسانهای نشده است! گفتنی است که دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا، امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه و ترزا می نخست وزیر انگلستان، در این اجلاس به دلایل واهی شرکت نکردند، اما همگان میدانند که بحرانهای اجتماعی مثل جلیقهزردها در فرانسه، تنها دلیل غیبت برخی سران کشورها در اینگونه اجلاسهاست
ساسان دانش
بیست وهشتم ژانویه 2019
هشتم بهمن 1397
******************
افزایش کودکهمسری به ویژه در کشور ایران، موجب شد که یونیسف نیز واکنش نشان دهد و فیلم کوتاهی با موضوع ازدواج کودکان و آسیبهای اجتماعی آن بسازد. بدیهی است که کودکهمسری، آسیبهای فراوانی در پی دارد و از هر زاویه به این موضوع بنگریم، به گستردگی فاجعهی آن پی خواهیم برد که مهمترین آن این است که کودکان، دوران کودکی خود را از دست خواهند داد و گرفتن دوران کودکی از کودکان به معنای خشونت علیه کودکان است
پیرو نظریههای جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی، کودکانی که دوران کودکی خود را به طور طبیعی نگذرانند، نه تنها با مهارتهای زندگی آشنا نخواهند شد، بلکه منجر به ایجاد ناهنجاریهای مختلفی در روابط اجتماعی خواهند شد که مانعی برای رشد و پیشرفت کودکان و سرانجام بهداشت روانی جامعه را نیز آلوده خواهند کرد. دوران کودکی چیزی جز بازی کودکانه و روند طبیعی رودررویی کودکان با روابط اجتماعی نیست که دورانی بسیار موثر در شکلگیری شخصیت و فراگیری بسیاری از رفتارهای اجتماعی ازجمله اعتماد، مشارکت، شجاعت، همبستگی، به ویژه مراحل شناخت خویش و شناخت از تن و اندام جنسی است. افزون بر اینکه کودکهمسری، کودکان را از تحصیل بازمیدارد که منجر به فقر فرهنگی میشود و فرآیند چرخهی ازدواج کودکان، رفتهرفته روابط میانفردی انسانها را در جامعه ناسازگار و مناسبات اجتماعی را به گسستگی میکشاند!
بیهوده نیست که نظام جمهوری اسلامی و سردمداران فاسد آن، کودکهمسری یا ازدواج کودکان را تبلیغ و ترویج میکنند، چراکه میدانند کودکانی که هنوز به استقلال شخصیتی نرسیدهاند، توانایی زندگی مشترک و مهارتهای یک انسان به عنوان کنشگر اجتماعی را نخواهند داشت! نظامهای حکومتی، برای رسیدن به اهداف شوم خویش به یک جامعهی ازهم گسیخته و ناهنجار نیاز دارند! در نتیجه با ترویج ازدواج کودکان، در یک بازهی زمانی نه چندان طولانی، چپاول و دزدی و ستمگری در بستر روابط استثماری به شدت افزایش خواهد یافت، همانطور که در جمهوری اسلامی در حال اتفاق افتادن است و از سوی دیگر به خاطر ازهم گسیختگی جامعه، اعتراضهای اجتماعی نیز ازهم گسیخته و پراکنده خواهند بود
برای حق طبیعی کودکان و برای داشتن جامعهای رشدیابنده و برای اعتراض به تاراج جمهوری اسلامی، با کودکهمسری باید مخالفت کرد و اعتراض عملی به ازدواج کودکان در راستای روشنگری جامعه را باید تداوم بخشید و آن را به گفتمان اجتماعی بدل کرد
ساسان دانش
بیست و هشتم ژانویه 2019
هشتم بهمن 1397
**************
!!خستگی ناپذیری جلیقهزردها، شگفت نیست
جلیقهزردها برای یازدهمین هفته، خیابانهای پاریس و شهرهای بزرگ فرانسه را تسخیر کردند و با اعتراض به مناسبات سرمایهداری، گام برداشتهاند تا خواست خود را در فرانسه اجتماعی کنند. جلیقهزردها و تظاهرات پیدرپی آنها دولت را آنچنان گیج کرده است که "امانوئل ماکرون" رئیس جمهور فرانسه در اجلاس سالانهی داووس شرکت نکرد!
در هر کوی و برزنی، حتا در روستاهای دور افتاده و آرام فرانسه، خستگی ناپذیری جلیقهزردها و اعتراض آنها به سیاستهای اقتصادی و اجتماعی کنونی فرانسه بر سر زبانهاست. اعتراض و تظاهرات جلیقهزردها با افزایش قیمت بنزین آغاز شد و با اعتراض به بخشودگی مالیات ثروتمندان تداوم یافت و اینک سخن از اختلاف طبقاتی در جامعهی فرانسه است.
هرچند، جلیقهزردها از ترکیب اقشار مختلف جامعه تشکیل شدهاند و دارای هویت طبقاتی مشخصی نیستند، اما به یقین میتوان گفت که جلیقهزردها، فرودستان جامعهای هستند که پس از جنبش 1969 به فراموشی سپرده شدهاند! بیهوده نیست که پیگیری جلیقهزردها تحسین برانگیز و علت خستگی ناپذیری جلیقهزردها ارتباط به جایگاه اجتماعی آنها نسبت به مافیای "قدرت" و "دولت" دارد
شنبه 26 ژانویه 2019 برابر با 6 بهمن 1397، هزاران جلیقهزرد باز هم از طریق شبکههای اجتماعی، خود را سازماندهی کردند و به خواست خود پافشاری کردند، بیش از ده هزار نفر در تظاهرات پاریس شرکت کردند که نظم و راهپیمایی بیمانند آنها، نیروهای پلیس را عصبانی کرد که منجر به درگیریهای پراکنده از سوی پلیس شد! با اینکه تظاهرکنندگان آرامش خود را حفظ کردند و به راهپیمایی خود ادامه دادند، اما پلیس پرتاب گاز اشکآور و نارنجک ضدشورش را آغاز کرد! چشم یکی از جلیقهزردها بر اثر نارنجک ضدشورش آسیب دید و خشم جلیقهزردها را برانگیخت! اعتراضها شدت یافت و دقایقی به یک درگیری واقعی میان تظاهرکنندگان و پلیس منجر شد. اعتراض جلیقهزردها به اندازهای شدت یافت که خواهان تحقیق برای شفاف نمودن این اتفاق از سوی پلیس شدند، مقامهای مسئول پلیس نیز وادار شدند به این تحقیق تن دهند
هوا تاریک شده بود و جلیقهزردها تصمیم گرفتند برای اعتراض به پرتاب نارنجک ضدشورش پلیس، به "میدان جمهوری" پاریس بروند و با "شبزندهداری" خشم و نفرت خود را نسبت به عملکرد پلیس اعلام کنند! اما گردهمآیی جلیقهزردها در "میدان جمهوری" پاریس با یورش وحشیانهی پلیس پراکنده شد
گفتنی است که "شببیداری" یا "شبزندهداری" در "میدان جمهوری" پاریس، یکی از روشهای مبارزاتی و اعتراضی در
شهر پاریس است که از چند سال پیش مرسوم شده است
ساسان دانش
بیست و هفتم ژانویه 2019
هفتم بهمن 1397
**************************
*******************
***********
*******
سخنان حسن روحانی در آخرین جلسهی هیات دولت در مورد حجاب زنان، تناقضی آشکار با مواضع خودش و منش و مواضع سردمداران حکومتی دارد! چونکه همین حسن روحانی در سال گذشته به خاطرات 1357 میپردازد و بیشرمانه توضیح میدهد که به دستور خمینی، حجاب اجباری زنان را از ارتش آغاز کردند و در ادارهها و مدارس ادامه دادند تا اینکه در اوایل سال 1360 حجاب اجباری را قانونی کردند تا ابزاری برای سرکوب نیمی از جمعیت کشور باشد و زنان جامعه با زور و سرنیزه، حجاب اجباری را پذیرفتند! حسن روحانی نیز در آن روزهای تیره و تار اوایل انقلاب، بادی به غبغب انداخت و با دم تکان دادن به خمینی، پستهای مختلف حکومتی را یکی پس از دیگری آشغال کرد، چراکه زنستیزی خمینی و خشونت علیه زنان را با اجباری کردن حجاب به مرحلهی اجرا درآورد تا به نظام سرمایهی جهانی شده نشان دهند که نمایندگان خوبی برای قدرتمندان جهان هستند
چرا سخنان اینک حسن روحانی به عنوان ریاست جمهوری با سخنان سالهای 1357 و 1358، یکصد و هشتاد درجه تفاوت دارد؟
بدیهی است که مبارزات پیگیر زنان در همهی عرصهها و پویایی جنبش رهایی زنان علیه ستم و ستمگری و روابط استثماری به ویژه مبارزه علیه حجاب اجباری به عنوان ابزار سرکوب، موجب شده است که برخی سردمداران حکومتی عقبنشینی کنند
پس از خیزش سراسری دی ماه 1396، دختران خیابان انقلاب با شجاعت خویش نه تنها به جامعهی ایران، بلکه به جهانیان ثابت کردند که حجاب اجباری، ابزار سرکوب زنان و به موازات آن، دامن زدن به ازخودبیگانگی جامعهی ایران است، نه اینکه یک نگرش ایدئولوژیک مذهبی
در نتیجه، حکومتیان از شرایط موجود و امواج اعتراضهای بیشمار اجتماعی، خودشان را در خطر میبینند و لرزش پایههای حکومت را احساس میکنند و به همین دلیل، سخنان متناقض بسیاری را بر زبان میرانند و این تناقضگویی آشکار، فرآیند مبارزات اجتماعی علیه فقر، علیه بیکاری، علیه فساد حکومتی، علیه دزدی و چپاول حاکمان، علیه زندان، علیه اعدام، علیه انواع تبعیض، علیه کالاسازی آموزش، علیه کارگرستیزی، علیه آزادیخواهی، علیه کودکستیزی و سرانجام علیه زنستیزی و علیه حجاب اجباری است
ساسان دانش
بیست و پنجم ژانویه 2019
پنجم بهمن 1397
****************
سازمان عفو بینالملل با انتشار یک گزارش، سال 2018 را برای حکومت ایران "سال شرم" نامید
گزارش جدید ️سازمان عفو بینالملل از وضعیت حقوق بشر در ایران، در روز پنجشنبه 24 ژانویه 2019 برابر با چهارم بهمنماه 1397 انتشار یافت. پیرو اسناد رسمی بیش از هفت هزار بازداشت در کشور ایران، فقط در ارتباط با اعتراضهای اجتماعی ثبت شده است. در گزارش سازمان عفو بینالملل به بازداشتهایی اشاره شده که به طور رسمی ثبت نشده است، اما کارشناسان عفو بینالملل اعلام کردهاند که بازداشتهای ثبت نشده را در نظر نگرفتهاند، با این حال حکومت جمهوری اسلامی ایران در سال 2018 میلادی توسط سازمان عفو بینالملل، "سال شرم" نامیده شد
هرچند رسانههای دولتی کشورهای غربی به خاطر ارتباط مالی و انعقاد قراردادهای اقتصادی با حاکمان ایران و تامین منافع کوتاهمدت و درازمدت خود با حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، این خبر را منتشر نکردند و یا در گوشهای از ورقهایشان این خبر را با دو خط روزنامهای منتشر کردند! اما محافل حقوق بشری به این خبر مهم پرداختند و جمهوری اسلامی را محکوم کردند
امروزه روز، همگان میدانند که منافع حاکمان ایران با منافع قدرتهای بزرگ گره خورده است و بدیهی است که روشهای ددمنشانهی جمهوری اسلامی با معترضان در این چهل سال گذشته به اندازهای شفاف و عریان شده است که کنشگران اجتماعی نه تنها هیچ توهمی نسبت به حاکمان چپاولگر و استثمارگر جمهوری اسلامی ندارند، بلکه به منافع استراتژیک و همدستی حاکمان ایران و حاکمان قدرتهای بزرگ به ویژه آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و روسیه به خوبی آگاهند
انتشار خبر "سال شرم" برای حکومت ایران، فقط از آن زاویه اهمیت دارد که پیشاپیش حقانیت کنشگران اجتماعی را به رخ جهانیان میکشد، آنگاه شعارهای دروغین حاکمیت، علیه امپریالیسم را افشا و برملا میکند و سپس انگیزههای اعتراض کنندگان و فروشندگان نیروی کار از جمله کارگران و معلمان و بازنشستگان و... را در سراسر کشور ایران برای تداوم اعتراضگری و پیگیری خواست به حق خویش افزایش میدهد
ساسان دانش
بیست و پنجم ژانویه 2019
پنجم بهمن 1397
*****************
گزارش موسسهی پژوهشی آکسفام و گذری کوتاه بر واقعیت تحرکهای اجتماعی در جهان؛
پیرو گزارش معتبرترین موسسهی پژوهشی آکسفام، در پایان سال 2018 ثروت 26 نفر، معادل دارایی نیمی از مردم جهان است که اگر این افراد تنها یک درصد بیشتر مالیات پرداخت کنند، بیش از 262 میلیون کودک بازمانده از تحصیل میتوانند با بهترین امکانات به مدرسه بازگردند و 33 میلیون نفر از گرسنگان جهان، از مرگ زودهنگام نجات یابند!
به زبانی دیگر؛ در پایان سال 2018، ثروت 26 نفر، برابر با مجموع داراییهای نصف فقیرتر جمعیت جهان، معادل 3 میلیارد و 800 میلیون نفر است! ثروت "جف بیزوس، بیل گیتس، وارن بافت، برنار آرنو، مارک زوکربرگ، آمانسیو اورتگا، کارلوس اسلیم، چارلز کوک، دیوید کوک، لری الیسون، مایکل بلومبرگ، لری پیج، سرگی برین، جیم والتون، اسرابسون والتون، آلیس والتون، ما هواتنگ، فرانسواز بتانکور میرز، موکش آمبانی، جک ما، شلدون ادلسون، استیو بالمر، لی کا-شینگ، شو جیاین، لی شا-کی، وانگ جیانلین" = دارایی نصف جمعیت جهان است!!!
شکاف طبقاتی در جهان، روز به روز ژرفتر میشود و به موازات آن، مبارزهی طبقاتی به شکلهای مختلف در این سوی و آن سوی جهان، آشکارتر از پیش نمایان شده است، جلیقهزردهای فرانسه و خیزش سراسری دی ماه 1396 ایران و تحرکها و اعتراضهای اجتماعی در جایجای جهان، حاکی از آن است که فروشندگان نیروی کار بپاخاستهاند تا صدای ناقوس پایان نظام سرمایهداری را به گوش جهانیان برسانند. معترضان به نظم ناموزون موجود، گامهای نخست خویش را با تسخیر خیابانها ارادهمندانه و مصمم برداشتهاند، اما از نداشتن تشکل سراسری در منطقه و جهان رنج میبرند! اما مبارزهی طبقاتی در اندرون جوامع طبقاتی، افتان و خیزان پیش میرود و آیندهی جهان را با چشماندازی امیدوار کننده متحول کرده است! مبارزات جاری در جهان با دو ویژگی ضد سرمایهداری و ضد قدرت، موجب شده است که اتحادیههای کارگری دستساز سرمایهداران و سندیکاهای زرد رسوا و افشا شوند. بزرگترین اتحادیهی کارگران جهان یعنی اتحادیهی کارگران راه و ترابری که یک سر افسار آن در دست سردمداران انگلیس و یک سر دیگر آن در اختیار سردمداران آمریکاست توان فریب فروشندگان نیروی کار را از دست دادهاند، بزرگترین سندیکای زرد جهان، یعنی "ث ژ ت" در فرانسه، پس از جنبش 1968 بارها و بارها به کارگران و معلمان و بازنشستگان فرانسه خیانت کردهاند و معترضان را به خانههایشان فرستادهاند! در کشورهای پیرامونی نیز شوراهای دستساز مثل شوراهای اسلامی کار در ایران، تلاش میکنند نقش سندیکای "ث ژ ت" در فرانسه را به شکل کاریکاتور بازی کنند و تشکلهای مستقل از کارفرما و دولت را به عقب برانند! یورش وحشیانهی جمهوری اسلامی به کارگران و زنان و معلمان و بازنشستگان، در راستای اهداف نظام سرمایه در جهان انجام میشود تا حلقهی کوچکتر سرمایه در ایران وظایف شوم خود را برای سرمایهی جهانی به خوبی انجام دهد!
هماینک، کافی است به ورقهای رسانههای حتا دولتی در جهان توجه کنیم، آنگاه خواهیم فهمید که تاریخ تحولات، درد خویش را فریاد میکشد و در گام پسین، نیاز مبرم به تشکلیابی و سازماندهی خویش در محله و کارخانه و سپس در منطقه و جهان دارد، شاید اندکی طول بکشد اما فرآیند آن، مبارزهی ضد سرمایهداری را در جهان تحقق خواهد بخشید و روزگاری خواهد رسید که "ثروت" در جهان اجتماعی خواهد شد و هیچ انسانی امتیاز برتری بر انسان دیگر نخواهد داشت، چرا که فقر و بیکاری از کرهی خاکی رخت برخواهد بست و به تاریخ خواهد پیوست.
اگر همهی انسانها از امکانات جهان استفاده کنند و به طور يكسان از آرامش و آسايش بهرهمند شوند، همهی آنانی که به دليل فقر به فقر فرهنگی دچار شدهاند و از روابط اجتماعی عقبماندهاند، خيلى زود با مبارزهی روزمره و اجتماعی خویش به آگاهى اجتماعی دست خواهند یافت و متوجه مىشوند كه آن اقليت به ظاهر ممتاز، كار ویژهای انجام نمىدادهاند! آن اقلیت، تنها کاری که میکنند به فقر و نادانی در جامعه دامن میزنند تا شکاف طبقاتی در جامعه عمیقتر و ازخودبیگانگی انسانها گستردهتر شود! آنها برای سود بیشتر و رسیدن به منافع خود از ابزارهای قدرت استفاده میکنند و دولتها و حکومتیان به عنوان بازوی سرمایه، هر اعتراضی را با سرکوب عریان پاسخ میدهند و به طور روزمره به فریب جامعه با انواع خرافهها و ایدئولوژیها میپردازند تا جامعه برپایهی فقر و نادانی به طبقاتی بودن خود تن دهد! بدیهی است که در چنین شرایطی، فروشندگان نیروی کار در همهی عرصهها برای خودسازمانیابی خویش با هدف مبارزه با "قدرت" و "سرمایه" تلاش کنند و شالودهی رهایی را در جامعهی جهانی میسر سازند!
ساسان دانش
23 ژانویه 2019
3 بهمن 1397
********
نگاهی دیگر به رزا لوکزامبورگ؛
مناسباتی که نظام سرمایهداری بیش از یکصد و پنجاه سال پیش در اروپا حاکم کرده بود و با دستدرازی و چپاول نوپای نظام سرمایه به منابع طبیعی و انسانی کشورهای پیرامونی، موجب شد که فردریک انگلس با چشماندازی واقعبینانه به مناسبات و روابط تولیدی در اروپا و جهان، به کارگران جهان بگوید: "در شرایطی قرار گرفتهایم که یا سوسیالیسم و یا بربریت را باید برگزینیم"!
وقتی یکمین جنگ جهانی در سال 1914 دامنگیر جهانیان شد، رزا لوکزامبورگ به خاطر حضور فعال در مبارزات اجتماعی و مبارزات جاری کارگران، از گزاره "سوسیالیسم یا بربریت" برای پیشبرد مبارزات آن دوران استفاده کرد و سپس، شعار و سخن رزا لوکزامبورگ نه تنها در گسترهی اروپا اجتماعی شد، بلکه برخی از کشورهای پیرامونی را نیز درنوردید و به فریاد کارگران و فروشندگان نیروی کار در اعتراض به نظام سرمایهداری تبدیل شد.
رزا لوکزامبورگ در همان آغاز یکمین جنگ جهانی وحشتناک و خانمانسوز اعلام کرد: "اگر طرح سوسیالیستی و مبارزهی طبقاتی طبقه کارگر پیشرفت نکند، جهانیان جنگ جهانی دوم را نیز تجربه خواهند کرد و پیرو آن، بربریت نیز در جهان گسترش و شدت خواهد یافت." رزا لوکزامبورگ، طی گفتگوی نوشتاری فراوانی که با لنین داشت، در ژانویه 1918 درست سه ماه پس از انقلاب اکتبر شوروی به لنین نوشت: "آزادی، برای حامیان حکومت یا اعضای یک حزب، هرگز آزادی نیست! بلکه آزادی، همیشه به معنای آزادی کسانی است که متفاوت میاندیشند."
هرچند، ماموران امپراطوری آلمان به دستور نمایندگان سرمایه، رزا لوکزامبورگ و همرزم او کارل لیبکنشت را در سال 1919 ترور کردند و او زنده نماند تا روند نکبت بربریت را در جهان و رخداد شوم جنگ جهانی دوم را ببیند و حتا شدت بربریت و افزایش نرخ استثمار را پس از جنگ جهانی دوم و همچنین حکومت تکحزبی استبدادی شوروی را همانگونه که تحلیل کرده بود، تجربه کند. اما چپ سنتی و ارتدکس که درک دینامیکی از ماتریالیسم ندارد، هنوز معتقد است که رزا لوکزامبورگ جنگ جهانی دوم را "پیشبینی!" کرده است، در حالیکه دانش رزا لوکزامبورگ از تحولات اجتماعی و شناخت او از روابط سرمایهداری و حضور فعال او در مبارزهی طبقاتی طبقه کارگر اروپا به عنوان یک کنشگر اجتماعی پویا و پیگیر، موجب شد که وی تحلیل درستی از روند رخدادهای جهان داشته باشد.
هماینک، ساکنان بیش از 7,5 میلیارد کرهی خاکی، بربریت خشونتبار نظام سرمایهداری جهانی شده را در لباس پلشت نئولیبرالیسم، به تلخی تجربه میکنند و به چگونگی دستیابی به سوسیالیسم را با تکیه بر اندیشهها و تجربههای گرانبهای مبارزهی طبقاتی گذشتگان از جمله رزا لوکزامبورگ، اندیشهکنان به مبارزهی عملی خویش تداوم میبخشند. ناگفته پیداست که اگر نسبی بودن وجود و برآیند هر وجودی را از زایش تا زوال بپذیریم، نه تنها نیازی به بزرگنمایی کجرفتاریها نداریم، بلکه وقت آن را نیز نداریم که به آنها بپردازیم، افزون بر اینکه ارج نهادن نسبی به هر پدیدهی درستی، به ویژه جنبشهای اجتماعی وظیفهی طبیعی مبارزان و کنشگران اجتماعی است، دیدن و استفادهی بهینه از جنبههای مثبت یک تحرک اجتماعی ساده تا خیزشی که منجر به انقلاب شود، امری بدیهی است، اما نمیتوان نکتههای منفی آن را به بوتهی فراموشی سپرد، بلکه برای رشد و پیشرفت واقعی، باید صادقانه و حتا بیرحمانه، نکات اشتباه را نیز به تیغ نقد سپرد تا مسیر مبارزهی اجتماعی شفاف و پرتوان شود و با واقعیتهای موجود خوانایی داشته باشد.
پیرو آمار سازمان خوار و بار و بهداشت سازمان ملل، هماکنون بیش از 3 میلیارد انسان با درآمد حدود روزی 2,5 دلار زندگی اسفباری میکنند و بیش از 500 میلیون نفر در فقر و گرسنگی مطلق بسر میبرند! نابرابری امکانات، حتا دامن کشورهای رفاه اروپا را نیز گرفته است! اختلاف طبقاتی در جایجای جهان، به ویژه در کشورهای فقیر بیداد میکند! هر 3 ثانیه یک کودک از فقر و گرسنگی طعمهی مرگ میشود! و هزاران آسیب اجتماعی، گریبان جهان و جهانیان را گرفته است که اگر با چشم باز به واقعیتهای موجود بنگریم، شعار "سوسیالیسم یا بربریت" رزا لوکزامبورگ را بیشتر درک خواهیم کرد و با انگیزهای صدچندان به تجربهها و نکتههای مثبت خیزشهای اجتماعی گذشتگان تکیه خواهیم کرد و به موازات آن، از نقد نکتههای منفی آنها هراسی به خود راه نخواهیم داد!
یاد رزا لوگزامبورگ همواره گرامی باد و مبارزهی فروشندگان نیروی کار و کنشگران اجتماعی از پرو تا فرانسه، از بلژیک تا بنگلادش، از ایران تا اسپانیا، از برزیل تا پرتغال، از روسیه تا چین، از ایرلند تا افغانستان، از تونس تا یونان و از آفریقا تا آسیای جنوب شرقی و جایجای این جهان وارونه و استثمارزده پوینده و پاینده باد!
ساسان دانش
19 - ژانویه 2019
29 -دی ماه 1397
*********
!واژهها را فراخواندم تا زلزله را با گذشت بیش ار یک سال بیان کنم
واژهها هر یک در گوشهای رنجور نشسته و در پراکندگی زانو بغل کرده، اعتنایی نکردند
:دوباره با مهربانی صدایشان کردم، واژهها یکصدا گفتند
"!تصویر، گویاتر از ما روزگار تلخ زلزله زدگان را بیان میکند"
دیگر صدایشان نکردم، هماینک در تماشای تصویر گم شدهام تا در ژرفای رنج
!.....انسان، زندگی را معنایی دوباره کنم
ساسان دانش
پانزدهم ژانویه 2019
25 بیست و پنجم دی ماه 1397
*****
روز شنبه 12 ژانویه 2019، شهر برلین در آلمان، چهرهای دیگر گرفت؛ هزاران کارگر و کمونیست از این سوی و آن سوی جهان به شهر برلین رفتند و با راهپیمایی بزرگ و با شکوه خویش، ترور رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکشنت را محکوم کردند
صد سال از ترور شوم آنها گذشت، اما نظام سرمایهداری جهانی، هنوز به ترور فیزیکی و یا حذف مبارزان کمونیست در همهی عرصهها ادامه میدهد
جالب است بدانیم که برگزاری راهپیمایی با شکوه در برلین با اعلام پشتیبانی از جلیقهزردها در فرانسه آغاز شد، آنگاه به سرکوب کارگران جهان در بیشتر کشورها، توسط حکومتها و نمایندگان سرمایه اشاره شد و راهپیمایان نظام سرمایه در جهان را محکوم کردند و سپس به گرامیداشت رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکشنت پرداختند و ترور و حذف مبارزان کمونیست به شکلهای مختلف محکوم گردید
کارگران و کمونییتها برای سوگواری بر سر مزار مبارزان خویش گردهم نیامده بودند، بلکه صدمین سالروز ترور دو مبارز کمونیست راستین که جنبش کارگری را چندین گام به پیش برده بودند، بهانهای شد تا کارگران و کمونیستها گردهم آیند و نخست، نسبت به مسائل مبرم روز واکنش نشان دهند و به پشتیبانی از مخالفان نظام سرمایه در جایجای جهان بپردازند و برای هزارمین بار، ترور و سرکوب و حذف مبارزان را در سراسر جهان محکوم کنند
ساسان دانش
چهاردهم ژانویه 2019
بیست و چهارم دی ماه 1397
**************
!آهنگ اعتراض جلیقهزردها پرتپشتر شد
نهمین هفتهی تظاهرات "جنبش جلیقهزردها" در روز شنبه 12 ژانویه، شگفتی آفرید و بیش از 84000 معترض، خیابانهای شهرهای مهم فرانسه را تسخیر کردند. شهرهای پاریس، بوردو، مارسی، تولوز، استراسبورگ و بورژ، خشم تظاهرات جلیقهزردها را تجربه کردند! جلیقهزردها، خواستار استعفای مکرون، رئیس جمهور فرانسه و برگزاری "رفراندم ابتکار شهروندی" در ماه می 2019 هستند. پیرو گزارشهای شبکههای خبری جلیقهزردها تعداد تظاهرکنندگان نسبت به دو هفته پیش، افزایش چشمگیری داشته است و حضور بیشمار جلیقهزردها، رسانههای دولتی را حتا ناچار کرد که خبر افزایش تظاهرکنندگان را پنهان نکنند
دولت، بیش از 80 هزار پلیس ضد شورش در سراسر کشور برای سرکوب جلیقهزردها، به حالت آمادهباش درآورده بود. هرچند تظاهرکنندگان به تظاهرات مسالمتآمیز پرداختند، اما در برخی مناطق، پلیس با پرتاب گاز اشکآور به تحریک معترضان پرداخت، اما واکنش جلیقهزردها به دور از احساسات و بدون آنکه با پلیس مقابله کنند، بر شعارها و خواست خود تاکید کردند. این واکنش هوشمندانه، موجب شد که تعداد بیشتری از مردم فرانسه به جلیقهزردها بپیوندند. با این حال، پیرو آمار رسمی پلیس، 244 نفر از جلیقهزردها در سراسر فرانسه بازداشت شدند که تا نیمه شب، 43 نفر از آنها آزاد شدند و 201 نفر هنوز در پاسگاههای پلیس زندانی هستند که پیرو قوانین فرانسه تا پیش از طلوع آفتاب، همگی باید آزاد شوند! وگرنه جلیقهزردها، دولت و پاسگاههای پلیس را زیر و رو خواهند کرد
ساسان دانش
****************
موج مهاجرت فرودستان از ال سالوادور، مکزیک و بقیهی کشورهای آمریکای مرکزی به سوی ایالات متحدهی آمریکا ادامه دارد
رسانهها میگویند، شکست پیاپی مذاکرههای رئیس جمهوری آمریکا و رهبران حزب دمکرات بر سر بودجهی پیشنهادی کاخ سفید برای ساخت دیوار مرزی بین مکزیک و آمریکا، ادامهی سیاستهای بربریت و وحشیانهی ترامپ را به بنبست کشانده است
در حالیکه یک فاجعهی انسانی در مرز مکزیک و آمریکا در حال پدیدار شدن است و قربانیان آن، کارگران، بیکاران، تهیدستان، به ویژه زنان و کودکان آمریکای مرکزی هستند
به گزارش شبکه دیاِنتیوی، مسئولان مرزی مکزیک، اعلام کردند که بقایای اجساد سوخته شدهی 21 نفر را در "تامولیپا" (Tamaulipas) واقع در مرز مکزیک و آمریکا در هفتهی گذشته پیدا کردند. برپایهی اخبار این شبکه، اجساد به آتش کشیده شدهی این افراد در نزدیکی منطقهای به نام "خوروی" پیدا شده است
در واکنش به این فاجعهی انسانی و سیاستهای کنونی کاخ سفید، رسانهها و اهالی سیاست، ترامپ را دیوانه، فاشیست، عقدهای، احمق، وحشی، .... و یا نامتعادل از نظر روانی مینامند؟! در حالیکه این صفتها و دهها صفت بدتر از این مربوط به ماهیت سرمایه است که در رفتار و منش هر کدام از رئیس جمهورها و رهبران کشورها به شکلهای مختلف جلوه مییابند
باید گفت که رسانهها، اخباری را به جهانیان ارائه میدهند که باید بشنویم، چراکه همسو با سیاستهای کلان نظام سرمایهداری هستند و سازمانها و احزاب بیرمق، به خاطر نداشتن تشکلی پویا، به ریشههای این همه فجایع و آسیبها نمیپردازند! رسانهها، آنچنان دربارهی چالش جمهوریخواهان و دمکراتها تیتر میزنند که گویا موضوع تأمین بودجه برای ساختن دیوار، مهمترین چالش در رهیافت مشکل مهاجرت است
امروزه روز، همگان میدانند که هم دمکراتها و هم جمهوریخواهان، نمایندگان و رقبای همدیگرند و تلاش آنها سود بیشتر رساندن به سرمایه است. در نتیجه، فروشندگان نیروی کار در جهان، فریب دعواهای آنها را نمیخورند! چالش واقعی آنها برای دستیابی به کاخ سفید و تکیه بر قدرت است و اگر اختلاف سلیقهای در مورد مقولهی مهاجرت بین آنها وجود دارد، هیچ اختلافی در مورد مهاجران ندارند؛ دشمن واقعی کارگران و بیکاران و فرودستان و زنان و کودکان در جهان، نظام سرمایهداری جهانی است
ترامپ و مکرون و خامنهای، فقط نمایندگان بیشرم کنونی سرمایه در آمریکا و فرانسه و ایران هستند؛ تخالف فروشندگان نیروی کار در جهان با فرد و نمایندگان جنایتکار سرمایه نیست، بلکه تخالف آنها با نظام فاسد و چپاولگر سرمایهداری جهانی است
ساسان دانش
بیست و دوم ژانویه 2019
دوازدهم دی ماه 1397
******************
کودکان، سرمایهی انسانی جوامع بشری در درازنای تاریخ بودهاند و هستند و خواهند بود. در ایران اما، زیر ستم و روابط استثماری حاکم در جمهوری اسلامی، کودکانی که باید پشت نیمکتهای مدرسه باشند، در خیابانها کار میکنند یا به گفتهی خودشان ناچارند کار کنند تا کمک خرجی خانواده باشند
آوازخوانی بسیار زیبای دو خواهر، دو کودک و یا دو انسان شریف در خیابانهای محلهی نازیآباد تهران، از یک سو و از سوی دیگر استعدادهای نهفته در صدای آنها که در حال نابود شدن است، از سویی دیگر ابراز احساس رهگذران را با چشم میبینیم و از سوی دگر اشکهایی که شوری آن دهانمان را گس و اندرونمان را رنجور میکند! همه و همهی اینها دلیلی است که یکصدا به کارکودکان اعتراض کنیم و یک "نه" بزرگ به کار کودکان بگوییم، باید گفت و باز گفت و گفت تا موضوع کار کودکان در جامعه، به موضوعی اجتماعی بدل شود
!جای کودکان در مدرسه است، نه در خیابان
ساسان دانش
*********************
!معلمان، از پای نخواهند نشست
امروز، چهارشنبه 19 دی ماه 1397، معلمان اصفهان گردهم آمدند و میدان انقلاب شهر اصفهان را تسخیر کردند تا به شرایط ناگوار آموزش در کشور و شرایط ناهمگون زندگی معلمان و دانشآموزان اعتراض کنند. تا روزی که ستم و ستمگری جمهوری اسلامی برپایهی تداوم استثمار، کشور ایران را به نابودی میکشانند، معلمان از پای نخواهند نشست! چراکه معلمان به نیکی میدانند گرانی، فقر، به ویژه کالایی شدن آموزش در ایران، منجر به گسست اجتماعی میشود و از سوی دیگر میدانند که سردمداران نظام جمهوری اسلامی برای همگام شدن با تعرفههای بینالمللی و پذیرش مناسبات نظام جهانی، آموزش را در سراسر کشور کالایی کردهاند و در راستای همگرایی با سرمایهی جهانی، دست در دست قدرتهای بزرگ، تار و پود جامعهی ایران را برای رسیدن به منافع خویش، از هم دریدهاند. افزایش کودکان کار و خیابان و پایین آمدن میانگین سنی تنفروشی به سیزده سال، برآیند شراکت جمهوری اسلامی و قدرتهای بزرگ جهان است، برای آنها فقط و فقط سود بیشتر مهم است. دستیابی و تاراج منابع طبیعی و انسانی ایران، پس از انقلاب 1357، توسط جمهوری اسلامی آغاز و پس از پایان جنگ ایران و عراق شتاب بیشتری گرفته است و این چپاول وحشتناک، هرگز متحقق نمیشد مگر همسانی و همگرایی سردمداران داخلی و خارجی
اگر کارگران، با شیوهی زندگی خود، این روند را حس میکنند و برای بهبود زندگی معیشتی خویش، به اعتراضگری و اعتصاب میپردازند، معلمان اما فرآیند این مکانیسم را میشناسند و پیگیر و مصمم به اعتراض خویش تداوم میبخشند.
معلمان شجاع، برای منافع پایدار جامعه و نجات آموزش و پرورش از بند کالایی شدن، در برابر فساد حکومتی، آگاهانه اعتراض و ایستادگی میکنند؛ نخستین مخالفان معلمان، نظام جمهوری اسلامی است که برای تداوم رابطه با نظام جهانی، اعتراض کارگران و زنان و معلمان را سرکوب عریان میکند! بیهوده نیست که محمد حبیبیها را بازداشت و در زندانهای مخوف خود شکنجه میکنند، اما مخالفان پنهان معترضانی چون کارگران و زنان و معلمان و...، کسانی هستند که هنوز به جمهوری اسلامی توهم دارند و با سکوت خویش به چرخ پنجم سرکوب معترضان تبدیل شدهاند و در راستای اهداف نظام سرمایه در جهان به جمهوری اسلامی یاری میرسانند.
ساسان دانش
نهم ژانویه 2019
نوزدهم دی ماه 1397
***************
فاصلهی یک شیشه و شکافی ژرف؛
اینجا فاصله، فقط یک شیشهی ماشین است، اما دو انسان با دو جهان را به نمایش میگذارد
یکی معنای سرما را نمیفهمد و آن دیگری معنای گرما را! یکی با پوست و گوشت و استخوان سرما را حس میکند و دیگری از زیباییهای برف در طبیعت سرمای زمستان الهام میگیرد و لذت میبرد! یکی تمام شب را در گرمای دلنشین، سر به بالین گذاشته است و صبح با ناز بیدار میشود و دیگری نه درکی از ناز دارد و نه از بالین گرم و نرم! یکی با دست و روی سیاه در خیابان کار میکند تا لقمه نانی به کف آرد، دیگری حتا با او دست نمیدهد مبادا دستانش اندکی سیاه شود
این شیشهی ماشین چیست که دو جهان متفاوت برای کودکان کار و انسانها آفریده است؟
فاصله، فقط تفاوت نقطهها در کمیت مکان نیست، بلکه تفاوت کیفیت در محتوای زندگی اجتماعی انسان است، یکمی تعریف فاصله در هندسه و دومی تعریف فاصله در علوم اجتماعی است! در یکمی فاصله را با خط میتوان پر کرد و در دومی فقط با همبستگی فرودستان جامعه و با مبارزهی اجتماعی پر میشود
ساسان دانش
***************
چهار سال پس از عملیات تروریستی علیه روزنامهی طنز "شارلی ابدو" در 7 ژانوی 2015 که 10 روزنامه نویس و همکاران این روزنامه و 2 محافظ ساختمان نشریه، توسط دو تروریست اسلامگرا کشته شدند، روزنامهی "شارلی ابدو" در شمارهی ویژهی این ماه با انتشار کاریکاتور بالا، هشدار میدهد که جریان "ضدروشنگری" و نیروهای مدافع تاریکاندیشی مذهبی هنوز در فرانسه فعال هستند. یک آخوند و یک کشیش که در صفحهی نخست نشریهی "شارلی ابدو" بر روی شعلهی شمع (نماد روشنایی و روشنگری) فوت میکنند، با تصویر همین روزنامه پس از عملیات تروریستی با شعار "همه بخشیده شدند!" تداوم تاریکاندیشی را در فرانسه نمایش میدهند
***********
کودکان، سرمایهی انسانی جوامع بشری در درازنای تاریخ بودهاند و هستند و خواهند بود. در ایران اما، زیر ستم و روابط استثماری حاکم در جمهوری اسلامی، کودکانی که باید پشت نیمکتهای مدرسه باشند، در خیابانها کار میکنند یا به گفتهی خودشان ناچارند کار کنند تا کمک خرجی خانواده باشند
آوازخوانی بسیار زیبای دو خواهر، دو کودک و یا دو انسان شریف در خیابانهای محلهی نازیآباد تهران، از یک سو و از سوی دیگر استعدادهای نهفته در صدای آنها که در حال نابود شدن است، از سویی دیگر ابراز احساس رهگذران را با چشم میبینیم و از سوی دگر اشکهایی که شوری آن دهانمان را گس و اندرونمان را رنجور میکند! همه و همهی اینها دلیلی است که یکصدا به کارکودکان اعتراض کنیم و یک "نه" بزرگ به کار کودکان بگوییم، باید گفت و باز گفت و گفت تا موضوع کار کودکان در جامعه، به موضوعی اجتماعی بدل شود
!جای کودکان در مدرسه است، نه در خیابان
ساسان دانش
***********
چنین صحنههایی را اگر دیدیم، بگذاریم آن کودک بخوابد، حتما نیاز به خواب دارد که خواب شیرین، او را نشسته در خیابان درربوده است! شاید به خاطر انسانیتی که در اندرون هر آدمی است، دوست نداشته باشیم بیاعتنا از کنار او بگذریم و به بهانهی خریدن چیزی او را بیدار کنیم! میتوان پولی در قوطی او جا گذاشت و رفت
بیاییم او را بیدار نکنیم، اما با نخستین فردی که در جامعه روبرو میشویم در مورد کودکان کار سخن بگوییم، در کوچه و در خیابان، در محل کار و در مدرسه و در هر کجا و هر زمان، شرایط اسفبار کودکان کار را با حرارت بیان کنیم و آنقدر در مورد کودکان کار و کودکان خیابان سخن بگوییم که کار کودکان را به گفتمان جامعه تبدیل کنیم، آنگاه چارهجوییها برای این ناهنجاریها در گفتگوی میان فردی انسانها آشکار خواهد شد و سپس با اجتماعی شدن این آسیب اجتماعی، جامعهی انسانی خواهد فهمید چه باید کرد
بدیهی است که تنها چارهای که بتواند کودکان کار را از بند کار و خیابان رها سازد و آنها را به مدرسه بفرستد، اعتراض به نظام کودکستیز جمهوری اسلامی است! روزی خواهد رسید که چشمانمان این صحنههای دلخراش را نبیند و آن روز، زمانی خواهد بود که اعتراض خویش را سراسری و فریاد جامعه را یکصدا کنیم
ساسان دانش
ششم ژانویه 2019
شانزدهم دی ماه 1397
**********************
!!!واکس بزن دخترک! واکس بزن.....
در کشوری که هر روز و هر شب، از زمینهای نفتخیزش، میلیونها بشکه نفت فوران میکند! در کشوری که خروار خروار منابع طبیعی آن نیازهای مواد اولیهی کارخانههای جهان را تامین میکند! در کشوری که اختلاسهای نجومی حکومتیان، ورقهای رسانههای داخلی و خارجی را سیاه میکند! در کشوری که با یک حساب ساده میتوان فهمید که یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است! در کشوری که توزیع ثروت ناعادلانهترین است! در کشوری که فقر و گرانی و بیکاری در جایجای آن بیداد میکند! در کشوری که حکومتیان با یورش وحشیانه به نیروی کار، روز و شب خود را آذین میبندند تا از تمام امکانات این جهان برخوردار شوند! و و و....
همین کشور اما، کودکان کار دارد! کودکان کارتن خواب دارد! کودکان بازمانده از تحصیل دارد! کودکان گرسنه دارد! کارگران و معلمانش در زندانند! دخترانش برای لقمه نانی در خیابانند! زنان و دانشجویانش با "فریاد" بیشتر آشنایند تا با "زندگی"! و... سرانجام، زندگی و بهداشت روانی آدمیان را، سالیان سال است که حکومتیان ربودهاند...!
کرکرههای پلکها را شاید بتوان پایین کشید و بر خویشتن خویش خیره خیره به تماشا نشست و خود را شاد جلوه داد و از دیدن دیگران به ویژه از دیدن کودکان کار و کودکان خیابان چشم پوشید، اما کودکانی که سحر تا شام در پیرامون شهرهای بزرگ، زبالهها را برای بازیافت جدا میکنند بسیارند! کودکانی که به جای رفتن به مدرسه در کارگاههای کوچک و بزرگ، نیروی کار خود را ناچارند ارزان بفروشند فراوانند! کودکان بیخانمانی که در لابلای کارتن در خیابان میخوابند بیشمارند! بیشک، همهی اینها را به طور روزمره نمیبینیم، اما چه بخواهیم چه نخواهیم، کودکانی که در چهارراهها و خیابانها فال حافظ و گل میفروشند و همهی دختران و پسران دستفروش را هر روز میبینیم! و هزاران هزار صحنههای اینچنینی که سرمای زمستان را در اندرونمان سوزناکتر میکند را نیز میبینیم و دختربچهای را با دو چشم بینایمان میبینیم که در گوشهی خیابان، کفشی بزرگتر از خود را واکس میزند تا قرص نانی به کف آرد!!!
واکس بزن دخترک! واکس بزن.... دستهای کوچک توانای تو را و چشمان حسرتبار تو را و گیسوان زیبا و آشفتهی تو را در خواب حتا میبینم! مژههای کوچک و نازنین تو، آنچنان در قلبم فرو میرود که سوزش آن چشمانم را برای دیدن تو باز نگه میدارد! اما بدان که جامعهشناسان و مبارزان بسیاری، درازا و پهنای تاریخ را درنوردیدند و وارستگانی که محور اندیشهی آنها انسان و پیشرفت جامعه بود، چه جانفشانیها و چه کوششهایی کردند تا دوران تغیر را به جای دوران تفلسف بنشانند به این امید که انسان در هیچ کجای جهان، ابزار نباشد! واکس بزن دخترک! واکس بزن.... اما بدان که تا کنون، به هزاران دلیل، تو معلول علتهای بیشماری بودی که زیادهخواهان و چپاولگران آسوده بخوابند! هماینک اما، آکادمیسینها و روشنفکران نورسیده در پشت کرسیهای دانشگاهها به عنوان مشاوران پنهان نظم موجود از نیویورک تا لندن و از پاریس تا مسکو و حتا از تهران تا کابل آنچنان فلسفههای رنگین میبافند تا تو را علت بنامند! هرچند امروزه روز، رابطهی علت و معلول را وارونه جلوه میدهند و جهانیان را فرامیخوانند که چشمهایمان را ببندیم و تو را نبینیم! اما بدان که هیچ رعدی بدون ابر نمیغرد! واکس بزن دخترم! واکس بزن....!!!
اگر رنگ و روی آسایش و آرامش را حکومتیان، هاشور زدهاند تا به اهداف شوم خود برسند، اما هنوز انسانی زیستن دست یافتنی است، انسانی زیستن معنای اجتماعی دارد و آنچنان با سرنوشت کودکان گره خورده است که خویشتن خویش را فقط نگریستن فریبی بیش نیست! چشمها را بر خویشاوند همنوع خویش بستن و لحظههایی را در آرامش فریبنده به سربردن، شاید بتواند دردها را برای لحظههایی کاهش داد، اما هرگز درمان ریشهای رنجهای انسان به عنوان موجودی اجتماعی نخواهد بود! چراکه هنوز میتوان برای یک زندگی شایسته تلاش کرد، هنوز میتوان برای رهایی انسان و جامعه مبارزه کرد، هنوز میتوان به انسان بودن خویش اعتماد کرد و هنوز میتوان بر خرد جمعی یکدیگر تکیه کرد و فریاد کشید و اعتراض کرد
آری میتوان..... میتوان در برابر این همه آسیبهای اجتماعی که گاهی پیدا و گاهی ناپیدایند ایستادگی کرد و زندگی را که حق طبیعی انسان است، دستکم به کودکان بازگرداند. آنگاه روابط اجتماعی نوینی با تکیه بر هماندیشی و همیاری جامعه بر پایهی عشقی ژرف میان انسانها پدید خواهد آمد و شادی و امنیت پایدار، ارمغان جهانیان خواهد شد؛ کودکان با بوی خوش رهایی سر به بالین خواهند گذاشت و سرخوش و سرشار با برآمدن خورشید، بیدار خواهند شد تا رشدیابندگی خود را در رشدیافتگی جامعه دریابند و نه تنها با لبهایشان، بلکه با چشمانشان به زندگی لبخند خواهند زد
ساسان دانش
بیست و هفتم دسامبر 2018
ششم دی ماه 1397
*********************
،پایین آمدن سن ازدواج
آسیبهای جبران ناپذیر آن و وظایف ما؛
آسیبهای ناشی از ازدواج کودکان به اندازهای مهم، اما ویران کننده است که با سخنی از ناظم حکمت آغاز میکنم تا با اعتراض خویش به راهکارهای عملی دست یابیم و امیدواری خود را از دست ندهیم، ناظم حکمت گفته است:
"و ما زمستان دیگرى را سپرى خواهیم کرد، با عصیان بزرگى که درونمان هست و تنها چیزى که گرممان میکند، آتش امیدوارى است."
اما باید گفت که پس از انقلاب 1357، حکومت جمهوری اسلامی برای ثبات سیاسی خویش و ماندگاری در قدرت، افزون بر انواع سرکوبها، به ترفندهایی روی آورد که بتواند نگرش ایدئولوژیک ضدانسانی خود را اجتماعی کند. یکی از آنها بازی با واژههایی بود که بتواند برخی روابط اجتماعی پذیرفته شده را به عقب براند تا به ثبات اجتماعی خویش نزدیک شود. به طور مثال، با هدفی شوم سن ازدواج را پایین آورد و نام تقلبی پر طمطراق "کودک همسری" را بر روی آن گذاشت و در جامعه ترویج کرد و آنقدر به این موضوع دامن زد تا از گسستگی اجتماعی ایجاد شدهی ناشی از آن، آسیبهای اجتماعی جبران ناپایری را بر جامعه تحمیل کند و از این آشفتگی اجتماعی سواستفاده کند و به آسانی به چپاول و دزدی بپردازد و به موازات آن، اهداف نظامها و قدرتهای جهانی را در ایران متحقق کند.
پایین آوردن سن ازدواج، پاورچین پاورچین آغاز شد و تا جایی پیش رفت که سن ازدواج برای دختران به زیر 10 سال نیز رسیده است و آسیبهای اجتماعی به اندازهای ویران کننده است که برای برچیدن آن، نیاز به برنامهریزی چندین ساله و طرحهای بسیار بسیار کارشناسانه توسط جامعهشناسان باورمند به انسان میسر است! اما میتوان با اعتراضگری و روشنگری در برابر این روش ضدانسانی جمهوری اسلامی که در جهان، "جنایت علیه بشریت" و "کودکآزاری" محسوب میشود، ایستادگی کرد.
در همین چند سال گذشته، آش تا جایی شور شد که اعضای فراکسیون زنان مجلس، لایحهای را تدوین و به مجلس ارائه کردند تا شتاب این آسیب اجتماعی را بکاهند، اما طیبه سیاوشی، عضو این فراکسیون در اوایل همین هفته اعلام کرد که مجلس و کمیسیون حقوقی قضایی مجلس به طرح جلوگیری از ازدواج کودکان رای نداد. به رسمیت شناختن بیشرمانهی ازدواج کودکان توسط جمهوری اسلامی، برخلاف کسانی که سردمداران حکومت را به داشتن افکار ارتجاعی محکوم میکنند نیست، بلکه جمهوری اسلامی، افزون بر نگرش عقبمانده، برای ثبات یافتن اجتماعی خویش هنوز نیاز دارد که با به عقب راندن جایگاه واقعی دختران و زنان و نقش درجه چندمی دادن به آنها، به اهداف شوم خود برسد! چراکه جامعهی ایران، به ویژه دختران و زنان با پویایی خویش برای دست یافتن به جایگاه اجتماعی خویش، نه تنها با حجاب اجباری مبارزه میکنند، بلکه نشان دادهاند که زیر بار مناسبات ستمگرانه و استثمارگرانهی این حکومت نرفتهاند.
لایحهی جلوگیری از ازدواج کودکان با نام مستعار "طرح مخالفت با کودک همسری" در مجلس رای نیاورد، اما همگان میدانند که ریشهی پذیرش ازدواج کودکان نزد خانوادهها، فقر مزمن، گرانی وحشتناک و بیکاری خانمانسوز است. آیا شنیدهآید که یکی از مسئولان و سردمداران این حکومت، حتا مسئولان درجه چندم این حکومت بپذیرد که دخترش را در سن 9 سالگی به عقد مردی سالخورده درآورده باشد؟ به یقین، پاسخ منفی است؛ چراکه با چپاول نیروی کار و دزدی و اختلاسهای کلان، از زندگی بسیار مرفه برخوردارند. در نتیجه، بیاییم فریب ترفندهای شوم این حکومت را نخوریم و آگاهانه در کوچه و خیابان، در محل کار و محله به پایین آمدن سن ازدواج کودکان اعتراض کنیم و جنایت و آزار علیه کودکان را به ویژه ستم عریان بر دختران را افشا کنیم.
ساسان دانش
بیست و ششم دسامبر 2018
پنجم دی ماه 1397
****************
!حجاب اجباری، ابزار سرکوب حکومتی است
چهل سال پیش، پس از استقرار جمهوری اسلامی در ایران، خمینی برای ثبات حکومت، سرکوب آزادیخواهان و مخالفان نظم سرمایه را در دستور کار خویش قرار داد. سرکوب پنهان و آشکار در همهی عرصهها به دستور خمینی آغاز شد، نخستین سرکوب با یورش به زنان و قانونی کردن حجاب اجباری، چهرهی کریه خمینی و نگرش او را نمایان ساخت. حاکمیت جمهوری اسلامی برای قانونی کردن حجاب اجباری، پشت اعتقاد مذهبی پنهان شد و جامعه را فریب داد! در نتیجه، مبارزهی هزاران هزار زن و مرد آزادهای که روز 17 اسفند به مناسبت روز جهانی زن، درست 25 روز پس از انقلاب، فریاد کشیدند و به حجاب اجباری اعتراض کردند، به جایی نرسید
روشنفکران مبهوت، فریب خوردند و با این توجیه که به اعتقاد مذهبی باید احترام گذاشت، به قانونی کردن حجاب اجباری تن دادند و از خمینی و جمهوری اسلامی پیروی کردند! سازمانها و احزاب به اصطلاح چپ نیز فریب خوردند و با شعار دروغین خمینی مبنی بر ضدامپریالیست بودن، آنچنان مست شدند که نه تنها چشمهایشان را بر سرکوب عریان زنان بستند، بلکه با سکوت خویش با خمینی و جمهوری اسلامی همسو شدند
زنان آزاده اما، از هر فرصتی برای دستیابی به جایگاه واقعی اجتماعی خود استفاده کردند و به مبارزه با نظم موجود پرداختند. خیزش دی ماه 1396، یکی از آن فرصتها بود که دختران خیابان انقلاب با شجاعتی بیمانند با آفرینش روشی نو، روسریها را بر شاخهای چرخاندند و اعتراض به حجاب اجباری را به گفتمان جامعه تبدیل کردند و لرزهی پایههای حکومت با خیزش فرودستان، به ویژه اعتراض دختران خیابان انقلاب، به چشم همگان دیده شد و به گوش جهانیان نیز رسید. به همین دلیل، جمهوری اسلامی برای چندمین بار، سرکوب عریان زنان را در دستور کار خود قرار داد و صدها زن و دختر خیابان انقلاب را بازداشت و روانهی زندانها کرد و در کمتر از یک ماه، تابلوهایی نهدیدآمیز مبنی بر رعایت حجاب، تهیه و در سراسر کشور نصب کرد
مکارم شیرازی، مرجع تقلید مذهبی که یکی از چپاولگران حکومتی است و به سلطان شکر معروف است، هفتهی گذشته در آستانهی سالگرد خیزش بیش از یکصد شهر ایران در دی ماه 1396، گفته است
"مسئولان، حجاب را به عنوان مسئلهای امنیتی اجتماعی، قضائی و واقعی، مربوط به همه جامعه حساب کنند و خیال نکنند یک دستور شرعی است که به آن عمل نمیشود
کنشگران اجتماعی و مبارزانی که به معنای واقعی به "تغییر ساختاری" جامعه باور دارند، چهل سال است که گفتند و نوشتند: "قانونی کردن حجاب اجباری، ابزار سرکوب جمهوری اسلامی است." هرچند هزینههای سنگین آن را نیز پرداختند اما هماینک، جنبش رهایی زنان از بند انواع ستم و ستمگری، به ویژه رهایی از استثمار نظام سرمایهداری، بیشتر از هر دوره پیشروی کرده است، سردمداران حکومتی نیز از پشت خاکریز اعتقاد مذهبی و دستور شرعی بیرون آمدند و آشکارا اعلام میکنند که حجاب اجباری مسئلهای امنیتی اجتماعی است و مسئولان اجرایی کشور را به سرکوب زنان فرامیخوانند
هرچند چهل سال طول کشید تا همسویان با حکومت در لباس چپ و پیروان حکومت با عنوان روشنفکر بفهمند که قانونی کردن حجاب اجباری در نظام جمهوری اسلامی، ابزار سرکوب است نه دستور شرعی! اما حقانیت زنان و مردانی که علیه حجاب اجباری مبارزه میکردند این بار آنچنان ثابت شد که نه تنها حاکمان زنستیز نمیتوانند خود را پشت اعتقاد مذهبی پنهان کنند، بلکه چپهای دروغین و روشنفکران نیز نخواهند توانست از کنار مبارزه با حجاب اجباری و یکی از مهمترین مبارزه با ابزار سرکوب حکومت، بیاعتنا بگذرند.
رهایی هر جامعهای در گرو رهایی زنان آن جامعه میسر است و امروزه روز، کنشگران اجتماعی میتوانند با درهم شکستن ابزار سرکوب حکومتی، پیشروی جنبش زنان و دیگر جنبشهای اجتماعی را در بستر جامعه نهادینه کنند و همبستگی نیروهای اجتماعی میتواند به سراسری شدن اعتراضها یاری رساند و حاکمیت چپاولگران را واژگون کنند
ساسان دانش
چهارم ژانویه 20194
چهاردهم دی ماه 1397
******************
هجدهم دسامبر، روز جهانی مهاجرت؛
هر نوزادی در هر کجای این کرهی خاکی چشم بر جهان میگشاید، حق دارد زندگی کند و حضور هیچ انسانی در جهان غیرقانونی نیست
در این جهان وارونه، روزانه هزاران هزار انسان در پی زندگی بهتر، مهاجرت میکنند و هزاران هزار انسان از سلطهگری و استبدادگری حکومتها به ستوه آمده و به ناچار زادگاه خویش را به سوی مقصدی ناپیدا، اما شاید بهتر، ترک میکنند
بیشماری از مهاجران، خود را به امواج دریاها و اقیانوسها و سنگلاخها و دشتها و کوهها و رودها و سرانجام به خطرها میسپرند تا شاید جایی برای زندگی بیابند! صدها اندیشمند که سرمایههای نهفتهی سرزمین خویشند، به دلیل دیکتاتوریها و نداشتن امکان، به جهانی دیگر پناه میبرند و چارهای ندارند دشواریهای زندگی پناهندگی را شکیبایی کنند
روز جهانی مهاجرت را گرامی باید داشت با این امید که به برچیده شدن حکومتهای ضدانسانی به ویژه واژگونی نظام چپاولگر جمهوری اسلامی در ایران یاری رسانیم
تا شرایط زندگی شرافتمندانه برای همهی انسانها و شهروندان جهان تامین گردد
*************
چهرهی آتنا دائمی
بر ساختمان عفو بینالملل در هلند نقش بست؛
همایشی با نام "نوشتن برای حقوق انسانی" در سازمان عفو بینالملل، آغاز به کار کرد. تا کنون، نورپردازیهای چشمنواز و زیبا به خاطر هزینههای بسیار گزاف آن، در اختیار دولتها بوده است که در جشنها و یا برخی مناسبتها که در راستای اهداف حکومتی خوانایی داشته، تخصیص بودجه میشد و به مرحلهی اجرا در میآمد!
همگان میدانند که بودجهی همهی دولتها از دسترنج فروشندگان نیروی کار تامین میشود، اما تصمیمگیری برای هزینه کردن آن، همواره در اختیار دولتها بوده است. نیروی کار و تولید کنندگان ثروت در همهی کشورها، نه تنها هیچ دخالت و مشارکتی در هزینه کردن آن بودجهها نداشتند و ندارند، بلکه نظارت و کنترل نیز در دست آنها نبوده و نیست!
این بار اما، دستاندرکاران و هنرمندان مستقل نورپرداز، همت کردند و توانستند طرح خود را با نورپردازی چهرههای زندانیان سیاسی با هدف پشتیبانی از آزادی بیان و آزادی همهی زندانیان سیاسی در جهان، ساختمان سازمان عفو بینالملل کشور هلند را جلوهای دیگر بخشند. این آفرینش در پی برگزاری همایش "نوشتن برای حقوق انسانی" به اجرا درآمد و برای نخستین بار رسانهها و افکار عمومی جهان را تحت تاثیر قرار داد. چهرهی آتنا دائمی، فعال حقوق کودکان که هماینک در بند دژخیمان جمهوری اسلامی ایران، زندانی سیاسی است در این نورپردازی زیبا و اثرگذار به چشم میخورد - پنجرهی چهارم از راست
این رویداد، پیشروی نیروی کار علیه سرمایه محسوب میشود و شاید گامی بسیار کوچک به نظر برسد، اما با تلاش و پیگیری و پافشاری و آفرینش روشنگریهای اثرگذار و مبارزهی هدفمند، میتوان راهکارهایی یافت که آزادی زندانیان سیاسی را در جهان برجسته کرد و فریاد و دادخواهی آنها را به نظامهای سرمایهداری تحمیل کرد
ساسان دانش
هجدهم دسامبر 2018
بیست وهفتم آذر 1397
*************
حلقههای ناپیوستهی اعتراضها
و ارتباط آن با آسیبهای اجتماعی؛
همگان میدانند که فقر مالی منجر به فقر فرهنگی میشود! بیشک، فقر فرهنگی نیز زیر پوست جامعه لانه میکند و در مدتی نه چندان دیر، تپش قلب جامعه را ناساز و ناهمگون میسازد و تا جایی پیش میرود که انواع مختلف گسیختگیهای اجتماعی بر جامعه و روابط اجتماعی نمایان میشود! حکومتها و دولتها نیز از شرایط ناهمگونی که خودشان به وجود آوردهاند، بیشترین سود را در جهت منافع خودشان و ماندگاری در قدرت استفاده میکنند.؛ چراکه با بزرگنمایی فقر فرهنگی به ریشهها و فقر مالی نمیپردازند!
افزایش مرگ نوزادان، آسیبی ژرف بر قلب جامعه فرود میآورد و مرگ هزاران نوزاد، قلب هر انسانی را میفشارد! فقر و تهیدستی مزمن، توسط حکومت جمهوری اسلامی، گسترش یافته و در حال افزایش است. افسردگی پنهان در جامعه و روابط اجتماعی نهادینه شده است و گسیختگی عاطفی در سراسر کشور ایران بیداد میکند! پیرو اسناد رسمی وزارت بهداشت، آمار مرگ نوزادان هنگام تولد در دههی گذشته افزایش یافته است و در استانهای سیستان و بلوچستان، هرمزگان، کرمانشاه و کرمان، بسیار بسیار بیشتر است.
فقر و بیکاری و گرانی، دلیل اصلی و ریشهای و پایین بودن سطح سواد و ناتوانی و ناآگاهی از مراقبتهای دوران بارداری، دلایل دیگری هستند که موجب میشوند نوزادان بسیاری هنگامی که باید چشم بر جهان بگشایند و در آغوش گرم و مهربان مادر زندگی را تجربه کنند، به آغوش مرگ نحس رانده میشوند!!!
به یقین، افزایش مرگ نوزادان، مانعی بزرگ برای توسعهی انسانی و برقراری روابط سالم اجتماعی است و مسئولیت مستقیم آن با حکومتی است که به فقر، به بیکاری، به گرانی، به تبعیض و به دهها ناهنجاریهای اجتماعی دامن میزند تا به آسانی بتواند به چپاول و رانتخواری بپردازد تا منافع خودشان تامین گردد.
حلقههای ناپیوستهی اعتراضها در سراسر کشور موجب شده است که جامعه اندکی نفس بکشد و امیدها و امیدواریها در اندرون عناصر اجتماعی، به ویژه فروشندگان نیروی کار آشیانهای نو بسازد. اعتصاب و مبارزهی جانانهی کارگران فقط برای حقوق معوقه نیست، کنش شجاعانهی اعتراض زنان و دختران خیابان انقلاب فقط برای به دورانداختن روسریهای اجباری نیست، واکنش و فریاد بازنشستگان دوراندیش فقط برای چپاول صندوق بازنشستگی توسط رانتخواران حکومتی نیست، معلمان ژرفاندیش نیز فقط برای افزایش حقوق نیست که مدرسهها را به اعتصاب میکشانند! همهی اینها حلقههای ناپیوستهی مبارزهای است که به پوسیدگی حاکمیت سرمایه توسط نظام جمهوری اسلامی ایران، پی بردهاند و پیوستگی این اعتراضها برای سراسری شدن مبارزه یاری خواهد رساند تا جامعه نفسی عمیقتر بکشد و گام بردارد تا ساختار کنونی را در همهی عرصهها به ویژه نظم موجود را دگرگون کند.
بدیهی است که اگر جامعه، سکوت پیشه کند و به نظام سراسر فاسد و چپاولگر اعتراض نکند، دستاندرکاران جمهوری اسلامی ایران از سیاستهای کلان گرفته تا کوچکترین تصمیمهای حکومتی، به گسترش فقر و به عقب نگه داشتن سواد سلامت، ادامه خواهند داد و همهی کشور را به نابودی خواهند کشاند! طبیعی است، هر انسانی که احساس مسئولیت اجتماعی میکند، با اعتراض هدفمند خویش تلاش کند و با پشتیبانی عملی خویش با فقر و گرانی و بیکاری که ریشههای واقعی آسیبهای اجتماعی هستند مبارزه کند؛ به یقین در بستری از مناسبات اجتماعی رشدیابنده و رو به توسعه، مرگ نوزادان نیز کاهش خواهد یافت؛ کودکان کار به مدارس باز خواهند گشت و کودکان کارتن خواب سقفی برای گذران زندگی خواهند داشت، نیروی اثرگذار نیمی از جمعیت، یعنی زنان نیز آزاد خواهد شد و تولید ثروت توسط فروشندگان کار در جهت پیشرفت خواهد چرخید. در نتیجه، گام برداریم و به موازات اعتراض به انواع رنگارنگ آسیبهای اجتماعی با پشتیبانی عملی، به پیوستگی این اعتراضها یاری رسانیم.
ساسان دانش
17 دسامبر 2018
26 آذر 1397
**************
رویای داشتن یک توپ ساده برای کودکان
آیا آرزوی بزرگی است؟
چهل سال فقر، چهل سال تبعیض، چهل سال نابرابری، چهل سال بیحقوقی، چهل سال ستمگری، چهل سال شکنجه و اعدام، چهل سال گرانی، چهل سال ستم بر زنان، چهل سال ستم بر زنان و مردان آزاده، چهل سال ستم بر فروشندگان نیروی کار، چهل سال ستم دوچندان بر کودکان و چهل سال چپاول منابع طبیعی و انسانی، توسط جمهوری اسلامی ایران که هر صدایی را سرکوب عریان میکند و زندگی پر رنگ و لعاب و اشرافی خود را بیشرمانه، سهم خود از سفرهی انقلاب میخوانند
سهم کودکان برای بازی، آیا قوطی پلاستیک آب است؟ سهم کودکان، آیا خوابیدن در خیابانهای سرد است! سهم کودکان، آیا کار در آلودگیهای زبالهها و کورهپزخانههای این سرزمین است؟ سهم کودکان، آیا گلفروشی و دست فروشی در چهارراههاست؟... نیمکتهای مدرسههای سراسر ایران حتا از دوری کودکان اندوهگین و فرسوده و رنجورند
آری اینجا ایران است! ایران پس از خمینی اینگونه است! اینجا شهرها و روستاهای سیستان و بلوچستان است! اینجا فقط گوشهای کوچک از ایران است که زیر چکمههای سرمایه در حال نابود شدن است! گستردگی فقر موجب شده است که کودکان از داشتن حتا یک توپ ساده محروم باشند!
بیاییم به فردایی باور داشته باشیم که کودکان، حق بازی کردن و رفتن به مدرسه داشته باشند! به فردایی زیبا باور داشته باشیم که با تلاش دوبارهی زنان و مردان، روابط شایستهی اجتماعی را برپا کنیم! به فردایی که.... پس از شب و شبهای تیره و تار با همبستگی و عشق خواهد آمد
ساسان دانش
چهاردهم دسامبر 2018
بیست و سوم آذر 1397
^^^^^^^^^^^^^^^
********************
به بهانهی روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان؛
در آستانهی روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، نخستین اسکناس عمودی با تصویر یک زن رنگین پوست وارد چرخهی مالی دلار کشور کانادا شد. پس از دو سال بحث و کشمکشهای فراوان در سیستم اداری و بانکی کشور کانادا تصویر "ویولا دزموند" که قربانی تبعیض شده بود، سرانجام بر روی اسکناسهای 10 دلاری رایج در کشور کانادا در نوامبر 2018 نقش بست.
"ویولا دزموند"، زن آزادمنش رنگین پوستی بود که به خاطر نشستن بر روی صندلیهای مخصوص سفید پوستان در سالن تئاتر در سال 1946 شهرت یافت که پیرو آن بازداشت شد! اما روند دادرسی و دادگاه و دفاع جانانهی "ویولا دزموند" از جایگاه زنان در جامعهی کانادا، منجر به پیروزی وی شد و این پیروزی، تاثیر بسزایی در نگرش اهالی کانادا نسبت به حقوق زنان گذاشت. هرچند 72 سال طول کشید تا جامعهی کانادا، به ویژه ساختار اقتصادی اجتماعی و سیستم اداری و بانکی کانادا کنش او را به رسمیت بشناسد، اما تصویب تصویر او روی اسکناسهای 10 دلاری در آستانهی روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، تحسین برانگیز است، چراکه مبارزهی پیگیر زنان، نظامهای سرمایهداری کلاسیک را حتا به عقبنشینی وادار میکند.
این رخداد، در حالی انجام میگیرد که زنان در ایران، به خاطر پشتیبانی از حقوق کودکان کار و کودکان خیابان، روز و شب خویش را در پشت میلههای مخوف زندانهای جمهوری اسلامی میگذرانند! دختران خیابان انقلاب به خاطر مبارزه علیه حجاب اجباری، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان را به دور از خانواده و جامعه باید در زندان باشند! رفتار خشونتبار مسئولان زندان نیز ادامهی خشونتهای حکومتی در جامعه است. از هاشورهای ستم و ستمگری بیشمار نظام جمهوری اسلامی اگر بگذریم، اما تبعیض و نابرابری حقوق زنان در قانون و دستمزد و سیستم قضایی از یک سو و از سوی دیگر تفکیک جنسیتی، کودک همسری، پوشش اجباری و... خشونتهای نهادینه شدهی آشکار حکومتی است.
پس از خیزش سراسری دی ماه 1396، زنان ایران خیز برداشتهاند تا با ستمگری و ستمپذیری مبارزهای جانانه کنند. افزون براینکه، زنان کشور ایران شکوفاتر از پیش با شجاعتی بیمانند در برابر خشونتهای جمهوری اسلامی ایستادگی میکنند، آوازهی دختران خیابان انقلاب، جهانی شده است و ورقهای رسانههای بینالمللی پر از اخبار جنبش زنان ایران است. هراس و وحشت حکومتیان نیز موجب شد که با دستپاچگی به بازداشت آزادیخواهان و مبارزان اقدام کنند. در نتیجه، تنها راه پیروزی زنان، همبستگی همهی کنشگران اجتماعی با خواست به حق زنان است، از کارگران گرفته تا معلمان، از دانشجویان گرفته تا عناصر مترقی وظیفه و مسئولیت اجتماعی دارند تا با مبارزات زنان به ویژه علیه حجاب اجباری و ترویج آزادی پوشش همصدا شوند.
زنان در اوج شادی یا در اوج اندوه و غم، این توانایی را دارند که تفکر کنند و فرآیند آن اندیشهی تنیده بر شادی یا غم، لبخندی است که به جهان هدیه میکنند، مهم نیست که آن لبخندها و تبسمها تلخ باشد یا شیرین! مهم این است که لبخند زنان سرشار از زندگی است. به همین خاطر، آینده را میتوان دید، آینده نمیتواند بیرمقتر از اکنون باشد، چراکه صدای اعتراض کارگران، کارخانهها را و صدای زنان، کف خیابانها را پرطنین کرده است، طنینی گوشنواز و دلانگیز و آوایی پرشور و پرطراوت که بوی رهایی میدهد. سیمون دوبوار گفته است: "زیرکانهترین راه برای تسلط بر هر جامعهای، تحقیر و محدود کردن زنان آن جامعه است. زیرا زنان اسیر، هرگز نخواهند توانست انسانهایی آگاه و آزادیخواه پرورش دهند."
در نتیجه، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، چهارم آذر ماه برابر با 25 نوامبر را گرامی میداریم و به موازات آن، ارادهمند و توانمند با خشونت علیه زنان در همهی عرصهها بیش از پیش گام برمیداریم.
ساسان دانش
24 نوامبر 2018
سوم آذر ماه 1397
**********************
اعتراض کارگران نیشکر هفتتپه و تسخیر خیابانهای شهر شوش
تا کنون سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و کارگران فولاد اهواز از خواستهای کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه پشتیبانی کردهاند، اما مبارزهی متحد کارگران هفتتپه، نیاز به پشتیبانی از سوی کارگران، معلمان و فرودستان سراسر کشور دارد تا کارگران هفتتپه خواست خود را ارتقا دهند.
امروز پنجشنبه 24 آبان ماه 1397، کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه به همراه خانوادههای خویش برای سومین روز پشت سرهم در مقابل فرمانداری شهر شوش تجمع کردند. کارگران هفتتپه امروز نیز در خیابانهای شهر شوش راهپیمایی کردند. یازده روز است که کارگران نیشکر هفت تپه اعتصاب کردهاند و خواهان پرداخت حقوق های معوق خود هستند و همچنین خواستار این هستتد که ادارهی شرکت توسط بخش خصوصی به پایان برسد. هرچند که کارگران میدانند دولت نیز کارفرمای بزرگ استثمارگر است، اما اگر کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه، مدیریت کارخانه و کنترل تولید را خودشان به عهده بگیرند، به پیروزی نزدیک خواهند شد
ساسان دانش
*********
.سخنرانی اثرگذار زن کارگر که در اعتصاب کارگران هفتتپه حضوری فعال دارد
در نهمین روز اعتصاب زنان و مردان کارگر متحد هفتتپه، صدای مجتمع کارخانههای هفتتپه و شهر کوچک شوش، گوش جهانیان را ناچار کرد که واقعیتها و ناهنجاریهای نظام سرمایه را بشنوند و بدانند که کارگران به ویژه زنان، در سایه روشنهای اعتصاب و اعتراضگری، اینگونه آگاه و شکوفا میشوند. فرارویش زنان و کارگران اما، آن روزی نمایان خواهد شد که کارگران، مدیریت تولید و کنترل کارخانه را خودشان در دست گیرند و پیشرفت و پیروزی آنها موجب خواهد شد که فرودستان جامعه گامی بزرگ به سوی اجتماعی شدن "اعتراض" بردارند. زنان و کارگران ایران خیز برداشتهاند تا با تشکلهای مستقل خویش، نمایندگان سرمایه را به عقب برانند، تداوم این اعتصابهای هدفمند و همایشهای پرشور منجر به پیوستن همسرنوشتهایی چون فروشندگان نیروی کار و سرانجام به سراسری شدن تشکلها دامن خواهد زد.
هر روز که میگذرد کارگران، زنان، دانشجویان و همهی کنشگران، مسئولیت اجتماعی خویش را در تشکلیابی و اتحاد نمایان میسازند و تا تحقق پیروزی به مبارزه با نظم موجود ادامه خواهند داد
ساسان دانش
14 نوامبر 2018
23 آبان 1397
***************
*********************
**************
پیشکش به همهی انسانهایی که انسانی زندگی میکنند و چه بیدریغ لبخندی مهرآمیز بر لب دارند
همگان میدانند که خیزش اجتماعی دی ماه سال گذشته در بیش از یکصد شهر کشور، اعتراض به فقر و گرانی و بیکاری و تبعیض در جای جای کشور ایران بود. اعتراضهای دی ماه هرگز فروکش نخواهد کرد، چرا که اعتصابها، کنش دختران خیابان انقلاب و هزاران اعتراض همچنان ادامه دارد، در چنین شرایطی که قدرت خرید به شدت کاهش یافته است و حکومت نیز به دستمزدهای فروشندگان نیروی کار و بازنشستگان هجوم آورده، حتا از کودکان نیز برای ارزان خریدن نیروی کار سواستفادهی وحشتناک میکند، بودجهی نهادهای مذهبی که انگلوار تار و پود جامعه را با بیشرمی و گستاخی میبلعند، اعلام شد. پیرو اخبار مستند، بودجهی سال جاری نهادهای مذهبی:
480 میلیارد تومان، کمیته امداد امام،
118 میلیارد تومان، بنیاد شهید،
134 میلیارد تومان، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم،
430 میلیارد تومان، سازمان تبلیغات اسلامی،
305 میلیارد تومان، جامعهالمصطفی العالمیه،
896 میلیارد تومان، مرکز خدمات حوزههای علمیه،
110 میلیارد تومان، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی،
**********
بد نیست نظر ژان پل سارتر را در مورد دین بخوانیم و بیاموزیم
دین چیست؟
برخى فکر میکنند دین اعتقادات مردم است، در حالیکه اینطور نیست! دین یک صنعت است. صاحبى دارد، به نفع عدهاى است و باعث ثروت مادى و قدرت سیاسى طیف معینى در جامعه میشود و به یک حاکمیت سیاسى و طبقاتى در جامعه خدمت میکند. مذهب، صنعتى است که میلیاردها دلار پول در آن جابجا میشود. هزینهی تبلیغاتش توسط این پولها پرداخت میشود. این پولها را با کلاهبردارى و اخّاذى از جیب مردم بیرون میکشند. این پولها را از طریق دولت از جیب مردم درمیآورند. این یک دستگاه نشر اکاذیب است. دروغ تحویل مردم میدهند. مردم را میترسانند. مردم را در این دنیا از خشونت میترسانند و در آن دنیا از عقوبت. این درست مثل مافیاست!
نهاد مذهبى، چه مسیحیت باشد، چه اسلام چه یهودیت، پیش از اینکه مجموعهاى از باورهاى اجتماعى باشد، یک ساختمان و عمارت بزرگ اجتماعى است که افزون بر مالیات، بودجه میگیرد، حقوق میگیرد و خرج بقای خود و حاکمیت خودش میکند.
دین شراب ناب نیست، اتانول است که مستی میدهد، اما به قیمت کوری جامعه!
ژان پل سارتر
*************
!!!صدای پای فاشیسم در برزیل به واقعیت پیوست
در حالیکه بحران ساختاری نظام سرمایهداری، جهان را فراگرفته است و کاهش دستمزدها در جای جای این کرهی خاکی بیداد میکند و قدرت خرید فرودستان نیز روز به روز کاهش مییابد، نگرشهای فاشیستی به فعالیت موزیانهی خود افزودهاند و در قالب احزاب و تشکلهای راستگرا پا به میدان تسخیر پستهای سیاسی.گذاشتهاند
پراکندگی چپ در جهان به طور کلی از یک سو و از سوی دیگر به خاطر نبود تشکلهای کارگری در کشورها و حتا نبود تشکل بینالمللی مستقل کارگران، موجب شده است که راستهای افراطی به مسئولیتهای قانون گذاری و حتا اجرایی برخی کشورها حمله کنند! در کشورهای فرانسه، هلند، دانمارک و برخی کشورهای اروپایی، راست افراطی تا آنجا پیش رفت که به مرحلهی دوم انتخابات ریاست جمهوری نیز رسید، هماینک اما در کشورهای پیرامونی مثل ایران، ترکیه، افغانستان و برخی کشورهای آسیای جنوب شرقی و خاورمیانه، سالهاست با نگرش فاشیستی، نظام سرمایهداری جهان را نمایندگی میکنند و هیچیک از کشورهای مدعی توسعهی انسانی به مسائل و ناهمگونیهای آن کشورها نمیپردازد، افکار عمومی جهان نیز با افسار رسانههای وابسته به حکومتها کنترل میشود و از اعتراضهای دههی 60 و 70 خبری نیست! نظریهپردازان سرمایه نیز با حملهی وحشیانه به نیروی کار تلاش میکنند تا بحران ساختاری کنونی را کاهش دهند و نظم موجود در راستای منافع نظام سرمایهداری اندکی با تنش اما پیش میرود چرا که سود سرمایهی جهانی را حلقههای زنجیرهی سرمایه در کشورهای پیرامونی و کشورهای درحال توسعه به خوبی تامین میشود
یکی از کشورهای در حال توسعه و تا گریبان بدهکار، کشور برزیل است که در کشاکش مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری، راستهای افراطی با بیش از 55 درصد رای در مرحلهی دوم بر کاندید چپگرای برزیل پیروز شدند! هرچند این خبر، نه تنها برای کارگران آمریکای لاتین، بلکه برای فروشندگان نیروی کار در همه جای جهان ناگوار است، اما بد نیست تا اندکی به نگرش"ژایر بولسونارو"، رئیس جمهور راستگرا و فاشیست بیاندازیم تا بدانیم جهان به کدام سو میرود؟
پیشاپیش بهتر است بدانیم که برخی بانکهای جهانی ازجمله دئوچه بانک که یک بانک معروف آلمانی است، تمام قد از "ژایر بولسونارو" در همهی مراحل مبارزهی انتخاباتی از وی پشتیبانی کرد! دوم اینکه پس از اعلام نتایج انتخابات، "ژایر بولسونارو" در تلویزیون ظاهر شد و با میلیونها برزیلی سخن گفت، نخستین جملهی وی این بود:
"اول از همه میخواهم خدا را شکر کنم. این قول یک حزب یا سخنی از طرف یک شخص نیست. این سوگندی است که در محضر خداوند بیان میشود"
ایشان از یکم ماه ژانویه 2019 به طور رسمی به تخت ریاست جمهوری تکیه خواهد داد، اما "از خدا شاکر بودن" و "سوگند خوردن در محضر خداوند" رفتار همیشگی حکومتهای خودکامه است که یکی از بارزترین آنها جمهوری اسلامی در ایران است و برای زنان و مردان، به ویژه کارگران و فرودستان اینگونه سخن گفتن تازگی ندارد! اما بد نیست با برخی از مواضع بیشرمانه و گستاخانهی "ژایر بولسونارو" رئیس جمهور جدید برزیل آشنا شویم:
1- وی بیان کرده است که طرفداران سرخ برزیل را ترک کنند
2- مواضع زنستیزی او زبانزد همهی اهالی آمریکای لاتین شده است، چونکه در همهی سخنرانیهایش زنان را تحقیر و تمسخر کرده است
3- ایشان به طور شفاف گفته است: "هرگز به زنان و مردان حقوق برابر پرداخت نخواهم کرد."
4- وی رنگینپوستان و دیگر اهالی آمریکای لاتین را در برزیل تحقیر کرده و گفته است: "از رنگینپوستان کاری برنمیآید، حتا به درد تولید مثل هم نمیخورند."
5- او به طور شفاف گفته است که در برابر مخالفان خویش، موافق زندان و شکنجه و تیرباران و اعدام است
6- او در مراسمی در شهر ریودژانیرو در برابر صدها هزار نفر گفت: "بزرگترین ضعف من این است که پس از داشتن چهار پسر، پنجمین فرزندم دختر شد."
7- وی اعلام کرد که از روابط با دیگر کشورهای آمریکای لاتین دست خواهد کشید و روابط مستحکمتری را با کشورهای ایالات متحدهی آمریکا، ایتالیا، آلمان و اسرائیل برقرار خواهد کرد
8- وی قول داده است که سیستم آموزشی و دروس مدارس را تغییر و نظام آموزشی را کالایی خواهد کرد
9- ایشان با افتخار گفته است که قوانین سختگیرانهتری را در مورد سقط جنین به اجرا خواهد گذاشت
10- وی اعلام کرده است که با همجنسگرایی به هر شکل آن مخالف است و ریشهی آنها را در برزیل خواهد سوزاند!
با اندکی توجه به این 10 مورد، میتوان پی برد که این جملهها برای ما چقدر آشناست و حکومت جمهوری اسلامی، همهی این موارد را در کشور ایران در چهل سال گذشته اجرا کرده است. هرچند دقایقی پس از پیروزی "ژایر بولسونارو" نهادهای پشتیبان حقوق بشری بینالمللی به وی انتقاد کردند، اما رشد منفی اقتصاد و رکود بیسابقه در عرصههای صنعت و تجارت و کشاورزی در کل کشور برزیل از یک سو و از سوی دیگر ناکارآمدی چپ موجود در برزیل موجب شد که یک فاشیست راستگرا از صندوقهای رای بیرون بیاید. اما باید یادآوری کرد که از آغاز سال 2019، فرودستان برزیل به ویژه زنان و رنگینپوستان روزگار دشوارتری خواهند داشت و چنانچه چپ به معنای مخالفان راستین نظم موجود در جهان نتوانند به این مشکلات به شکل متشکل و همصدا بپردازند، میتوان ظهور راستگرایان را در دیگر کشورهای آمریکای لاتین و اروپایی نیز از همین امروز پیشبینی کرد
ساسان دانش
بیست و نهم اکتبر 2018
هفتم آبان 1397
*******************************
وقتی سکوت معنادار جامعه و عناصر مسئولیتپذیر، اجتماعی شود و وقتی دم و بازدم خودخواستهی آدمها در بستری از آلودگی و جنایتهای فیزیکی و روانی و تحقیر گسترش یابد، تلاش باید کرد تا این "نفسها" اجتماعی شود. شاید دشوار باشد، اما میتوان با ترویج روابط انسانی در جامعه و شرایطی برای انگیزهی اعتراضگری، راهی برای همبستگی اجتماعی یافت و سکوتها را به فریاد تبدیل کرد.
هرچند که نه تشکلی سراسری در جامعهی ایران وجود دارد و نه رسانهی مستقل! ولی کوشش انسانها برای رهایی از ستم و مبارزه با ستمگری و ستممنشی از چشمها پنهان نخواهد ماند و اگر دست از کوشش و تلاش برداریم چه بسا در وجدان خویش احساس کنیم شریک جرم این همه جنایتهای حکومت جمهوری اسلامی ایران هستیم! البته نه به اندازهی آنها که ادعای انسان بودن میکنند و هر چهار سال یک بار در پای صندوقهای انتخابات جمهوری اسلامی سجده میکنند و به قاتلان و جنایتکاران و چپاولگران خودشان، رای میدهند!
همین پریروز پیرو آمارهای رسمی از سوی جمهوری اسلامی ایران، بیشرمانه اعلام کردهاند که فقط در بلوچستان، 12هزار و 897 کودک، دچار سوء تغذیهی شدید هستند. ببینید چقدر دقیق و بیشرمانه آمار گرسنگی کودکان را فقط در یک منطقه مینویسند! از سوی دیگر همگان از اختلاسهای نجومی و چپاولها و دزدیهای کلان حکومتیان خبر دارند و در رسانهها از حضور بیشتر مسئولان کشور در کربلا برای مراسم اربعین و هزینههای سنگین آن برای دامن زدن به خرافهگرایی در جامعه با خبریم. به این ترتیب، چگونه میتوان این اختلاف طبقاتی دهشتناک را دید و سکوت کرد؟ چگونه میتوان این همه سرکوب عریان را در جامعه دید و سکوت کرد؟ چگونه میتوان زندگی کارگران و بیکاران را دید و سکوت کرد؟ چگونه میتوان معلمها و فعالان پشتیبان حقوقی کودکان را پشت میلههای زندان دید و سکوت کرد؟
از کثافتزادههایی که با افتخار اعلام میکنند حتا لباسهای زیرشان را از لافایت پاریس و رم و لندن باید بخرند تا کودکان کارتن خواب و کودکان کار در خیابانهای سرد شهرهای بزرگ و فقر و گرانی در همه جای ایران، درهای ژرف پر از صخرههای تند و تیز است! چگونه میتوان....!!!
ساسان دانش
بیست و نهم اکتبر 2018
هفتم آبان 1397
*****************
:نامهی آتنا دائمی از زندان اوین
برای مادرم؛
۴سال پیش در همین روز، در صبح سرد ۲۹مهر ۹۳ عازم محل کارم بودم، رفته بودی برایمان نان داغ بخری، دیرم شده بود و بیآنکه ببینمت با پدر از خانه خارج شدیم، هنوز به انتهای کوچه نرسیده بودیم که راهمان را بستند، دستور ایست دادند، بازداشتم کردند، مرا به ماشین دیگری منتقل کردند، با پدر به خانه برگشتند ۱۱نفر، نمیدانستم وقتی به خانه برگردی و با ماموران مواجه شوی چه میشود، بعد از یک ساعت مرا نیز به خانه آوردند، از دیدنت شوکه شدم، از فریادهایت بر سر ماموران شوکه شدم، میگفتی دختر مرا هم ببرید، این همه جوان را بردید به کجا رسیدید؟! اصلا بکشید، دختر مرا هم بکشید، ستار بهشتی و جوانان دیگر را کشتید چه به دست آوردید؟! تهدیدت کردند که تو را هم بازداشت خواهند کرد، یادم هست که گفتی مرا هم ببرید مگر کم مادران را زندانی و عزادار کردید؟!
گمان میکردم که بترسی اما نترسیدی و مرا سرزنش کنی اما نکردی، مرا بوسیدی به زبان خودمان گفتی برو اولین بار است که شب در خانه نخواهی بود، اما من در کنارت هستم تا دیگر هیچ فرزندی را از مادر جدا نکنند... باری از دوشم برداشتی، انگار ۲بال پرواز به من هدیه دادی! رفتم و تو لحظهای تنهایم نگذاشتی، بیشتر از هر زمان دیگر با هم بودیم، همراه، متحد! حکم ۱۴سال که صادر شد، صورتت در دادگاه انقلاب یادم هست که با خنده و تمسخر گفتی ۱۴سال که چیزی نیست ما فکر میکردیم اعدام صادر کنند! میدانستم پشتت لرزید اما خم به ابرو نیاوردی!
بعد از ۱۶ماه به خانه بازگشتم، حالت خوب بود اما میدانستی ماندنی نیستم، بعد از ۹ماه، تهران نبودی، زنگ زدم، مامان آمدن مرا ببرند! گفتی صدایت را پخش کنم تا بشنوند، صدایت پخش میشد، فریاد میزدی که از جان بچههای ما چه میخواهید؟ چه کردند؟ چه خواستهاند؟ روزی خواهد رسید که باید پاسخگوی ما مادران باشید... رفتم، اما برای دو دختر دیگرت هم پرونده تشکیل دادند، حکم دادند، اما تو خندیدی و گفتی بگوییم یک سوییت خانوادگی در زندان به ما بدهند همه خانواده را با هم زندانی کنند!
اعتصاب غذا کردم، نگرانی در چشمانت را فراموش نمیکنم اما حرفهای پر از امیدت ارادهام را قویتر میکرد. دخترانت تبرئه شدند و من ماندم! باز پرونده و باز پرونده! به قرچک بردنم با کتک و فحاشی! فردای آن روز که پنجشنبه بود به خانه زنگ زدم، صدایم را شنیدی و خوشحال شدی و گفتی چه شده پنجشنبه تلفن خیراتی دادهاند؟ خندیدم و گفتم صدای مرا از زندان قرچک میشنوید گفتی باید زنان آن زندان را هم میدیدی! بگذار ببینیم تا کجا میخواهند پیش بروند!
چند روز بعد هر چه تماس گرفتم جواب ندادی، گفتند برای پیگیری کارم به دادسرا رفتهای، هر چه میگذشت نگرانیام بیشتر میشد، بعد از ۷ساعت جواب دادی و گفتی بازداشتت کرده بودند با هانیه! تعریف کردی که کتکتان زدهاند، شوکر برقی... وای که تمام تنم لرزید!
گفتی وقتی حاضر نبودی سوار ماشینشان شوی با شوکر به پاهایت میزدند، گفتی اصلا درد نداشت مامان انگار گزنه زده بودن به پاهام...!
از عصبانیت میلرزیدم ولی تو میخندیدی و میگفتی ما که کم نیاوردیم هر چی خواستیم گفتیم... تلفن هایم را قطع کردند، ملاقات نداشتم، عروسی دختر کوچکت بود، خواهرم هانیه... نگذاشتند به مرخصی و به عروسی بیایم، به ملاقاتم و به قرچک آمدید، هانیه بیقرار بود، اما تو آرامش کردی، به او گفتی گریه نکن بخند باید شاد باشیم تا گمان نکنند میتوانند با این چیزها آتنا را از بین ببرند!یادم هست که به او گفتی به ترانه دختر فریبا کمال آبادی فکر کن که نگذاشتند مادرش به عروسیاش برود! از من خواستی بین زنان همبندم در بند مادران قرچک شیرینی عروسی پخش کنم و جشن به پا کنم! و چه زیبا بود آن شب... به اوین بازگشتم، زانیار و لقمان و رامین را اعدام کردند، اعتصاب غذا کردی و با لباس سراسر مشکی به ملاقاتم آمدی، گریه میکردی، همان روز باز مرا مورد آزار قرار داده بودند اما دست در دست هم برای سه عزیز اعدام شدهمان سرود خواندیم و بعد گفتند محروم از ملاقاتیم...
مادرم میبینی چه حقیرند؟! چه کوته فکرند؟ زانیار مرادی ۹سال مادرش را ندید و اعدام شد... حال تصور میکنند ما به خاطر ملاقات سر خم میکنیم؟! ما درد و رنج مادران را میبینیم و ادامه میدهیم. در تصوری باطلند و گمان میکنند میتوانند با این اعمال کودکانه ما را تنبیه کنند یا صدایمان را قطع کنند یا ما را از کردههایمان پشیمان کنند...! اما نه تنها تنبیه نمیشویم بلکه مصممتر ادامه خواهیم داد... سه هفته است که یکدگر را ندیدهایم اما تو به دیدن مادر رامین و خانواده زانیار و لقمان و شریف در آتش سوختهمان رفتی، به دیدن نرگس و مادر و پدر هما رفتی، تو مرا ندیدی اما درد رنج مادران دیگر را به آغوش گرفتی... مادرم سلام مرا به مادران عزادار ایران برسان و بگو تا زندهام دادخواه خون فرزندانشان خواهم بود....
آتنا دائمی 29 مهر، زندان اوین
********
******
!کودکانی که باد آنها را میزاید و توفان درو میکند
سال به سال، تعداد کودکان ازدواج موقت رو به افزایش است، اما امسال بیش از 60 هزار نفر از آنها بیخانمان و بیشناسنامه ماندهاند! این کودکان نیز به بازماندگان از تحصیل افزوده شدند چونکه شناسنامه ندارند! آنگاه که سردمداران حکومتی، ازدواج موقتی نیم ساعتی تا سه روزه را آشکارا تبلیغ و ترویج میکنند و در شهرهای بزرگ، خانههای عفاف به سرپرستی روحانیان تاسیس میکنند، در واقع در حال نابود کردن ساختارهای جامعه و روابط طبیعی انسانها هستند. تا روزی که بساط فساد حکومتیان برچیده نشود، این نابسامانیها ادامه خواهد داشت، مگر اینکه جامعه و همهی انسانهایی که کودکان را دوست میدارند اعتراض کنند و به آسیبهای اجتماعی خانمانسوز واکنش نشان دهند، چراکه ازدواج موقت نام دیگر تنفروشی است! از سوی دیگر، داشتن شناسنامه حق طبیعی همهی انسانها و تحصیل رایگان حق بدیهی همهی کودکان است
:به گفتهی "احمد عارف" شاعر ترکیهای
در جغرافیایی که
حتا عمر پروانهها
بیشتر از کودکان است
شما بگویید
من چه شعری بنویسم؟
********
******
****
***
**
اعتصاب سراسری فرهنگیان در بیش از پنجاه شهر در کشور ایران، سمفونی پرشکوه و دلنشینی بود که به گوش هر قلب تپنده و آزادهای رسید و پایههای حکومت ننگین جمهوری اسلامی را لرزاند، چرا که این خبر بسیار مهم در هیجیک از رسانههای رسمی دولتی و روزینامهها بازتاب نداشت. اعتصاب معلمان، آنگاه با شکوهتر شد که دانشآموزان نیز با شعار "در کنار معلمان رنجکشیده میایستیم و خواهان آزادی بیقيدوشرط معلمان زندانی هستيم" از اعتصاب معلمان پشتیبانی کردند، از سوی دیگر بخشی از کارگران متشکل ازجمله کارگران مجتمع هفتتپه در جنوب کشور با صدور اطلاعیهای از اعتصاب معلمان پشتیبانی کردند
همبستگیها دلهای بسیاری را هیجانزده و امیدوار کرده است و اگر رودهای خروشان اعتراض به یکدیگر بپیوندند، سیلی خواهد شد که بساط ستم و ستمگری را آنچنان خواهد شست که جامعهی ایران نفسی عمیق خواهد کشید و خیز برخواهد داشت تا آزادی را دستیافتنیتر کند و توان آن را خواهد داشت که در بستر آزادی موانع را یکی پس از دیگری نابود کند تا فروشندگان نیروی کار، جایگاه واقعی خود را بیابند و جامعه را برای رشدیابندگی و پیشرفت آماده کنند. بیشک 22 و 23 مهر
ماه 1397، بر پیشانی تاریخ کشور ایران درخشان خواهد ماند که اخگر آن را معلمان سراسر کشور شعلهور ساختند
پیروزی فرهنگیان که جامعهی ایران را به پویایی همراه با همبستگی میهمان کرد، فرخنده باد
ساسان دانش
پانزدهم اکتبر 2018
بیست و سوم مهرماه 1397
!کودکانی که باد آنها را میزاید و توفان درو میکند
سال به سال، تعداد کودکان ازدواج موقت رو به افزایش است، اما امسال بیش از 60 هزار نفر از آنها بیخانمان و بیشناسنامه ماندهاند! این کودکان نیز به بازماندگان از تحصیل افزوده شدند چونکه شناسنامه ندارند! آنگاه که سردمداران حکومتی، ازدواج موقتی نیم ساعتی تا سه روزه را آشکارا تبلیغ و ترویج میکنند و در شهرهای بزرگ، خانههای عفاف به سرپرستی روحانیان تاسیس میکنند، در واقع در حال نابود کردن ساختارهای جامعه و روابط طبیعی انسانها هستند. تا روزی که بساط فساد حکومتیان برچیده نشود، این نابسامانیها ادامه خواهد داشت، مگر اینکه جامعه و همهی انسانهایی که کودکان را دوست میدارند اعتراض کنند و به آسیبهای اجتماعی خانمانسوز واکنش نشان دهند، چراکه ازدواج موقت نام دیگر تنفروشی است! از سوی دیگر، داشتن شناسنامه حق طبیعی همهی انسانها و تحصیل رایگان حق بدیهی همهی کودکان است
:به گفتهی "احمد عارف" شاعر ترکیهای
در جغرافیایی که
حتا عمر پروانهها
بیشتر از کودکان است
شما بگویید
من چه شعری بنویسم؟
********
******
****
***
**
اعتصاب سراسری فرهنگیان در بیش از پنجاه شهر در کشور ایران، سمفونی پرشکوه و دلنشینی بود که به گوش هر قلب تپنده و آزادهای رسید و پایههای حکومت ننگین جمهوری اسلامی را لرزاند، چرا که این خبر بسیار مهم در هیجیک از رسانههای رسمی دولتی و روزینامهها بازتاب نداشت. اعتصاب معلمان، آنگاه با شکوهتر شد که دانشآموزان نیز با شعار "در کنار معلمان رنجکشیده میایستیم و خواهان آزادی بیقيدوشرط معلمان زندانی هستيم" از اعتصاب معلمان پشتیبانی کردند، از سوی دیگر بخشی از کارگران متشکل ازجمله کارگران مجتمع هفتتپه در جنوب کشور با صدور اطلاعیهای از اعتصاب معلمان پشتیبانی کردند
همبستگیها دلهای بسیاری را هیجانزده و امیدوار کرده است و اگر رودهای خروشان اعتراض به یکدیگر بپیوندند، سیلی خواهد شد که بساط ستم و ستمگری را آنچنان خواهد شست که جامعهی ایران نفسی عمیق خواهد کشید و خیز برخواهد داشت تا آزادی را دستیافتنیتر کند و توان آن را خواهد داشت که در بستر آزادی موانع را یکی پس از دیگری نابود کند تا فروشندگان نیروی کار، جایگاه واقعی خود را بیابند و جامعه را برای رشدیابندگی و پیشرفت آماده کنند. بیشک 22 و 23 مهر
ماه 1397، بر پیشانی تاریخ کشور ایران درخشان خواهد ماند که اخگر آن را معلمان سراسر کشور شعلهور ساختند
پیروزی فرهنگیان که جامعهی ایران را به پویایی همراه با همبستگی میهمان کرد، فرخنده باد
ساسان دانش
پانزدهم اکتبر 2018
بیست و سوم مهرماه 1397
*****
!تصویر کلاس درسی در استان سیستان و بلوچستان
!روز جهانی معلم گرامی باد
********
وقتی از مدرسه برگشت، مادرش را در آغوش کشید و گفت مرسی که امسال اسم مرا در مدرسه نوشتید. پدر هنوز به خانه برنگشته بود، کودک چشم انتظار پدر بود، مادر پافشاری کرد که زود بخوابد چونکه پدرش دو جا کار میکند و دیر خواهد رسید، اما کودک نپذیرفت و بیدار ماند! وقتی پدر رسید بسیار خسته بود. کودک به آغوش پدر جهید و او را نیز بوس کرد و به چشمانش نگاه کرد و به پدرش گفت خیلی از دوستانش که در کوچه با هم بازی میکردند نتوانستند در مدرسه نامنویسی کنند چونکه پول نداشتند و به پدرش همان را گفت که به مادرش گفته بود و سپس خوابش برد.
معلم گفته بود فردا با خودتان یک کاردستی بیاورید، کودک بلوچ کاغذ رنگی نداشت، مداد رنگی هم نداشت و هیچ نداشت، اما در روستای آنها تا چشم کار میکرد خار بود و بیابان! در راه مدرسه با خارهای بیابان و با دستهایش کاردستی درست کرد و به مدرسه رفت
ساسان دانش
********
********
!پاییز دلاویز
هر سال که پاییز میرسید، بیاراده نوشتاری دربارهی پاییز و گاهی در ستایش پاییز مینوشتم تا رازآلودگی فصل خزان را واکاوی کنم. امسال اما، نه از خش خش برگهای رنگارنگ خواهم نوشت و نه از رسیدن انارهای ترش و شیرین که دانههای ارغوانی آن پر از خاطره است! نه از غم بازماندگان تحصیل خواهم نوشت و نه از دفتر و مشق و انشاهای لواشک خوران ته کلاس! نه از یلدا که یک دقیقه بیشتر از شبهای همسایههای خویش است و مرز میان پاییز و زمستان! به دلهرههای کودکان کلاس اول نیز اشاره نخواهم کرد و به ناهنجاریهای اجتماعی نیز نخواهم پرداخت که همیشه هست و همیشه باید گفت و نوشت
از پاییزهای سراسر غمانگیز زندان نیز یادی نخواهم کرد، پژمردن لالههای سرخ و شقایقهای وحشی، حتا زیبایی سبدسبد گل بنفشه را نیز تصویر نخواهم کرد! از نخستین عاشق شدنها در راه مدرسه نیز نمینویسم، از جداییهای تلخ "شد خزان گلشن آشنایی" نیز ناله نخواهم کرد و سخنهای بسیاری که از شیارهای مغز میتراود تا بر طراوت زندگی بیفزاید، یاد نخواهم کرد
نه دستم به سوی قلم میرود و نه قلم میل ماندن در دستم دارد! از هیاهوی بچهها برای رفتن به مدرسه خبری نیست! از بوی کیف و کتاب تازه خبری نیست! از بوی تراشیدن مداد سیاه و سرخ خبری نیست! از کنجکاوی کودکان در التهاب مدرسه خبری نیست! از دختران و پسرانی که امسال به مدرسه نخواهند رفت خبری نیست
دستانم از دلسردی کودکان کار یخ زده است! چشمانم از خستگی کودکان خیابان در پشت نیمکت مدرسه پلک نمیزند! قلبم از شرم پدران و مادران در برابر این همه گرانی و فقر و بیکاری نیز یخ زده است؟ یخ در پاییز و زمستان در پاییز مرا به یاد یخ در بهشتهای یک ریالی راه مدرسه میاندازد و بر خود میلرزم!
چشمان جامعه باز است، اما گاهی نیمه بیدار و گاهی در خواب! شرم جامعه را میتوان دید! اما چه میتوان نوشت دربارهی این همه تبعیضها و نابرابریها؟ از کدامیک باید آغاز کرد تا جامعه با این همه آسیبهای اجتماعی تکانی بخورد؟ زندانها بوی کارگران و دانشجویان را به خود گرفته است! سلولهای زندانها بوی زن میدهند! زنانی که با به چوب کردن روسریها به عنوان ابزار سرکوب، اعتراض کردند و هماینک دور از جامعه در زندانند! زنان و جوانانی که برای پشتیبانی از حقوق کودکان کار و خیابان، هماکنون روز و شب خویش را در بدترین شرایط زندان، در فضایی آلوده و بسته میگذرانند
حاکمان اما در هراسند و هراسان و با هر ترفندی میخواهند به حاکمیت ننگین خود ادامه دهند! مدرسهها اما بوی زندان میدهند، معلمان پشت میلههای آهنین مخوف زندان اسیرند و فرودستان پشت میلههای گرانی بیکاری در بند و اسارت! چه میتوان نوشت؟! چه میتوان نوشت...؟! آیا وقت آن نرسیده است که دستها به جای رقصاندن قلم، مشت شوند و دهانها فریاد!؟
ساسان دانش
بیست ویکم سپتامبر 2018
سی ام شهریور 1397
*************
ساعت نه و سه دقیقهی صبح یازدهم سپتامبر 1973، بخش پایانی واپسین پیام رادیویی آلنده به مردم شیلی
"کارگران سرزمین پدری من، من به شیلی و آیندهی آن باور دارم. پس از ما شیلیاییهای دیگری پرچم مبارزه را به دوش خواهند گرفت و بر این دورهی تاریکی و غمبار که خیانت، وجه مشخص آن است غلبه خواهند کرد! به هوش باشید که دیر یا زود، شاید هم خیلی زود، شاهراههای بزرگ، بار دیگر گشوده خواهند شد و انسانهای آزاده به پیش خواهند افتاد تا جامعهای نوین و بهتری را بسازنزنده باد
شیلی، زنده باد شیلیاییها، زنده باد کارگران! این، واپسین کلام من است و من یقین دارم که خون من بیهوده نخواهد ریخت و یقین دارم که تصمیم من، پاسخی شایسته به بزدلان و خیانتکاران است
یازدهم سپتامبر، سالروز کودتای ننگین حافظان سرمایه و مزدوران خائن آنها در کشور شیلی علیه آلنده، رئیس جمهور چپگرای شیلی است. در همان روز، کودتاچیان در محوطهی یک استادیوم ورزشی بزرگ، هزاران هزار آزادیخواه را، از جمله "ویکتور خارا" شاعر، نوازنده و خوانندهای که نه در کابارهها، بلکه در محلهها و کارخانهها برای کارگران و کودکان آواز میخواند، تیرباران کردند
هرچند با مبارزات پیگیر و مقاومت شیلیاییها، کودتاچیان رسوا شدند، اما هنوز روابط سرمایه در کشور شیلی حاکم است و هر بار به گفتهی آلنده، شاهراهی برای رهایی کارگران گشوده میشود، با تعدیل اقتصادی و ترفندهای حکومتها با تکیه بر قدرتمداران جهان، آن شاهراهها در هالهای از مهگرفتگی ناپیدا باقی مانده است
!یاد مقاومت آزادیخواهان شیلی و جهان گرامی باد
!یاد آلنده و یاد ویکتور خارا همواره گرامی باد
ساسان دانش
یازدهم سپتامبر 2018
بیستم شهریور 1397
*****************************
*****
!تصویر کلاس درسی در استان سیستان و بلوچستان
!روز جهانی معلم گرامی باد
********
وقتی از مدرسه برگشت، مادرش را در آغوش کشید و گفت مرسی که امسال اسم مرا در مدرسه نوشتید. پدر هنوز به خانه برنگشته بود، کودک چشم انتظار پدر بود، مادر پافشاری کرد که زود بخوابد چونکه پدرش دو جا کار میکند و دیر خواهد رسید، اما کودک نپذیرفت و بیدار ماند! وقتی پدر رسید بسیار خسته بود. کودک به آغوش پدر جهید و او را نیز بوس کرد و به چشمانش نگاه کرد و به پدرش گفت خیلی از دوستانش که در کوچه با هم بازی میکردند نتوانستند در مدرسه نامنویسی کنند چونکه پول نداشتند و به پدرش همان را گفت که به مادرش گفته بود و سپس خوابش برد.
معلم گفته بود فردا با خودتان یک کاردستی بیاورید، کودک بلوچ کاغذ رنگی نداشت، مداد رنگی هم نداشت و هیچ نداشت، اما در روستای آنها تا چشم کار میکرد خار بود و بیابان! در راه مدرسه با خارهای بیابان و با دستهایش کاردستی درست کرد و به مدرسه رفت
ساسان دانش
********
********
!پاییز دلاویز
هر سال که پاییز میرسید، بیاراده نوشتاری دربارهی پاییز و گاهی در ستایش پاییز مینوشتم تا رازآلودگی فصل خزان را واکاوی کنم. امسال اما، نه از خش خش برگهای رنگارنگ خواهم نوشت و نه از رسیدن انارهای ترش و شیرین که دانههای ارغوانی آن پر از خاطره است! نه از غم بازماندگان تحصیل خواهم نوشت و نه از دفتر و مشق و انشاهای لواشک خوران ته کلاس! نه از یلدا که یک دقیقه بیشتر از شبهای همسایههای خویش است و مرز میان پاییز و زمستان! به دلهرههای کودکان کلاس اول نیز اشاره نخواهم کرد و به ناهنجاریهای اجتماعی نیز نخواهم پرداخت که همیشه هست و همیشه باید گفت و نوشت
از پاییزهای سراسر غمانگیز زندان نیز یادی نخواهم کرد، پژمردن لالههای سرخ و شقایقهای وحشی، حتا زیبایی سبدسبد گل بنفشه را نیز تصویر نخواهم کرد! از نخستین عاشق شدنها در راه مدرسه نیز نمینویسم، از جداییهای تلخ "شد خزان گلشن آشنایی" نیز ناله نخواهم کرد و سخنهای بسیاری که از شیارهای مغز میتراود تا بر طراوت زندگی بیفزاید، یاد نخواهم کرد
نه دستم به سوی قلم میرود و نه قلم میل ماندن در دستم دارد! از هیاهوی بچهها برای رفتن به مدرسه خبری نیست! از بوی کیف و کتاب تازه خبری نیست! از بوی تراشیدن مداد سیاه و سرخ خبری نیست! از کنجکاوی کودکان در التهاب مدرسه خبری نیست! از دختران و پسرانی که امسال به مدرسه نخواهند رفت خبری نیست
دستانم از دلسردی کودکان کار یخ زده است! چشمانم از خستگی کودکان خیابان در پشت نیمکت مدرسه پلک نمیزند! قلبم از شرم پدران و مادران در برابر این همه گرانی و فقر و بیکاری نیز یخ زده است؟ یخ در پاییز و زمستان در پاییز مرا به یاد یخ در بهشتهای یک ریالی راه مدرسه میاندازد و بر خود میلرزم!
چشمان جامعه باز است، اما گاهی نیمه بیدار و گاهی در خواب! شرم جامعه را میتوان دید! اما چه میتوان نوشت دربارهی این همه تبعیضها و نابرابریها؟ از کدامیک باید آغاز کرد تا جامعه با این همه آسیبهای اجتماعی تکانی بخورد؟ زندانها بوی کارگران و دانشجویان را به خود گرفته است! سلولهای زندانها بوی زن میدهند! زنانی که با به چوب کردن روسریها به عنوان ابزار سرکوب، اعتراض کردند و هماینک دور از جامعه در زندانند! زنان و جوانانی که برای پشتیبانی از حقوق کودکان کار و خیابان، هماکنون روز و شب خویش را در بدترین شرایط زندان، در فضایی آلوده و بسته میگذرانند
حاکمان اما در هراسند و هراسان و با هر ترفندی میخواهند به حاکمیت ننگین خود ادامه دهند! مدرسهها اما بوی زندان میدهند، معلمان پشت میلههای آهنین مخوف زندان اسیرند و فرودستان پشت میلههای گرانی بیکاری در بند و اسارت! چه میتوان نوشت؟! چه میتوان نوشت...؟! آیا وقت آن نرسیده است که دستها به جای رقصاندن قلم، مشت شوند و دهانها فریاد!؟
ساسان دانش
بیست ویکم سپتامبر 2018
سی ام شهریور 1397
*************
ساعت نه و سه دقیقهی صبح یازدهم سپتامبر 1973، بخش پایانی واپسین پیام رادیویی آلنده به مردم شیلی
"کارگران سرزمین پدری من، من به شیلی و آیندهی آن باور دارم. پس از ما شیلیاییهای دیگری پرچم مبارزه را به دوش خواهند گرفت و بر این دورهی تاریکی و غمبار که خیانت، وجه مشخص آن است غلبه خواهند کرد! به هوش باشید که دیر یا زود، شاید هم خیلی زود، شاهراههای بزرگ، بار دیگر گشوده خواهند شد و انسانهای آزاده به پیش خواهند افتاد تا جامعهای نوین و بهتری را بسازنزنده باد
شیلی، زنده باد شیلیاییها، زنده باد کارگران! این، واپسین کلام من است و من یقین دارم که خون من بیهوده نخواهد ریخت و یقین دارم که تصمیم من، پاسخی شایسته به بزدلان و خیانتکاران است
یازدهم سپتامبر، سالروز کودتای ننگین حافظان سرمایه و مزدوران خائن آنها در کشور شیلی علیه آلنده، رئیس جمهور چپگرای شیلی است. در همان روز، کودتاچیان در محوطهی یک استادیوم ورزشی بزرگ، هزاران هزار آزادیخواه را، از جمله "ویکتور خارا" شاعر، نوازنده و خوانندهای که نه در کابارهها، بلکه در محلهها و کارخانهها برای کارگران و کودکان آواز میخواند، تیرباران کردند
هرچند با مبارزات پیگیر و مقاومت شیلیاییها، کودتاچیان رسوا شدند، اما هنوز روابط سرمایه در کشور شیلی حاکم است و هر بار به گفتهی آلنده، شاهراهی برای رهایی کارگران گشوده میشود، با تعدیل اقتصادی و ترفندهای حکومتها با تکیه بر قدرتمداران جهان، آن شاهراهها در هالهای از مهگرفتگی ناپیدا باقی مانده است
!یاد مقاومت آزادیخواهان شیلی و جهان گرامی باد
!یاد آلنده و یاد ویکتور خارا همواره گرامی باد
ساسان دانش
یازدهم سپتامبر 2018
بیستم شهریور 1397
*****************************
ویکتور خارا شیلیایی
لينک يوتوب
الیستر هیولت، یک خواننده، ترانه سرا و سوسیالیست بین المللی انقلابی بود. او انسانی اجتماعی، پویا و مهربان بود که برای جهانی برابر مبارزه و عشق و احترام به همه ی انسان ها را ترویج کرد. او یک اسطوره ی موسیقی بود که برای بسیاری الهام بخش بود، برای اینکه با ترکیب موزیک فولکلور و پانک، مبتکر نوعی موسیقی بود که آوازها و زمزمه های آنهایی که دسته جمعی کار می کنند را تداعی می کرد. الیستر هیولت در 1951، در شهر گلاسکوی اسکاتلند متولد شد و در دوران جوانی به عنوان یک سوسیالیست انقلابی فعالیت می کرد، پس از جنگ خلیج در 1991، اندیشه های وی رادیکالیزه شد و به سازمان بین المللی کارگران سوسیالیست انقلابی پیوست، وی همه ی مبارزان راه آزادی، از جمله "ویکتور خارا" را دوست می داشت و در کارنامه ی خویش اجرای زیبای سرود اینترناسیونال را نیز دارد. سال 2010 وقتی الیستر
هیولت، چشم از جهان فروبست، دوستدارانش و همه ی آنها که او را می شناختند، در سوگی عمیق فرو رفتند.
"ویکتور خارا"، شاعر انقلابی، آهنگساز، آوازخوان و گیتاریست بود. وی در جریان کودتای پینوشه، علیه دولت مردمی آلنده دستگیر شد. در 16 سپتامبر 1973، کالبد تیرباران شده اش با دست های شکسته در کنار یکی از خیابان های شهر رها شده بود.
برگردان شعر: ساسان دانش
ویکتور خارا شیلیایی بود
کوتاه، اما شهاب گونه، چه زیبا زندگی را پیمود
برای مردم شیلی چنگ بر گیتار کشید
و مبارزه را با آوازهایش فریاد کشید
دستانش مهربان بود
دستانش توانا بود
ویکتور خارا روستازاده بود
کار را که آغازید، هنوز کوچک بود
آنگاه که پشت گاوآهن پدرش می نشست
چگونگی تغییر جهان را خیره می گشت
دستانش سخاوتمند بود
دستانش پر توان بود
در میان جشنی، کودکی در همسایگی
چشم از جهان فرو بست
مادر، همه ی شب را تا به سحر مویه می کرد
و ویکتور، ناله های مادرغمزده را با آواز همراه می کرد
دستانش لطیف بود
دستانش پر طنین بود
و آنگاه که جوانی را جوانه زد
مبارزه با ظلم و ستم را ترانه کرد
شادی و اندوه مردم را آویزه ی گوش کرد
و سپس شور و رنج را با زبان آوازه کرد
دستانش رفیق بود
دستانش قوی بود
او برای معدنچیان مس، می خواند و می سرود
و برای کسانی که روی زمین کار می کردند، نغمه سرمی داد
او برای کارگران کارخانه آواز می خواند و لب می گشود
کارگران نیز می دانستند که قلب ویکتور برای آنها می تپد
دستانش پر سرور بود
دستانش پر خروش بود
او برای پیروزی آلنده، روز و شب
لحظه به لحظه، جا به جا در همه جا، مبارزه کرد
و اینگونه ترانه خواند:
"دست در دست یکدیگر فشارید"
"که آینده از امروز آغاز می شود"
دستانش گل باران بود
دستانش ستاره باران بود
سرهنگ های پست جنایتکار، شیلی را اشغال کردند
و سپس ویکتور را نیز دستگیر کردند
و همراه با پنج هزار معترض سراسیمه
در زندانی به بزرگی استادیوم، محبوس کردند
دستانش شفیق بود
دستانش قدرتمند بود
ویکتور، سرفرازانه ایستاد و با سینه ای فراخ
در گستره ی استادیوم
برای هم بندی هایش، پی در پی خواند و آواز سرداد
تا اینکه گاردها صدایش را بریدند و گسستند
دستانش با صفا بود
دستانش با وقار بود
استخوان های دستان پر صلابتش را شکستند
سر و روی پرنفوذ و جذابش را مجروح کردند
با شوک الکتریکی، تن رنجورش را پاره پاره کردند
شکنجه، باز هم شکنجه، و پس از دو روز تیربارانش کردند
دستانش شایسته بود
دستانش وارسته بود
سرانجام، قدرت سیاسی را سرهنگ ها تصاحب کردند
انگلیسی ها نیز خوشحال بودند، چون سرهنگ ها
با هواپیماهای جنگنده ی "هاکر هونتر" به شیلی حکومت کردند
با تانک های "چیفتانک" انگلیسی به شیلی حکومت کردند
دستانش پربار بود
دستانش سرشار بود
ویکتور خارا شیلیایی بود
کوتاه، اما شهاب گونه، چه زیبا زندگی را پیمود
برای مردم شیلی چنگ بر گیتار کشید
و مبارزه را با آوازهایش فریاد کشید
دستانش وه چه زیبا بود
دستانش چه بی پروا بود
************************************************
*********************
**************
الیستر هیولت، یک خواننده، ترانه سرا و سوسیالیست بین المللی انقلابی بود. او انسانی اجتماعی، پویا و مهربان بود که برای جهانی برابر مبارزه و عشق و احترام به همه ی انسان ها را ترویج کرد. او یک اسطوره ی موسیقی بود که برای بسیاری الهام بخش بود، برای اینکه با ترکیب موزیک فولکلور و پانک، مبتکر نوعی موسیقی بود که آوازها و زمزمه های آنهایی که دسته جمعی کار می کنند را تداعی می کرد. الیستر هیولت در 1951، در شهر گلاسکوی اسکاتلند متولد شد و در دوران جوانی به عنوان یک سوسیالیست انقلابی فعالیت می کرد، پس از جنگ خلیج در 1991، اندیشه های وی رادیکالیزه شد و به سازمان بین المللی کارگران سوسیالیست انقلابی پیوست، وی همه ی مبارزان راه آزادی، از جمله "ویکتور خارا" را دوست می داشت و در کارنامه ی خویش اجرای زیبای سرود اینترناسیونال را نیز دارد. سال 2010 وقتی الیستر
هیولت، چشم از جهان فروبست، دوستدارانش و همه ی آنها که او را می شناختند، در سوگی عمیق فرو رفتند.
"ویکتور خارا"، شاعر انقلابی، آهنگساز، آوازخوان و گیتاریست بود. وی در جریان کودتای پینوشه، علیه دولت مردمی آلنده دستگیر شد. در 16 سپتامبر 1973، کالبد تیرباران شده اش با دست های شکسته در کنار یکی از خیابان های شهر رها شده بود.
برگردان شعر: ساسان دانش
ویکتور خارا شیلیایی بود
کوتاه، اما شهاب گونه، چه زیبا زندگی را پیمود
برای مردم شیلی چنگ بر گیتار کشید
و مبارزه را با آوازهایش فریاد کشید
دستانش مهربان بود
دستانش توانا بود
ویکتور خارا روستازاده بود
کار را که آغازید، هنوز کوچک بود
آنگاه که پشت گاوآهن پدرش می نشست
چگونگی تغییر جهان را خیره می گشت
دستانش سخاوتمند بود
دستانش پر توان بود
در میان جشنی، کودکی در همسایگی
چشم از جهان فرو بست
مادر، همه ی شب را تا به سحر مویه می کرد
و ویکتور، ناله های مادرغمزده را با آواز همراه می کرد
دستانش لطیف بود
دستانش پر طنین بود
و آنگاه که جوانی را جوانه زد
مبارزه با ظلم و ستم را ترانه کرد
شادی و اندوه مردم را آویزه ی گوش کرد
و سپس شور و رنج را با زبان آوازه کرد
دستانش رفیق بود
دستانش قوی بود
او برای معدنچیان مس، می خواند و می سرود
و برای کسانی که روی زمین کار می کردند، نغمه سرمی داد
او برای کارگران کارخانه آواز می خواند و لب می گشود
کارگران نیز می دانستند که قلب ویکتور برای آنها می تپد
دستانش پر سرور بود
دستانش پر خروش بود
او برای پیروزی آلنده، روز و شب
لحظه به لحظه، جا به جا در همه جا، مبارزه کرد
و اینگونه ترانه خواند:
"دست در دست یکدیگر فشارید"
"که آینده از امروز آغاز می شود"
دستانش گل باران بود
دستانش ستاره باران بود
سرهنگ های پست جنایتکار، شیلی را اشغال کردند
و سپس ویکتور را نیز دستگیر کردند
و همراه با پنج هزار معترض سراسیمه
در زندانی به بزرگی استادیوم، محبوس کردند
دستانش شفیق بود
دستانش قدرتمند بود
ویکتور، سرفرازانه ایستاد و با سینه ای فراخ
در گستره ی استادیوم
برای هم بندی هایش، پی در پی خواند و آواز سرداد
تا اینکه گاردها صدایش را بریدند و گسستند
دستانش با صفا بود
دستانش با وقار بود
استخوان های دستان پر صلابتش را شکستند
سر و روی پرنفوذ و جذابش را مجروح کردند
با شوک الکتریکی، تن رنجورش را پاره پاره کردند
شکنجه، باز هم شکنجه، و پس از دو روز تیربارانش کردند
دستانش شایسته بود
دستانش وارسته بود
سرانجام، قدرت سیاسی را سرهنگ ها تصاحب کردند
انگلیسی ها نیز خوشحال بودند، چون سرهنگ ها
با هواپیماهای جنگنده ی "هاکر هونتر" به شیلی حکومت کردند
با تانک های "چیفتانک" انگلیسی به شیلی حکومت کردند
دستانش پربار بود
دستانش سرشار بود
ویکتور خارا شیلیایی بود
کوتاه، اما شهاب گونه، چه زیبا زندگی را پیمود
برای مردم شیلی چنگ بر گیتار کشید
و مبارزه را با آوازهایش فریاد کشید
دستانش وه چه زیبا بود
دستانش چه بی پروا بود
************************************************
*********************
**************
ترانه ـ سرودههای «ویکتور خارا» ترجمۀ «احمد شاملو» و «محمد زرینبال» دکلمه و صدای «مظفر مقدم»
بیانیه
نه برای خواندن است که میخوانم
نه برای عرضهی صدایم.
نه!
من آن شعر را با آواز میخوانم
که گیتار پُر احساس من میسراید.
چرا که این گیتار قلبی زمینی دارد.
و پرندهوار، پرواز کُنان در گذر است.
و چون آب مقدس
دلاوران و شهیدان را به مهر و مهربانی تعمید میدهد.
پس ترانهی من آنچنان که «ویولتا» میگفت هدفی یافته است.
آری گیتار من کارگر است
که از بهار میدرخشد و عطر میپراکند.
گیتار من دولتمندان جنایتکار را به کار نمیآید
که آزمند زر و زورند.
گیتار من به کار زحمتکشان خلق میآید.
تا با سرودشان آینده شکوفا شود.
چرا که ترانه آن زمانی معنایی مییابد
که قلبش نیرومندانه در تپش باشد.
و انسانی آن ترانه را بسراید
که سرود خوانان شهادت را پذیرا شوند.
شعر من در مدح هیچکس نیست
و نمیسرایم تا بیگانهای بگرید.
من برای بخش کوچک و دور دست سرزمینم میسرایم
که هر چند باریکهای بیش نیست
اما ژرفایش را پایانی نیست.
شعر من آغاز و پایان همه چیز است.
شعری سرشار از شجاعت
شعری همیشه زنده و تازه و پویا.
* * *
پرسش
پرسش من این است:
هرگز به فکرتان رسیده است که
این سرزمین مال ماست؟
مال کسیست که
بخش بزرگی از آن را در اختیار دارد؟
پرسش من این است:
هرگز به فکرتان رسیده است
دستهایی که در این زمین کار میکنند
مال ماست؟
و حاصل آن نیز، مال ماست؟
حصارها را ویران کن!
آنها را در هم بکوب!
این سرزمین، مال ماست.
به «پدرو» و «ماریا»
به «خوان» و «خوزه»
اگر آوازم کسی را آزار میدهد
اگر کسی باشد که تحمل شنیدن آوازم را نداشته باشد
اطمینان داشته باشید که او یک «یانکی» است
یا که یک مالک و فئودال بزرگ کشور است
حصارها را در هم بکوبید!
* * *
آواز من
شعر کبوتریست در جستجوی آشیانه.
رها میشود
تا بال میگشاید
تا پرواز کُند
پرواز.
آواز من، آوازیست آزاد و رها
که ایثار میکُند
به آنکسی که بهپا خاسته است.
به آنکسی که قصد پرواز به بلندای جاودانگی دارد.
آواز من زنجیریست که نه بدایتی دارد و نه نهایتی.
در آواز من تمام مردم را خواهی یافت.
بگذار تا با هم بخوانیم سرود خلق را
چرا که آواز، کبوتریست که
برای رسیدن به دریا پرواز میکُند.
رها میشود
بالهایش را میگشاید
تا پرواز کند
پرواز.
*************
به مناسبت سالروز درگذشت آموزگار راستین، یکی از نوشتههای او را در مورد تربیت کودکان، باهم بخوانیم؛
:صمد بهرنگی
"آیا نباید به کودک بگویيم که در مملكت تو هستند بچههایی که رنگ گوشت و حتا پنير را ماه به ماه و سال به سال نمیبينند، چرا که عدهی قليلی میخواهند هميشه "غاز سرخ کرده در شراب" سر سفرهشان باشد. آیا نباید به کودک بگویيم که بيشتر از نصف مردم جهان گرسنهاند و چرا گرسنهاند و راه برانداختن گرسنگی چيست؟ آیا نباید درک علمی و درستی از تاریخ و تكامل اجتماعی انسان به کودک بدهيم؟ چرا باید بچههای شسته و رفته و بیلک و پيس و بیسروصدا و مطيع تربيت کنيم؟"
نهم شهریور، سالروز درگذشت فرهاد نیز هست، دوران جوانی نسل ما با ترانهها و شعرهای فرهاد آنچنان رنگ و بو گرفته است که هر یک خاطرات به یادماندنی داریم. از "یه شب مهتاب، ماه میاد تو خواب" تا "گنجشکک اشی مشی" و دهها ترانه برایمان به یادگار گذاشته است تا خواب و بیداری خود را دریابیم
!یاد و خاطرهی صمد و فرهاد همواره گرامی باد
***************
برای هفتصدمین بار
....جنبش "مادران روز شنبه" گردهم آمدند، اما
پس از کودتای نظامی 1980 در کشور ترکیه و جنگ موسوم به "جنگ کثیف" بین حکومت و معترضان به کودتا هزاران هزار انسان توسط نیروهای امنیتی و پلیس ترکیه ناپدید شدند! از آن روز تا کنون، خانوادههای افراد ناپدید شده و فعالان اجتماعی هر شنبه در میدان "قلات سری" که هماینک به میدان "تحصن" معروف شده است گردهم میآیند و خواستار پاسخ حکومت دربارهی سرنوشت فرزندانشان هستند. در طول این 38 سال گذشته، اعتراضها و دادخواهی ادامه داشته و حکومت و نیروهای امنیتی و پلیس، هرگز پاسخ شفافی در مورد ناپدیدشدگان ندادند
دیروز نیز "مادران روز شنبه" به همراه فعالان اجتماعی و آزادیخواهان، چون سالهای گذشته، هفتصدمین تحصن هفتگی خود را در شهر استانبول برگزار کردند، اما پلیس و نیروهای امنیتی با حملهی وحشیانه و پرتاب گاز اشکآور، نه تنها تحصن را برهم زدند، بلکه برخی از حاضران در تحصن را بازداشت کردند
تصویر بالا، "امینه اونجاک" را در حال بازداشت شدن توسط پلیس در سال 1997 و امسال یعنی سال 2018 نشان میدهد! جهانیان و میدان تحصن شاهد مادران رنجدیدهای هستند که پیگیرانه در پی دادخواهی فرزندانشان از ستم و ستمگری حکومتیان تاریخ مبارزه را بر پیشانی خود ثبت کردند
خانوادههای ناپدیدشدگان و هزاران آزاده که پشتیبان "مادران روز شنبه" هستند شاخههای گل لاله و عکس عزیزانشان را به مرکز شهر استانبول آوردند تا برای هفتصدمین بار اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانند. خواست اصلی "مادران روز شنبه" مشخص شدن گورهای فرزندانشان و محاکمه شدن دستاندرکاران این جنایت هولناک و اجرای عدالت است. این جنبش به خاطر طولانیترین اعتراض بر سر یک موضوع مشخص و تداوم آن، اثبات میکند که "مادران روز شنبه" هرگز ساکت نخواهند نشست
جنبش "مادران روز شنبه" از جنبش "مادران میدان مایو" الهام گرفت که نخستین بار در دههی 1970 خواهان مشخص شدن سرنوشت ناپدید شدگان در زمان دیکتاتوری پینوشه در کشور آرژانتین شدند. مادران خاوران در کشور ایران نیز در پی دادخواهی کشتار دهشتناک دههی شصت، همه ساله به خاوران میروند و گورهای دسته جمعی فرزندانشان را گلباران میکنند. با این تفاوت که اگر کنشها و اعتراض "مادران میدان مایو" در آرژانتین و "مادران روز شنبه" در ترکیه به جنبش اجتماعی تبدیل میشود و در رسانههای جهان بازتابی گسترده دارد، اما در کشور ایران به خاطر سرکوب عریان نظام جمهوری اسلامی ایران، اعتراض و دادخواهی "مادران خاوران" هنوز به یک جنبش اجتماعی تبدیل نشده است
مادران ناپدید شدگان، چه در آرژانتین و چه در ترکیه و ایران یا هر کجای این جهان تا به سرانجام نرسیدن دادخواهی، جنایت حکومتیان را نه خواهند بخشید و نه فراموش خواهند کرد! چرا که اندرون مادران در جستجوی فرزندانشان همواره در فریاد است
ساسان دانش
بیست وششم اوت 2018
چهارم شهریور 1397
************
آموزش رایگان حق همهی کودکان است؛
خصوصیسازی مدارس، پس از انقلاب 1357 توسط حکومت جمهوری اسلامی گسترش یافت و آرام آرام به کالایی شدن آموزش دامن زدند تا مناسبات نظام سرمایه را در ایران ثبات بخشند و از سوی دیگر بتوانند به تاراج ثروت کشور بپردازند. سودجویی و زیادهخواهی حکومتیان منجر به فزونی فرودستان در جامعه شد و این روند همچنان رواج داشته و ادامه دارد، پیرو چنین سیاستی بسیاری از کودکان از تحصیل بازماندهاند و هیچکس پاسخگوی این فاجعهی اجتماعی نیست
دو سال پس از انقلاب، مدارس پولی را با نام مستعار "غیرانتفاعی" تاسیس کردند و پس از سرکوب جنبش دانشجویی، انقلاب به اصطلاح فرهنگی راه انداختند و سپس دانشگاه آزاد را بر جامعه تحمیل کردند و برای رسیدن به اهداف شوم خویش، تبعیض را در آموزش عالی نیز نهادینه کردند! هماینک اما، وجود بیست نوع مدرسه در ایران نشانهی تبعیض آشکار در جای جای کشور ایران است
انواع مختلف مدارس در نظام آموزش و پروش کشور، فاجعهای ژرف در جامعه ایجاد کرده است که از درون آن افزون بر کودکان بازمانده از تحصیل، کودکان کار و کودکان خیابانی برآمده است، به جز مدارس غیرانتفاعی، مدارس شاهد، مدارس تیزهوشان، مدارس ایثارگران، مدارس وابسته به دستگاهها، مدارس هیات امنایی، مدارس عشایری، مدارس شبانهروزی، مدارس بزرگسالان، مدارس قرآنی، مدارس دولتی، مدارس استثنایی، مدارس ورزش، مدارس آموزش از راه دور و مدارس هوشمند از جمله مدارس فعال در کشور ایران هستند. در نتیجه، فرزندان هزاران هزار خانواده به دلیل هزینههای سنگین تحصیل، از آموزش و رفتن به مدرسه بازماندهاند، اگر تا یک دهه پیش فقط فرزندان کارگران و فروشندگان نیروی کار از رفتن به مدرسه بازمیماندند، هماکنون به خاطر گسترش فقر و گرانی، فرزندان بسیاری از فرودستان نیز از آموزش بازماندهاند! پیرو آمارهای رسمی، سال به سال به شمار بازماندگان از تحصیل افزوده میشود
علت آسیبهای اجتماعی از اخلاق و فرهنگ جامعه نیست، بلکه ریشههای آن را در ساختار اقتصادی و اجتماعی، به ویژه در نبود آموزش و پرورش مبتنی بر برابری باید جستجو کرد! در حالیکه آموزش رایگان حق همهی کودکان است، پژوهشهای انجام شده دربارهی نظام آموزش و پرورش کشور ایران، نشان میدهد که تقسیم بندیهای تبعیضآمیز مدارس از مرز تقسیم بندیهای طبقاتی که پایگاه اجتماعی آن را کارگران و بیکاران تشکیل میدهند گذشته است و به تقسیم بندیهای جایگاه اجتماعی که پایگاهی در قدرت دارند رسیده است
پس از گذشت نزدیک به چهل سال از حکومت جمهوری اسلامی در ایران، برای داشتن جامعهای سالم، پویا و رشدیابنده، اگر به انتقاد اکتفا کنیم و زیرساختهای جامعه را بر پایهی فرصتهای برابر برای همهی کودکان دگرگون نسازیم، نابرابریهای اجتماعی و آموزشی دامنگیر همهی جامعه خواهد شد و فقط فرزندان سردمداران حکومتی و نمایندگان سرمایه از آموزش برخوردار خواهند بود! افزون براین، در همین سال جاری پس از شوک پایین آمدن قدرت پول و یا پایین آمدن قدرت خرید که رسانهها و سخنگویان حکومت، آن را گران شدن ارز مینامند، نوشتافزار نیز 150 درصد گران شده است و این گرانی در حالی است که هنوز سال تحصیلی آغاز نشده است! برای مثال قیمت برخی از نوشتافزارها، هماکنون به شرح زیر است
دفتر 100 برگ: 9500 تومان
خودکار پنتر: 2500 تومان
پاککن کوچک: 2500 تومان
مداد رنگی 12تایی: 32500 تومان
نوک استدلر: 6000 تومان
گواش شش رنگ: 135000 تومان
یک بسته کاغذ: 20000 تومان
چسب نواری: 1500 تومان
پیرو گزارشهای رسیده، کارشناسان پیشبینی کردهاند که با آغاز سال تحصیلی با گرانی دوبارهی 50 درصدی نوشتافزار روبرو خواهیم بود! گفتنی است که خصوصیسازی مدارس و آنگاه کالایی شدن آموزش، آسیبهای اجتماعی جبرانناپذیری بر جامعه زده و خواهد زد، این گرهی کور تنها به دست فروشندگان نیروی کار باز خواهد شد که با اعتراض سامانیافته با تشکلهای مستقل و هدفمند به ساختار نظام آموزش کشور میسر خواهد بود
ساسان دانش
19 اوت 2018
28 مرداد 1397
**********
*****************
^^^^^^^^^^^
**********
*****
***
**
***************
بیانیه
نه برای خواندن است که میخوانم
نه برای عرضهی صدایم.
نه!
من آن شعر را با آواز میخوانم
که گیتار پُر احساس من میسراید.
چرا که این گیتار قلبی زمینی دارد.
و پرندهوار، پرواز کُنان در گذر است.
و چون آب مقدس
دلاوران و شهیدان را به مهر و مهربانی تعمید میدهد.
پس ترانهی من آنچنان که «ویولتا» میگفت هدفی یافته است.
آری گیتار من کارگر است
که از بهار میدرخشد و عطر میپراکند.
گیتار من دولتمندان جنایتکار را به کار نمیآید
که آزمند زر و زورند.
گیتار من به کار زحمتکشان خلق میآید.
تا با سرودشان آینده شکوفا شود.
چرا که ترانه آن زمانی معنایی مییابد
که قلبش نیرومندانه در تپش باشد.
و انسانی آن ترانه را بسراید
که سرود خوانان شهادت را پذیرا شوند.
شعر من در مدح هیچکس نیست
و نمیسرایم تا بیگانهای بگرید.
من برای بخش کوچک و دور دست سرزمینم میسرایم
که هر چند باریکهای بیش نیست
اما ژرفایش را پایانی نیست.
شعر من آغاز و پایان همه چیز است.
شعری سرشار از شجاعت
شعری همیشه زنده و تازه و پویا.
* * *
پرسش
پرسش من این است:
هرگز به فکرتان رسیده است که
این سرزمین مال ماست؟
مال کسیست که
بخش بزرگی از آن را در اختیار دارد؟
پرسش من این است:
هرگز به فکرتان رسیده است
دستهایی که در این زمین کار میکنند
مال ماست؟
و حاصل آن نیز، مال ماست؟
حصارها را ویران کن!
آنها را در هم بکوب!
این سرزمین، مال ماست.
به «پدرو» و «ماریا»
به «خوان» و «خوزه»
اگر آوازم کسی را آزار میدهد
اگر کسی باشد که تحمل شنیدن آوازم را نداشته باشد
اطمینان داشته باشید که او یک «یانکی» است
یا که یک مالک و فئودال بزرگ کشور است
حصارها را در هم بکوبید!
* * *
آواز من
شعر کبوتریست در جستجوی آشیانه.
رها میشود
تا بال میگشاید
تا پرواز کُند
پرواز.
آواز من، آوازیست آزاد و رها
که ایثار میکُند
به آنکسی که بهپا خاسته است.
به آنکسی که قصد پرواز به بلندای جاودانگی دارد.
آواز من زنجیریست که نه بدایتی دارد و نه نهایتی.
در آواز من تمام مردم را خواهی یافت.
بگذار تا با هم بخوانیم سرود خلق را
چرا که آواز، کبوتریست که
برای رسیدن به دریا پرواز میکُند.
رها میشود
بالهایش را میگشاید
تا پرواز کند
پرواز.
*************
به مناسبت سالروز درگذشت آموزگار راستین، یکی از نوشتههای او را در مورد تربیت کودکان، باهم بخوانیم؛
:صمد بهرنگی
"آیا نباید به کودک بگویيم که در مملكت تو هستند بچههایی که رنگ گوشت و حتا پنير را ماه به ماه و سال به سال نمیبينند، چرا که عدهی قليلی میخواهند هميشه "غاز سرخ کرده در شراب" سر سفرهشان باشد. آیا نباید به کودک بگویيم که بيشتر از نصف مردم جهان گرسنهاند و چرا گرسنهاند و راه برانداختن گرسنگی چيست؟ آیا نباید درک علمی و درستی از تاریخ و تكامل اجتماعی انسان به کودک بدهيم؟ چرا باید بچههای شسته و رفته و بیلک و پيس و بیسروصدا و مطيع تربيت کنيم؟"
نهم شهریور، سالروز درگذشت فرهاد نیز هست، دوران جوانی نسل ما با ترانهها و شعرهای فرهاد آنچنان رنگ و بو گرفته است که هر یک خاطرات به یادماندنی داریم. از "یه شب مهتاب، ماه میاد تو خواب" تا "گنجشکک اشی مشی" و دهها ترانه برایمان به یادگار گذاشته است تا خواب و بیداری خود را دریابیم
!یاد و خاطرهی صمد و فرهاد همواره گرامی باد
***************
برای هفتصدمین بار
....جنبش "مادران روز شنبه" گردهم آمدند، اما
پس از کودتای نظامی 1980 در کشور ترکیه و جنگ موسوم به "جنگ کثیف" بین حکومت و معترضان به کودتا هزاران هزار انسان توسط نیروهای امنیتی و پلیس ترکیه ناپدید شدند! از آن روز تا کنون، خانوادههای افراد ناپدید شده و فعالان اجتماعی هر شنبه در میدان "قلات سری" که هماینک به میدان "تحصن" معروف شده است گردهم میآیند و خواستار پاسخ حکومت دربارهی سرنوشت فرزندانشان هستند. در طول این 38 سال گذشته، اعتراضها و دادخواهی ادامه داشته و حکومت و نیروهای امنیتی و پلیس، هرگز پاسخ شفافی در مورد ناپدیدشدگان ندادند
دیروز نیز "مادران روز شنبه" به همراه فعالان اجتماعی و آزادیخواهان، چون سالهای گذشته، هفتصدمین تحصن هفتگی خود را در شهر استانبول برگزار کردند، اما پلیس و نیروهای امنیتی با حملهی وحشیانه و پرتاب گاز اشکآور، نه تنها تحصن را برهم زدند، بلکه برخی از حاضران در تحصن را بازداشت کردند
تصویر بالا، "امینه اونجاک" را در حال بازداشت شدن توسط پلیس در سال 1997 و امسال یعنی سال 2018 نشان میدهد! جهانیان و میدان تحصن شاهد مادران رنجدیدهای هستند که پیگیرانه در پی دادخواهی فرزندانشان از ستم و ستمگری حکومتیان تاریخ مبارزه را بر پیشانی خود ثبت کردند
خانوادههای ناپدیدشدگان و هزاران آزاده که پشتیبان "مادران روز شنبه" هستند شاخههای گل لاله و عکس عزیزانشان را به مرکز شهر استانبول آوردند تا برای هفتصدمین بار اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانند. خواست اصلی "مادران روز شنبه" مشخص شدن گورهای فرزندانشان و محاکمه شدن دستاندرکاران این جنایت هولناک و اجرای عدالت است. این جنبش به خاطر طولانیترین اعتراض بر سر یک موضوع مشخص و تداوم آن، اثبات میکند که "مادران روز شنبه" هرگز ساکت نخواهند نشست
جنبش "مادران روز شنبه" از جنبش "مادران میدان مایو" الهام گرفت که نخستین بار در دههی 1970 خواهان مشخص شدن سرنوشت ناپدید شدگان در زمان دیکتاتوری پینوشه در کشور آرژانتین شدند. مادران خاوران در کشور ایران نیز در پی دادخواهی کشتار دهشتناک دههی شصت، همه ساله به خاوران میروند و گورهای دسته جمعی فرزندانشان را گلباران میکنند. با این تفاوت که اگر کنشها و اعتراض "مادران میدان مایو" در آرژانتین و "مادران روز شنبه" در ترکیه به جنبش اجتماعی تبدیل میشود و در رسانههای جهان بازتابی گسترده دارد، اما در کشور ایران به خاطر سرکوب عریان نظام جمهوری اسلامی ایران، اعتراض و دادخواهی "مادران خاوران" هنوز به یک جنبش اجتماعی تبدیل نشده است
مادران ناپدید شدگان، چه در آرژانتین و چه در ترکیه و ایران یا هر کجای این جهان تا به سرانجام نرسیدن دادخواهی، جنایت حکومتیان را نه خواهند بخشید و نه فراموش خواهند کرد! چرا که اندرون مادران در جستجوی فرزندانشان همواره در فریاد است
ساسان دانش
بیست وششم اوت 2018
چهارم شهریور 1397
************
آموزش رایگان حق همهی کودکان است؛
خصوصیسازی مدارس، پس از انقلاب 1357 توسط حکومت جمهوری اسلامی گسترش یافت و آرام آرام به کالایی شدن آموزش دامن زدند تا مناسبات نظام سرمایه را در ایران ثبات بخشند و از سوی دیگر بتوانند به تاراج ثروت کشور بپردازند. سودجویی و زیادهخواهی حکومتیان منجر به فزونی فرودستان در جامعه شد و این روند همچنان رواج داشته و ادامه دارد، پیرو چنین سیاستی بسیاری از کودکان از تحصیل بازماندهاند و هیچکس پاسخگوی این فاجعهی اجتماعی نیست
دو سال پس از انقلاب، مدارس پولی را با نام مستعار "غیرانتفاعی" تاسیس کردند و پس از سرکوب جنبش دانشجویی، انقلاب به اصطلاح فرهنگی راه انداختند و سپس دانشگاه آزاد را بر جامعه تحمیل کردند و برای رسیدن به اهداف شوم خویش، تبعیض را در آموزش عالی نیز نهادینه کردند! هماینک اما، وجود بیست نوع مدرسه در ایران نشانهی تبعیض آشکار در جای جای کشور ایران است
انواع مختلف مدارس در نظام آموزش و پروش کشور، فاجعهای ژرف در جامعه ایجاد کرده است که از درون آن افزون بر کودکان بازمانده از تحصیل، کودکان کار و کودکان خیابانی برآمده است، به جز مدارس غیرانتفاعی، مدارس شاهد، مدارس تیزهوشان، مدارس ایثارگران، مدارس وابسته به دستگاهها، مدارس هیات امنایی، مدارس عشایری، مدارس شبانهروزی، مدارس بزرگسالان، مدارس قرآنی، مدارس دولتی، مدارس استثنایی، مدارس ورزش، مدارس آموزش از راه دور و مدارس هوشمند از جمله مدارس فعال در کشور ایران هستند. در نتیجه، فرزندان هزاران هزار خانواده به دلیل هزینههای سنگین تحصیل، از آموزش و رفتن به مدرسه بازماندهاند، اگر تا یک دهه پیش فقط فرزندان کارگران و فروشندگان نیروی کار از رفتن به مدرسه بازمیماندند، هماکنون به خاطر گسترش فقر و گرانی، فرزندان بسیاری از فرودستان نیز از آموزش بازماندهاند! پیرو آمارهای رسمی، سال به سال به شمار بازماندگان از تحصیل افزوده میشود
علت آسیبهای اجتماعی از اخلاق و فرهنگ جامعه نیست، بلکه ریشههای آن را در ساختار اقتصادی و اجتماعی، به ویژه در نبود آموزش و پرورش مبتنی بر برابری باید جستجو کرد! در حالیکه آموزش رایگان حق همهی کودکان است، پژوهشهای انجام شده دربارهی نظام آموزش و پرورش کشور ایران، نشان میدهد که تقسیم بندیهای تبعیضآمیز مدارس از مرز تقسیم بندیهای طبقاتی که پایگاه اجتماعی آن را کارگران و بیکاران تشکیل میدهند گذشته است و به تقسیم بندیهای جایگاه اجتماعی که پایگاهی در قدرت دارند رسیده است
پس از گذشت نزدیک به چهل سال از حکومت جمهوری اسلامی در ایران، برای داشتن جامعهای سالم، پویا و رشدیابنده، اگر به انتقاد اکتفا کنیم و زیرساختهای جامعه را بر پایهی فرصتهای برابر برای همهی کودکان دگرگون نسازیم، نابرابریهای اجتماعی و آموزشی دامنگیر همهی جامعه خواهد شد و فقط فرزندان سردمداران حکومتی و نمایندگان سرمایه از آموزش برخوردار خواهند بود! افزون براین، در همین سال جاری پس از شوک پایین آمدن قدرت پول و یا پایین آمدن قدرت خرید که رسانهها و سخنگویان حکومت، آن را گران شدن ارز مینامند، نوشتافزار نیز 150 درصد گران شده است و این گرانی در حالی است که هنوز سال تحصیلی آغاز نشده است! برای مثال قیمت برخی از نوشتافزارها، هماکنون به شرح زیر است
دفتر 100 برگ: 9500 تومان
خودکار پنتر: 2500 تومان
پاککن کوچک: 2500 تومان
مداد رنگی 12تایی: 32500 تومان
نوک استدلر: 6000 تومان
گواش شش رنگ: 135000 تومان
یک بسته کاغذ: 20000 تومان
چسب نواری: 1500 تومان
پیرو گزارشهای رسیده، کارشناسان پیشبینی کردهاند که با آغاز سال تحصیلی با گرانی دوبارهی 50 درصدی نوشتافزار روبرو خواهیم بود! گفتنی است که خصوصیسازی مدارس و آنگاه کالایی شدن آموزش، آسیبهای اجتماعی جبرانناپذیری بر جامعه زده و خواهد زد، این گرهی کور تنها به دست فروشندگان نیروی کار باز خواهد شد که با اعتراض سامانیافته با تشکلهای مستقل و هدفمند به ساختار نظام آموزش کشور میسر خواهد بود
ساسان دانش
19 اوت 2018
28 مرداد 1397
**********
*****************
^^^^^^^^^^^
**********
*****
***
**
***************
بیشک، کارکردن کودکان و سالمندان مایهی ننگ بشریت است! اما کودکان و سالمندان باید از حمایتهای اجتماعی برخوردار باشند، امنیت مالی و روانی حق طبیعی و بدیهی کودکان و سالمندان است
در چهل سال گذشته، این حکومت در هر دورهای به هر دروغ و شایعه و سرکوب عریان آویزان شده تا در قدرت بماند و جامعه را از واقیعیتهای موجود دور نگه دارد
اخبارهای حاشیهای که توسط حکومت شایعه میشود برای اندیشه نکردن و ندیدن پیرامون خویش است، در حالیکه ستمهایی که توسط جمهوری اسلامی بر پیر و جوان جامعه روا داشته میشود، بیداد میکندا با اندکی توجه کردن و اهمیت دادن به واقعیتهای تلخ موجود در عرصههای مختلف جامعه، میتوان به اخبار حکومتی پی برد و در دام فریب دروغگویان و ستمگران حکومتی اسیر نشد! شایعهها و دروغپردازیهایی که از فردای انقلاب 1357 توسط سردمداران جمهوری اسلامی آغاز شد، ترفندهایی بود برای چپاول و چپاولگری منابع طبیعی و نیروی کار، به گفتهی رزا لوکزامبورک
"عدالت نظام سرمایهداری، چون توری است که نیزهماهیهای غارتگر به آسانی از شبکههای آن عبور میکنند، درحالیکه آبنوسماهیهای کوچک زیبای درمانده در آن گیر میافتند"
به همین دلیل است که در برابر این همه ستم، باید واکنش نشان داد و خواب راحت را بر حکومتیان آشفته کرد، امیلیانو زاپاتا در این مورد جملهی بسیار ژرفی دارد:
"اگر عدالتی برای مردم وجود ندارد، اجازه نده آرامشی هم برای حاکمیت وجود !!داشته باشد
در نتیجه، به خاطر کارکردن کودکان و سالمندان، فقر و بیکاری و گرانی، تبعیض جنسیتی، تجاوزهای جنسی و تظلمهای بیشمار در زندانها و جامعه، به هر دلیلی اگر نمیخواهیم واکنشی نشان دهیم، دستکم فریب اخبارهای حکومتی را نخوریم
ساسان دانش
بیست ودوم ژوئیه 2018
برابر با 31 تیر 1397
بیشک، کارکردن کودکان و سالمندان مایهی ننگ بشریت است! اما کودکان و سالمندان باید از حمایتهای اجتماعی برخوردار باشند، امنیت مالی و روانی حق طبیعی و بدیهی کودکان و سالمندان است
در چهل سال گذشته، این حکومت در هر دورهای به هر دروغ و شایعه و سرکوب عریان آویزان شده تا در قدرت بماند و جامعه را از واقیعیتهای موجود دور نگه دارد
اخبارهای حاشیهای که توسط حکومت شایعه میشود برای اندیشه نکردن و ندیدن پیرامون خویش است، در حالیکه ستمهایی که توسط جمهوری اسلامی بر پیر و جوان جامعه روا داشته میشود، بیداد میکندا با اندکی توجه کردن و اهمیت دادن به واقعیتهای تلخ موجود در عرصههای مختلف جامعه، میتوان به اخبار حکومتی پی برد و در دام فریب دروغگویان و ستمگران حکومتی اسیر نشد! شایعهها و دروغپردازیهایی که از فردای انقلاب 1357 توسط سردمداران جمهوری اسلامی آغاز شد، ترفندهایی بود برای چپاول و چپاولگری منابع طبیعی و نیروی کار، به گفتهی رزا لوکزامبورک
"عدالت نظام سرمایهداری، چون توری است که نیزهماهیهای غارتگر به آسانی از شبکههای آن عبور میکنند، درحالیکه آبنوسماهیهای کوچک زیبای درمانده در آن گیر میافتند"
به همین دلیل است که در برابر این همه ستم، باید واکنش نشان داد و خواب راحت را بر حکومتیان آشفته کرد، امیلیانو زاپاتا در این مورد جملهی بسیار ژرفی دارد:
"اگر عدالتی برای مردم وجود ندارد، اجازه نده آرامشی هم برای حاکمیت وجود !!داشته باشد
در نتیجه، به خاطر کارکردن کودکان و سالمندان، فقر و بیکاری و گرانی، تبعیض جنسیتی، تجاوزهای جنسی و تظلمهای بیشمار در زندانها و جامعه، به هر دلیلی اگر نمیخواهیم واکنشی نشان دهیم، دستکم فریب اخبارهای حکومتی را نخوریم
ساسان دانش
بیست ودوم ژوئیه 2018
برابر با 31 تیر 1397
****
****
همبستگی و داستان بادکنکها؛
در سمیناری به حاضران گفته شد نام خودشان را روی بادکنکی بنویسند و همه این کار را انجام دادند، آنگاه مسئولان سمینار تمام بادکنکها را درون اتاقی دیگر قرار دادند. سپس اعلام شد که هر کسی باید بادکنک خود را در مدت پنج دقیقه پیدا کند! همه با شتاب به سمت اتاقی که بادکنکها آنجا بود رفتند و سراسیمه به دنبال بادکنک خود گشتند، اما پنج دقیقه تمام شد و هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند! این بار اعلام شد هر کس بادکنکی را که برمیدارد به صاحبش دهد. این روش نتیجه داد و در کمتر از پنج دقیقه همه بادکنک خودشان را یافتند
آری همبستگی در کنشهای اجتماعی، رفتاری است که در عمل میتوان آموخت. شادی و بهروزی در زندگی نیز نیاز به همبستگی اجتماعی دارد. واکنشهای سراسیمهی عناصر اجتماعی در فراز و فرودهای موجود در جامعه، هر هدف ارزشمندی را از ما دور میکند! به طور مثال شادی انسان در گرو شادی جامعه نهفته است و اگر به تنهایی در پی مفاهیمی چون شادی باشیم، هرگز به آن نخواهیم رسید. چرا که شادی و بهروزی، مفهوم یا مقوله نیست که بتوان آن را درک کرد، بلکه شادی واقعیتی اجتماعی است که با زندگی درمیآمیزد و جلوههای آن در زندگی روزمره ریشه میدواند و لذت و شوق آن از حس و درک میگذرد تا به فهمی اجتماعی و پایدار بدل شود
در نتیجه، دستیابی به شادی یا هر هدف رشدیابندهی دیگری، وقتی تحقق خواهد یافت که دیگران و جامعه نیز از آن برخوردار باشند و همبستگی اجتماعی تنها روشی است که جامعه را به سوی واقعیتهایی چون شادی، بهروزی و پیروزی رهنمون میسازد
ساسان دانش
هجدهم ژوئیه 2018
برابر با 27 تیر 1397
در سمیناری به حاضران گفته شد نام خودشان را روی بادکنکی بنویسند و همه این کار را انجام دادند، آنگاه مسئولان سمینار تمام بادکنکها را درون اتاقی دیگر قرار دادند. سپس اعلام شد که هر کسی باید بادکنک خود را در مدت پنج دقیقه پیدا کند! همه با شتاب به سمت اتاقی که بادکنکها آنجا بود رفتند و سراسیمه به دنبال بادکنک خود گشتند، اما پنج دقیقه تمام شد و هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند! این بار اعلام شد هر کس بادکنکی را که برمیدارد به صاحبش دهد. این روش نتیجه داد و در کمتر از پنج دقیقه همه بادکنک خودشان را یافتند
آری همبستگی در کنشهای اجتماعی، رفتاری است که در عمل میتوان آموخت. شادی و بهروزی در زندگی نیز نیاز به همبستگی اجتماعی دارد. واکنشهای سراسیمهی عناصر اجتماعی در فراز و فرودهای موجود در جامعه، هر هدف ارزشمندی را از ما دور میکند! به طور مثال شادی انسان در گرو شادی جامعه نهفته است و اگر به تنهایی در پی مفاهیمی چون شادی باشیم، هرگز به آن نخواهیم رسید. چرا که شادی و بهروزی، مفهوم یا مقوله نیست که بتوان آن را درک کرد، بلکه شادی واقعیتی اجتماعی است که با زندگی درمیآمیزد و جلوههای آن در زندگی روزمره ریشه میدواند و لذت و شوق آن از حس و درک میگذرد تا به فهمی اجتماعی و پایدار بدل شود
در نتیجه، دستیابی به شادی یا هر هدف رشدیابندهی دیگری، وقتی تحقق خواهد یافت که دیگران و جامعه نیز از آن برخوردار باشند و همبستگی اجتماعی تنها روشی است که جامعه را به سوی واقعیتهایی چون شادی، بهروزی و پیروزی رهنمون میسازد
ساسان دانش
هجدهم ژوئیه 2018
برابر با 27 تیر 1397
************
*********
************
*********
:برتراند راسل
هیچ هماهنگی بین علم و دین وجود ندارد. آن زمان که علم یک بچه بود، دین به دنبال خفهکردن علم در گهواره بود. هماکنون علم به دوران جوانی خویش رسیده است و دین و خرافات دوران پیری خود را میگذراند، دین با اینکه متزلزل و پوسیده شده است با ترس و لرز به علم میگوید: بیا با هم دوست شویم
این موضوع مرا به یاد گفتگوی خروس با اسب میاندازد؛ خروس به اسب میگوید: بیا توافق کنیم که پا روی پای همدیگر نگذاریم
*******
!به چشمان یک پناهنده نگاه کن
تصویر کودکی به نام زهرا محمود، دختر سوریهای که به کشور اردن پناهنده شده است. حس کودکانه و درد بیخانمانی و !!!!بیامنیتی را میتوان از چشمانش خواند
"به چشمان یک پناهنده نگاه کن!" عنوانی است که "محمد محیسن" عکاس سوری، این عکس و برخی از تصاویر پناهندگان" را جهانی کرده است
*******
!به چشمان یک پناهنده نگاه کن
تصویر کودکی به نام زهرا محمود، دختر سوریهای که به کشور اردن پناهنده شده است. حس کودکانه و درد بیخانمانی و !!!!بیامنیتی را میتوان از چشمانش خواند
"به چشمان یک پناهنده نگاه کن!" عنوانی است که "محمد محیسن" عکاس سوری، این عکس و برخی از تصاویر پناهندگان" را جهانی کرده است
**********
وارونگی این روزگار
!زنان را نیز به لشکر کولبران پرتاب کرد
زندگی، با هیاهو یا بیسروصدا مسیر پر از سنگلاخ خویش را نفس زنان میپیماید! سرمایه و مناسبات سرمایه، هرگز به جز سود به هیچ چیز دیگر نمیاندیشد! نه سود و نه راه پر سنگلاخ، زن و مرد و کودک نمیشناسد! آهنگ ناساز شرایط اجتماعی با آهنگ سوزناک سرما در هم تنیده است تا زمختی و ناهمگونی خویش را به رخ جهانیان بکشاند! فراز و فرود کوههای مرز، مانند فراز و فرود این روزگار وارونه، تماشاگر سکوتی خشمگین و شانههایی پر از بار است! صخرهها حتا تاب دیدن ندارند و شبها با سبزههای رنگ پریدهی دامنههای شیبدار کوهستان درد دل میکنند! قلوه سنگهای شرمگین فریاد برآوردهاند که نه دلسوزی اثر دارد و نه بغض در گلو مانده میتواند راهی برای رهایی بگشاید! این نابرابری و این ناهمگونی به آنانی نیاز دارد که به ناچار نیروی کار خویش میفروشند تا زندگی را با نان و آزادی آشتی دهند! درد زخمهای ژرف جامعه سوزناکتر شده است! شگفتا که هنوز میتوان به تماشای این روزگار نشست و سکوت کرد و شرم نکرد! سکوت سکوت است، اما شرم نوعی خشم بر خویشتن است! در این دوران و در این گسستگی اجتماعی، فقط تغییر پاسخگوست و برای تغییر بپاخاستن پاسخگوست و برای بپاخاستن اندکی شرم!
ساسان دانش
بیست و پنجم ژوئن 2018
برابر با 4 تیرماه 1397
********
نجات جهان و نگاهی بر بیانیهی "راسل-انیشتین"
ده سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، اوایل سال 1955 میلادی، در اوج جنگ سرد و رقابت جنونآمیز تسلیحات هستهای بین دو قدرت شوم آمریکا و شوروی که با تهدیدهای شدید همدیگر همراه بود، هر لحظه امکان آغاز جنگ هستهای دو ابرقدرت وجود داشت که به نابودی انسانهای بیشمار و منابع طبیعی این کرهی خاکی منجر میشد! در آن روزها برتراند راسل، متفکر بزرگ قرن بیستم، نامهاى تهیه کرد و برای نابغهی فیزیک، آلبرت انیشتین فرستاد و پیشنهاد داد برای جلوگیری از یک فاجعهی جهانی باید دانشمندان و متفکران دست به کار شوند و به سیاستمداران سودجو و قدرتطلب هشدار دهند و به مردم بفهمانند که این جنگ، نقطهی پایان حیات بشری خواهد بود. انیشتین، به سرعت در پاسخی به راسل نوشت: "با واژه به واژهی سخنان شما موافقم، ما باید اقدام و مردم را بیدار کنیم."
راسل، بیانیه را نوشت و آن را برای همهی دانشمندان بزرگ آن دوران فرستاد، اما بیشتر دانشمندان به خاطر همسویی با منافع قدرتمندان و مسائل سیاسی، آن را امضا نکردند، به ویژه هیچکدام از دانشمندان چین و شوروی این بیانیه را امضا نکردند! کار به کندی پیش میرفت، ناگهان انیشتین دچار بیماری شد و گرفتار بستر مرگ شد، واپسین روزهای زندگی این نابغهی باهوش فرارسیده بود! اما پیش از مرگ به راسل نامه نوشت و بیانیه را امضا کرد.
برتراند راسل، بیانیه را فقط با امضای 11 دانشمند بزرگ قرن بیستم، در نهم ژوئیه 1955، در لندن منتشر کرد که بازتاب گسترده و موثری در میان افکار عمومی جهان داشت؛ جنبشهای ضدجنگ و جنبش انرژی هستهای صلحآمیز به راه افتاد. واکنش و فشار جهانیان و سازمانهای ضدجنگ، موجب شد که دانشمندان سراسر دنیا تلنگری بخورند و نسبت به این بیانیه واکنش نشان دهند، حتا ساخاروف در شوروی نیز سرانجام علاقه نشان داد که در راستای اهداف این بیانیه مشارکت کند. ماکس برون از امضا کنندگان اولیهی بیانیهی "راسل-انیشتین"، با اقدامی دوباره موفق شد همین بیانیه را به امضای بیش از 50 نفر از برندگان جایزهی نوبل برساند، به این ترتیب سیاستمداران و افکار عمومی جهان متوجه هشدار و خطر نابودی جهان شدند.
انتشار بیانیهی "راسل-انیشتین" و به موازات آن، تلاش پیگیر و مداوم گروههای آزادیخواه و صلحدوست، به ویژه فعالیت کمونیستهای راستین، دست به دست هم دادند تا در نتیجهی فشارها و خواست همگان، دو ابرقدرت آمریکا و شوروی که به جز حکومت کردن، به هیچ چیز دیگر فکر نمیکردند، ناچار شدند عقبنشینی کنند؛ آیزنهاور مجبور شد آزمایشهای تسلیحات هستهای آمریکا را به حالت تعلیق درآورد! خروشچف نیز چارهای نیافت که به بیانیهی راسل-انیشتین واکنش نشان دهد و مطرح کرد که ماجرای تسلیحات هستهای نیاز به بازنگری اساسی و همهجانبه دارد! سالها بعد، وزیر امورخارجهی گورباچف بیان کرد، بیانیهی راسل-انیشتین، در آن دوران حساس، افق تازهای را برای سیاستمداران و مردم جهان گشود که تاثیر بسزایی داشت.
یاد برتراند راسل و آلبرت انیشتین گرامی باد!
برتراند راسل، پس از عمری تلاش سرنوشت ساز، برای رشد و پیشرفت علم، فرهنگ، صلح و انسان دوستی در دوم فوریه 1970، در سن نودوهفت سالگی، بر اثر آنفولانزای شدید در شهر ولز انگلستان درگذشت. بنا به وصیت خودش، پیکر این متفکر بزرگ سوزانده شد و خاکسترش را بر بلندای کوههای ولز پاشیدند.
آلبرت انیشتين نیز تئوری نسبیت را به جهانیان ارایه داد که او را باهوشترین نابغه و یکی از بزرگترین دانشمندان جهان میدانند. بسیاری از نظریههای اينشتين سبب شد تا روند رشد علم در جهان تسریع شود، تاثیر او بر پیشرفت علم و دانش، ستایش برانگیز است. آلبرت انیشتین نیز در روز هجدهم آوریل 1955، در سن هفتاد وشش سالگی، در شهر پرینستون ایالت متحده آمریکا درگذشت.
پرسیدنی است که امروزه روز، چگونه میتوان در برابر سودجویی حکومتهای آمریکا، روسیه، انگستان، فرانسه، آلمان، جمهوری اسلامی ایران، ترکیه و عربستان سعودی در مورد جنگ خانمان برانداز گسترده ایستاد؟ فقط در کشور سوریه در چهار سال گذشته هزاران کودک کشته شدهاند، زنان و مردان بیشماری قربانی جنگافروزی شدهاند، هزاران خانواده آوارهی جهان شدهاند! اگر جامعهی انسانی سکوت کند، کودک کشی و نسل کشی و این جنایت آشکار، دامن همهی ساکنان کرهی زمین را خواهد گرفت.
ساسان دانش
چهاردهم آوریل 2018
برابر با 25 فروردین 1397
@@@@@@@@
@@@@@@
طرح: ساسان دانش
اشکها و شبنمها در آینهی واپسین گام جامعه؛
وقتی عفونت به مدرسه رخنه میکند، پرورش پیشکش! اما نظام آموزشی چرکین میشود؛ در نتیجه پایهایترین نهاد فرهنگی جامعه یعنی خانه و مدرسه متزلزل میشود؛ پدران و مادران دلنگران میشوند و دانشآموزان سراسر کشور انگیزههای خویش را برای درس خواندن از دست میدهند و ورود آنها به عرصهی جامعه با دستاندازی ناموزون روبرو میشود و پیرو آن، بهداشت روانی هر عنصر اجتماعی نیز آلوده میشود! اگر جامعه، به مداوای خویش نپردازد، فاجعهای جبران ناپذیر بر جای میگذارد و اگر جامعه واکنشی در جهت بهبود شرایط خویش نشان ندهد، افزون بر اینکه زیر بار سرزنش فرزندان خود قرار خواهد گرفت، نخواهد توانست زندگی را و همبستگی اجتماعی را حتا برای خودش بیان کند! به راستی آیا نسل ما داوری آیندگان را به خاطر سکوت در برابر این همه رنج و ستم و فساد و خشونت و استثمار خواهد پذیرفت؟
هماینک دمل چرکین نظام جمهوری اسلامی بر پیشانی تاریخ چهل سالهی جامعهی ایران، آنچنان زخم عمیقی نهاده است که با هیچ پانسمانی نمیتوان آن را پنهان کرد، مگر با واژگونی ساختار این نظام و نابودی تار و پود فساد نهادینه شده و از بین رفتن غدهی پر از چرک که بر پایهی استثمار بنا شده است
عفونت نظام جمهوری اسلامی با خشونت علیه زنان از فردای انقلاب 1357 آغاز شد تا بتواند به قدرت تکیه دهد، آنگاه با ترفندی آگاهانه به کارگران و زحمتکشان یورش بردند تا دست آنها را از کارخانه و تولید کوتاه کنند، سپس با برپا کردن زندانها و اعدام و سرکوب عریان آزادیخواهان و هر صدای مخالف، قدرت خود را اختاپوسوار به هر سویی چنگ انداختند و با چپاول و دستبرد بر دسترنج تولید کنندگان ثروت جامعه و تاراج منابع طبیعی کشور به حلقهای از نظام جهانی پیوستند
پاسخگو نبودن اما، یکی از ویژگیهای حکومتهای دیکتاتوری است، خاک گورهای دسته جمعی و آسمان غمانگیز زندانهای کشور میدانند که دختران و پسران دههی 60، فریاد کشیدند که صدای چکمهی دیکتاتوری از نعلین جنایتکاران این حکومت به گوش میرسد و تا آنجا پیش رفتند که شدیدترین شکنجههای جسمی و روانی را پذیرا شدند و به نظام حکومتی "نه" گفتند، بسیاری نیز سینههایشان را سپر کردند و آزادی را فریاد کشیدند و رفتند تا جامعه از بند فریب حکومتیان برهد، هرچند مبارزه در جای جای کشور ادامه دارد، اما جمهوری اسلامی، نرخ استثمار را در سراسر کشور فزونتر کرد، زنان آگاه را به عقب راند، رفته رفته قدرت خرید پایین آمد، بیکاری را برای ارزان سازی نیروی کار دامن زد، اعتیاد گسترش یافت، فقر گریبانگیر جامعه شد، تنفروشی رواج یافت، کودکان کار پدیدار شدند، بسیاری از کودکان از تحصیل بازماندند، کودکان فقیر در خیابان خوابیدند و برخی گورخواب شدند! سرانجام شکاف طبقاتی روز به روز بیشتر و بیشتر شد! سی سال از قتل عام 1367 و نزدیک به چهل سال از استقرار حکومتی میگذرد که پلشتی را در چارچوب جمهوری اسلامی ایران به نمایش گذاشته است، نمایشی که سود آن سردمداران حکومت را به جایی رسانده است که از هیچ جنایتی فروگذار نمیکنند و جز خدمت به سرمایهی جهانی فقط در پی تثبیت قدرت خود در خاورمیانه و سهمخواهی خویش از
چرخهی نظام جهانی است
فروش اعضای بدن و تجاوز جنسی به کودکان و نوجوانان به عنوان خبری عادی در رسانهها پخش میشود! خشونت پنهان و آشکار، روابط اجتماعی را از هم گسسته است! اما امروزه روز همگان فهمیدهاند که سردمداران این حکومت، نه تنها نسبت به فجایعی که ایجاد کردهاند پاسخگو نیستند، بلکه همهی ویژگیهای نظام دیکتاتوری را یکجا با هم دارند
مبارزهی اجتماعی در همهی عرصهها با نظام جمهوری اسلامی با فراز و فرودی که داشته است، همچنان ادامه دارد و تاریخ با مبارزان و معترضان خویش ورقهای غمگین اما امیدوارانهی خود را پر کرده است، سرکوب عریان نیز یارای ایستادگی در برابر اعتراضهای فراگیر ندارد و نخواهد داشت. پس از خیزش دی ماه 1396، جامعه نفسی عمیق کشید تا دستهای پینه بستهی خود را بر زانوان خستهی خویش بگذارد و بپاخیزد، با اینکه جهانیان دیدند که این خیزش سراسری نیز توسط حاکمان ددمنش سرکوب شد، اما اعتراض فرودستان جامعه در پی نان و آزادی برگشت ناپذیر است. به همین دلیل، دختران خیابان انقلاب روسریهای بندگی را به پرچم آزادی تبدیل کردند و حکومت را رسوا کردند! بیش از چهار هزار تحرک اعتراضی کارگران، خواب را از چشمان حاکمان ربوده است! کشاورزان با اعتراض پی در پی جایگاه فراموش شدهی خویش را بر همگان گوشزد کردند! جادههای سراسر کشور، چون مرده مارانی با اعتصاب کامیونداران بیدار شدند و رگهای ارتباطی اقتصاد رانتی حکومت را هدف قرار دادند! معلمان و فرهنگیان اما با کاری سترگ به اعتراض سراسری و هماهنگ پرداختند و به همهی جامعه درس مبارزه دادند
هماینک، ابتکار در اعتراضگری انگیزشی شورانگیز و پویایی جوانان جامعه شده است، اعتراضها به مبارزه و مبارزه به زندگی پیوند خورده است، اما هنوز فراگیر نشده است. به گفتهی جامعهشناسان، روند تاریخ ثابت کرده است که حکومتها به تنهایی بسیار ناتوانتر از آن هستند که جامعهای را برای همیشه به اسارت بکشند، هرچند برای رسیدن به اهداف شوم خویش حتا فساد و دروغ را در جامعه رواج میدهند، در نتیجه تغییر و تحول اجتماعی به کنشگری جامعه بستگی دارد، واکنش هر عنصر اجتماعی اگر احساس مسئولیت کند، میتواند جامعه را به سوی تغییر و پیشرفت سوق دهد و سکوت او میتواند به تداوم فساد و چپاولگری از سوی حکومت دامن زند. در نتیجه، جنایت و دروغ و فساد و استثمار و خشونت حکومت در لجنزار خود همچنان به کار خود ادامه خواهد داد؛ اما واپسین گام جامعه در گرماگرم اشکها میتواند با تکیه بر توانمندی خویش با سازماندهی نوین در راستای اعتراضگری سامان یابد و بپاخیزد، سپس به شفافی شبنم گلهای آتشین شقایق بدرخشد تا نظام سرا پا فاسد جمهوری اسلامی را زیر و رو و نسلهای آینده را برای یک زندگی پیشرفته و توسعه یافته بسترسازی کند
ساسان دانش
سی ام ماه می 2018
برابر با 9 خرداد 1397
**********
طرح از: ساسان دانش
@@@@@
گسترش فزایندهی کودک آزاری در زیر پوست جامعه؛
کودکآزاری در حاشیه نیست، در متن جامعه است! شگفتا از رنج بیشمار کودکان و شگفتا از این همه سکوت! خبر اسفبار شکنجهی سه کودک ماهشهری در چند روز پیش، جان و تن هر آدمی را میلرزاند! تکرار رخدادهای ناهنجار در مورد کودکان، در چارچوب نظام جمهوری اسلامی ایران و قوانین پسماندهی آن، به رویدادی روزمره بدل شده است و هر روز و هر لحظه خبرهای دلخراش رنج بیشمار کودکان، پردههای گوش را پاره پاره میکنند
شگفتا از این همه سکوت و تا هنگامی که واکنشی جدی از سوی جامعه انجام نگیرد و فقط اندکی رنجیدن و لحظهای آه از درون کشیدن، نه تنها این درد دهشتناک را درمان نمیکند، بلکه به یقین میتوان گفت که این ناهنجاریهای اجتماعی گسترش خواهد یافت و به خانهها و مدرسهها نیز کوچ خواهد کرد و گریبان همهی کودکان و خانوادهها را خواهد گرفت
کودکان کار و کودکان خیابان، نمونههای بارز کودکستیزی نظام جمهوری اسلامی ایران را به نمایش گذاشته است، کودکآزاری فقط کتک خوردن و شکنجه شدن کودکان، توسط نامادری نیست که در ماهشهر اتفاق افتاد، سکوت هر آدمی نسبت به زندگی رنجبار بیشماری از کودکان، به ویژه کودکان کار و کودکان خیابان و کودکان بازمانده از تحصیل نیز کودکآزاری ساختاری است، چرا که اگر جامعه برای طبیعیترین حقوق کودکان، واکنشی نشان ندهد، چرخهی کودکآزاری بازتولید میشود و ادامه خواهد یافت! حکومتی که در پی سود بیشتر، دسترنج فرودستان را چپاول میکند و آشکارا حقوق کارگران و زنان را پایمال میکند، به حقوق کودکان نیز دستدرازی میکند و برای حفظ منافع خود از تحمیل هیچ ستمی فروگذار نیست و نخواهد بود
یک جامعهی مسئول به تکتک انسانهایی نیاز دارد که به خویشتن خویش و فرزندان خویش ارج مینهند و به پیشرفت روابط اجتماعی میاندیشند. در برابر این همه کودکآزاری نظاممند، نباید سکوت کرد و با گفتمان سازی در جامعه میتوان به حقوق کودکان پرداخت تا ارادهمندانه از کودکان پشتیبانی کرد. رشدیابندگی یک جامعه، به کودکان شاد و خندان و پرشوری بستگی دارد که در بستری از آرامش و آسایش، کودکی خود را سپری کنند و به جای کارکردن در کوچه و بازار و کارگاه و کورهپزخانه و بازیافت زبالهها، پشت میز مدرسه اندیشیدن بیاموزند و به جای خوابیدن در خیابان، سرپناهی شایسته داشته باشند و در کنار پدران و مادران و همراه دیگر کودکان بازی کنند و پرورش یابند. عشق به کودکان، یکی از ویژگیهای انسان است و بدون عشق به کودکان، هیچ تغییری در جامعه پدیدار نخواهد شد
ساسان دانش
بیست و هفتم آوریل 2018
برابر با 7 اردیبهشت 1397
********************
گذری کوتاه بر خاطرات زندان؛
بیشک شعر "بیخوابی" محمد مختاری هر یک از ما را سوار بر واژههای ژرف شعرش میکند و با صدای دلنشین خودش، خاطرات زندان را در سکوتی خشمگین، اما پرطنین برای ما ورق میزند. آنجا که سخن از "سوزن سوزن پا" میکند و یا "هجوم کاشفانی با تاخیر حضور" را با "هیچکس هیچکس را به خاطر نمیآورد" پیوند میزند و از "التهاب کتابهایی که باز میشوند و دستهایی که بسته میشوند" سخن میراند و خاطرات یاران زندان را در مردمک چشمان ما به تصویر میکشد و...
اما روزهای پایانی مهر ماه 1361 بود، رنگ تیرهی آسمان از روزنهی پنجرهی کوچک نزدیک به سقف غمانگیزتر مینمود و بادی که بوی آخرین برگها را به داخل سلول میپراکند، آمدن پاییز را خبر میداد. درب سنگین و آهنی سلول که اتاق نامیده میشد قژقژ کرد و باز شد و یک جدیدی وارد اتاق شد، بند دو، 2 بالا بودیم، آن روزها بند یک و دو، بندهای پسران و بند سه و چهار، بندهای دختران بود، همهی زندان پر از مبارزان راه آزادی بود، جمعیت اینقدر زیاد بود که در هر یک از اتاقهای 6×6 زندان اوین اصلی، بیش از نود نفر، زندگی که نه، دلهرهای آمیخته با ایستادگی و انتظار و دلخون از خبر اعدام یارانمان شب را به روز و روز را به شب میدوختیم. ما نود و دو نفر بودیم و با آن مرد جدید، نود و سه نفر شدیم، او موقر و چشمانی متنفذ داشت و طبق معمول خودش را معرفی کرد تا با او آشنا شویم، رفتارش بسیار پخته بود، هرچند پس از چند روزی که دوستی ما آغاز شد، فهمیدم که او چقدر بیپیرایه است، اندکی بعد فروتنی او و شمرده شمرده سخن گفتنش برای همه برجسته شد، از زندانیان سیاسی سابق بود و نگاهی تامل برانگیز و رفتاری پر از آرامش داشت. آری او محمد مختاری بود و تا تابستان 1362، در اتاق دو، 2 بالای بند اوین، همهی ما باهم گریستیم و باهم سراسیمگی را تجربه کردیم، بسیاری از یارانمان را از دست دادیم و بسیاری دیگر را از بیخبری زانوی غم بغل کردیم و صدا، صداهایی در سحر، فقط صدای تیرهایی بود که از پشت پردهی گوشمان به شیارهای مغزمان فرو میرفت و ناگهان، از چشمانمان چیزی بیرون میریخت که گونههایمان را داغ میکرد، چیزی شبیه اشک، اما اشک نبود!
هماینک نمیخواهم خاطرات زندان را بازگو کنم، گذری کردم تا بگویم به خاطر انبوه زندانیان، زندان دیگری به نام 269، موسوم به آموزشگاه در زندان اوین ساختند و همهی پسران را به آنجا منتقل کردند و بند یک و دو را نیز به دختران زندانی اختصاص دادند. من نیز به سالن سه، اتاق 61 منتقل شدم، اما در کمتر از یک ماه، پس از یک درگیری با زندانبانان، همهی اتاق 61 را دوباره تقسیم کردند و این بار سهم من، اتاق 67 بود و پر از خاطرات گس که تلخی زندان با شیرینی انسانهایی که سینهی خود را برای آزادی سپر کردند، حس نمیشد و شیرینی آن دوران رنجبار، وقتی است که یارانم را میبینم و به کودکی میمانم که از ذوق و شوق بالا و پایین میپرم و از اندرونیترین لایههای وجودم میخندم و به مرور خاطرات میپردازم.
به هر روی، رفیق خوب همهی ما، محمد مختاری از بند دو، 2 بالا مثل بقیهی ما به آموزشگاه منتقل شده بود و دوران انفرادی او در 209، مهرماه 1361 بود، مدتی بعد شنیدم که او نیز به سالن سه اتاق 62، منتقل شده است
!!یاد همهی یاران که سینهی خود را سپر کردند و آزادی را فریاد کشیدند، گرامی باد
ساسان دانش
بیست وپنجم آوریل 2018
برابر با 5 اردیبهشت 1397
*******
گلرخ ایرایی پس از 77 روز اعتصاب غذا؛
دروغهای نظام جمهوری اسلامی ایران افشا باید گردد، در دههی شصت، پاکترین جوانان کشور ایران، مبارزه کردند و از جان خویش گذشتند تا ستمگری حکومت را آشکار سازند. دختران و پسران جوان مبارزی که هنوز برخی از آنها با کابوس زندانهای مخوف جمهوری اسلامی، خواب آرامی ندارند! چرا که در برابر اتهامهای دروغین نظام سراسر فاسد جمهوری اسلامی ایران ایستادگی کردند!
چرا گلرخ ایرایی بر ادامهی اعتصاب غذا پس از هفتاد و هفت روز پافشاری میکند؟ او از جان خویش گذشته است تا به همگان بفهماند که نظام جمهوری اسلامی ایران نه تنها فاسد است، بلکه برای چپاول دسترنج فرودستان جامعه از هیچ ستمی فروگذاری نمیکند، دختران و پسران دههی شصت با جانفشانی خویش بذری را کاشتند که مژدهی آن در شجاعت رفتار گلرخ ایرایی و دیگر زندانیان سیاسی امروز جلوه یافته است.
حال و روزگار گلرخ ایرایی به عنوان زندانی سیاسی، پس از 77 روز اعتصاب غذا روی تختخواب یکی از بیمارستانها بسی وخیم است، او در پی یک خواست بسیار ساده و انتقال او به زندان اوین، با مرگ دست و پنجه نرم میکند.
پیرو گزارشهای رسیده، مسئولان ددمنش زندان به او گفتهاند که اگر اعتصاب غذای خود را بشکند به خواستهایش رسیدگی خواهد شد! گلرخ ایرایی با اینکه 44 کیلو وزن کم کرده است و از خوردن داروهای تقویتی پرهیز میکند، اعتصاب غذای خود را ادامه میدهد و اینگونه پیشنهادها از سوی کارگزاران زندان را دروغی بیش نمیداند! هم اینک، گلرخ ایرایی پیشانی فراخ تاریخ مبارزهی اجتماعی، به ویژه مبارزات زنان محسوب میشود، پشتیبانی از گلرخ، پشتیبانی از بدیهیترین حقوق زنان و حقوق انسان است
ساسان دانش
بیستم آوریل 2018
برابر با 30 فروردین 1397
*******
روز جهانی کارگر
!!روز تنیدگی مبارزه و زندگی فرخنده باد
به گواه تاریخ از روزی که انسان، جایگاه خویش را در طبیعت شناخت، نبردی سهمگین را پیش برده است تا آزادی و رهایی را به دست آورد. به همین دلیل، مفهوم "مبارزه" با "زندگی" درهم آمیخته است.
روزگاری ویکتور هوگو گفته بود: "از میان دو واژهی انسان و انسانیت، یکمی در میان کوچه و خیابان و دومی در لابلای کتابها سرگردان است!" اما تلاش و مبارزهی انسانها و اعتراض به نظام سرمایهداری، موجب شد که "انسانیت" از لابلای کتابها پرواز کند و اینک در کوچهها و خیابانها و کارخانهها به فریاد و اعتراض تبدیل شده است که برجستهترین نماد آن، یکم ماه می برابر با یازدهم اردیبهشت، روز جهانی کارگر است.
نقش تولیدکنندگان ثروت جهان برای پیشرفت و رشدیابندگی در همهی عرصهها به اندازهای مهم است که بدیهی است جشنی بزرگ و با شکوه برگزار شود. هرچند حاکمان و قدرتمداران به خاطر منافع خویش، کارگران و مبارزان را به زندانها میافکنند و باران تیر بر سینههای پر شور آنها میبارند، اما مبارزهی کارگران جهان برای رهایی از زنجیر سرمایه، آنچنان طنینانداز است که با آغاز آن، سکوت و سکون بیمعنا خواهد شد و پویایی و پیشرفت در زندگی همهی ساکنان این کرهی خاکی، به ویژه در زندگی فروشندگان نیروی کار نمایان خواهد شد و عشق به رهایی آنچنان شعله خواهد گرفت که خاموش ناشدنی است.
در کشور ایران اما، بیش از صد سال است نبردی برای نابودی شکاف طبقاتی چون جویباری به راه افتاده است و هماکنون خیز برداشته است تا به رودی خروشان بدل شود. نخستین مراسم روز جهانی کارگر در ایران توسط "شورای مرکزی فدراسیون سندیکای کارگری" در سال 1300 خورشیدی برگزار شد و 8000 کارگر و فرودستان جامعه، تظاهرات با شکوهی را در قالب شانزده سندیکا برگزار کردند. از آن روز تا کنون 97 سال میگذرد؛ کندی رشد نیروهای مولده از یک سو و سرکوب عریان کارگران و مبارزان، توسط حاکمان به عنوان حامیان سرمایه، موجب شده است که مبارزات کارگران پراکنده شود، چرا که کارگران هنوز تشکل مبارزاتی خویش را با هویت طبقاتی سازماندهی نکردهاند. خیزش اجتماعی فروشندگان نیروی کار و فرودستان جامعه در دی ماه 1396، چهرهی مبارزه را آشکارتر کرده است تا گامی موثر برای سازماندهی خویش باشد. برگزاری مراسم روز جهانی کارگر میتواند جلوهای از ارادهمندی کارگران در ستیز با سرمایه باشد تا با هویت طبقاتی خویش با شکاف طبقاتی مبارزه کند و نظم موجود را به چالش بکشد و با دگرگونی اجتماعی، جهان را به جامعهای رهنمون سازد که استثمار و فقر و فلاکت و بیکاری ریشهکن شود.
روز جهانی کارگران خجسته باد و مبارزهی کارگران ایران باشکوهتر باد!
ساسان دانش
20 آوریل 2018
برابر با 30 فروردین 1397
********
چالش فقر و انسانیت در بستر نابرابری؛
جوانی در نبرد با فقر و فلاکت، برای تهیهی شیر خشک فرزند گرسنهاش با یک اسلحهی اسباب بازی داخل بانکی میشود و با تهدید یکی از گیشههای بانک، پنجاه هزار تومان دزدی میکند! اما...............
سردمداران این نظام، صحنهی دزدی او را بازسازی میکنند و شرافت و هویت انسانی این جوان فقیر را به حراج میگذارند تا در تلویزیون نمایش دهند! او در برابر دوربینها و دهها خبرنگار، زیر آوار حقارت و اسارت، صحنهی دزدی را با دستبند و لباس زندان توضیح میدهد و سپس بغض در گلویش منفجر میشود و با گریه میگوید به خاطر تنگناهای مالی این کار را کرده است.
چالش با فقر در بستر نابرابری، انسانیت را در هر جامعهای به تاراج میبرد و همهی اینها در روزگاری رخ مینماید که اختلاسگران میلیاردی با خیالی آسوده با شراکت مسئولان بالادست خویش اموال و دسترنج زحمتکشان این مرز و بوم را میدزدند و میروند! آنگاه رئیس دزدها در نقش رهبر جمهوری اسلامی ایران با بیشرمی و وقاحت، از تریبون همان تلویزیون استفاده میکند و میگوید: "اختلاسها را کِش ندهید!"
همگان میدانند که علت فساد گستردهی موجود در جای جای کشور ایران، نظام جمهوری اسلامی است که با گسترش فقر و گرانی، در پی ماندگاری خود در قدرت است! از سوی دیگر به گفتهی جامعهشناسان، گسترش فقر مالی همواره به گسترش فقر فرهنگی در جامعه منجر میشود!
اگر بازسازی صحنهی دزدی این جوان فقیر، کاریکاتوری از نظم موجود را به نمایش میگذارد، اما بازسازی صحنههای اختلاسهای میلیاردی توسط سردمداران این نظام، واقعیتی تلخ بر تارک انسان و انسانیت در تاریخ کشور ایران خواهد بود!
ساسان دانش
12 آوریل 2018
برابر با 23 فروردین 1397
**********
********
به بهانهی روز جهانی دستمزد برابر؛
پژواک فریادهای دی ماه 1396، هنوز در کوچه پسکوچههای شهرها و کارخانهها به گوش میرسد، فقط در سال جاری بیش از صدها کارخانه در کشور ایران اعتصاب کردند و به خاطر پایین بودن دستمزد اعتراض کردند و خواستار حقوقهای معوقهی خود شدند، اعتراض بازنشستگان و معلمان هنوز ادامه دارد، دستهای پینهبستهی گرسنگان، هنوز در پی این واژهی سه حرفی یعنی "نان" در چالشاند، فرودستان جامعه نیز در فضایی از اختناق سیاه، خیابانها را تسخیر کردند تا آزادی را خوشآمد گویند، شعارنویسی روی دیوارها و دیکتاتوری را محکوم کردن، برای چندمین بار در گوشه و کنار کشور مرسوم شده است، دختران خیابان انقلاب با شجاعتی بیپروا مرگ این نظام سراپا فاسد و چپاولگر را با ابتکار چرخاندن روسریهایشان به نمایش گذاشتند و به جهانیان فهماندند که در بستر سرکوب عریان، اندیشهی ترقی تکیه بر مبارزه، چقدر میتواند آفریننده و پرانگیزه باشد.
در چنین شرایطی، دهم آوریل "روز جهانی دستمزد برابر" فرارسیده است، روزی که زنان و مردان آزادیخواه جهان با شکاف جنسیتی مبارزه میکنند تا تبعیض در پرداخت دستمزد برای کار برابر از بین برود. هرچند در کشورهای کلاسیک، این نابرابریها گوناگون است و پیرو واپسین آمار سازمان ملل متحد در پایان سال 2017، زنان در کشور آلمان 80 روز بیشتر، در هلند 90 روز بیشتر، در فرانسه 96 روز بیشتر و در سوئد 105 روز، بیشتر از مردان باید کار کنند تا حقوقی برابر با مردان در طی یک سال دریافت کنند!
در کشور ایران اما، همه و همه هنوز در پی حقوقهای معوقهی خویش هستند، دستمزد تصویب شده توسط شورای عالی کار، دستکم چهار برابر پایینتر از خط فقر است! این روزها سخن از افزایش نرخ ارز، بلندگوهای رسانههای داخلی و خارجی را پر کرده است تا فقر و فلاکت را طبیعی جلوه دهند، اما به همان اندازه که نرخ ارز افزایش یافته است، واقعیت این است که نرخ واحد پولی کشور، یعنی ریال کاهش یافته است و منجر به پایین آمدن "قدرت خرید" مزدبگیران شده است و زحمتکشان بسیاری دوباره و چندباره به زیر خط فقر پرتاب شدهاند.
حکومت فاسد و چپاولگر جمهوری اسلامی ایران، هراس خویش را از خیزش دوبارهی فرودستان جامعه، پشت گرانی و ترویج فقر پنهان کرده است! از سوی دیگر، مبارزات زنان را در هر عرصهای به بیراهه میکشاند تا ماندگاری خود را در حکومت درازتر کند، مبارزهی زنان علیه حجاب اجباری، فقط مبارزه با عقب ماندگی و تفکر پوسیدهی مذهبی نیست، بلکه بخشی از مبارزهی طبقاتی نیمی از ساکنان هر جمعیتی است که فهمیدهاند، حجاب اجباری ابزاری برای سرکوب زنان و پیرو آن سرکوب عریان همهی جامعه است. با مبارزات پیگیر آزادیخواهان علیه نظم موجود، خشکسالی این لحظههای بیعاطفه سیراب خواهند شد، جویها و رودها پر آب و درختها پربار خواهند شد و گلهای زیبای بهاری رنگ و بویی دیگر خواهند گرفت و سرخی لالهها و شقایقها بار دیگر نمایان خواهند شد تا انگیزهای برای زندگی و رهایی انسان باشد.
ساسان دانش
دهم آوریل 2018
برابر با 21 فروردین 1397
********
بر جامعهی جهانی چه گذشته است که هیچ واکنش اثرگذاری از خود نشان نمیدهد! اگر دردها و رنجهای بیشمار جامعهی ایران را دستاویزی برای اعتراض نکردن بدانیم، نه تنها بر خود و فرزندانمان ستم کردهایم، بلکه بر انسان و انسانیت ستم کردهایم، ستمی که زخمی عمیق در تار و پود جامعه برجای خواهد گذاشت، آهی که در پس این زخمها با هیچ نفس عمیقی درمان نخواهد شد!
نام بابی ساندز با 50 روز اعتصاب غذا جهانی شد، صدها تظاهرات در جای جای این کرهی خاکی برگزار شد و از بابی ساندز پشتیبانی شد، جهان و جهانیان در مرگ او به سوگ نشست! یادبودها، یادمانها، کنفرانسها، سمینارها و نشستها از دانشگاهها تا انجمنها برپا شد و پژوهشهای اجتماعی و روانشناختی نام بابی ساندز را در شیارهای مغز انسان حک کرد!
اگر بابی ساندز ایرلندی، علیه استعمار انگلیس مبارزه کرد، گلرخ ایرایی علیه استثمار، علیه کار کودکان، علیه کارتن خوابی، علیه فقر، علیه بیکاری و علیه تبعیض جنسیتی مبارزه کرد، شصت روز از اعتصاب غذای گلرخ ایرایی گذشت، هر روز و هر لحظه، دژخیمان زندان او را به هر نوعی شکنجه و آزار دادند و نه تنها به خواست او توجهی نکردند، بلکه هیچ اهمیتی به جان او که ذره ذره جانفشان میشود نمیدهند، پس از شصت روز اعتصاب، گلرخ ایرایی را که به اغما فرورفته است، از زندان قرچک ورامین به بیمارستانی نامعلوم بردند!
جان گلرخ ایرایی در خطر است! گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی است! گلرخ ایرایی برای آزادی و برابری در زندان است! گلرخ ایرایی برای یک جامعهای انسانی، فعالیت اجتماعی کرده است! گلرخ ایرایی آزاد باید گردد! زندانی سیاسی آزاد باید گردد!
ننگ بر جمهوری اسلامی ایران که با تکیه بر خشونت و شکنجه و اعدام جوانان آزادیخواه، به حکومت ننگین خود ادامه میدهد!
ساسان دانش
آوریل 2018
برابر با 15 فروردین 1397
********
واقعیتهای تلخ زیر چتر نابرابریها؛
کولبر سمت راست، برادرزادهی روحانی، پسر حسین فریدون، در آن سوی جهان با چپاول ثروت ایرانیان، در حال فرافکنی نیازهای جنسی و جوانی با دسترنج زحمتکشان است و بیآنکه یک روز برای تامین زندگی خود کار کرده باشد، در پی لذتجویی است!
کولبر سمت چپ اما، جوانی اهل کردستان با پای مصنوعی برای یک لقمه نان، با شرافت و استوار، رنج را شکیبایی میکند و با فروش نیروی کار خویش تلاش میکند به تامین زندگی خود و خانوادهاش بپردازد!
پی بردن به معنای نابرابری پیچیده نیست، معنای برابری، نه لباس همگن است و نه زندگیهای مشابه که تجربههای تلخ آن در قرن بیستم، چون تاولی در پوست جامعهی جهانی خودنمایی کرد، هرچند آن تاولها ترکیده و زخمهای سوزشآور آن خشکیده است؛ اما "برابری" ایجاد امکان مساوی و بهره بردن کودکان و نوجوانان و جوانان تک تک افراد جامعه در عرصههای "آموزش" و "پرورش" و "لذت بردن از زندگی" است تا جامعهای سالم باشد. "کار" نیز رابطهای اجتماعی برای رشدیابندگی جامعه و عناصر آن است، پیشرفت یک جامعه در گرو جامعهای سالم و جامعهای رشدیافته با درکی درست از اعتراض به نابرابری است. در نظام سراسر ننگین جمهوری اسلامی، به هر رو بنگریم، تماشاگر واقعیتهای تلخ زیر چتر نابرابری هستیم و چپاول و دستدرازی حاکمان روز به روز بیشتر و آشکارتر میشود. آزادی و رهایی آدمی در سامان یافتن برابری در سایهی مبارزهی پیگیر با ستم و ستمگری و ستمپذیری و ستممنشی، دستیافتنی است
ساسان دانش
31 مارس 2018
برابر با 11 فروردین 1397
*******
از اعتراض تا مبارزه و از آگاهی تا خودباوری؛
مرضیه ابراهیمی، نماد زنانی است که با نظم موجود به اعتراضگری پرداختند و با عقب ماندگی و تفکر حاکمان مبارزه کردند تا جامعه بیدار شود، مبارزه در جامعهای که تبعیض و نابرابری و چپاولگری بیداد میکند، انسان را به آگاهی و سپس به خودباوری میرساند و گسترش خودباوری در جامعه به انگیزهای میماند که تک تک عناصر آن جامعه را به خیزشی آزادیخواهانه رهنمون میسازد، رهایی از چنگال فقر و بیکاری حق طبیعی آدمی است، آگاهی و خودباوری نیز فرآیند اعتراضگری و مبارزه است
وقتی به صورت مرضیه ابراهیمی اسید پاشیدند، او خود را نباخت، چرا که این رخداد ناهمساز را در راستای مبارزه ارزیابی کرد و به همین دلیل با پخش عکس خویش نماد شجاعت زنان ایران را به نمایش گذاشت، زخمهای پیدا و ناپیدای زنان در جامعهی ایران با حاکمیت جمهوری اسلامی بسی بسیار است، سرپا ایستادن و سرافرازانه فریاد آزادی را سر دادن، تنها راه رهایی است، شجاعت و مبارزهی زنان علیه حجاب اجباری، 25 روز پس از انقلاب، در 17 اسفند 1357، توسط خمینی جنایتکار و نظام سراپا نابرابر و ستمگر او سرکوب عریان شد! اما دختران و پسران دههی شصت در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی، پرچم مبارزه را برافراشته نگه داشتند و امروزه روز، مرضیهها و همهی دختران خیابان انقلاب، با ابتکاری بیمانند روسریها را در فراز آسمان به چرخش درآوردند تا خودباوری خویش را برای رسیدن به آزادی تحقق بخشند
ساسان دانش
سی ام مارس 2018
برابر با 10 فروردین 1397
********
در آن سوی خیابان که آب و هوا خوشتر است، شب را به آغوش کشیدهاند و در این سوی خیابان که دود و آلودگی بیداد میکند با رویای نان، ستارهها را میشمارند! آسمان نیلگون اما بر همگان آبی است، نیلوفر و سوسن و لاله یا میخک و ریحان و پونه در همه جا بوی خوشایند بهاری را پراکنده است، اما برای بیش از 9 میلیون جویای کار، داستان زندگی بسی غمانگیزتر از بوی سبزهی بهاری است و بیان آن آسان نیست و در وادی واژهها نمیگنجد
حاکمان و حامیان نابرابری، دهها کارخانه را در جای جای کشور تعطیل کردند تا از اعتراض بگریزند، کارگران هفتتپه اما اعتراض کردند، کارخانهی ایران خودرو را تکه تکه کردند و باز هم فروشندگان نیروی کار با هیولای بیکاری دست و پنجه نرم خواهند کرد تا آن سوترها و حکومتیان به اهداف شوم خویش برسند! در این لابلا اما هر روز را به مناسبتی نسبت میدهند و مردم را مشغول میکنند تا از روابط درون جامعه دور بمانند
این بار شیپور "روز مرد" را از سر گشاد آن دمیدهاند!!! روزی که برای بیکاران تهوعآور است! روزی که برای زنان زحمتکش سخرهآور است! روزی که برای فرودستان جامعه بینام و نشان است! روزی که برای کودکان کار و کودکان خیابان هرگز معنا نخواهد داشت! برای کودکانی که به جای نشستن در مدرسه و آموختن و کودکی کردن و لذت بردن، در کوچه و خیابان با دلهرهای ناپیدا کار میکنند تا نانآور خانواده باشند، روز مرد کاریکاتوری بیش نیست
برای سیربودگان و چپاولگران نیز روز مرد مفهومی ندارد، چراکه هر روز با هدیهای گرانبها به خانه برمیگردند. شادی ساختگی و زودگذر فریبخوردگان نیز با جورابی یا شاخهگلی رخ مینماید تا خود را از جامعه و از روابط درونی جامعهی خویش بیگانهتر کنند! اما کودکان گلفروش، تنها کسانی هستند که وقتی با گل وارد خانه میشوند، همه غمگین میشوند
ساسان دانش
بیست و نهم مارس 2018
برابر با 9 فروردین 1397
*********
******
****
:پل الوار، شاعر فرانسوی پس از جنگ جهانی دوم، شعر زیر را سرود
سپیده که سر زند
در این بیشهزار خزانزده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوییدیم
پس به نام زندگی
هرگز، نگو هرگز
پل الوار در سال 1952 درگذشت، اگر او زنده بود و کودکان کار و کودکان خیابان را در شهر شهرهای ایران میدید، آیا سکوت پیشه میکرد؟ چه میسرود و چه میکرد؟
دخترکانی که از پشت میز مدرسه، در امتداد خیابانها، دود تنفس میکنند تا گلی بهاری بفروشند، پیشاپیش زندگی آنها را چپاول کردهاند، دختران و پسران پاک این جامعه که ناخواسته پایشان به این جهان نابرابر گشوده شده است، دستفروشی میکنند تا خود و خانوادهی خود چند روزی بیشتر زنده بمانند! اگر چشمهایمان را نبندیم، لحظه به لحظه این صحنهها را خواهیم دید که چهرهی کریه مدیران و سردمداران این جامعه را آشکار و آشکارتر کردهاند تا جامعه تکان بخورد، این آسیبهای اجتماعی، به ویژه روزگار غمانگیز کودکان ایران، به یک "جامعهتکانی" نیاز دارد، وگرنه همین آسیبها دیر یا زود گریبان تک تک عناصر جامعه را خواهد گرفت، بیاییم بوی گلهای زیبای بهاری را با بوی آزادی درهم سازیم. به گفتهی پل الوار: "به نام زندگی هرگز نگو هرگز..."
.با تکانی جدی، "آدمی و همهی کودکان" جایگاه خویش را خواهند یافت و چپاولگران جمهوری اسلامی فروخواهند ریخت
ساسان دانش
بیست و سوم مارس 2018
برابر با 3 فروردین 1397
*******
مریله فرانکو، فعال حقوق زنان در شهر ریودوژانیرو برزیل ترور شد! محرومان و فرودستان، به ویژه زنان برزیل، دوستدار او بودند، چراکه مریله فرانکو همواره از حقوق آنها در همهی عرصهها پشتیبانی میکرد. وی عضو حزب "سوسیالیست و آزادی" و عضو "شورای شهر" ریودوژانیرو نیز بود
در جای جای این جهان، زنان و فرودستان جامعه، مبارزه میکنند تا زندگی انسانی را در این کرهی خاکی برقرار کنند. در ایران نیز آزادیخواهان بیشماری هماینک در زندان هستند، حال گلرخ ایرایی به خاطر اعتصاب غذا بسیار وخیم است و بسیاری از جوانان در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی، زیر بدترین شکنجهها ایستادگی میکنند تا فریاد آزادی خاموش نشود، روش و عملکرد سردمداران جمهوری اسلامی از تروریستهای برزیل بدتر است که با چنین شیوههایی گلرخها را به آستانهی مرگ کشاندهاند و بسیاری را زیر شکنجه کشتند و نام خودکشی بر آن نهادند.
یاد همهی آزادیخواهان جهان، یاد مریله فرانکو و یاد مبارزان راه آزادی ایران گرامی باد و امید که دیوار و میلههای زندانهای ایران فروبریزند و زندانیان سیاسی
و اجتماعی آزاد شوند
ساسان دانش
2018 بیست و دوم مارس
برابر با 2 فروردین 1397
*******
بهار، پاورچین پاورچین میآید و آفتاب گرماگستر، این کرهی خاکی را نوازش میکند. برفهای کوهساران با چشمهساران روان شدهاند تا در دامنهها خروشان شوند و صحرا و دشتها را برای رویش گلهای رنگارنگ سیراب کنند تا صبح و شب را و روز و روزگار را نو کند. نوروز، پیامآور زادروز طبیعت و جلوهای برخاسته از زیباییهاست. نوروز، گوشهچشمی از زایش و ورق خوردن خاطرات تلخ و شیرین آدمی است
سالی پر از دلهره پشت سر گذاشتیم، از کشته شدن سوگوارانهی کارگران معدن در مازندران تا مرگ غمانگیز بیشمار انسان در زلزلهی غرب کشور و از غرق شدن کشتی سانچی تا سقوط هواپیمای یاسوج، از کشته شدن آزادیخواهان در خیابان تا کشته شدگان در زندانها و دهها رویداد ناهنجار، خراشی دلخراش بر دلها کشید. فقر و فلاکت در جامعه، کار کودکان و کودکان کارتنخواب و صدها آسیب اجتماعی، آهی ناتمام، نفسهای سراسیمهی هر آدمی را آلایش داد. اما خیزش سراسری دی ماه فرودستان جامعه و اعتراض سلسلهوار دختران خیابان انقلاب به حجاب اجباری، آشیانههایی در دلها ساخته است، آشیانههای زیبایی که جنسی از روشنایی، بهروزی، آسایش، آرامش، امید، نظمی نو، رونق، آزادی، شادمانی، پیروزی و پیشرفت دارد
!بهاران خجسته باد
ساسان دانش
نوروز 1397
******
ساسان دانش
!!ایران، در انتهای جدول نابرابری جنسیتی
ساسان دانش
پیرو جدیدترین گزارش "مجمع جهانی اقتصاد"، دربارهی نابرابری جنسیتی در حکمرانی جمهوری اسلامی، کشور ایران در رتبهی 15 در خاورمیانه قرار دارد
شاخصهای رتبهبندی برای ارزیابی نابرابری جنسیتی، موارد زیر بوده:است
1- فرصت و مشارکت اقتصادی زنان
2- دستیابی به امکانات آموزشی زنان
3- سلامت و تندرستی و طول عمر زنان
4- توانمندسازی سیاسی زنان
اگر سرکوب عریان و ضرب و شتم زنان، توسط نظام چپاولگر جمهوری اسلامی، یکی از شاخصهای "مجمع جهانی اقتصاد" بود، به یقین ایران در قعر جدول قرار داشت! اما همبستگی و اعتراض زنان و مردان شجاع و آزادهی ایران، توازن این جدول را به زودی برهم خواهد ریخت، چراکه سنجش آزادی یک جامعه، آزادی و رهایی زنان آن جامعه است
نهم فوریه ی 2018
برابر با 19 اسفند 1396
******
گرامی باد، 8 مارچ روز جهانی زن
******
!!خبری خوش، لابلای خبرهای ناگوار
در دی ماه 1396، پس از خیزش فرودستان جامعه در بیش از هشتاد شهر ایران، نظام چپاولگر جمهوری اسلامی ایران، پایههای حکومت خود را به ناگهان لرزان یافت و با دستپاچگی، اقدام به بازداشت بیش از 4000 نفر را در دستور کار نیرویهای امنیتی قرار داد! یکی از بازداشت شدگان، شیما بابایی فعال اجتماعی بود که در تجمع اعتراضی کارگران لاستیک دنا حضور داشت، وی همچنین در کنار خانوادههای زندانیان سیاسی در تجمع اعتراضی مقابل زندان اوین نیز حضور فعال داشت، اما شیما بابایی در تداوم تکثیر دختران خیابان انقلاب، روسری خود را روی شاخهای به پرواز درآورد و به حجاب اجباری اعتراض کرد که همان شب در مقابل منزل مسکونی خود بازداشت شد! سپس، ماموران امنیتی با یورش وحشیانه به خانهی شیما بابایی، تلفن همراه و تمام لوازم شخصی او را با خود بردند! حتا تلفنهای همراه اعضای خانوادهی او نیز توسط ماموران امنیتی توقیف شد.
شیما بابایی، 22 ساله و دانشجوی ترم چهارم رشتهی معماری در دانشگاه تهران است. ابراهیم بابایی، پدر شیما نیز چند سال پیش به خاطر اعتراض به تبعیض و نابرابریهای اجتماعی نزدیک به چهار سال زندگی خود را پشت میلههای زندان اوین گذراند و پس از تحمل حکم 74 ضربه شلاق، آزاد شد.
از سوی دیگر، موج اعتراض سراسری داخل و خارج کشور به بازداشتیهای دی ماه، موجب شد که جمهوری اسلامی ایران دو روش کاملا متفاوت در پیش گیرد، در مورد برخی از زندانیان سیاسی، فشارها را چندین برابر کرد که بیش از شش جوان از زندانیان بر اثر شکنجههای وحشیانه کشته شدند و برخی نیز به زندان قرچک که شرایطی بس دشوار دارد منتقل شدند! اما تعداد معدودی را نیز از زندان آزاد کردند تا بهانهای برای کاستن موج اعتراضهای سراسری بیابد!
آزادی شیما بابایی، خبری خوش در لابلای خبرهای ناگواری است که از زندانهای دهشتناک جمهوری اسلامی ایران به گوش میرسد، اعتراض به بازداشت کردن آزادیخواهان، همچنان ادامه دارد و ادامه خواهد داشت، چرا که جای هیچ انسان معترضی در زندان نیست، اعتراض به حجاب اجباری حق طبیعی و بدیهی زنان ایران است، اعتراض به فقر و فلاکت، اعتراض به بیکاری مزمن در جامعه، اعتراض به کارکردن کودکان، اعتراض به کارتن خوابی، اعتراض به گرانی، اعتراض به فساد حکومتی، اعتراض به تنفروشی، اعتراض به اعتیاد، اعتراض به تبعیض، اعتراض به همهی نابرابریهای اجتماعی نیز حق طبیعی و بدیهی هر عنصر اجتماعی است که نگرشی انسانی به روابط اجتماعی دارد
ساسان دانش
چهارم مارس 2018
13 اسفند 1396
******
گردآوری و طرح پرسش: ساسان دانش
سقوط هواپیمای پرواز شمارهی 571 اروگوئه، یکی از معروفترین و بحث برانگیزترین حوادث تاریخ هوانوردی جهان است. این پرواز، 46 سال پیش در 13 اکتبر 1972 با 45 سرنشین در کوههای "آند" سقوط کرد. اما آنچه این سانحه را با دیگر سوانح تاریخ هوانوردی متفاوت میکند، پیدا شدن و زنده ماندن 16 سرنشین این هواپیما در 23 دسامبر 1972، یعنی دو ماه و ده روز بعد از سقوط هواپیماست!
در روز 13 اکتبر 1972، تیم آماتور راگبی با برخی مسافران از اروگوئه برای مسابقه به سمت شیلی پرواز میکنند. به دلیل نبود دید کافی و محدودیت امکانات راداری آن دوران، هواپیما به کوههای "آند" برخورد میکند، بخش انتهایی هواپیما جدا میشود و بدنه پس از برخورد به کوه به سمت پایین سر میخورد و با برخورد به تخته سنگی متوقف میشود. دوازده نفر از مسافران در همان لحظهی سانحه، جان خود را از دست میدهند. در همان ساعتهای نخست، شش نفر دیگر به دلیل شدت جراحت و سرمای کوهستان جان میدهند و 27 نفر باقیمانده هنوز زنده بودند و حال برخی از آنها وخیم بود!
از این لحظه به بعد، شکل دیگری از فاجعه برای بازماندگان پرواز 571 رقم میخورد. پس از سقوط هواپیما، کشورهای شیلی و آرژانتین همزمان، عملیات جستجو را بر فراز کوههای "آند" آغاز میکنند و بعد از هشت شبانه روز، هیچ اثری از هواپیمایی که سقوط کرده پیدا نمیکنند، در نتیجه عملیات تجسس را متوقف میکنند! بازماندگان حادثه، روزها و هفتهها را در شرایط بسیار فلاکتباری میگذرانند، در این مدت چند تن دیگر نیز جانشان را از دست میدهند. مسافران هواپیما، هیچگونه تجهیزاتی برای مقابله با سرما و گرسنگی نداشتند، اما به ابتکارهای عجیبی برای زنده ماندن دست مییازند.
آنها به سختی توانستند برف را آب کنند و جیرهی غذایی آنها فقط چند شکلات و مقدار محدودی کنسرو بود. آنها حتا از بقایای چرم لباس و چمدانها و پارچههای صندلیهای هواپیما تغذیه کردند! بازماندگان، شبها برای در امان ماندن از سرما در لاشهی هواپیما سپری میکردند. در یکی از شبها تمام لاشهی هواپیما زیر بهمن دفن میشود و آنها سه شبانه روز در زیر بهمن، درون لاشهی هواپیما مدفون بودند تا اینکه سرانجام در آستانهی خفگی توانستند با حفر برف به بیرون برسند!
پس از هفتهها گرسنگی شدید و نبود امکانات کافی، آنها از هر چیزی تغذیه میکردند تا زنده بمانند. گرسنگی، سرما و برف و حتا کور شدن برخی از آنها موجب شد که دو نفر از اعضای بازماندگان به نامهای "ناندو پارادا" و "روبرتو کانهسا" برای یافتن راه نجات، گروه را ترک کنند. آن دو تصمیم گرفتند برای پیدا کردن کمک به سمت شرق، یعنی جایی که تصور میکردند کشور شیلی است بروند. "ناندو" و "روبرتو" بعد از دوازده روز کوهنوردی بدون امکانات از میان کوههای سر به فلک کشیده و یخچالهای عظیم "آند" گذشتند و در کنار رودخانهای چند گاو دیدند. ناگهان در کنار گاوها یک اسب همراه با یک سوار مشاهده کردند. نخست فکر کردند که توهم است، اما واقعیت داشت! یک چوپان به نام "سرجیو کاتالان"، آنها را پیدا کرد. سرانجام خبر زنده ماندن آنها به دولت شیلی رسید و چند هلیکوپتر به محل لاشهی هواپیما اعزام شد و 14 مسافر دیگر نیز نجات پیدا کردند. خبر این اتفاق در آن روزها همهی رسانههای جهان را پر کرد و تعداد زیادی از مردم کنجکاو و خبرنگاران راهی منطقه شدند تا این شگفتی را .با چشمان خودشان ببینن!
آری 46 سال پیش، 16 نفر پس از هفتاد روز در آن شرایط بسیار دشوار، زنده ماندند! دولت شیلی برای جلوگیری از هرگونه آلودگی، تمام بقایای هواپیما را سوزاند و یک "بنای یادبود" در محل سقوط هواپیما ساخت که هنوز برخی برای دیدن آن "بنای یادبود" کوهنوردی میکنند. مدتی بعد برپایهی خاطرات بازماندگان، از این واقعیت و حادثهی تلخ، چندین کتاب داستان مستند نوشته شد و چندین فیلم سینمایی نیز ساخته شد
:اندکی درنگ و سه پرسش کوچک و یک سخن
1- چگونه میتوان باور کرد که همهی 66 سرنشین هواپیمای تهران - یاسوج که در 80 کیلومتری فرودگاه سقوط کرد، در کمتر از دو روز جان باختند؟
2- یک روز پیش از سقوط هواپیما، تعداد 14 فعال محیط زیست، در مجلس حضور یافتند و با ارایهی مدارکی خواستار پیگیری قتل کاووس سیدامامی در زندان شدند؛ همهی آن 14 نفر مسافران همین هواپیما بودند، آیا به سقوط کشاندن هواپیما، میتواند ادامهی خودکشی کردن کاووس سیدامامی باشد؟
3- فعالان محیط زیست، به چه اطلاعات محرمانهای دست یافته بودند که اینگونه بیرحمانه کشته !!شدند؟
نیازی نیست کوهها سخن بگویند، "دنا" برعکس "آند"، فقط در واژه است، وگرنه کوه کوه است و برف برف، سرما سرماست و گرسنگی همان گرسنگی است! جان انسان و انگیزه برای زنده ماندن نیز ورقهای تاریخ زندگی انسان است
گردآوری و طرح پرسش: ساسان دانش
بیست و هشتم فوریه ی 2018
برابر با 9 اسفند 1396
*******
ورقی از تاریخ و تجربهای گرانبها
در کشاکش خیزش اجتماعی دی ماه 1396؛
ساسان دانش
️چگونه ایرانیان، مغولها را از ایران بیرون کردند و به آزادی دست یافتند؟
مغولها 120 سال در ایران حکومت کردند و جنایتی نبود که از آن چشم پوشیده باشند! از کشتن دهها هزار نفر در یک روز گرفته تا تجاوز و غارت شهرها و روستاها و چپاول ثروت کشور ایران! درست مثل جمهوری اسلامی ایران که در 39 سال گذشته از هیچ جنایتی چشم نپوشیده است
هشتصد سال پیش، مغولها به ایران حمله کردند و 120 سال، ایران را چپاول کردند و پس از تسخیر ایران هر کاری را حق خود میدانستند، مثل جمهوری اسلامی ایران خود را مجاز میدانستند هر که را خواستند بکشند، به هر که خواستند تجاوز کنند. به راستی که حاکمان جمهوری اسلامی ایران، روی مغولها را سفید کردند! به گواه تاریخ در دوران مغولها رویدادهای ناگواری به وقوع پیوست که منجر به سکوت و ناامیدی مردم شد! چنان یاسی گریبانگیر مردم ایران شده بود که ایستادگی در برابر !این همه ستم، دست نیافتنی به نظر میرسید
ابناثیر مینویسد: "مردی برای من نقل کرد که ما هفده نفر در راهی میرفتیم، یک مغول سوار بر اسب به ما رسید و امر داد که دستهای یکدیگر را با طناب ببندیم، همراهان من به اطاعت امر او قیام کردند، به همراهانم گفتم او یک نفر است و ما هفده نفر، علت توقف ما در کشتن او و گریختن چیست، گفتند میترسیم! گفتم او الساعه شما را میکشد اگر ما او را بکشیم شاید خلاص شویم، خدا میداند کسی بر این اقدام جرأت نکرد! عاقبت من با کاردی او را کشتم و پا به فرار گذاشتیم و همگی نجات یافتیم"
اما سرنگونی سلطهی مغولها از یک روستا آغاز شد! رویای آزادی از روستای باشتین و دو برادر که همسایه بودند به واقعیت پیوست. چند مغول به خانهی این دو برادر میروند و زنان و دخترانشان را طلب میکنند! بر خلاف 120 سال گذشته، آن دو برادر مقاومت میکنند و مغولها را میکشند. مردم باشتین نخست هراسان میشوند! اما سپس شجاعانه به اعتراض و ایستادگی میپردازند
خبر به روستاهای اطراف میرسد. حاکم سبزوار مامورانی میفرستد تا دو برادر را دستگیر کنند
آن دو برادر با همبستگی مردم روستا در برابر ماموران حاکم ایستادگی میکنند. سرانجام، حاکم سبزوار لشکری چند صد نفره به باشتین میفرستد، اما جسارت و مقاومت مردم با تکیه بر خودباوری جوانه زده بود؛ در نتیجه اعتراض مردم علیه ستم حاکمان آغاز شد، مردم در روستاها به قوانین ضدانسانی مغولها تن نمیدادند و پخش شدن همین خبر در سراسر کشور امید در دل هر ستمدیدهای آفرید. بسیاری از آزادیخواهان متشکل شدند و از جان خویش گذشتند! درست مثل دختران و پسران دههی شصت که از جان خویش گذشتند و آزادی را فریاد کشیدند، همچنانکه امروز، دختران خیابان انقلاب، روسریها را روی شاخهای میچرخانند و ندای آزادی سرمیدهند تا حقارت ستمگران را به نمایش گذارند.
آری در همان دوران، موج خروشان مردم بهستوه آمده به باشتین رفتند تا به مبارزان بپیوندند و در برابر لشکر ارغونشاه، حاکم سبزوار و ستم مغولها بایستند! مبارزان راه آزادی با تکیه بر ارادهی خویش، مبارزه کردند و بر لشکر ارغونشاه پیروز شدند و شهر سبزوار را از متجاوزان مغول پس گرفتند. اگر مناسبات دهقانی آن دوران، سبب شد که مغولها 120 سال در ایران حکومت کنند، ایرانیان اما سرانجام، مغولها را به عقبنشینی وادار کردند. به یقین آن روز، روز پرشکوهی برای همهی آزادیخواهان و ایرانیان بوده است
طغایتیمور، ایلخان مغول یک ایلچی مغول را میفرستد تا ایرانیان سازماندهی شده را به اطاعت وادارد. ایرانیان اما، با ارادهای راسخ، اطاعت نمیکنند و به طغایتیمور پیامی مبنی بر اینکه که او باید از ایرانیان اطاعت کند میفرستند. مغولها پیام ایرانیان را بیپاسخ میگذارند و جنگی سخت درمیگیرد که مغولها شکست میخورند و این پیروزی، نقطهی پایان حکومت ننگین ایلخانان مغول در ایران است
خیزش دی ماه 1396، در بستری از مناسبات اجتماعی نمایان شده است که به دوران انفجار اطلاعات موسوم است و حکومت ننگین چهل سالهی جمهوری اسلامی، پیش از اینها باید واژگون میشد. مشروعیت جمهوری اسلامی با خیزش دی ماه فروپاشیده و پایههای این نظام ددمنش توسط دختران خیابان انقلاب لرزیده است، تحرکهای اجتماعی در همهی عرصهها آغاز رودررویی با نظامی است که بدتر از مغولها، ثروت و فرهنگ کشور ایران را به تاراج بردهاند. فروشندگان نیروی کار و فرودستان جامعه، برای ایجاد یک زندگی انسانی دست در دست زنان که امروزه روز، شجاعت را معنایی دوباره بخشیدند، خیز برداشتهاند تا آزادی و رهایی را به جامعهی ایران برگردانند، خیزشی که میتواند با سازماندهی نوین، ارادهمندانه گام بردارد تا غدهی چرکین نظام جمهوری اسلامی را برای همیشه واژگون کند
ساسان دانش
دوم فوریه 2018
برابر با 6 اسفند 1396
*******
نگاهی به سایه روشنهای روابط ناپیدای جامعه
پس از خیزش دی ماه 1396؛
سقراط آمد و رفت!
ابوعلی سینا آمد و رفت!
نیوتن آمد و رفت!
زکریای رازی آمد و رفت!
انیشتین آمد و رفت!
صادق هدایت آمد و رفت!
فروید آمد و رفت!
فروغ و شاملو نیز آمدند و رفتند!
استیون هاوکینگ نیز آمد و...!
دختران خیابان انقلاب اما، آمدند و هنوز نرفتند...!
آزادگان بسیاری آمدند و مبارزه و تلاش جانکاهی کردند تا نگرشها، بر پایهی علم و رهایی انسان و یا دستکم بر پایهی واقعیتهای موجود جامعه باشد، دختران و پسران بسیاری در دههی شصت سینهی خود را سپر کردند تا آزادی و عشق معنا یابد، چه بسیار پدران و مادرانی که خون گریستند تا جامعه گامی به سوی پیشرفت بردارد.
اما هنوز!
در همين نزديکیها!
برای دوری چشم بلا، اسپند دود میکنند!
گوسفند میکشند و به همسايگان پولدار کادو میدهند!
دختران و پسرانی یافت میشوند که طالع میبینند تا بدانند همسر آیندهشان باید متولد چه ماهی باشد!
برای بسیاری کارها استخاره میکنند!
به زنان به خاطر حجاب اجباری، تهمت میزنند!
کودکان، برای لقمه نانی کار میکنند تا خانواده را از گرسنگی نجات دهند!
کارتن خوابی و بی سرپناهی، عادی شده است!
بیکاری، ریشههای ساختار جامعه را پوسانده است،
آموزش و پرورش، کالایی لوکس و گران شده است!
هنوز برخی، چشم ديدن نگاه عاشقانه بين دختر و پسر را ندارند! درحاليكه همانها برای ديدن صحنهی پر از خشونت اعدام، دست از پا نمیشناسند!
تنفروشی، چهرهی جامعه را خدشهدار کرده است!
وقتی كودکی از خانواده یا همسایه در بيمارستان نیازمند پول داروست، آش نذری میپزند و در کوچه و بازار پخش میکنند!
وقتی تنها نانآور خانواده، به علت بيماری و فقر درحال مرگ است، فرسنگها مسير را به زيارت فلان امام و امامزاده میروند تا شفا گیرند!
برآیند جامعه نشان میدهد که ازخودبیگانگی انسان در همهی عرصهها بیداد میکند.
آنگاه که مبارزان راه آزادی بپامیخیزند تا این ساختار پوسیده را بشکنند، توسط حکومت ددمنش و فاسد جمهوری اسلامی ایران، سرکوب عریان میشوند!
آنگاه که دختران و پسران و حتا سالخوردگان، روی سکوها روسری میچرخانند و آزادی را فریاد میکشند تا اسارت را درهم بشکنند، حکومت زنستیز جمهوری اسلامی، همهی آنها را بازداشت میکند!
زندانیان سیاسی برای بدیهیترین حقوق خویش در اعتصاب خشک، با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم میکنند!
آنگاه که تلخیهای جامعه بیان میشود تا شاید روشنگری شود، واقعیتها را وارونه جلوه میدهند!
آنگاه که فروشندگان نیروی کار در جستجوی نان با خیزش خویش پایههای ستم حاکمان را میلرزانند، با زندان و شکنجه و اعدام روبرو میشوند!
و هزاران آنگاه دیگر....
آز سوی دیگر، همگان میدانند که نظام جمهوری اسلامی ایران به همهی اینها دامن میزند تا حکومت ننگین خود را ماندگار کند و بتواند به چپاولگری ادامه دهد!
مفهوم همبستگی اما، در درازای تاریخ واقعیتی دلانگیز برای فرودستان جامعه بوده و هست و خواهد بود، در هم تنیدگی منافع زنان، کارگران، دانشجویان و همهی فرودستان جامعه، نیاز به سازماندهی نوینی دارد که بتواند همبستگی فراگیری را در جامعه نهادینه کند. خیزش دی ماه 1396، آتش زیر خاکستری است که اخگران دختران انقلاب، پیامآور زنده بودن شعلهای است که ستم و ستمگری حاکمان را خواهد سوزاند، خیزش فرودستان بازگشتناپذیر است چرا که دوران ستمپذیری پایان یافته است.
جامعه خیز برداشته است تا گفتمانی خردمندانه و هدفمند را با اتکا به خویشتن خویش شکل دهد. این موج اجتماعی، چیرهدستان و حاکمان را به چالش خواهد کشید. نقد و انتقاد پیگیر، ریشههای مناسبات نابرابر جامعه را هدف قرار داده است.
به گفتهی مارک تواین: "سیاستمداران و پوشک بچهها، هر دو به یک دلیل باید زود به زود عوض شوند!"
هماینک، وقت آن رسیده است که بوی گند حکومت جمهوری اسلامی از جامعهی ایران زدوده شود تا طراوت خوشبوی آزادی و آسایش و آرامش در لابلای مبارزات اجتماعی شکوفا شود، واقعیتهای ارزشمند مبارزهی هدفمند، زندگی را ژرفا خواهد بخشید و زیبایی و عشق از نهانخانهی پستوها نمایان خواهد شد و رهایی انسان در تار و پود جامعه خواهد درخشید.
ساسان دانش
22 فوریه 2018
برابر با سوم اسفند 1396
@@@@@@@
@@@@@@@@
!!روز عشاق، خجسته باد
!پیشکش به انسانهایی که زندگی را عاشقانه میپویند و عشق را در لحظه لحظهی زندگی میجویند
💜💖
هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه پس کوچههای خاطرات نخواهد شست، دوست داشتن خوبرویان و نیکویان همیشه گفتنی نیست، گاهی سکوت است، گاهی یک نگاه، گاهی عصیان است و گاهی یک پیام! پیامی که عصارهی اشکهای زلال از دیرباز تا کنون بوده است و خواهد بود، پیامی که شوری اشک را جرعه جرعه باید چشید تا در گذر زمان مزمزه شود! دوست داشتن، چکههای شوقانگیز گوشه چشمی است لطیف که پیامآور چکیدهی تمنای زندگی است! آب دیدهای که گاهی ذوق شادی است و گاهی بغض درد تا لبههای فردا و فرداها را چون سپیدی سحر روشن کند!
عشق اما، مایهورترین سرودینهی جهان است، سامانهای برای رهایی و هیچ را به زندگی آراستن است، بسی رنج دوران را بر دوش کشیدن است و گاهی زندگی را به هیچ کشاندنی است که لحظههای ناهنجار را با اندوه !!آلودن است
عشق که قرار بود فرزانگی را بر انسان ارزانی دارد و سرچشمهی پرخروش زندگی باشد، اما در بستر اجتماعی ناهمگون امروز، بیگانگی به ارمغان آورد! مفهوم یگانگی را فقط در رود روان روزهای زندگی و در واقعیت میتوان جستجو کرد و یافت، شاید میشد ارشمیدسوار عریان عریان در کوچه و بازار فریاد کشید و "یافتم، یافتم" سر داد! با این چشمانداز که شاید انسانهای پسین، راه را ز بیراههها بشناسند و در کاستن رنج بشری نقشی انسانی ایفا کنند! افسوس که سفر به گذشته نشاید
چه انسانهای بیشماری، بیکرانی رنج را پذیرا شدند، اما "یافتم یافتم" نکردند! شاید تکرار حادثه، آلایش زمان را باید پالایش کند و در آزمایشگاه بزرگ تاریخ به ثبت رساند تا "نیاز به شادی و آرامش انسان"، زیرمجموعهای از کردار اجتماعی گردد و برآیند آن را "زبانهای بیدریغ" به آیندگان ترجمه کنند! ترجمانی که بالنده باشد و بایستهی آدمی! آدمی که خواهنده باشد و شایستهی زندگی
عشق، در بلندای هر پدیدهای رازگونه تماشا میکند و ایستاده و پویا بر واقعیتها تبسم میزند و سپس از ژرفای درون حقیقت میشکفد و بیصدا میخندد! عشق انتخاب نمیکند، بلکه تسخیر میکند و تسخیر میشود! به همین دلیل است که هیچ پدیدهای جز عشق جاودانه نیست، اما دردانگیز است که عشق بورزی، اما نتوانی شوری در معشوق برانگیزی! در فراز و نشیب تلخکامیها و شیرینیهای روزگار، آموختنی است که روز عشاق را فقط نباید به یک روز سپرد تا عاشقان از بندهای اسارت بازار تجارت رها شوند! آنگاه "دوست داشتن"، جلوهگر خواهد شد و عشقورزی میتواند ارزش آدمهایی باشد که هر روز و شب عشق را با رفتارشان بر دیوار سخت زندگی نقاشی کنند و با زیستارشان بوی عشق را چون گلزاری از گلهای رنگارنگ در جامعه بپراکنند و با آفرینش دوباره، بتوانند ارادهمندانه خیز بردارند و جهان را تغییر دهند و لحظه به لحظه، آزادانه و رها زندگی را لبریز از عشق و سرشار از شادی کنند
ساسان دانش
چهاردهم فوریه 2018
برابر با 25 بهمن ماه 1396
@@@@@@
@@@@@@@@
جشنوارهی گل نرگس، آیینی شاد است که در بیشتر شهرها و روستاهای ایران برگزار میشود
ماههای دی و بهمن، موسم گل نرگس است و زیباترین دشتهای نرگس در ایران است. بیشتر این دشتها خودشان گل میدهند و نرگسهای روییده، بویی مستکننده و ماندگار دارند
گردشگران بسیاری و دوستداران گل و کنشگران پاسداشت زیبایی و رهایی به پیشواز این جشنواره میروند
تماشای زیباییهای طبیعت و کوشش برای نگهداشت ارزشمند زیباییها در جامعه از آرزوها و اهداف هر آدم آزادهای است
آزادی نرگس، جلوهای از طبیعت است، نرگسها شکوفه کردهاند و خود را در طبیعت رها کردهاند. رهایی نرگس، به رهایی انسان گره خورده است. جوانههای نرگس حتا زندانها را در هم خواهد شکست. آزادی نرگس حسینینیز حق طبیعت است
!، جای هیچ انسانی در زندان نیست. نرگس حسینی آزاد باید گردد
ساسان دانش
دهم فوریه 2018
برابر با 21 بهمن 1396
*******
ساسان دانش
!نقص عضو جنسی 200 میلیون زن و دختر در 30 کشور جهان
پیرو مرکز اطلاعات سازمان ملل متحد، آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل متحد در پیامی به مناسبت روز جهانی "تحملناپذیری نقص عضو جنسی زنان و دختران" در روز 6 فوریه 2018، برابر با 17 بهمن ماه 1396 گفت: "امروزه، بیش از 200 میلیون زن و دختر که هماینک زندگی میکنند، نقص عضو جنسی را در 30 کشور
جهان در سراسر سه قاره تجربه کردهاند!"
متن کامل پیام آنتونیو گوترش:
"نقص عضو جنسی، نقض فاحش حقوق بشر، به ویژه برای زنان و دختران است. امروزه، بیش از 200 میلیون زن و دختر که هماینک زندگی میکنند، نقص عضو جنسی را در 30 کشور جهان در سراسر سه قاره تجربه کردهاند! در صورت عدم اقدام سریع و هماهنگ، بیش از 68 میلیون دختر دیگر تا سال 2030 در خطر این اقدام زیانآور قرار خواهند گرفت.
با مشارکت سیاسی قوی، در چند کشور شاهد موفقیتهایی هستیم. اما این پیشرفت با توجه به رشد جمعیت کافی نیست. هماکنون در صورت عدم اقدام ما، تعداد موارد افزایش خواهد یافت
توسعهی پایدار نمیتواند بدون احترام کامل به حقوق بشر در مورد زنان و دختران متحقق شود. هدف پنجم توسعهی پایدار، با تمرکز بر برابری جنسیتی، خواستار لغو نقص عضو جنسی زنان و دختران تا 2030 است
سازمان ملل متحد همراه با اتحادیهی اروپا ابتکار ویژهای را که شامل تعهداتی جهانی و چند ساله است، با هدف ایجاد مشارکت قوی و تلاشهای هماهنگ در راستای پایان دادن به تمام انواع خشونت علیه زنان و دختران، از جمله نقص عضو جنسی، آغاز کرده است
با توجه به کرامت، سلامت و رفاه میلیونها دختر در معرض خطر، هیچ زمانی برای تلف کردن وجود ندارد"
-------------------------------------------------------------
باید گفت و با صدای بلند فریاد کشید که از بدو تاسیس سازمان ملل، پروندهی خشونتبار "نقص عضو جنسی زنان و دختران جهان" روی میز سازمان ملل بوده است! روند پیشرفت سازمان ملل در مورد لغو نقص عضو جنسی، همچنان لاکپشتی است و فقط سالی یک بار، متن پرطمطراقی منتشر میکند و شعارگونه، مواضع خود را کتبی میکند و دریغ از یک اقدام عملی در جهت مبارزهی جدی با لغو نقص عضو جنسی زنان و دختران که نه تنها نقض آشکار حقوق بشر است، بلکه خشنترین رفتاری است که انسان قرن بیست و یکمی تجربه میکند! سازمان ملل متحد، به سادگی میتواند همهی کشورهایی که نقص عضو جنسی زنان و دختران در آن کشورها متداول است را در میثاقهای سازمان ملل تعلیق کند و مشارکت و حضور سردمداران این کشورها در جلسههای سازمان ملل، منوط بر لغو قانونی و عملی نقص عضو جنسی اعلام کند و با پیگیری و اعزام نیروهای متخصص به این کشورها و آموزش جدی گسترده، با خشونت عریان علیه زنان و دختران مبارزه کند. اما چرا سازمان ملل متحد، فقط به صدور یک بیانیه در سال بسنده میکند؟ یکی از پرسشهای بیشماری است که سازمان ملل همواره بیپاسخ از کنار آن گذشته است! اما بایسته است که کنشگران اجتماعی، جامعهشناسان و فعالان حقوق زنان و همهی انسانهایی که با خشونت مخالفند، اقدام کنند و چارهای جدی برای لغو نقص عضو جنسی زنان و دختران جهان بیابند. باید اقدام کرد و باید توانست به این خشونت عریان و آشکار پایان داد!
تاسفانگیز است، اما نباید ناگفته بماند که هرچند آمار نقص عضو جنسی زنان و دختران در جمهوری اسلامی ایران، نسبت به برخی کشورهای آفریقایی پایین است، ولی یکی از آن 30 کشور جهان محسوب میشود
ساسان دانش
هشتم فوریه 2018
برابر با 19 بهمن 1396
*****
حاشیههای تاملبرانگیز
در راهپیمایی 22 بهمن 1396؛
فریاد و اعتراض جامعه علیه گرسنگی، گرانی، بیکاری، کودکان کار، ستمگری و نابرابری و به ویژه ابتکار شکوهمند دختران و زنان علیه حجاب اجباری، در خیزش سراسری دی ماه 1396 جلوه یافت و آنچنان درخشید که اخگر امید را در جامعه شعلهور ساخت و از سوی دیگر پایههای نظام جمهوری اسلامی را در کشور ایران لرزاند، پس لرزههای این خیزش نظم موجود را تکان داد و سردمداران این نظام را و همهی جناحهای مختلف درون حکومت را به واکنش واداشت؛ آنها به تهمتها و افتراهایی آویزان شدند که این بار تبدیل به کاریکاتور شد! چرا که نه گرسنگان و جویندگان کار را میتوان به عوامل خارجی نسبت داد و نه دختران و زنان را که 39 سال زیر فشار و ستم دوچندان این نظام، زندگی رقتباری میکنند میتوان به این و یا آن جریان و دولتهای خارجی ربط داد!
در نتیجه، پس از دستپاچگی سران و عوامل این نظام چپاولگر و حتا کرکس خواندن معترضان، ماشین سرکوب نظام مثل همیشه فعال شد و بیش از چهارهزار نفر را بازداشت کردند، بیش از 24 نفر را در خیابانها کشتند و شش نفر را در زندانها با شکنجه کشتند و تهمت خودکشی زدند! فشار بر زندانیان سیاسی قدیمیتر نیز افزایش یافت، انتقال زندانیان سیاسی به زندانهای مخوفتر و اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، روز به روز بیشتر میشود.
اگرچه این خیزش به خاطر ماهیت و خاستگاهی که دارد، بازگشت ناپذیر است و در عریانترین سرکوبها، خود را به شکلهای مختلف بروز خواهد داد و هشیاری فرودستان، مانعی بزرگ برای دسیسههای مختلف و به بیراهه کشاندن این خیزش خواهد بود، اما در حاشیهها خبرهایی به گوش میرسد که تاملبرانگیز است و میتواند به موازات سرکوب عریان، به خیزش و این اعتراض سراسری آسیب رساند
برخی سایتها با به راهانداختن یک نظرسنجی، مبنی بر تغییر ساعت راهپیمایی روز 22 بهمن از ساعت 17 به ساعت 10، هدف شومی را دنبال میکنند تا مردم را در راهپیمایی روز 22 بهمن 1396، به خیابانها بکشانند، برای آنها ساعت 17 یا 10 هیچ تفاوتی ندارد و بدیهی است که تغییر ساعت، نکتهای انحرافی است! اعتراضکنندگان و کنشگران اجتماعی که به معنای واقعی با مشکل نان، گرانی، بیکاری و همهی نابرابریها دست و پنجه نرم میکنند، به نیکی میدانند که روز 22 بهمن، روزی است که هر ساله، نظام چپاولگر جمهوری اسلامی، تولد شوم خود را با یک راهپیمایی دروغین جشن میگیرد تا ماندگاری خود را در حکومت طبیعی جلوه دهد، در حالیکه اعتراضکنندگان و دختران و پسران جوان سلحشور در خیزش سراسری دی ماه 1396، این بار فریب نخواهند خورد و سیاهی لشکر این نظام نخواهند شد و هدفمند و ارادهمند در روز 22 بهمن راهپیمایی نخواهند کرد! چرا که هرگونه حضور در 22 بهمن، میتواند به موجسواری نظامی منجر شود که پلیس و سپاه و ارتش و رسانهها را دارد.
زنان و مردان آزادیخواه، به ویژه فروشندگان نیروی کار، به خاطر اینکه میدانند چه خواست مشخصی دارند، دسیسههای آشکار و پنهان این نظام را به طور شفاف میشناسند و هرگز در خیمه شب بازی این نظام مشارکت نخواهند کرد! هر روز که میگذرد صدای خوشنواز ناقوس پایان نظام جمهوری اسلامی در ایران، بلندتر میشود و کنشگران اجتماعی خودشان تصمیم میگیرند که چگونه و در چه زمانی، اعتراض به حق خویش را فریاد کشند
ساسان دانش
هفتم فوریه 2018
برابر با 18 بهمن 1396
******
********
منصوره بهکیش، به ۷ سال و نیم حبس تعزیری محکوم شد
منصوره بهکیش، از اعضای گروه مادران خانوادههای خاوران است و به دلیل دادخواهی از مسئولان جمهوری اسلامی ایران برای کشتهشدن شش تن از اعضای خانوادهاش در دههی شصت با اتهام "تبلیغ علیه نظام" و "اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور" با این حکم مواجه شده است
منصوره بهکیش که شش عضو خانوادهاش را در اعدامهای دهه شصت از دست داده است، پیشتر نیز به دلیل پیگیری اعدامهای آن دوران، به چهار سال و نیم حبس محکوم شده بود
*******
!!!کودک کشی جنایت است، جنایت
حملهی اردوغان به عفرین کردستان، بخشی از استراتژی نظام سرمایهداری در خاورمیانه و جهان است. هیچ چشمی یارای دیدن صحنههای دلخراش جنگ را ندارد، هماینک حزب عدالت و توسعهی اسلامی ترکیه به نمایندگی از محافظان سرمایه، توسط ارتش متجاوز ترکیه، این بار فاجعهای در عفرین کردستان سوریه آفرید که گوشها نیز توان شنیدن حتا خبر کشتار بیرحمانهی کودکان را نخواهند داشت
تاریخ معاصر، سندی بر بیاعتباری نظام سرمایهداری جهانی است. تاریخ، این همه جنایت و ستم و نابرابری و فقر و گرسنگی و خشونت را یکجا تجربه نکرده بود، اما شعلههای جنگ در خاورمیانه، سرکوب عریان حکومت جمهوری اسلامی در ایران، کشتار در سوریه و عراق، بیعدالتی و تبعیض در دیگر کشورهای پیرامونی، شعارهای توخالی نئولیبرالیسم جهانی را به سخره گرفته است و آنانی که نظام سرمایهداری را پایان تاریخ اعلام کرده بودند، هماکنون لب به سکوت دوختهاند
تاریخ، به تنهایی معنا ندارد. تاریخ را انسانها و روابط اجتماعی و مبارزات درون جامعه میسازد، بیش از هفتصد میلیون نفر در جهان در گرسنگی مطلق و کیلومترها فاصله با خط فقر، امروزشان را به فردایی ناپیدا میدوزند، بیش از چهار میلیارد انسان روی خط فقر نیروی کارشان را به ناچار ارزان فروشی میکنند تا به آن سوی فقر پرتاب نشوند، بدیهی است که انسانها برای تداوم یک زندگی انسانی تلاش کنند و در برابر ستم و خشونتهای افسار گسیختهی نظام جهانی مبارزه کنند و این واقعیت در خاورمیانه بیش از از دیگر کشورهای جهان آشکار شده است، خاورمیانه بیش از هشتاد درصد انرژی جهان را تولید میکند، اما زنان و مردان، به ویژه کودکان این منطقه، هرگز به این اندازه به بردگی کشیده نشده بودند، اینقدر گرسنه نمانده بودند و به نابودی کشانده نشدهاند
امروزه روز، خشونت نظام جهانی از آستین سردمداران حکومتهایی مثل خامنهای و اردوغان بیرون میجهد و نه تنها انسانها را برای منافعی کوتاه مدت نابود میکنند، بلکه جهان را به پلشتی آلودهاند
فروشندگان نیروی کار اما، بپاخاستهاند و با اعتراض خویش، حکومتها را، به ویژه در ایران به چالش کشیدهاند تا خرمن پوسیدهی این نظام خشن و کودک کش را به عقب رانند، زنان آزاده نیز در جای جای این کرهی خاکی، به ویژه در ایران خیز برداشتهاند تا حقوق خویش را از حکومتهای زنستیز و سرکوبگر بستانند، دختران انقلاب در ایران هر روز بیشتر از دیروز تکثیر میشوند و زنان کردستان، رو در رو با مزدوران حکومتی در حال مبارزه هستند، زنان غوغا کردهاند و نظم فاسد موجود را بر هم زدهاند
گفتمان رهایی، این بار توسط کسانی در جهان گسترش مییابد که با تکیه بر جایگاه اجتماعی خویش کنشگری میکنند و احزاب و سازمانهای سیاسی، به ویژه روشنفکران دروغین را رسوا کردهاند؛ توانایی ارادهمند فروشندگان نیروی کار برای کنشگری در جامعه نیاز به "سازماندهی" دارد، سازماندهی نوینی که تکیه بر خویش دارد، سازماندهی تشکلی که هیچ ارتباطی به تشکلهای سنتی و مدعی ندارد، تشکل هدفمندی که میتواند ساختار نظم موجود را بشکند و انسان را از رنج تاریخی اجتماعی برهاند
ساسان دانش
دوم فوریه 2018
برابر با ۱۳ بهمن ۱۳۹۶
*******
گزیدهای از عکسهای دختران انقلاب که نه تنها تکثیر میشوند، بلکه در تار و پود جامعه ریشه دواندهاند تا تیرگیهای خفقان ستم و اسارت را پس از چهل سال روشنایی بخشند. آسمان نیز به رقص لچکهای روی شاخهها میبالد و خنکای باد زمستانی خویش را بر گیسوان مواج دختران و زنان میوزاند تا مبارزهی آنها تحقق یابد. ساختار ضد انسان و زن ستیز نظام جمهوری اسلامی، فقط با اعتراض به حجاب اجباری شکننده شده است و با خیزشی دوباره پایههای شوم این نظام با ریشتر بیشتری خواهد لرزید و "آزادی" گوشه چشمی نشان خواهد داد تا چپاول و سرکوب عریان جمهوری اسلامی ایران پایان پذیرد و "رهایی" زایشی دوباره یابد و انسان در جایگاه شایسته و بایستهی خویش، بستر پیشرفت را برای کودکان این جامعه فراهم کند.
ساسان دانش
سی و یکم ژانویه 2018
برابر با ۱۱بهمن ۱۳۹۶
*******
____________________________
کودکان و خیزشهای اجتماعی؛
سفرهی کارگران و فروشندگان نیروی کار که ثروت کشور را تولید میکنند، هر روز خالی و خالیتر میشود! وقتی جامعه، از ابتداییترین امکان زندگی بیبهره است! وقتی بیش از نیمی از جمعیت کشور مورد ستم چندگانه است! وقتی تبعیض و نابرابری، روابط اجتماعی را به نابودی کشانده است! وقتی بیکاری مزمن، آسیبهای جدی به تار و پود جامعه زده است! وقتی گرانی، موجب شده است آدمها سیلی محکمتری بر خودشان بزنند تا با سرخی چهره با شرافت زندگی کنند! وقتی کودکان کار و بازمانده از آموزش، دل هر آدمی را به درد میآورد! وقتی کودکان کارتن خواب و گورخوابها زخمهای پنهان و عمیق در اندرون جامعه ایجاد کردهاند! وقتی پایین آمدن سن اعتیاد و تنفروشی، زبان هر انسانی را به لکنت وامیدارد! وقتی که بیشتر مردم از تامین اجتماعی و بهداشت محرومند! وقتی زلزلهزدگان، پس از دو ماه در سرمای زمستان غرب کشور هنوز چادر ندارند! وقتی همین دیروز 77 نفر فقط از شهر شوش در استان خوزستان به خاطر گردوغبار راهی بیمارستان شدهاند! وقتی شکنجه و اعدام جوانان در دههی شصت، در مغز جامعه رسوب کرده است! وقتی مشکل آب و هوای سالم نیز به دیگر مشکلها افزوده شده است! و و... و وقتی خرافات و احکام مذهبی ضد بشری، توسط جمهوری اسلامی در مناسبات اجتماعی نهادینه شده است! وقتی بودجههای نهادهای مذهبی نسبت به بودجههای بدیهی، سر به فلک میکشد! وقتی رفتار و سیاست جمهوری اسلامی، تحقیر انسان است و تعریف انسان را در چارچوب جغرافیای ایران، با شتابی باورنکردنی به سقوطی سهمگین میراند! وقتی حاکمان و آقازادهها برای یک سرماخوردگی ساده سر از بیمارستانهای مجهز اروپایی سردرمیآورند! وقتی سردمداران چپاولگر جمهوری اسلامی ایران، برای ماندن در قدرت در این 39 سال، سرکوب عریان کردهاند و خواهند کرد و نسبت به خواست طبیعی معترضان، خود را ناشنوا نشان میدهند! اعتراض و اعتراضگری، حق بدیهی جامعه است، کودکی که دوران کودکی خویش را با شادی و بازی باید سپری کند تا در جوانی شکوفا شود و بتواند چرخ پیشرفت و توسعه را بچرخاند، در خیابان با برافراشتن شعاری، حقارت نظام جمهوری اسلامی را در ایران و جهان به نمایش گذاشته است؛ کودک نوزده ماههی ویدا موحد، فقط به شیر مادر نیاز ندارد، بلکه به لحظه لحظهی مهر و نگاه مادر نیاز دارد تا با شخصیتی اجتماعی پای بر جامعه بگذارد و عنصری موثر در سلامت جامعه باشد، هماینک مادرش اسیر چنگال دژخیمی است که آزادی را برنمیتابد!
باشد که برای رهایی و آزادی همصدا باشیم، خیزش سراسری دی ماه 1396، آوایی خوش برای برهم زدن نظم موجود بود، آوایی که میتواند با صدا و ندای کودکان تنیده شود و با سازماندهی هرچه بهتر به فریاد تبدیل شود. کنشگران جامعه با عصیان و اعتراض دی ماه به قدرت خویش پی بردهاند؛ هماینک اما، جامعه خیز برداشته است تا با خیزشی دوباره و با درهم شکستن ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران، بوی نان را، بوی آزادی را و بوی رهایی را در جامعه بپراکند و گسترش دهد.
ساسان دانش
25 ژانویه 2018
برابر با 5 بهمن 1396
**************
در سوگ نوشین؛
هیچ چیز دردناکتر از مرگ کودکان نیست، هر لحظه که میگذرد به فهرست مرگ کودکان و نوجوانان، افزوده
میشود! نوشین محمدی، دختری 17 ساله از آبادی ناوهفره شهر سرپل ذهاب نیز از عفونت ریه درگذشت!
البته همگان میدانند که او از سرما نمرده است! هیچکس در مناطق زلزلهزده از سرما نمیمیرد! همهی آنهایی که در مناطق زلزلهزده، چادر و کانکس نداشتند که نمردهاند! پس عفونت ریهی آن دختر نوجوان به احتمال قوی حاصل تفریح او در سواحل هاوایی و جزایر قناری خوش آب و هوا بوده است!!!
نوشین محمدی، از 7 سالگی توانیاب بود و مشکل بیماری او موجب شده بود که نتواند راه برود، چندی پیش برایش ویلچر گرفته بودند تا شاید از انزوای تحمیلی اجتماعی بیرون بیاید و بتواند به جامعه بازگردد. 10 سال مقاومت و ایستادگی او چگونه بر باد سپرده شد؟ زلزله آمد و نوشین محمدی زنده ماند، اما با دروغ و انکار وضعیت زلزلهزدگان توسط مدیران و مدبران زیادهخواه این نظام در استان کرمانشاه، او را نیز نزد باقی کودکانی که در حادثهی زلزله کشته شده بودند فرستادند، البته یادمان نرود که نه از سرما!!!!!
علیه فراموشی، علیه خاموشی، علیه دروغ، به ویژه علیه دروغپردازیهای اصلاحطلبان، اعتراض که نه، فریاد هم نه، جیغ بنفش باید کشید! چونکه یکی از سردمداران نظام، در پاسخ به پرسش خبرنگار در مورد وضعیت زلزلهزدگان و سرمای زمستان و نداشتن چادر و کانکس گفته است، "همانطور که زلزله یک رویداد طبیعی است، سرمای زمستان نیز طبیعی است و بدیهی است که برخی در سرمای زمستان بمیرند"!!!
شرم و هزاران شرم بر سردمداران نظام جمهوری اسلامی ایران که برای لذتی بیشتر و چپاول ثروتی که فروشندگان نیروی کار با خون دل تولید کردهاند، حتا اینگونه گستاخی میکنند و مرگ نوجوان بیمار را طبیعی جلوه میدهند!!!
تنها واکنشی که یک موجود اجتماعی به عنوان یک انسان میتواند بکند، اعتراض است، اعتراض به نظم موجود، اعتراض به حاکمان چپاولگر، اعتراض به فساد دامنگیر حکومتیان، اعتراض به فقر و فلاکت، اعتراض به قدرتمداران و حاکمیت مستبد حکومت جمهوری اسلامی! چرا که هیچ چیز دردناکتر و رنجآورتر از مرگ کودکان و نوجوانان نیست!
ساسان دانش
26 ژانویه 2018
برابر با 6 بهمن 1396
************************
************
نام کشته شدگان در بازداشتگاهها و زندانهای مخوف جمهوری اسلامی ایران در خیزش اجتماعی علیه فقر و بیکاری و گرانی تا تاریخ 29 دی 1396:
1- سینا قنبری، تهران
2- محسن عادلی، دزفول
3- وحید حیدری، اراک
4- سارو فهرمانی، سنندج
5- کیانوش زندی، سنندج
6- علی پولادی، چالوس
7- محمد نصیری، زنجان
8- حسین قادری، سنندج
9- حسن ترکاشوندی، کرج
10- سید شهاب ابطحی، اراک
نام کشته شدگان در خیابان، توسط سرکوبگران جمهوری اسلامی ایران در خیزش اجتماعی علیه فقر و بیکاری و گرانی تا تاریخ 29 دی 1396:
1- احمد حیدری، دانشآموز 13ساله، قهدریجان
2- غلامحسین شهاب، فروشندهی کفش در پاساژ پارسیان، قهدریجان
3- آرمین صادقی، دانشآموز 15ساله، خمینیشهر
4- حسین شفیعی زاده، کشاورز، اصفهان
5- حمزه لشنی زند، درود
6- حسین رشنو، درود
7- محمد چوباک، درود
8- احسان خیری، درود
9- محسن ویرایشی، درود
10- محمد کهزادی، ....
11- نعمتاله شفیعی، قهدریجان
12- آریا روزبهی بابادی، پیکر شکنجه شده و بیجانش در رود کارون یافت شد!
13- امین رمضانی، مسجد سلیمان
14- مسعود کیانی، دانش آموز 13 ساله، ایذه
15- نعمتاله صالحی، همایون شهر
16- عبدالرسول کریمی، اصفهان
17- آرش خدری، مسجد سلیمان
18- محمد ابراهیمی، اصفهان
19- بهزاد شهسواری، کرمانشاه
20- علی مومنی، ....
21- سیروان پسندی، همدان
22- عباس کریمی، ....
23- شهریار هداوند، درود
24- غلامرضا هداوند، درود
بیش از 3700 نفر نیز در سراسر کشور از 10 دی تا 29 دی ماه 1396، در اعتراض به فقر و بیکاری و گرانی در خیزش اخیر، بازداشت شدهاند که هماینک زیر شدیدترین فشارهای روانی و جسمی، در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی ایران ایستادگی میکنند
ساسان دانش
@@@@@@@@
واکاوی تاثیر متقابل خیزشهای اجتماعی با جنبش دانشجویی!
کشور ایران، از دیرباز دارای جنبش دانشجویی فعال و اثرگذاری بوده است و از آغاز تاسیس دانشگاه در کشور ایران، به خاطر اینکه "دانشجو" جایگاه اجتماعی خوبی در جامعه داشته است، دانشجویان "احساس مسئولیت اجتماعی" کرده و در مناسبات جامعه دخالتهای شایسته و گستردهای کردهاند. جانفشانیها و ایستادگیهای دانشجویان، در هر دورهای در زندانهای سیاسی ایران بر کسی پوشیده نیست، چوبههای دار و تیرها نیز شرمگینانه، اما درستی این حقیقت را گواهی میدهند؛ به ویژه اینکه بیشتر اعدام شدگان و زندانیان دههی شصت در سیاهچالهای مخوف نظام جمهوری اسلامی ایران را دختران و پسران دانشجو تشکیل میدادند.
با اشاره به اینکه توسعه و پیشرفت هر جامعهای نسبت به نبرد طبقاتی در اعماق آن جامعه ارزیابی میشود، ولی از سوی دیگر، رشدنیافتگی نیروهای مولده در ساختار اجتماعی اقتصادی کشور، موجب شد که رو در روییهای اجتماعی با نظام حاکم، توسط جنبش دانشجویی انجام شود، باید با صدای بلند گفت که دانشجویان، بار این مسئولیت اجتماعی تاریخی را مسئولانه و شجاعانه به دوش کشیدند.
اگر تا کنون، دانشجویان و دانشآموختگان باورمند به آزادی و رهایی، علیه نابرابریهای اجتماعی اعتراض میکردند و در مبارزه با نظم موجود، کنشگری میکردند و بیدریغ و بیپروا تا پای جان ایستادگی میکردند تا با جنبش خویش، سببساز تحرکهای اجتماعی شوند، هماینک اما، خیزش اجتماعی دی ماه 1396، با حضور فعال و سراسری خویش، از درون جوشید و ارادهمند، کوچهها و خیابانها را تسخیر کرد و خسته از تنگناهای بسیار از جمله فقر و بیکاری و گرانی، بغض در گلو مانده را آزاد کرد و با فریاد خویش، اعتراضگری کرد و نشان داد که این بار، فروشندگان نیروی کار، بازیگر اصلی مبارزه با نظم موجود هستند و به یقین میتوان گفت که این خیزش، خاستگاه طبقاتی داشت.
اگر تا کنون دانشجویان صدیق و شریف و مبارز از اقشار فرودست میخواستند که به مبارزات اجتماعی بپیوندند، این بار دانشجویان بودند که به خیزش اجتماعی دی ماه پیوستند؛ روز دوم اعتراضهای سراسری، دانشجویان بیشتر دانشگاههای کشور و روز سوم، دانشجویان دانشگاه تهران صادقانه اعلام کردند که از خیزش اجتماعی پشتیبانی میکنند و پیگیرانه، پا به میدان گذاشتند و مثل همیشه با حضوری پویا، نه تنها دانشگاهها را فعال کردند، بلکه با پیوستن به شورش گرسنگان، فریاد این خیزش را رساتر کردند؛ هماکنون نیز جنبش دانشجویی در سراسر کشور فعالتر و ریشهایتر از پیش، نظم موجود را به چالش کشیده است و از خواستهای صنفی گرفته تا نقد کلان نظام حاکم، بیش از پیش فعالیت میکند.
برآیند این جابجایی، نموداری را ترسیم میکند که حاکی از رشد بردار نیروهای مولده از یک سو و از سوی دیگر، کالا شدن نیروی کار را برجستهتر میکند.
در نتیجه، مناسبات اجتماعی در ارتباط با تحرکهای اجتماعی، پس از خیزش دی ماه 1396، تغییر کیفی خواهد کرد. هرچند، نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان حافظ سرمایه با اصلاح تعرفههای مالی و انعقاد قراردادهای کلان اقتصادی، حلقهی خویش را در زنجیرهی نظام سرمایهی جهانی شده هماهنگتر کرده بود، اما لشکر نیروی کار، هنوز با هویت خویش در روابط اجتماعی جامعه، پا به میدان نگذاشته بود. اینک اما، فروشندگان نیروی کار با خیزش سراسری و خودجوش فرودستان جامعه، فقط ورود خود را به سپهر سیاسی اجتماعی ایران اعلام کرد و از این پس برای پیشبرد اهداف ارزشمند اجتماعی توسعهیافته و رشدیابنده، مبتتی بر منافع طبقاتی، کنشگری خواهد کرد و این راه بازگشتناپذیر، پیشنیازهایی کلیدی دارد و یکی از بارزترین این نیازها، ایجاد تشکلهای منسجم و هدفمند در تار و پود این جامعه است. فروشندگان نیروی کار، گامهای با هویت خویش را برمیدارد و ارادهمند، رهایی خویش را با تحرکها و خیزشهای پسین محقق میکند؛ جنبش دانشجویی نیز پس از یک قرن پرداخت هزینههای شگرف، توانایی همراه شدن با فروشندگان نیروی کار را در سر میپروراند تا خیزشهای اجتماعی، توسط فروشندگان نیروی کار به جنبش اجتماعی بدل شود.
در پایان گفتنی است که آهنگ ورق خوردن ورقهای تاریخ در مسیر تحولات اجتماعی، شتاب گرفته است و لرزه بر اندام سرمایه، به ویژه بر ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران انداخته است؛ سالها بود که تاریخ، دردمند و آبستن بود، زایشی نو در راه است که آزادی و رهایی را از مسیر بوی نان به آغوش خواهد کشید.
ساسان دانش
20 ژانویه 2018
برابر با 30 دی 1396
@@@@@@
@@@@@@
مروری گذرا بر خیزش سراسری دی ماه 1396؛
ساسان دانش
در گوشه و کنار شهرستانها و برخی محلهها در شهرهای بزرگ، هنوز تجمعهای اعتراضی ادامه دارد و حتا فراخوانی برای برگزاری تظاهرات سراسری در ساعت 5 عصر روز چهارشنبه 27 دی ماه اعلام شده است، اما چند روزی است که در کف خیابانها اعتراضها کاسته شده است. باید گفت، وقتی نقشآفرینان یک خیزش اجتماعی، جویندگان نان و گرسنگان باشند، آن خیزش، درهمبافتگیهای ویژهای مییابد که حضور نیافتن معترضان در کف خیابان، دلیل بر فروکش کردن آن خیزش نیست.
افزون بر اینکه، این خیزش با هیچیک از تحرکهای اجتماعی در یکصد سال گذشته قابل مقایسه نیست، خودجوشی این خیزش، به اندازهای ریشهای و برجسته است که بدون سازماندهی، توانست خواست خود را در سراسر کشور، بیپروا و شجاعانه فریاد بزند و نه تنها توانست بر ساختار حکومت فاسد جمهوری اسلامی ایران رعشه اندازد، بلکه ورقهای رسانههای جهانی را نیز تسخیر کرد و لرزه بر اندام سیستم حکومتی انداخت و گرانی و فساد حکومتی را نشانه گرفت. خیزش دی ماه ایران، بر فراز احزاب و سازمانها به پرواز درآمد و متفاوت بودن خود را نسبت به همهی حرکتهای سیاسی اجتماعی معاصر به رخ کشید. در نتیجه، هیچ سازمان سیاسی چپ و راستی این بار، این گستاخی را نتوانست بکند که بر این خیزش سراسری موجسواری کند
معترضان و فروشندگان نیروی کار فهمیدهاند که برای اعتراضگری و گرفتن حق خویش از چپاولگران حکومت جمهوری اسلامی ایران، فقط خودشان را دارند و همین کافی است. بیشک این خیزش، با ویژگی خوداتکایی یکی از ارزشمندترین شکل اعتراضگری در قرن حاضر محسوب میشود و با آگاهی بر منافع خویش پا به میدان نبرد گذاشته است و تا مشکل نان و معیشت حل نشود، این خیزش فروکش نخواهد کرد و در شکلهای مختلف، جلوههای دیگری پیدا خواهد کرد و در فراز و نشیبی اجتماعی، تداوم خواهد یافت. ناگفته نماند که هر خیزش خودجوش، آسیبپذیریهایی نیز دارد، انسجامنیافتگی یکی از کاستیهای مهم این شیوه است، مگر اینکه این خیزش، استخوان بندی خود را رو به سوی سازماندهی جهت دهد تا ارادهمندانه این خیزش اجتماعی را به یک جنبش اجتماعی گسترش دهد
حکومتیان نیز در این مدت، 5 نفر را در زندانها کشتهاند و هنوز آمار کشته شدگان در خیابانها مشخص نشده است، اما پیرو خبرها بیش از 20 نفر کشته شدهاند، بیش از 2000 نفر در سراسر کشور یا ربوده شده و یا بازداشت شدهاند که هماینک در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی ایران، ایستادگی میکنند؛ اما برخلاف حرکتهای اجتماعی پیشین، جمهوری اسلامی ایران به بازداشتهای گسترده روی نیاورده است، چونکه میداند هزینههای سیاسی گزافی را باید پرداخت کند و فقط به چهرههای شناخته شدهی دانشجویی یا وکیل اکتفا کرده که ماهیت سرکوبگر خود را به جامعه نمایان سازد، به طور مثال برخی از نمایندگان صنفی دانشجویی را بازداشت کرده و یا محمد نجفی، وکیل دادگستری در شهر اراک را بازداشت کرده است؛ وحید حیدری نوجوان دستفروشی که دژخیمان این نظام، او را در زندان کشتند و اعلام کردند که او در ارتباط با مواد مخدر بازداشت شده و خودکشی کرده است، محمد نجفی با استدلال و با ادبیات قضایی، ثابت کرد که نه تنها وحید حیدری معتاد نبوده، بلکه او در زندان خودکشی نکرده است. سردمداران جمهوری اسلامی ایران به خوبی میدانند که این بار توان بازداشت حتا دو درصد معترضان را نخواهند داشت. اما برای حفظ نظم موجود،دست و پا میزنند تا نشان دهند بر اوضاع تسلط دارند. از سوی دیگر دستور دادهاند که شعارها را از دیوارها پاک کنند و اگر روزی روزگاری جامعه با شعار "ننگ با رنگ پاک نمیشود" تهییج میشد، اما امروزه روز، فرودستان جامعه در پی حق خویش نیازی به تهییج ندارند و آنچه که پیداست دیوار نویسها از پاک کنندگان دیوار پیشی گرفتند و کیفیت مبارزه را ژرفا بخشیدند. لایههای میانی مدیران جمهوری اسلامی ایران نیز شکنندگی ساختاری حکومت را حس کردهاند و با دستپاچگی نسبت به این خیزش سراسری واکنش نشان میدهند و برخی از آنها اختلاس و فرار را ترجیح دادهاند تا کیش و مات نشوند! در خبرهای دیروز آمده بود، یکی از مدیران مدیریت اکتشاف شرکت ملی نفت، 15 میلیون دلار به علاوهی 60 میلیون !!!تومان اختلاس کرده و به کشور کانادا گریخته است
سرانجام اینکه خیزش دی ماه 1396، گام برداشته است تا اجتماعی شود و با اجتماعی شدن اعتراضها، میلههای زندان در سراسر ایران خواهد شکست، زندانهای ایدئولوژیک نیز در همهی عرصههای جامعه درهم خواهد شکست و کودکان و زنان و مردان آزاده، رهایی را در آغوش خواهند گرفت و شکسته شدن زندانها، ساختار جمهوری اسلامی ایران به عنوان حافظان اینک سرمایه در زنجیرهی جهانی را آنچنان آوار خواهد کرد که توحش سازمانیافتهی حکومت جمهوری اسلامی ایران به پایان خواهد رسید
ساسان دانش
شانزدهم ژانویه 2018
برابر با 26 دی 1396
*******
*****
!!جای کودکان، در مقابل زندان نیست
ساسان دانش
وقتی که فقر، بیکاری، گرانی و دهها مشکل اجتماعی و اقتصادی، بر چهرهی هر جامعهای زخمی عمیق ایجاد کند و سردمداران حکومتی برای دستیابی به سود بیشتر، به معیشت و زندگی روزمرهی عناصر جامعه حملهور شوند؛ بی شک، آن جامعه بپامیخیزد و علیه حکومتی که به چپاول دسترنج انسانها و اموال عمومی مشغول است اعتراض میکنند. پاسخ استثمارگران و مستبدان در طول تاریخ، همواره دار و درفش و زندان و شکنجه بوده است و شرایط امروز کشور ایران، جدای از این زنجیره و مناسبات نیست، همانطور که حکومت جمهوری اسلامی ایران، نزدیک به چهل سال است، مبارزان و کنشگران سیاسی اجتماعی را به بند کشیده است و روزی نیست که سخن از اعدام دگراندیشان و مخالفان نظم موجود در جغرافیای کشور ایران نشنویم؛ اما آنگاه که فروشندگان نیروی کار در جستجوی نان، عصیان میکنند معنای روابط فرودستان و حکومتیان را بیشتر درمییابند و پیگیرتر از پیش خیز برمیدارند و با تسخیر کف خیابانها فریاد میکشند تا حق خویش را از چپاولگران و ستمپیشگان بستانند، شورش سراسری دی ماه 1396، جلوهای از همین نوع مبارزات اجتماعی است که ورقهای تاریخ ایران را پربار کرد و به مبارزات جوانانی که در دههی شصت جانفشانی کردند و زیر شکنجهی دژخیمان سرمایه و جمهوری اسلامی ایران اعدام شدند، معنایی دوباره بخشید
این بار اما، پای فرزندان کنشگران اجتماعی و معترضان نیز به مقابل زندان اوین کشیده شده است تا جهان و جهانیان بفهمند در چارچوب نظام سرمایهداری جمهوری اسلامی ایران، کودکان نیز به دادخواهی !میپردازند
امروزه روز، همگان به حقوق کودکان آگاهند، نظامی که حق شادی را، حق بازی را، حق آموزش را از کودکان دریغ کند، نظام پوسیدهای است که آیندهای بس ناگوار خواهد داشت، در نظام جمهوری اسلامی ایران اما، کودکان کار و کودکان خیابانی، در گوشه و کنار شهرها و روستاها گوش جهانیان را کر کرده است. در نظام جمهوری اسلامی ایران، از کودکان و کار ارزان آنها حتا سواستفاده میکنند تا نظم فاسد موجود را سرپا نگه دارند، روابط اجتماعی نیز از هم گسسته است چرا که کودکان از جایگاه واقعی خود در جامعه دور شدند
!!هشدار که جای کودکان، در مقابل زندان نیست
ساسان دانش
سیزدهم ژانویه 2018
برابر با 23 دی 1396
@@@@@@@
در سوگ پاییز؛
پاییز واپسین روزهای خویش را میگذراند، اما نمیدانم چرا پاییز را بیش از دیگر فصلها دوست میدارم… خشخش برگهای زیبای رنگارنگ در پاییز، زیر پا له میشوند که برای برخی شاعرانه است و پاییز به خاطر دلانگیزی درونی خویش با جلوهای غمانگیز در بیشتر شعرها حضوری پر رنگ دارد
برای من اما، خشخش برگهای پاییزی، غوغا و آشوبی است که گویا سخن میگویند، آنها اینچنین هوار میکشند
"همین چندی پیش ما همان برگهای سبز پرطراوت بودیم که علت شوق و شور و شادی و آرامش شما را در سایهای مفرح، فراهم کردیم و امروز همراه و همساز با طبیعت پاییز، خشکیده و از شاخه تنها ماندیم و به این سوی و آن سوی پرتاب میشویم و اینگونه زیر پای آدمیان، مرگ خویش را ناله میکنیم و به سوگ مینشینیم
به خاطر همین، من تلاش میکنم که پا روی برگهای زیبای پاییزی نگذارم، چه بسا من نیز بغضهای در گلو مانده را در پاییز میشکنم و درد و رنج خویش را بیدریغ و آشکار با برگهای پاییزی به نجوا مینشینم! دردهایی که بیشتر یارانم را در پاییز جدا کردند، آنها آزادی را فریاد کشیدند و ایستاده برای همیشه رفتند، آنها میدانند که هرگز فراموش نمیشوند!
پاییز مثل استراحت میان دو پردهی نمایش است که ما را به حال خویش رها میکند تا لختی بر نخستین پردهی زندگی اندیشه کنیم و پردهی دوم را رویاپردازی کنیم تا واقعیت را دریابیم! پاییز شاید فاصلهای میان دو خط نوشته است که به ما اجازه میدهد بهتر بخوانیم وگرنه از درهم برهم نوشته شدن و پیچیدگیهای زندگی چیزی نمیفهمیدیم! پاییز انگار سکوت بین دو همهمه است که از سراسیمگی به دامن آسودگی پناه ببریم تا پیرامون خویش را درستتر بنگریم! پاییز اجرای سمفونی زیبای طبیعت را هماهنگتر میکند، چه لحظهای که سازها همه با هم مینوازند و چه لحظههای درنگ، آنگاه که صدایی از هیچ سازی شنیده نمیشود
گوش فرادهیم که پاییز با ما سخن میگوید و چیزی برای پایان سخنوری او نمانده است، پاییز چمدانهایش را بسته است تا به یلدا بسپارد! یلدا فقط بلندترین شب سال نیست، میهمانی با شکوه رفتن پاییز نیز هست
ساسان دانش
چهاردهم دسامبر 2017
برابر با 23 آذر 1396
@@@@@@@@
دهقان فداکار درگذشت
ريزعلى خواجوى به دلیل آسیب شديد ريوى در بیمارستان درگذشت! ریزعلی خواجوی در سن 32 سالگی در نزدیکی یکی از روستاهای آذربایجان، شب هنگام در حالی که از کنار ریل قطار به خانه برمیگشت، متوجه ریزش کوه در مسیر قطار شد. برای نجات قطار و مسافران آن، بیدرنگ کت خود را آتش زد و به سمت قطار حرکت کرد. این کار نتوانست رانندهی قطار را آگاه سازد، در نتیجه، وی ناچار شد با شلیک چند گلوله از تفنگ شکاری خود، رانندهی قطار را متوجه کند و تلاش او باعث شد تا قطار متوقف شود. به گفتهی او پس از توقف قطار، مردم ناراضی از قطار پیاده شدند و او را کتک زدند تا اینکه او آنها را متوجه خطری که در انتظار آنها بود ساخت. پس از آنکه مسافران با چشم خود ریزش کوه را دیدند، از ریزعلی خواجوی پوزش خواستند و سپاسگزاری کردند. رفتار انساندوستانهی ریزعلی خواجوی او را به دهقان فداکار تبدیل کرد، ازخودگذشتگی او به داستانی تبدیل شد که سینه به سینه در گوشه گوشهی ایران با غرور نقل میشد، داستان او به کتابهای درسی راه یافت و دهقان فداکار، دستکم قهرمان سه نسل از ساکنان کشور ایران گشت. هرچند نظامهای حکومتی به شکل سمبولیک، همایشهایی برای بزرگداشت او برگزار کردند، اما هرگز به شخصیت قدرتمند او و زندگی او نپرداختند! ریزعلی خواجوی در واقعیت نیز یک قهرمان بود، چرا که دهقان فداکار تا واپسین روزهای زندگی، با دسترنج خویش روزگار گذراند و میهماننوازی بود که میزبان بسیاری از انسان ایرانی بود که فداکاری او را دوست داشتند از زبان خودش بشنوند و او هر بار با خوشرویی و متانت، داستان آن شب را تعریف میکرد و گویا هر بار که تعریف میکرد، از اینکه توانسته است جان انسانها را نجات دهد، خودش بیش از دیگران مشعوف و مسرور میشد. ریزعلی خواجوی یا دهقان فداکار، جایگاهی ویژه در قلب همهی ایرانیان دارد و با هر تپشی، قهرمانی بیدریغ او را مرور میکند. یادش همواره گرامی باد! خاطرهای از ریزعلی خواجوی؛ مجسمهی ریزعلی را به عنوان دهقان فداکار در یکی از میدانهای شهر میانه نصب کرده بودند. او وقتی مجسمهی خودش را دید، پرسیده بود هزینهی این مجسمه چقدر شده است؟ گفته بودند هفت میلیون! ریزعلی خواجوی با درنگی معنادار گفته بود هفت میلیون را میدادند به خودم، شب و روز، زمستان و بهار به جای مجسمه، خودم میایستادم!!! ریزعلی خواجوی، همان دهقان فداکار نسل ما به کتابها راه یافت، اما از محرومیت نجات نیافت
ساسان دانش دوم دسامبر - برابر با 11 آذر 1396
بریدهای از روزنامهی اطلاعات، تاریخ سهشنبه 16 آبان 1340 خورشیدی که سخنهای بسیاری دارد، خبر دهقان فداکار نیز در همین صفحه منتشر شده است
*******
تصویر دو دوست که برای بردن دوست معلولشان به مدرسه، در حال تلاش هستند. انسان بودن، بیپایان است و "فهم دوستی" روابط انسانی را در جامعه ژرفا میبخشد. این تصویر، ترجمهی رفتاری است که "انسان" و "دوستی" را در هم آمیخته است و همهی ما تصور میکنیم که فقط این تصویر را تماشا میکنیم، اما نگاه به این تصویر، انگار نگرش هر آدمی را به یک میهمانی پرشکوهی دعوت میکند که در آن میهمانی، "عشق" و "شور زندگی" باید نوشید
ساسان دانش
11-25-17
*******
ساختهی
**********
وارونگی این روزگار
!زنان را نیز به لشکر کولبران پرتاب کرد
زندگی، با هیاهو یا بیسروصدا مسیر پر از سنگلاخ خویش را نفس زنان میپیماید! سرمایه و مناسبات سرمایه، هرگز به جز سود به هیچ چیز دیگر نمیاندیشد! نه سود و نه راه پر سنگلاخ، زن و مرد و کودک نمیشناسد! آهنگ ناساز شرایط اجتماعی با آهنگ سوزناک سرما در هم تنیده است تا زمختی و ناهمگونی خویش را به رخ جهانیان بکشاند! فراز و فرود کوههای مرز، مانند فراز و فرود این روزگار وارونه، تماشاگر سکوتی خشمگین و شانههایی پر از بار است! صخرهها حتا تاب دیدن ندارند و شبها با سبزههای رنگ پریدهی دامنههای شیبدار کوهستان درد دل میکنند! قلوه سنگهای شرمگین فریاد برآوردهاند که نه دلسوزی اثر دارد و نه بغض در گلو مانده میتواند راهی برای رهایی بگشاید! این نابرابری و این ناهمگونی به آنانی نیاز دارد که به ناچار نیروی کار خویش میفروشند تا زندگی را با نان و آزادی آشتی دهند! درد زخمهای ژرف جامعه سوزناکتر شده است! شگفتا که هنوز میتوان به تماشای این روزگار نشست و سکوت کرد و شرم نکرد! سکوت سکوت است، اما شرم نوعی خشم بر خویشتن است! در این دوران و در این گسستگی اجتماعی، فقط تغییر پاسخگوست و برای تغییر بپاخاستن پاسخگوست و برای بپاخاستن اندکی شرم!
ساسان دانش
بیست و پنجم ژوئن 2018
برابر با 4 تیرماه 1397
********
نجات جهان و نگاهی بر بیانیهی "راسل-انیشتین"
ده سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، اوایل سال 1955 میلادی، در اوج جنگ سرد و رقابت جنونآمیز تسلیحات هستهای بین دو قدرت شوم آمریکا و شوروی که با تهدیدهای شدید همدیگر همراه بود، هر لحظه امکان آغاز جنگ هستهای دو ابرقدرت وجود داشت که به نابودی انسانهای بیشمار و منابع طبیعی این کرهی خاکی منجر میشد! در آن روزها برتراند راسل، متفکر بزرگ قرن بیستم، نامهاى تهیه کرد و برای نابغهی فیزیک، آلبرت انیشتین فرستاد و پیشنهاد داد برای جلوگیری از یک فاجعهی جهانی باید دانشمندان و متفکران دست به کار شوند و به سیاستمداران سودجو و قدرتطلب هشدار دهند و به مردم بفهمانند که این جنگ، نقطهی پایان حیات بشری خواهد بود. انیشتین، به سرعت در پاسخی به راسل نوشت: "با واژه به واژهی سخنان شما موافقم، ما باید اقدام و مردم را بیدار کنیم."
راسل، بیانیه را نوشت و آن را برای همهی دانشمندان بزرگ آن دوران فرستاد، اما بیشتر دانشمندان به خاطر همسویی با منافع قدرتمندان و مسائل سیاسی، آن را امضا نکردند، به ویژه هیچکدام از دانشمندان چین و شوروی این بیانیه را امضا نکردند! کار به کندی پیش میرفت، ناگهان انیشتین دچار بیماری شد و گرفتار بستر مرگ شد، واپسین روزهای زندگی این نابغهی باهوش فرارسیده بود! اما پیش از مرگ به راسل نامه نوشت و بیانیه را امضا کرد.
برتراند راسل، بیانیه را فقط با امضای 11 دانشمند بزرگ قرن بیستم، در نهم ژوئیه 1955، در لندن منتشر کرد که بازتاب گسترده و موثری در میان افکار عمومی جهان داشت؛ جنبشهای ضدجنگ و جنبش انرژی هستهای صلحآمیز به راه افتاد. واکنش و فشار جهانیان و سازمانهای ضدجنگ، موجب شد که دانشمندان سراسر دنیا تلنگری بخورند و نسبت به این بیانیه واکنش نشان دهند، حتا ساخاروف در شوروی نیز سرانجام علاقه نشان داد که در راستای اهداف این بیانیه مشارکت کند. ماکس برون از امضا کنندگان اولیهی بیانیهی "راسل-انیشتین"، با اقدامی دوباره موفق شد همین بیانیه را به امضای بیش از 50 نفر از برندگان جایزهی نوبل برساند، به این ترتیب سیاستمداران و افکار عمومی جهان متوجه هشدار و خطر نابودی جهان شدند.
انتشار بیانیهی "راسل-انیشتین" و به موازات آن، تلاش پیگیر و مداوم گروههای آزادیخواه و صلحدوست، به ویژه فعالیت کمونیستهای راستین، دست به دست هم دادند تا در نتیجهی فشارها و خواست همگان، دو ابرقدرت آمریکا و شوروی که به جز حکومت کردن، به هیچ چیز دیگر فکر نمیکردند، ناچار شدند عقبنشینی کنند؛ آیزنهاور مجبور شد آزمایشهای تسلیحات هستهای آمریکا را به حالت تعلیق درآورد! خروشچف نیز چارهای نیافت که به بیانیهی راسل-انیشتین واکنش نشان دهد و مطرح کرد که ماجرای تسلیحات هستهای نیاز به بازنگری اساسی و همهجانبه دارد! سالها بعد، وزیر امورخارجهی گورباچف بیان کرد، بیانیهی راسل-انیشتین، در آن دوران حساس، افق تازهای را برای سیاستمداران و مردم جهان گشود که تاثیر بسزایی داشت.
یاد برتراند راسل و آلبرت انیشتین گرامی باد!
برتراند راسل، پس از عمری تلاش سرنوشت ساز، برای رشد و پیشرفت علم، فرهنگ، صلح و انسان دوستی در دوم فوریه 1970، در سن نودوهفت سالگی، بر اثر آنفولانزای شدید در شهر ولز انگلستان درگذشت. بنا به وصیت خودش، پیکر این متفکر بزرگ سوزانده شد و خاکسترش را بر بلندای کوههای ولز پاشیدند.
آلبرت انیشتين نیز تئوری نسبیت را به جهانیان ارایه داد که او را باهوشترین نابغه و یکی از بزرگترین دانشمندان جهان میدانند. بسیاری از نظریههای اينشتين سبب شد تا روند رشد علم در جهان تسریع شود، تاثیر او بر پیشرفت علم و دانش، ستایش برانگیز است. آلبرت انیشتین نیز در روز هجدهم آوریل 1955، در سن هفتاد وشش سالگی، در شهر پرینستون ایالت متحده آمریکا درگذشت.
پرسیدنی است که امروزه روز، چگونه میتوان در برابر سودجویی حکومتهای آمریکا، روسیه، انگستان، فرانسه، آلمان، جمهوری اسلامی ایران، ترکیه و عربستان سعودی در مورد جنگ خانمان برانداز گسترده ایستاد؟ فقط در کشور سوریه در چهار سال گذشته هزاران کودک کشته شدهاند، زنان و مردان بیشماری قربانی جنگافروزی شدهاند، هزاران خانواده آوارهی جهان شدهاند! اگر جامعهی انسانی سکوت کند، کودک کشی و نسل کشی و این جنایت آشکار، دامن همهی ساکنان کرهی زمین را خواهد گرفت.
ساسان دانش
چهاردهم آوریل 2018
برابر با 25 فروردین 1397
@@@@@@@@
@@@@@@
طرح: ساسان دانش
|
اشکها و شبنمها در آینهی واپسین گام جامعه؛
وقتی عفونت به مدرسه رخنه میکند، پرورش پیشکش! اما نظام آموزشی چرکین میشود؛ در نتیجه پایهایترین نهاد فرهنگی جامعه یعنی خانه و مدرسه متزلزل میشود؛ پدران و مادران دلنگران میشوند و دانشآموزان سراسر کشور انگیزههای خویش را برای درس خواندن از دست میدهند و ورود آنها به عرصهی جامعه با دستاندازی ناموزون روبرو میشود و پیرو آن، بهداشت روانی هر عنصر اجتماعی نیز آلوده میشود! اگر جامعه، به مداوای خویش نپردازد، فاجعهای جبران ناپذیر بر جای میگذارد و اگر جامعه واکنشی در جهت بهبود شرایط خویش نشان ندهد، افزون بر اینکه زیر بار سرزنش فرزندان خود قرار خواهد گرفت، نخواهد توانست زندگی را و همبستگی اجتماعی را حتا برای خودش بیان کند! به راستی آیا نسل ما داوری آیندگان را به خاطر سکوت در برابر این همه رنج و ستم و فساد و خشونت و استثمار خواهد پذیرفت؟
هماینک دمل چرکین نظام جمهوری اسلامی بر پیشانی تاریخ چهل سالهی جامعهی ایران، آنچنان زخم عمیقی نهاده است که با هیچ پانسمانی نمیتوان آن را پنهان کرد، مگر با واژگونی ساختار این نظام و نابودی تار و پود فساد نهادینه شده و از بین رفتن غدهی پر از چرک که بر پایهی استثمار بنا شده است
عفونت نظام جمهوری اسلامی با خشونت علیه زنان از فردای انقلاب 1357 آغاز شد تا بتواند به قدرت تکیه دهد، آنگاه با ترفندی آگاهانه به کارگران و زحمتکشان یورش بردند تا دست آنها را از کارخانه و تولید کوتاه کنند، سپس با برپا کردن زندانها و اعدام و سرکوب عریان آزادیخواهان و هر صدای مخالف، قدرت خود را اختاپوسوار به هر سویی چنگ انداختند و با چپاول و دستبرد بر دسترنج تولید کنندگان ثروت جامعه و تاراج منابع طبیعی کشور به حلقهای از نظام جهانی پیوستند
پاسخگو نبودن اما، یکی از ویژگیهای حکومتهای دیکتاتوری است، خاک گورهای دسته جمعی و آسمان غمانگیز زندانهای کشور میدانند که دختران و پسران دههی 60، فریاد کشیدند که صدای چکمهی دیکتاتوری از نعلین جنایتکاران این حکومت به گوش میرسد و تا آنجا پیش رفتند که شدیدترین شکنجههای جسمی و روانی را پذیرا شدند و به نظام حکومتی "نه" گفتند، بسیاری نیز سینههایشان را سپر کردند و آزادی را فریاد کشیدند و رفتند تا جامعه از بند فریب حکومتیان برهد، هرچند مبارزه در جای جای کشور ادامه دارد، اما جمهوری اسلامی، نرخ استثمار را در سراسر کشور فزونتر کرد، زنان آگاه را به عقب راند، رفته رفته قدرت خرید پایین آمد، بیکاری را برای ارزان سازی نیروی کار دامن زد، اعتیاد گسترش یافت، فقر گریبانگیر جامعه شد، تنفروشی رواج یافت، کودکان کار پدیدار شدند، بسیاری از کودکان از تحصیل بازماندند، کودکان فقیر در خیابان خوابیدند و برخی گورخواب شدند! سرانجام شکاف طبقاتی روز به روز بیشتر و بیشتر شد! سی سال از قتل عام 1367 و نزدیک به چهل سال از استقرار حکومتی میگذرد که پلشتی را در چارچوب جمهوری اسلامی ایران به نمایش گذاشته است، نمایشی که سود آن سردمداران حکومت را به جایی رسانده است که از هیچ جنایتی فروگذار نمیکنند و جز خدمت به سرمایهی جهانی فقط در پی تثبیت قدرت خود در خاورمیانه و سهمخواهی خویش از
چرخهی نظام جهانی است
فروش اعضای بدن و تجاوز جنسی به کودکان و نوجوانان به عنوان خبری عادی در رسانهها پخش میشود! خشونت پنهان و آشکار، روابط اجتماعی را از هم گسسته است! اما امروزه روز همگان فهمیدهاند که سردمداران این حکومت، نه تنها نسبت به فجایعی که ایجاد کردهاند پاسخگو نیستند، بلکه همهی ویژگیهای نظام دیکتاتوری را یکجا با هم دارند
مبارزهی اجتماعی در همهی عرصهها با نظام جمهوری اسلامی با فراز و فرودی که داشته است، همچنان ادامه دارد و تاریخ با مبارزان و معترضان خویش ورقهای غمگین اما امیدوارانهی خود را پر کرده است، سرکوب عریان نیز یارای ایستادگی در برابر اعتراضهای فراگیر ندارد و نخواهد داشت. پس از خیزش دی ماه 1396، جامعه نفسی عمیق کشید تا دستهای پینه بستهی خود را بر زانوان خستهی خویش بگذارد و بپاخیزد، با اینکه جهانیان دیدند که این خیزش سراسری نیز توسط حاکمان ددمنش سرکوب شد، اما اعتراض فرودستان جامعه در پی نان و آزادی برگشت ناپذیر است. به همین دلیل، دختران خیابان انقلاب روسریهای بندگی را به پرچم آزادی تبدیل کردند و حکومت را رسوا کردند! بیش از چهار هزار تحرک اعتراضی کارگران، خواب را از چشمان حاکمان ربوده است! کشاورزان با اعتراض پی در پی جایگاه فراموش شدهی خویش را بر همگان گوشزد کردند! جادههای سراسر کشور، چون مرده مارانی با اعتصاب کامیونداران بیدار شدند و رگهای ارتباطی اقتصاد رانتی حکومت را هدف قرار دادند! معلمان و فرهنگیان اما با کاری سترگ به اعتراض سراسری و هماهنگ پرداختند و به همهی جامعه درس مبارزه دادند
هماینک، ابتکار در اعتراضگری انگیزشی شورانگیز و پویایی جوانان جامعه شده است، اعتراضها به مبارزه و مبارزه به زندگی پیوند خورده است، اما هنوز فراگیر نشده است. به گفتهی جامعهشناسان، روند تاریخ ثابت کرده است که حکومتها به تنهایی بسیار ناتوانتر از آن هستند که جامعهای را برای همیشه به اسارت بکشند، هرچند برای رسیدن به اهداف شوم خویش حتا فساد و دروغ را در جامعه رواج میدهند، در نتیجه تغییر و تحول اجتماعی به کنشگری جامعه بستگی دارد، واکنش هر عنصر اجتماعی اگر احساس مسئولیت کند، میتواند جامعه را به سوی تغییر و پیشرفت سوق دهد و سکوت او میتواند به تداوم فساد و چپاولگری از سوی حکومت دامن زند. در نتیجه، جنایت و دروغ و فساد و استثمار و خشونت حکومت در لجنزار خود همچنان به کار خود ادامه خواهد داد؛ اما واپسین گام جامعه در گرماگرم اشکها میتواند با تکیه بر توانمندی خویش با سازماندهی نوین در راستای اعتراضگری سامان یابد و بپاخیزد، سپس به شفافی شبنم گلهای آتشین شقایق بدرخشد تا نظام سرا پا فاسد جمهوری اسلامی را زیر و رو و نسلهای آینده را برای یک زندگی پیشرفته و توسعه یافته بسترسازی کند
ساسان دانش
سی ام ماه می 2018
برابر با 9 خرداد 1397
**********
طرح از: ساسان دانش
|
@@@@@
گسترش فزایندهی کودک آزاری در زیر پوست جامعه؛
کودکآزاری در حاشیه نیست، در متن جامعه است! شگفتا از رنج بیشمار کودکان و شگفتا از این همه سکوت! خبر اسفبار شکنجهی سه کودک ماهشهری در چند روز پیش، جان و تن هر آدمی را میلرزاند! تکرار رخدادهای ناهنجار در مورد کودکان، در چارچوب نظام جمهوری اسلامی ایران و قوانین پسماندهی آن، به رویدادی روزمره بدل شده است و هر روز و هر لحظه خبرهای دلخراش رنج بیشمار کودکان، پردههای گوش را پاره پاره میکنند
شگفتا از این همه سکوت و تا هنگامی که واکنشی جدی از سوی جامعه انجام نگیرد و فقط اندکی رنجیدن و لحظهای آه از درون کشیدن، نه تنها این درد دهشتناک را درمان نمیکند، بلکه به یقین میتوان گفت که این ناهنجاریهای اجتماعی گسترش خواهد یافت و به خانهها و مدرسهها نیز کوچ خواهد کرد و گریبان همهی کودکان و خانوادهها را خواهد گرفت
کودکان کار و کودکان خیابان، نمونههای بارز کودکستیزی نظام جمهوری اسلامی ایران را به نمایش گذاشته است، کودکآزاری فقط کتک خوردن و شکنجه شدن کودکان، توسط نامادری نیست که در ماهشهر اتفاق افتاد، سکوت هر آدمی نسبت به زندگی رنجبار بیشماری از کودکان، به ویژه کودکان کار و کودکان خیابان و کودکان بازمانده از تحصیل نیز کودکآزاری ساختاری است، چرا که اگر جامعه برای طبیعیترین حقوق کودکان، واکنشی نشان ندهد، چرخهی کودکآزاری بازتولید میشود و ادامه خواهد یافت! حکومتی که در پی سود بیشتر، دسترنج فرودستان را چپاول میکند و آشکارا حقوق کارگران و زنان را پایمال میکند، به حقوق کودکان نیز دستدرازی میکند و برای حفظ منافع خود از تحمیل هیچ ستمی فروگذار نیست و نخواهد بود
یک جامعهی مسئول به تکتک انسانهایی نیاز دارد که به خویشتن خویش و فرزندان خویش ارج مینهند و به پیشرفت روابط اجتماعی میاندیشند. در برابر این همه کودکآزاری نظاممند، نباید سکوت کرد و با گفتمان سازی در جامعه میتوان به حقوق کودکان پرداخت تا ارادهمندانه از کودکان پشتیبانی کرد. رشدیابندگی یک جامعه، به کودکان شاد و خندان و پرشوری بستگی دارد که در بستری از آرامش و آسایش، کودکی خود را سپری کنند و به جای کارکردن در کوچه و بازار و کارگاه و کورهپزخانه و بازیافت زبالهها، پشت میز مدرسه اندیشیدن بیاموزند و به جای خوابیدن در خیابان، سرپناهی شایسته داشته باشند و در کنار پدران و مادران و همراه دیگر کودکان بازی کنند و پرورش یابند. عشق به کودکان، یکی از ویژگیهای انسان است و بدون عشق به کودکان، هیچ تغییری در جامعه پدیدار نخواهد شد
ساسان دانش
بیست و هفتم آوریل 2018
برابر با 7 اردیبهشت 1397
********************
گذری کوتاه بر خاطرات زندان؛
بیشک شعر "بیخوابی" محمد مختاری هر یک از ما را سوار بر واژههای ژرف شعرش میکند و با صدای دلنشین خودش، خاطرات زندان را در سکوتی خشمگین، اما پرطنین برای ما ورق میزند. آنجا که سخن از "سوزن سوزن پا" میکند و یا "هجوم کاشفانی با تاخیر حضور" را با "هیچکس هیچکس را به خاطر نمیآورد" پیوند میزند و از "التهاب کتابهایی که باز میشوند و دستهایی که بسته میشوند" سخن میراند و خاطرات یاران زندان را در مردمک چشمان ما به تصویر میکشد و...
اما روزهای پایانی مهر ماه 1361 بود، رنگ تیرهی آسمان از روزنهی پنجرهی کوچک نزدیک به سقف غمانگیزتر مینمود و بادی که بوی آخرین برگها را به داخل سلول میپراکند، آمدن پاییز را خبر میداد. درب سنگین و آهنی سلول که اتاق نامیده میشد قژقژ کرد و باز شد و یک جدیدی وارد اتاق شد، بند دو، 2 بالا بودیم، آن روزها بند یک و دو، بندهای پسران و بند سه و چهار، بندهای دختران بود، همهی زندان پر از مبارزان راه آزادی بود، جمعیت اینقدر زیاد بود که در هر یک از اتاقهای 6×6 زندان اوین اصلی، بیش از نود نفر، زندگی که نه، دلهرهای آمیخته با ایستادگی و انتظار و دلخون از خبر اعدام یارانمان شب را به روز و روز را به شب میدوختیم. ما نود و دو نفر بودیم و با آن مرد جدید، نود و سه نفر شدیم، او موقر و چشمانی متنفذ داشت و طبق معمول خودش را معرفی کرد تا با او آشنا شویم، رفتارش بسیار پخته بود، هرچند پس از چند روزی که دوستی ما آغاز شد، فهمیدم که او چقدر بیپیرایه است، اندکی بعد فروتنی او و شمرده شمرده سخن گفتنش برای همه برجسته شد، از زندانیان سیاسی سابق بود و نگاهی تامل برانگیز و رفتاری پر از آرامش داشت. آری او محمد مختاری بود و تا تابستان 1362، در اتاق دو، 2 بالای بند اوین، همهی ما باهم گریستیم و باهم سراسیمگی را تجربه کردیم، بسیاری از یارانمان را از دست دادیم و بسیاری دیگر را از بیخبری زانوی غم بغل کردیم و صدا، صداهایی در سحر، فقط صدای تیرهایی بود که از پشت پردهی گوشمان به شیارهای مغزمان فرو میرفت و ناگهان، از چشمانمان چیزی بیرون میریخت که گونههایمان را داغ میکرد، چیزی شبیه اشک، اما اشک نبود!
هماینک نمیخواهم خاطرات زندان را بازگو کنم، گذری کردم تا بگویم به خاطر انبوه زندانیان، زندان دیگری به نام 269، موسوم به آموزشگاه در زندان اوین ساختند و همهی پسران را به آنجا منتقل کردند و بند یک و دو را نیز به دختران زندانی اختصاص دادند. من نیز به سالن سه، اتاق 61 منتقل شدم، اما در کمتر از یک ماه، پس از یک درگیری با زندانبانان، همهی اتاق 61 را دوباره تقسیم کردند و این بار سهم من، اتاق 67 بود و پر از خاطرات گس که تلخی زندان با شیرینی انسانهایی که سینهی خود را برای آزادی سپر کردند، حس نمیشد و شیرینی آن دوران رنجبار، وقتی است که یارانم را میبینم و به کودکی میمانم که از ذوق و شوق بالا و پایین میپرم و از اندرونیترین لایههای وجودم میخندم و به مرور خاطرات میپردازم.
به هر روی، رفیق خوب همهی ما، محمد مختاری از بند دو، 2 بالا مثل بقیهی ما به آموزشگاه منتقل شده بود و دوران انفرادی او در 209، مهرماه 1361 بود، مدتی بعد شنیدم که او نیز به سالن سه اتاق 62، منتقل شده است
!!یاد همهی یاران که سینهی خود را سپر کردند و آزادی را فریاد کشیدند، گرامی باد
ساسان دانش
بیست وپنجم آوریل 2018
برابر با 5 اردیبهشت 1397
*******
گلرخ ایرایی پس از 77 روز اعتصاب غذا؛
دروغهای نظام جمهوری اسلامی ایران افشا باید گردد، در دههی شصت، پاکترین جوانان کشور ایران، مبارزه کردند و از جان خویش گذشتند تا ستمگری حکومت را آشکار سازند. دختران و پسران جوان مبارزی که هنوز برخی از آنها با کابوس زندانهای مخوف جمهوری اسلامی، خواب آرامی ندارند! چرا که در برابر اتهامهای دروغین نظام سراسر فاسد جمهوری اسلامی ایران ایستادگی کردند!
چرا گلرخ ایرایی بر ادامهی اعتصاب غذا پس از هفتاد و هفت روز پافشاری میکند؟ او از جان خویش گذشته است تا به همگان بفهماند که نظام جمهوری اسلامی ایران نه تنها فاسد است، بلکه برای چپاول دسترنج فرودستان جامعه از هیچ ستمی فروگذاری نمیکند، دختران و پسران دههی شصت با جانفشانی خویش بذری را کاشتند که مژدهی آن در شجاعت رفتار گلرخ ایرایی و دیگر زندانیان سیاسی امروز جلوه یافته است.
حال و روزگار گلرخ ایرایی به عنوان زندانی سیاسی، پس از 77 روز اعتصاب غذا روی تختخواب یکی از بیمارستانها بسی وخیم است، او در پی یک خواست بسیار ساده و انتقال او به زندان اوین، با مرگ دست و پنجه نرم میکند.
پیرو گزارشهای رسیده، مسئولان ددمنش زندان به او گفتهاند که اگر اعتصاب غذای خود را بشکند به خواستهایش رسیدگی خواهد شد! گلرخ ایرایی با اینکه 44 کیلو وزن کم کرده است و از خوردن داروهای تقویتی پرهیز میکند، اعتصاب غذای خود را ادامه میدهد و اینگونه پیشنهادها از سوی کارگزاران زندان را دروغی بیش نمیداند! هم اینک، گلرخ ایرایی پیشانی فراخ تاریخ مبارزهی اجتماعی، به ویژه مبارزات زنان محسوب میشود، پشتیبانی از گلرخ، پشتیبانی از بدیهیترین حقوق زنان و حقوق انسان است
ساسان دانش
بیستم آوریل 2018
برابر با 30 فروردین 1397
*******
روز جهانی کارگر
!!روز تنیدگی مبارزه و زندگی فرخنده باد
به گواه تاریخ از روزی که انسان، جایگاه خویش را در طبیعت شناخت، نبردی سهمگین را پیش برده است تا آزادی و رهایی را به دست آورد. به همین دلیل، مفهوم "مبارزه" با "زندگی" درهم آمیخته است.
روزگاری ویکتور هوگو گفته بود: "از میان دو واژهی انسان و انسانیت، یکمی در میان کوچه و خیابان و دومی در لابلای کتابها سرگردان است!" اما تلاش و مبارزهی انسانها و اعتراض به نظام سرمایهداری، موجب شد که "انسانیت" از لابلای کتابها پرواز کند و اینک در کوچهها و خیابانها و کارخانهها به فریاد و اعتراض تبدیل شده است که برجستهترین نماد آن، یکم ماه می برابر با یازدهم اردیبهشت، روز جهانی کارگر است.
نقش تولیدکنندگان ثروت جهان برای پیشرفت و رشدیابندگی در همهی عرصهها به اندازهای مهم است که بدیهی است جشنی بزرگ و با شکوه برگزار شود. هرچند حاکمان و قدرتمداران به خاطر منافع خویش، کارگران و مبارزان را به زندانها میافکنند و باران تیر بر سینههای پر شور آنها میبارند، اما مبارزهی کارگران جهان برای رهایی از زنجیر سرمایه، آنچنان طنینانداز است که با آغاز آن، سکوت و سکون بیمعنا خواهد شد و پویایی و پیشرفت در زندگی همهی ساکنان این کرهی خاکی، به ویژه در زندگی فروشندگان نیروی کار نمایان خواهد شد و عشق به رهایی آنچنان شعله خواهد گرفت که خاموش ناشدنی است.
در کشور ایران اما، بیش از صد سال است نبردی برای نابودی شکاف طبقاتی چون جویباری به راه افتاده است و هماکنون خیز برداشته است تا به رودی خروشان بدل شود. نخستین مراسم روز جهانی کارگر در ایران توسط "شورای مرکزی فدراسیون سندیکای کارگری" در سال 1300 خورشیدی برگزار شد و 8000 کارگر و فرودستان جامعه، تظاهرات با شکوهی را در قالب شانزده سندیکا برگزار کردند. از آن روز تا کنون 97 سال میگذرد؛ کندی رشد نیروهای مولده از یک سو و سرکوب عریان کارگران و مبارزان، توسط حاکمان به عنوان حامیان سرمایه، موجب شده است که مبارزات کارگران پراکنده شود، چرا که کارگران هنوز تشکل مبارزاتی خویش را با هویت طبقاتی سازماندهی نکردهاند. خیزش اجتماعی فروشندگان نیروی کار و فرودستان جامعه در دی ماه 1396، چهرهی مبارزه را آشکارتر کرده است تا گامی موثر برای سازماندهی خویش باشد. برگزاری مراسم روز جهانی کارگر میتواند جلوهای از ارادهمندی کارگران در ستیز با سرمایه باشد تا با هویت طبقاتی خویش با شکاف طبقاتی مبارزه کند و نظم موجود را به چالش بکشد و با دگرگونی اجتماعی، جهان را به جامعهای رهنمون سازد که استثمار و فقر و فلاکت و بیکاری ریشهکن شود.
روز جهانی کارگران خجسته باد و مبارزهی کارگران ایران باشکوهتر باد!
ساسان دانش
20 آوریل 2018
برابر با 30 فروردین 1397
********
چالش فقر و انسانیت در بستر نابرابری؛
جوانی در نبرد با فقر و فلاکت، برای تهیهی شیر خشک فرزند گرسنهاش با یک اسلحهی اسباب بازی داخل بانکی میشود و با تهدید یکی از گیشههای بانک، پنجاه هزار تومان دزدی میکند! اما...............
سردمداران این نظام، صحنهی دزدی او را بازسازی میکنند و شرافت و هویت انسانی این جوان فقیر را به حراج میگذارند تا در تلویزیون نمایش دهند! او در برابر دوربینها و دهها خبرنگار، زیر آوار حقارت و اسارت، صحنهی دزدی را با دستبند و لباس زندان توضیح میدهد و سپس بغض در گلویش منفجر میشود و با گریه میگوید به خاطر تنگناهای مالی این کار را کرده است.
چالش با فقر در بستر نابرابری، انسانیت را در هر جامعهای به تاراج میبرد و همهی اینها در روزگاری رخ مینماید که اختلاسگران میلیاردی با خیالی آسوده با شراکت مسئولان بالادست خویش اموال و دسترنج زحمتکشان این مرز و بوم را میدزدند و میروند! آنگاه رئیس دزدها در نقش رهبر جمهوری اسلامی ایران با بیشرمی و وقاحت، از تریبون همان تلویزیون استفاده میکند و میگوید: "اختلاسها را کِش ندهید!"
همگان میدانند که علت فساد گستردهی موجود در جای جای کشور ایران، نظام جمهوری اسلامی است که با گسترش فقر و گرانی، در پی ماندگاری خود در قدرت است! از سوی دیگر به گفتهی جامعهشناسان، گسترش فقر مالی همواره به گسترش فقر فرهنگی در جامعه منجر میشود!
اگر بازسازی صحنهی دزدی این جوان فقیر، کاریکاتوری از نظم موجود را به نمایش میگذارد، اما بازسازی صحنههای اختلاسهای میلیاردی توسط سردمداران این نظام، واقعیتی تلخ بر تارک انسان و انسانیت در تاریخ کشور ایران خواهد بود!
ساسان دانش
12 آوریل 2018
برابر با 23 فروردین 1397
**********
********
به بهانهی روز جهانی دستمزد برابر؛
پژواک فریادهای دی ماه 1396، هنوز در کوچه پسکوچههای شهرها و کارخانهها به گوش میرسد، فقط در سال جاری بیش از صدها کارخانه در کشور ایران اعتصاب کردند و به خاطر پایین بودن دستمزد اعتراض کردند و خواستار حقوقهای معوقهی خود شدند، اعتراض بازنشستگان و معلمان هنوز ادامه دارد، دستهای پینهبستهی گرسنگان، هنوز در پی این واژهی سه حرفی یعنی "نان" در چالشاند، فرودستان جامعه نیز در فضایی از اختناق سیاه، خیابانها را تسخیر کردند تا آزادی را خوشآمد گویند، شعارنویسی روی دیوارها و دیکتاتوری را محکوم کردن، برای چندمین بار در گوشه و کنار کشور مرسوم شده است، دختران خیابان انقلاب با شجاعتی بیپروا مرگ این نظام سراپا فاسد و چپاولگر را با ابتکار چرخاندن روسریهایشان به نمایش گذاشتند و به جهانیان فهماندند که در بستر سرکوب عریان، اندیشهی ترقی تکیه بر مبارزه، چقدر میتواند آفریننده و پرانگیزه باشد.
در چنین شرایطی، دهم آوریل "روز جهانی دستمزد برابر" فرارسیده است، روزی که زنان و مردان آزادیخواه جهان با شکاف جنسیتی مبارزه میکنند تا تبعیض در پرداخت دستمزد برای کار برابر از بین برود. هرچند در کشورهای کلاسیک، این نابرابریها گوناگون است و پیرو واپسین آمار سازمان ملل متحد در پایان سال 2017، زنان در کشور آلمان 80 روز بیشتر، در هلند 90 روز بیشتر، در فرانسه 96 روز بیشتر و در سوئد 105 روز، بیشتر از مردان باید کار کنند تا حقوقی برابر با مردان در طی یک سال دریافت کنند!
در کشور ایران اما، همه و همه هنوز در پی حقوقهای معوقهی خویش هستند، دستمزد تصویب شده توسط شورای عالی کار، دستکم چهار برابر پایینتر از خط فقر است! این روزها سخن از افزایش نرخ ارز، بلندگوهای رسانههای داخلی و خارجی را پر کرده است تا فقر و فلاکت را طبیعی جلوه دهند، اما به همان اندازه که نرخ ارز افزایش یافته است، واقعیت این است که نرخ واحد پولی کشور، یعنی ریال کاهش یافته است و منجر به پایین آمدن "قدرت خرید" مزدبگیران شده است و زحمتکشان بسیاری دوباره و چندباره به زیر خط فقر پرتاب شدهاند.
حکومت فاسد و چپاولگر جمهوری اسلامی ایران، هراس خویش را از خیزش دوبارهی فرودستان جامعه، پشت گرانی و ترویج فقر پنهان کرده است! از سوی دیگر، مبارزات زنان را در هر عرصهای به بیراهه میکشاند تا ماندگاری خود را در حکومت درازتر کند، مبارزهی زنان علیه حجاب اجباری، فقط مبارزه با عقب ماندگی و تفکر پوسیدهی مذهبی نیست، بلکه بخشی از مبارزهی طبقاتی نیمی از ساکنان هر جمعیتی است که فهمیدهاند، حجاب اجباری ابزاری برای سرکوب زنان و پیرو آن سرکوب عریان همهی جامعه است. با مبارزات پیگیر آزادیخواهان علیه نظم موجود، خشکسالی این لحظههای بیعاطفه سیراب خواهند شد، جویها و رودها پر آب و درختها پربار خواهند شد و گلهای زیبای بهاری رنگ و بویی دیگر خواهند گرفت و سرخی لالهها و شقایقها بار دیگر نمایان خواهند شد تا انگیزهای برای زندگی و رهایی انسان باشد.
ساسان دانش
دهم آوریل 2018
برابر با 21 فروردین 1397
********
بر جامعهی جهانی چه گذشته است که هیچ واکنش اثرگذاری از خود نشان نمیدهد! اگر دردها و رنجهای بیشمار جامعهی ایران را دستاویزی برای اعتراض نکردن بدانیم، نه تنها بر خود و فرزندانمان ستم کردهایم، بلکه بر انسان و انسانیت ستم کردهایم، ستمی که زخمی عمیق در تار و پود جامعه برجای خواهد گذاشت، آهی که در پس این زخمها با هیچ نفس عمیقی درمان نخواهد شد!
نام بابی ساندز با 50 روز اعتصاب غذا جهانی شد، صدها تظاهرات در جای جای این کرهی خاکی برگزار شد و از بابی ساندز پشتیبانی شد، جهان و جهانیان در مرگ او به سوگ نشست! یادبودها، یادمانها، کنفرانسها، سمینارها و نشستها از دانشگاهها تا انجمنها برپا شد و پژوهشهای اجتماعی و روانشناختی نام بابی ساندز را در شیارهای مغز انسان حک کرد!
اگر بابی ساندز ایرلندی، علیه استعمار انگلیس مبارزه کرد، گلرخ ایرایی علیه استثمار، علیه کار کودکان، علیه کارتن خوابی، علیه فقر، علیه بیکاری و علیه تبعیض جنسیتی مبارزه کرد، شصت روز از اعتصاب غذای گلرخ ایرایی گذشت، هر روز و هر لحظه، دژخیمان زندان او را به هر نوعی شکنجه و آزار دادند و نه تنها به خواست او توجهی نکردند، بلکه هیچ اهمیتی به جان او که ذره ذره جانفشان میشود نمیدهند، پس از شصت روز اعتصاب، گلرخ ایرایی را که به اغما فرورفته است، از زندان قرچک ورامین به بیمارستانی نامعلوم بردند!
جان گلرخ ایرایی در خطر است! گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی است! گلرخ ایرایی برای آزادی و برابری در زندان است! گلرخ ایرایی برای یک جامعهای انسانی، فعالیت اجتماعی کرده است! گلرخ ایرایی آزاد باید گردد! زندانی سیاسی آزاد باید گردد!
ننگ بر جمهوری اسلامی ایران که با تکیه بر خشونت و شکنجه و اعدام جوانان آزادیخواه، به حکومت ننگین خود ادامه میدهد!
ساسان دانش
آوریل 2018
برابر با 15 فروردین 1397
********
واقعیتهای تلخ زیر چتر نابرابریها؛
کولبر سمت راست، برادرزادهی روحانی، پسر حسین فریدون، در آن سوی جهان با چپاول ثروت ایرانیان، در حال فرافکنی نیازهای جنسی و جوانی با دسترنج زحمتکشان است و بیآنکه یک روز برای تامین زندگی خود کار کرده باشد، در پی لذتجویی است!
کولبر سمت چپ اما، جوانی اهل کردستان با پای مصنوعی برای یک لقمه نان، با شرافت و استوار، رنج را شکیبایی میکند و با فروش نیروی کار خویش تلاش میکند به تامین زندگی خود و خانوادهاش بپردازد!
پی بردن به معنای نابرابری پیچیده نیست، معنای برابری، نه لباس همگن است و نه زندگیهای مشابه که تجربههای تلخ آن در قرن بیستم، چون تاولی در پوست جامعهی جهانی خودنمایی کرد، هرچند آن تاولها ترکیده و زخمهای سوزشآور آن خشکیده است؛ اما "برابری" ایجاد امکان مساوی و بهره بردن کودکان و نوجوانان و جوانان تک تک افراد جامعه در عرصههای "آموزش" و "پرورش" و "لذت بردن از زندگی" است تا جامعهای سالم باشد. "کار" نیز رابطهای اجتماعی برای رشدیابندگی جامعه و عناصر آن است، پیشرفت یک جامعه در گرو جامعهای سالم و جامعهای رشدیافته با درکی درست از اعتراض به نابرابری است. در نظام سراسر ننگین جمهوری اسلامی، به هر رو بنگریم، تماشاگر واقعیتهای تلخ زیر چتر نابرابری هستیم و چپاول و دستدرازی حاکمان روز به روز بیشتر و آشکارتر میشود. آزادی و رهایی آدمی در سامان یافتن برابری در سایهی مبارزهی پیگیر با ستم و ستمگری و ستمپذیری و ستممنشی، دستیافتنی است
ساسان دانش
31 مارس 2018
برابر با 11 فروردین 1397
*******
از اعتراض تا مبارزه و از آگاهی تا خودباوری؛
مرضیه ابراهیمی، نماد زنانی است که با نظم موجود به اعتراضگری پرداختند و با عقب ماندگی و تفکر حاکمان مبارزه کردند تا جامعه بیدار شود، مبارزه در جامعهای که تبعیض و نابرابری و چپاولگری بیداد میکند، انسان را به آگاهی و سپس به خودباوری میرساند و گسترش خودباوری در جامعه به انگیزهای میماند که تک تک عناصر آن جامعه را به خیزشی آزادیخواهانه رهنمون میسازد، رهایی از چنگال فقر و بیکاری حق طبیعی آدمی است، آگاهی و خودباوری نیز فرآیند اعتراضگری و مبارزه است
وقتی به صورت مرضیه ابراهیمی اسید پاشیدند، او خود را نباخت، چرا که این رخداد ناهمساز را در راستای مبارزه ارزیابی کرد و به همین دلیل با پخش عکس خویش نماد شجاعت زنان ایران را به نمایش گذاشت، زخمهای پیدا و ناپیدای زنان در جامعهی ایران با حاکمیت جمهوری اسلامی بسی بسیار است، سرپا ایستادن و سرافرازانه فریاد آزادی را سر دادن، تنها راه رهایی است، شجاعت و مبارزهی زنان علیه حجاب اجباری، 25 روز پس از انقلاب، در 17 اسفند 1357، توسط خمینی جنایتکار و نظام سراپا نابرابر و ستمگر او سرکوب عریان شد! اما دختران و پسران دههی شصت در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی، پرچم مبارزه را برافراشته نگه داشتند و امروزه روز، مرضیهها و همهی دختران خیابان انقلاب، با ابتکاری بیمانند روسریها را در فراز آسمان به چرخش درآوردند تا خودباوری خویش را برای رسیدن به آزادی تحقق بخشند
ساسان دانش
سی ام مارس 2018
برابر با 10 فروردین 1397
********
در آن سوی خیابان که آب و هوا خوشتر است، شب را به آغوش کشیدهاند و در این سوی خیابان که دود و آلودگی بیداد میکند با رویای نان، ستارهها را میشمارند! آسمان نیلگون اما بر همگان آبی است، نیلوفر و سوسن و لاله یا میخک و ریحان و پونه در همه جا بوی خوشایند بهاری را پراکنده است، اما برای بیش از 9 میلیون جویای کار، داستان زندگی بسی غمانگیزتر از بوی سبزهی بهاری است و بیان آن آسان نیست و در وادی واژهها نمیگنجد
حاکمان و حامیان نابرابری، دهها کارخانه را در جای جای کشور تعطیل کردند تا از اعتراض بگریزند، کارگران هفتتپه اما اعتراض کردند، کارخانهی ایران خودرو را تکه تکه کردند و باز هم فروشندگان نیروی کار با هیولای بیکاری دست و پنجه نرم خواهند کرد تا آن سوترها و حکومتیان به اهداف شوم خویش برسند! در این لابلا اما هر روز را به مناسبتی نسبت میدهند و مردم را مشغول میکنند تا از روابط درون جامعه دور بمانند
این بار شیپور "روز مرد" را از سر گشاد آن دمیدهاند!!! روزی که برای بیکاران تهوعآور است! روزی که برای زنان زحمتکش سخرهآور است! روزی که برای فرودستان جامعه بینام و نشان است! روزی که برای کودکان کار و کودکان خیابان هرگز معنا نخواهد داشت! برای کودکانی که به جای نشستن در مدرسه و آموختن و کودکی کردن و لذت بردن، در کوچه و خیابان با دلهرهای ناپیدا کار میکنند تا نانآور خانواده باشند، روز مرد کاریکاتوری بیش نیست
برای سیربودگان و چپاولگران نیز روز مرد مفهومی ندارد، چراکه هر روز با هدیهای گرانبها به خانه برمیگردند. شادی ساختگی و زودگذر فریبخوردگان نیز با جورابی یا شاخهگلی رخ مینماید تا خود را از جامعه و از روابط درونی جامعهی خویش بیگانهتر کنند! اما کودکان گلفروش، تنها کسانی هستند که وقتی با گل وارد خانه میشوند، همه غمگین میشوند
ساسان دانش
بیست و نهم مارس 2018
برابر با 9 فروردین 1397
*********
******
****
:پل الوار، شاعر فرانسوی پس از جنگ جهانی دوم، شعر زیر را سرود
سپیده که سر زند
در این بیشهزار خزانزده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوییدیم
پس به نام زندگی
هرگز، نگو هرگز
پل الوار در سال 1952 درگذشت، اگر او زنده بود و کودکان کار و کودکان خیابان را در شهر شهرهای ایران میدید، آیا سکوت پیشه میکرد؟ چه میسرود و چه میکرد؟
دخترکانی که از پشت میز مدرسه، در امتداد خیابانها، دود تنفس میکنند تا گلی بهاری بفروشند، پیشاپیش زندگی آنها را چپاول کردهاند، دختران و پسران پاک این جامعه که ناخواسته پایشان به این جهان نابرابر گشوده شده است، دستفروشی میکنند تا خود و خانوادهی خود چند روزی بیشتر زنده بمانند! اگر چشمهایمان را نبندیم، لحظه به لحظه این صحنهها را خواهیم دید که چهرهی کریه مدیران و سردمداران این جامعه را آشکار و آشکارتر کردهاند تا جامعه تکان بخورد، این آسیبهای اجتماعی، به ویژه روزگار غمانگیز کودکان ایران، به یک "جامعهتکانی" نیاز دارد، وگرنه همین آسیبها دیر یا زود گریبان تک تک عناصر جامعه را خواهد گرفت، بیاییم بوی گلهای زیبای بهاری را با بوی آزادی درهم سازیم. به گفتهی پل الوار: "به نام زندگی هرگز نگو هرگز..."
.با تکانی جدی، "آدمی و همهی کودکان" جایگاه خویش را خواهند یافت و چپاولگران جمهوری اسلامی فروخواهند ریخت
ساسان دانش
بیست و سوم مارس 2018
برابر با 3 فروردین 1397
*******
مریله فرانکو، فعال حقوق زنان در شهر ریودوژانیرو برزیل ترور شد! محرومان و فرودستان، به ویژه زنان برزیل، دوستدار او بودند، چراکه مریله فرانکو همواره از حقوق آنها در همهی عرصهها پشتیبانی میکرد. وی عضو حزب "سوسیالیست و آزادی" و عضو "شورای شهر" ریودوژانیرو نیز بود
در جای جای این جهان، زنان و فرودستان جامعه، مبارزه میکنند تا زندگی انسانی را در این کرهی خاکی برقرار کنند. در ایران نیز آزادیخواهان بیشماری هماینک در زندان هستند، حال گلرخ ایرایی به خاطر اعتصاب غذا بسیار وخیم است و بسیاری از جوانان در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی، زیر بدترین شکنجهها ایستادگی میکنند تا فریاد آزادی خاموش نشود، روش و عملکرد سردمداران جمهوری اسلامی از تروریستهای برزیل بدتر است که با چنین شیوههایی گلرخها را به آستانهی مرگ کشاندهاند و بسیاری را زیر شکنجه کشتند و نام خودکشی بر آن نهادند.
یاد همهی آزادیخواهان جهان، یاد مریله فرانکو و یاد مبارزان راه آزادی ایران گرامی باد و امید که دیوار و میلههای زندانهای ایران فروبریزند و زندانیان سیاسی
و اجتماعی آزاد شوند
ساسان دانش
2018 بیست و دوم مارس
برابر با 2 فروردین 1397
*******
بهار، پاورچین پاورچین میآید و آفتاب گرماگستر، این کرهی خاکی را نوازش میکند. برفهای کوهساران با چشمهساران روان شدهاند تا در دامنهها خروشان شوند و صحرا و دشتها را برای رویش گلهای رنگارنگ سیراب کنند تا صبح و شب را و روز و روزگار را نو کند. نوروز، پیامآور زادروز طبیعت و جلوهای برخاسته از زیباییهاست. نوروز، گوشهچشمی از زایش و ورق خوردن خاطرات تلخ و شیرین آدمی است
سالی پر از دلهره پشت سر گذاشتیم، از کشته شدن سوگوارانهی کارگران معدن در مازندران تا مرگ غمانگیز بیشمار انسان در زلزلهی غرب کشور و از غرق شدن کشتی سانچی تا سقوط هواپیمای یاسوج، از کشته شدن آزادیخواهان در خیابان تا کشته شدگان در زندانها و دهها رویداد ناهنجار، خراشی دلخراش بر دلها کشید. فقر و فلاکت در جامعه، کار کودکان و کودکان کارتنخواب و صدها آسیب اجتماعی، آهی ناتمام، نفسهای سراسیمهی هر آدمی را آلایش داد. اما خیزش سراسری دی ماه فرودستان جامعه و اعتراض سلسلهوار دختران خیابان انقلاب به حجاب اجباری، آشیانههایی در دلها ساخته است، آشیانههای زیبایی که جنسی از روشنایی، بهروزی، آسایش، آرامش، امید، نظمی نو، رونق، آزادی، شادمانی، پیروزی و پیشرفت دارد
!بهاران خجسته باد
ساسان دانش
نوروز 1397
سالی پر از دلهره پشت سر گذاشتیم، از کشته شدن سوگوارانهی کارگران معدن در مازندران تا مرگ غمانگیز بیشمار انسان در زلزلهی غرب کشور و از غرق شدن کشتی سانچی تا سقوط هواپیمای یاسوج، از کشته شدن آزادیخواهان در خیابان تا کشته شدگان در زندانها و دهها رویداد ناهنجار، خراشی دلخراش بر دلها کشید. فقر و فلاکت در جامعه، کار کودکان و کودکان کارتنخواب و صدها آسیب اجتماعی، آهی ناتمام، نفسهای سراسیمهی هر آدمی را آلایش داد. اما خیزش سراسری دی ماه فرودستان جامعه و اعتراض سلسلهوار دختران خیابان انقلاب به حجاب اجباری، آشیانههایی در دلها ساخته است، آشیانههای زیبایی که جنسی از روشنایی، بهروزی، آسایش، آرامش، امید، نظمی نو، رونق، آزادی، شادمانی، پیروزی و پیشرفت دارد
!بهاران خجسته باد
ساسان دانش
نوروز 1397
******
ساسان دانش
|
!!ایران، در انتهای جدول نابرابری جنسیتی
ساسان دانش
پیرو جدیدترین گزارش "مجمع جهانی اقتصاد"، دربارهی نابرابری جنسیتی در حکمرانی جمهوری اسلامی، کشور ایران در رتبهی 15 در خاورمیانه قرار دارد
شاخصهای رتبهبندی برای ارزیابی نابرابری جنسیتی، موارد زیر بوده:است
1- فرصت و مشارکت اقتصادی زنان
2- دستیابی به امکانات آموزشی زنان
3- سلامت و تندرستی و طول عمر زنان
4- توانمندسازی سیاسی زنان
اگر سرکوب عریان و ضرب و شتم زنان، توسط نظام چپاولگر جمهوری اسلامی، یکی از شاخصهای "مجمع جهانی اقتصاد" بود، به یقین ایران در قعر جدول قرار داشت! اما همبستگی و اعتراض زنان و مردان شجاع و آزادهی ایران، توازن این جدول را به زودی برهم خواهد ریخت، چراکه سنجش آزادی یک جامعه، آزادی و رهایی زنان آن جامعه است
نهم فوریه ی 2018
برابر با 19 اسفند 1396
******
گرامی باد، 8 مارچ روز جهانی زن
******
!!خبری خوش، لابلای خبرهای ناگوار
در دی ماه 1396، پس از خیزش فرودستان جامعه در بیش از هشتاد شهر ایران، نظام چپاولگر جمهوری اسلامی ایران، پایههای حکومت خود را به ناگهان لرزان یافت و با دستپاچگی، اقدام به بازداشت بیش از 4000 نفر را در دستور کار نیرویهای امنیتی قرار داد! یکی از بازداشت شدگان، شیما بابایی فعال اجتماعی بود که در تجمع اعتراضی کارگران لاستیک دنا حضور داشت، وی همچنین در کنار خانوادههای زندانیان سیاسی در تجمع اعتراضی مقابل زندان اوین نیز حضور فعال داشت، اما شیما بابایی در تداوم تکثیر دختران خیابان انقلاب، روسری خود را روی شاخهای به پرواز درآورد و به حجاب اجباری اعتراض کرد که همان شب در مقابل منزل مسکونی خود بازداشت شد! سپس، ماموران امنیتی با یورش وحشیانه به خانهی شیما بابایی، تلفن همراه و تمام لوازم شخصی او را با خود بردند! حتا تلفنهای همراه اعضای خانوادهی او نیز توسط ماموران امنیتی توقیف شد.
شیما بابایی، 22 ساله و دانشجوی ترم چهارم رشتهی معماری در دانشگاه تهران است. ابراهیم بابایی، پدر شیما نیز چند سال پیش به خاطر اعتراض به تبعیض و نابرابریهای اجتماعی نزدیک به چهار سال زندگی خود را پشت میلههای زندان اوین گذراند و پس از تحمل حکم 74 ضربه شلاق، آزاد شد.
از سوی دیگر، موج اعتراض سراسری داخل و خارج کشور به بازداشتیهای دی ماه، موجب شد که جمهوری اسلامی ایران دو روش کاملا متفاوت در پیش گیرد، در مورد برخی از زندانیان سیاسی، فشارها را چندین برابر کرد که بیش از شش جوان از زندانیان بر اثر شکنجههای وحشیانه کشته شدند و برخی نیز به زندان قرچک که شرایطی بس دشوار دارد منتقل شدند! اما تعداد معدودی را نیز از زندان آزاد کردند تا بهانهای برای کاستن موج اعتراضهای سراسری بیابد!
آزادی شیما بابایی، خبری خوش در لابلای خبرهای ناگواری است که از زندانهای دهشتناک جمهوری اسلامی ایران به گوش میرسد، اعتراض به بازداشت کردن آزادیخواهان، همچنان ادامه دارد و ادامه خواهد داشت، چرا که جای هیچ انسان معترضی در زندان نیست، اعتراض به حجاب اجباری حق طبیعی و بدیهی زنان ایران است، اعتراض به فقر و فلاکت، اعتراض به بیکاری مزمن در جامعه، اعتراض به کارکردن کودکان، اعتراض به کارتن خوابی، اعتراض به گرانی، اعتراض به فساد حکومتی، اعتراض به تنفروشی، اعتراض به اعتیاد، اعتراض به تبعیض، اعتراض به همهی نابرابریهای اجتماعی نیز حق طبیعی و بدیهی هر عنصر اجتماعی است که نگرشی انسانی به روابط اجتماعی دارد
ساسان دانش
چهارم مارس 2018
13 اسفند 1396
******
گردآوری و طرح پرسش: ساسان دانش
سقوط هواپیمای پرواز شمارهی 571 اروگوئه، یکی از معروفترین و بحث برانگیزترین حوادث تاریخ هوانوردی جهان است. این پرواز، 46 سال پیش در 13 اکتبر 1972 با 45 سرنشین در کوههای "آند" سقوط کرد. اما آنچه این سانحه را با دیگر سوانح تاریخ هوانوردی متفاوت میکند، پیدا شدن و زنده ماندن 16 سرنشین این هواپیما در 23 دسامبر 1972، یعنی دو ماه و ده روز بعد از سقوط هواپیماست!
در روز 13 اکتبر 1972، تیم آماتور راگبی با برخی مسافران از اروگوئه برای مسابقه به سمت شیلی پرواز میکنند. به دلیل نبود دید کافی و محدودیت امکانات راداری آن دوران، هواپیما به کوههای "آند" برخورد میکند، بخش انتهایی هواپیما جدا میشود و بدنه پس از برخورد به کوه به سمت پایین سر میخورد و با برخورد به تخته سنگی متوقف میشود. دوازده نفر از مسافران در همان لحظهی سانحه، جان خود را از دست میدهند. در همان ساعتهای نخست، شش نفر دیگر به دلیل شدت جراحت و سرمای کوهستان جان میدهند و 27 نفر باقیمانده هنوز زنده بودند و حال برخی از آنها وخیم بود!
از این لحظه به بعد، شکل دیگری از فاجعه برای بازماندگان پرواز 571 رقم میخورد. پس از سقوط هواپیما، کشورهای شیلی و آرژانتین همزمان، عملیات جستجو را بر فراز کوههای "آند" آغاز میکنند و بعد از هشت شبانه روز، هیچ اثری از هواپیمایی که سقوط کرده پیدا نمیکنند، در نتیجه عملیات تجسس را متوقف میکنند! بازماندگان حادثه، روزها و هفتهها را در شرایط بسیار فلاکتباری میگذرانند، در این مدت چند تن دیگر نیز جانشان را از دست میدهند. مسافران هواپیما، هیچگونه تجهیزاتی برای مقابله با سرما و گرسنگی نداشتند، اما به ابتکارهای عجیبی برای زنده ماندن دست مییازند.
آنها به سختی توانستند برف را آب کنند و جیرهی غذایی آنها فقط چند شکلات و مقدار محدودی کنسرو بود. آنها حتا از بقایای چرم لباس و چمدانها و پارچههای صندلیهای هواپیما تغذیه کردند! بازماندگان، شبها برای در امان ماندن از سرما در لاشهی هواپیما سپری میکردند. در یکی از شبها تمام لاشهی هواپیما زیر بهمن دفن میشود و آنها سه شبانه روز در زیر بهمن، درون لاشهی هواپیما مدفون بودند تا اینکه سرانجام در آستانهی خفگی توانستند با حفر برف به بیرون برسند!
پس از هفتهها گرسنگی شدید و نبود امکانات کافی، آنها از هر چیزی تغذیه میکردند تا زنده بمانند. گرسنگی، سرما و برف و حتا کور شدن برخی از آنها موجب شد که دو نفر از اعضای بازماندگان به نامهای "ناندو پارادا" و "روبرتو کانهسا" برای یافتن راه نجات، گروه را ترک کنند. آن دو تصمیم گرفتند برای پیدا کردن کمک به سمت شرق، یعنی جایی که تصور میکردند کشور شیلی است بروند. "ناندو" و "روبرتو" بعد از دوازده روز کوهنوردی بدون امکانات از میان کوههای سر به فلک کشیده و یخچالهای عظیم "آند" گذشتند و در کنار رودخانهای چند گاو دیدند. ناگهان در کنار گاوها یک اسب همراه با یک سوار مشاهده کردند. نخست فکر کردند که توهم است، اما واقعیت داشت! یک چوپان به نام "سرجیو کاتالان"، آنها را پیدا کرد. سرانجام خبر زنده ماندن آنها به دولت شیلی رسید و چند هلیکوپتر به محل لاشهی هواپیما اعزام شد و 14 مسافر دیگر نیز نجات پیدا کردند. خبر این اتفاق در آن روزها همهی رسانههای جهان را پر کرد و تعداد زیادی از مردم کنجکاو و خبرنگاران راهی منطقه شدند تا این شگفتی را .با چشمان خودشان ببینن!
آری 46 سال پیش، 16 نفر پس از هفتاد روز در آن شرایط بسیار دشوار، زنده ماندند! دولت شیلی برای جلوگیری از هرگونه آلودگی، تمام بقایای هواپیما را سوزاند و یک "بنای یادبود" در محل سقوط هواپیما ساخت که هنوز برخی برای دیدن آن "بنای یادبود" کوهنوردی میکنند. مدتی بعد برپایهی خاطرات بازماندگان، از این واقعیت و حادثهی تلخ، چندین کتاب داستان مستند نوشته شد و چندین فیلم سینمایی نیز ساخته شد
:اندکی درنگ و سه پرسش کوچک و یک سخن
1- چگونه میتوان باور کرد که همهی 66 سرنشین هواپیمای تهران - یاسوج که در 80 کیلومتری فرودگاه سقوط کرد، در کمتر از دو روز جان باختند؟
2- یک روز پیش از سقوط هواپیما، تعداد 14 فعال محیط زیست، در مجلس حضور یافتند و با ارایهی مدارکی خواستار پیگیری قتل کاووس سیدامامی در زندان شدند؛ همهی آن 14 نفر مسافران همین هواپیما بودند، آیا به سقوط کشاندن هواپیما، میتواند ادامهی خودکشی کردن کاووس سیدامامی باشد؟
3- فعالان محیط زیست، به چه اطلاعات محرمانهای دست یافته بودند که اینگونه بیرحمانه کشته !!شدند؟
نیازی نیست کوهها سخن بگویند، "دنا" برعکس "آند"، فقط در واژه است، وگرنه کوه کوه است و برف برف، سرما سرماست و گرسنگی همان گرسنگی است! جان انسان و انگیزه برای زنده ماندن نیز ورقهای تاریخ زندگی انسان است
گردآوری و طرح پرسش: ساسان دانش
بیست و هشتم فوریه ی 2018
برابر با 9 اسفند 1396
*******
ورقی از تاریخ و تجربهای گرانبها
در کشاکش خیزش اجتماعی دی ماه 1396؛
ساسان دانش
️چگونه ایرانیان، مغولها را از ایران بیرون کردند و به آزادی دست یافتند؟
مغولها 120 سال در ایران حکومت کردند و جنایتی نبود که از آن چشم پوشیده باشند! از کشتن دهها هزار نفر در یک روز گرفته تا تجاوز و غارت شهرها و روستاها و چپاول ثروت کشور ایران! درست مثل جمهوری اسلامی ایران که در 39 سال گذشته از هیچ جنایتی چشم نپوشیده است
هشتصد سال پیش، مغولها به ایران حمله کردند و 120 سال، ایران را چپاول کردند و پس از تسخیر ایران هر کاری را حق خود میدانستند، مثل جمهوری اسلامی ایران خود را مجاز میدانستند هر که را خواستند بکشند، به هر که خواستند تجاوز کنند. به راستی که حاکمان جمهوری اسلامی ایران، روی مغولها را سفید کردند! به گواه تاریخ در دوران مغولها رویدادهای ناگواری به وقوع پیوست که منجر به سکوت و ناامیدی مردم شد! چنان یاسی گریبانگیر مردم ایران شده بود که ایستادگی در برابر !این همه ستم، دست نیافتنی به نظر میرسید
ابناثیر مینویسد: "مردی برای من نقل کرد که ما هفده نفر در راهی میرفتیم، یک مغول سوار بر اسب به ما رسید و امر داد که دستهای یکدیگر را با طناب ببندیم، همراهان من به اطاعت امر او قیام کردند، به همراهانم گفتم او یک نفر است و ما هفده نفر، علت توقف ما در کشتن او و گریختن چیست، گفتند میترسیم! گفتم او الساعه شما را میکشد اگر ما او را بکشیم شاید خلاص شویم، خدا میداند کسی بر این اقدام جرأت نکرد! عاقبت من با کاردی او را کشتم و پا به فرار گذاشتیم و همگی نجات یافتیم"
اما سرنگونی سلطهی مغولها از یک روستا آغاز شد! رویای آزادی از روستای باشتین و دو برادر که همسایه بودند به واقعیت پیوست. چند مغول به خانهی این دو برادر میروند و زنان و دخترانشان را طلب میکنند! بر خلاف 120 سال گذشته، آن دو برادر مقاومت میکنند و مغولها را میکشند. مردم باشتین نخست هراسان میشوند! اما سپس شجاعانه به اعتراض و ایستادگی میپردازند
خبر به روستاهای اطراف میرسد. حاکم سبزوار مامورانی میفرستد تا دو برادر را دستگیر کنند
آن دو برادر با همبستگی مردم روستا در برابر ماموران حاکم ایستادگی میکنند. سرانجام، حاکم سبزوار لشکری چند صد نفره به باشتین میفرستد، اما جسارت و مقاومت مردم با تکیه بر خودباوری جوانه زده بود؛ در نتیجه اعتراض مردم علیه ستم حاکمان آغاز شد، مردم در روستاها به قوانین ضدانسانی مغولها تن نمیدادند و پخش شدن همین خبر در سراسر کشور امید در دل هر ستمدیدهای آفرید. بسیاری از آزادیخواهان متشکل شدند و از جان خویش گذشتند! درست مثل دختران و پسران دههی شصت که از جان خویش گذشتند و آزادی را فریاد کشیدند، همچنانکه امروز، دختران خیابان انقلاب، روسریها را روی شاخهای میچرخانند و ندای آزادی سرمیدهند تا حقارت ستمگران را به نمایش گذارند.
آری در همان دوران، موج خروشان مردم بهستوه آمده به باشتین رفتند تا به مبارزان بپیوندند و در برابر لشکر ارغونشاه، حاکم سبزوار و ستم مغولها بایستند! مبارزان راه آزادی با تکیه بر ارادهی خویش، مبارزه کردند و بر لشکر ارغونشاه پیروز شدند و شهر سبزوار را از متجاوزان مغول پس گرفتند. اگر مناسبات دهقانی آن دوران، سبب شد که مغولها 120 سال در ایران حکومت کنند، ایرانیان اما سرانجام، مغولها را به عقبنشینی وادار کردند. به یقین آن روز، روز پرشکوهی برای همهی آزادیخواهان و ایرانیان بوده است
طغایتیمور، ایلخان مغول یک ایلچی مغول را میفرستد تا ایرانیان سازماندهی شده را به اطاعت وادارد. ایرانیان اما، با ارادهای راسخ، اطاعت نمیکنند و به طغایتیمور پیامی مبنی بر اینکه که او باید از ایرانیان اطاعت کند میفرستند. مغولها پیام ایرانیان را بیپاسخ میگذارند و جنگی سخت درمیگیرد که مغولها شکست میخورند و این پیروزی، نقطهی پایان حکومت ننگین ایلخانان مغول در ایران است
خیزش دی ماه 1396، در بستری از مناسبات اجتماعی نمایان شده است که به دوران انفجار اطلاعات موسوم است و حکومت ننگین چهل سالهی جمهوری اسلامی، پیش از اینها باید واژگون میشد. مشروعیت جمهوری اسلامی با خیزش دی ماه فروپاشیده و پایههای این نظام ددمنش توسط دختران خیابان انقلاب لرزیده است، تحرکهای اجتماعی در همهی عرصهها آغاز رودررویی با نظامی است که بدتر از مغولها، ثروت و فرهنگ کشور ایران را به تاراج بردهاند. فروشندگان نیروی کار و فرودستان جامعه، برای ایجاد یک زندگی انسانی دست در دست زنان که امروزه روز، شجاعت را معنایی دوباره بخشیدند، خیز برداشتهاند تا آزادی و رهایی را به جامعهی ایران برگردانند، خیزشی که میتواند با سازماندهی نوین، ارادهمندانه گام بردارد تا غدهی چرکین نظام جمهوری اسلامی را برای همیشه واژگون کند
ساسان دانش
دوم فوریه 2018
برابر با 6 اسفند 1396
*******
نگاهی به سایه روشنهای روابط ناپیدای جامعه
پس از خیزش دی ماه 1396؛
سقراط آمد و رفت!
ابوعلی سینا آمد و رفت!
نیوتن آمد و رفت!
زکریای رازی آمد و رفت!
انیشتین آمد و رفت!
صادق هدایت آمد و رفت!
فروید آمد و رفت!
فروغ و شاملو نیز آمدند و رفتند!
استیون هاوکینگ نیز آمد و...!
دختران خیابان انقلاب اما، آمدند و هنوز نرفتند...!
آزادگان بسیاری آمدند و مبارزه و تلاش جانکاهی کردند تا نگرشها، بر پایهی علم و رهایی انسان و یا دستکم بر پایهی واقعیتهای موجود جامعه باشد، دختران و پسران بسیاری در دههی شصت سینهی خود را سپر کردند تا آزادی و عشق معنا یابد، چه بسیار پدران و مادرانی که خون گریستند تا جامعه گامی به سوی پیشرفت بردارد.
اما هنوز!
در همين نزديکیها!
برای دوری چشم بلا، اسپند دود میکنند!
گوسفند میکشند و به همسايگان پولدار کادو میدهند!
دختران و پسرانی یافت میشوند که طالع میبینند تا بدانند همسر آیندهشان باید متولد چه ماهی باشد!
برای بسیاری کارها استخاره میکنند!
به زنان به خاطر حجاب اجباری، تهمت میزنند!
کودکان، برای لقمه نانی کار میکنند تا خانواده را از گرسنگی نجات دهند!
کارتن خوابی و بی سرپناهی، عادی شده است!
بیکاری، ریشههای ساختار جامعه را پوسانده است،
آموزش و پرورش، کالایی لوکس و گران شده است!
هنوز برخی، چشم ديدن نگاه عاشقانه بين دختر و پسر را ندارند! درحاليكه همانها برای ديدن صحنهی پر از خشونت اعدام، دست از پا نمیشناسند!
تنفروشی، چهرهی جامعه را خدشهدار کرده است!
وقتی كودکی از خانواده یا همسایه در بيمارستان نیازمند پول داروست، آش نذری میپزند و در کوچه و بازار پخش میکنند!
وقتی تنها نانآور خانواده، به علت بيماری و فقر درحال مرگ است، فرسنگها مسير را به زيارت فلان امام و امامزاده میروند تا شفا گیرند!
برآیند جامعه نشان میدهد که ازخودبیگانگی انسان در همهی عرصهها بیداد میکند.
آنگاه که مبارزان راه آزادی بپامیخیزند تا این ساختار پوسیده را بشکنند، توسط حکومت ددمنش و فاسد جمهوری اسلامی ایران، سرکوب عریان میشوند!
آنگاه که دختران و پسران و حتا سالخوردگان، روی سکوها روسری میچرخانند و آزادی را فریاد میکشند تا اسارت را درهم بشکنند، حکومت زنستیز جمهوری اسلامی، همهی آنها را بازداشت میکند!
زندانیان سیاسی برای بدیهیترین حقوق خویش در اعتصاب خشک، با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم میکنند!
آنگاه که تلخیهای جامعه بیان میشود تا شاید روشنگری شود، واقعیتها را وارونه جلوه میدهند!
آنگاه که فروشندگان نیروی کار در جستجوی نان با خیزش خویش پایههای ستم حاکمان را میلرزانند، با زندان و شکنجه و اعدام روبرو میشوند!
و هزاران آنگاه دیگر....
آز سوی دیگر، همگان میدانند که نظام جمهوری اسلامی ایران به همهی اینها دامن میزند تا حکومت ننگین خود را ماندگار کند و بتواند به چپاولگری ادامه دهد!
مفهوم همبستگی اما، در درازای تاریخ واقعیتی دلانگیز برای فرودستان جامعه بوده و هست و خواهد بود، در هم تنیدگی منافع زنان، کارگران، دانشجویان و همهی فرودستان جامعه، نیاز به سازماندهی نوینی دارد که بتواند همبستگی فراگیری را در جامعه نهادینه کند. خیزش دی ماه 1396، آتش زیر خاکستری است که اخگران دختران انقلاب، پیامآور زنده بودن شعلهای است که ستم و ستمگری حاکمان را خواهد سوزاند، خیزش فرودستان بازگشتناپذیر است چرا که دوران ستمپذیری پایان یافته است.
جامعه خیز برداشته است تا گفتمانی خردمندانه و هدفمند را با اتکا به خویشتن خویش شکل دهد. این موج اجتماعی، چیرهدستان و حاکمان را به چالش خواهد کشید. نقد و انتقاد پیگیر، ریشههای مناسبات نابرابر جامعه را هدف قرار داده است.
به گفتهی مارک تواین: "سیاستمداران و پوشک بچهها، هر دو به یک دلیل باید زود به زود عوض شوند!"
هماینک، وقت آن رسیده است که بوی گند حکومت جمهوری اسلامی از جامعهی ایران زدوده شود تا طراوت خوشبوی آزادی و آسایش و آرامش در لابلای مبارزات اجتماعی شکوفا شود، واقعیتهای ارزشمند مبارزهی هدفمند، زندگی را ژرفا خواهد بخشید و زیبایی و عشق از نهانخانهی پستوها نمایان خواهد شد و رهایی انسان در تار و پود جامعه خواهد درخشید.
ساسان دانش
22 فوریه 2018
برابر با سوم اسفند 1396
@@@@@@@
@@@@@@@@
!!روز عشاق، خجسته باد
!پیشکش به انسانهایی که زندگی را عاشقانه میپویند و عشق را در لحظه لحظهی زندگی میجویند
💜💖
هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه پس کوچههای خاطرات نخواهد شست، دوست داشتن خوبرویان و نیکویان همیشه گفتنی نیست، گاهی سکوت است، گاهی یک نگاه، گاهی عصیان است و گاهی یک پیام! پیامی که عصارهی اشکهای زلال از دیرباز تا کنون بوده است و خواهد بود، پیامی که شوری اشک را جرعه جرعه باید چشید تا در گذر زمان مزمزه شود! دوست داشتن، چکههای شوقانگیز گوشه چشمی است لطیف که پیامآور چکیدهی تمنای زندگی است! آب دیدهای که گاهی ذوق شادی است و گاهی بغض درد تا لبههای فردا و فرداها را چون سپیدی سحر روشن کند!
عشق اما، مایهورترین سرودینهی جهان است، سامانهای برای رهایی و هیچ را به زندگی آراستن است، بسی رنج دوران را بر دوش کشیدن است و گاهی زندگی را به هیچ کشاندنی است که لحظههای ناهنجار را با اندوه !!آلودن است
عشق که قرار بود فرزانگی را بر انسان ارزانی دارد و سرچشمهی پرخروش زندگی باشد، اما در بستر اجتماعی ناهمگون امروز، بیگانگی به ارمغان آورد! مفهوم یگانگی را فقط در رود روان روزهای زندگی و در واقعیت میتوان جستجو کرد و یافت، شاید میشد ارشمیدسوار عریان عریان در کوچه و بازار فریاد کشید و "یافتم، یافتم" سر داد! با این چشمانداز که شاید انسانهای پسین، راه را ز بیراههها بشناسند و در کاستن رنج بشری نقشی انسانی ایفا کنند! افسوس که سفر به گذشته نشاید
چه انسانهای بیشماری، بیکرانی رنج را پذیرا شدند، اما "یافتم یافتم" نکردند! شاید تکرار حادثه، آلایش زمان را باید پالایش کند و در آزمایشگاه بزرگ تاریخ به ثبت رساند تا "نیاز به شادی و آرامش انسان"، زیرمجموعهای از کردار اجتماعی گردد و برآیند آن را "زبانهای بیدریغ" به آیندگان ترجمه کنند! ترجمانی که بالنده باشد و بایستهی آدمی! آدمی که خواهنده باشد و شایستهی زندگی
عشق، در بلندای هر پدیدهای رازگونه تماشا میکند و ایستاده و پویا بر واقعیتها تبسم میزند و سپس از ژرفای درون حقیقت میشکفد و بیصدا میخندد! عشق انتخاب نمیکند، بلکه تسخیر میکند و تسخیر میشود! به همین دلیل است که هیچ پدیدهای جز عشق جاودانه نیست، اما دردانگیز است که عشق بورزی، اما نتوانی شوری در معشوق برانگیزی! در فراز و نشیب تلخکامیها و شیرینیهای روزگار، آموختنی است که روز عشاق را فقط نباید به یک روز سپرد تا عاشقان از بندهای اسارت بازار تجارت رها شوند! آنگاه "دوست داشتن"، جلوهگر خواهد شد و عشقورزی میتواند ارزش آدمهایی باشد که هر روز و شب عشق را با رفتارشان بر دیوار سخت زندگی نقاشی کنند و با زیستارشان بوی عشق را چون گلزاری از گلهای رنگارنگ در جامعه بپراکنند و با آفرینش دوباره، بتوانند ارادهمندانه خیز بردارند و جهان را تغییر دهند و لحظه به لحظه، آزادانه و رها زندگی را لبریز از عشق و سرشار از شادی کنند
ساسان دانش
چهاردهم فوریه 2018
برابر با 25 بهمن ماه 1396
!پیشکش به انسانهایی که زندگی را عاشقانه میپویند و عشق را در لحظه لحظهی زندگی میجویند
💜💖
هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه پس کوچههای خاطرات نخواهد شست، دوست داشتن خوبرویان و نیکویان همیشه گفتنی نیست، گاهی سکوت است، گاهی یک نگاه، گاهی عصیان است و گاهی یک پیام! پیامی که عصارهی اشکهای زلال از دیرباز تا کنون بوده است و خواهد بود، پیامی که شوری اشک را جرعه جرعه باید چشید تا در گذر زمان مزمزه شود! دوست داشتن، چکههای شوقانگیز گوشه چشمی است لطیف که پیامآور چکیدهی تمنای زندگی است! آب دیدهای که گاهی ذوق شادی است و گاهی بغض درد تا لبههای فردا و فرداها را چون سپیدی سحر روشن کند!
عشق اما، مایهورترین سرودینهی جهان است، سامانهای برای رهایی و هیچ را به زندگی آراستن است، بسی رنج دوران را بر دوش کشیدن است و گاهی زندگی را به هیچ کشاندنی است که لحظههای ناهنجار را با اندوه !!آلودن است
عشق که قرار بود فرزانگی را بر انسان ارزانی دارد و سرچشمهی پرخروش زندگی باشد، اما در بستر اجتماعی ناهمگون امروز، بیگانگی به ارمغان آورد! مفهوم یگانگی را فقط در رود روان روزهای زندگی و در واقعیت میتوان جستجو کرد و یافت، شاید میشد ارشمیدسوار عریان عریان در کوچه و بازار فریاد کشید و "یافتم، یافتم" سر داد! با این چشمانداز که شاید انسانهای پسین، راه را ز بیراههها بشناسند و در کاستن رنج بشری نقشی انسانی ایفا کنند! افسوس که سفر به گذشته نشاید
چه انسانهای بیشماری، بیکرانی رنج را پذیرا شدند، اما "یافتم یافتم" نکردند! شاید تکرار حادثه، آلایش زمان را باید پالایش کند و در آزمایشگاه بزرگ تاریخ به ثبت رساند تا "نیاز به شادی و آرامش انسان"، زیرمجموعهای از کردار اجتماعی گردد و برآیند آن را "زبانهای بیدریغ" به آیندگان ترجمه کنند! ترجمانی که بالنده باشد و بایستهی آدمی! آدمی که خواهنده باشد و شایستهی زندگی
عشق، در بلندای هر پدیدهای رازگونه تماشا میکند و ایستاده و پویا بر واقعیتها تبسم میزند و سپس از ژرفای درون حقیقت میشکفد و بیصدا میخندد! عشق انتخاب نمیکند، بلکه تسخیر میکند و تسخیر میشود! به همین دلیل است که هیچ پدیدهای جز عشق جاودانه نیست، اما دردانگیز است که عشق بورزی، اما نتوانی شوری در معشوق برانگیزی! در فراز و نشیب تلخکامیها و شیرینیهای روزگار، آموختنی است که روز عشاق را فقط نباید به یک روز سپرد تا عاشقان از بندهای اسارت بازار تجارت رها شوند! آنگاه "دوست داشتن"، جلوهگر خواهد شد و عشقورزی میتواند ارزش آدمهایی باشد که هر روز و شب عشق را با رفتارشان بر دیوار سخت زندگی نقاشی کنند و با زیستارشان بوی عشق را چون گلزاری از گلهای رنگارنگ در جامعه بپراکنند و با آفرینش دوباره، بتوانند ارادهمندانه خیز بردارند و جهان را تغییر دهند و لحظه به لحظه، آزادانه و رها زندگی را لبریز از عشق و سرشار از شادی کنند
ساسان دانش
چهاردهم فوریه 2018
برابر با 25 بهمن ماه 1396
@@@@@@
@@@@@@@@
جشنوارهی گل نرگس، آیینی شاد است که در بیشتر شهرها و روستاهای ایران برگزار میشود
ماههای دی و بهمن، موسم گل نرگس است و زیباترین دشتهای نرگس در ایران است. بیشتر این دشتها خودشان گل میدهند و نرگسهای روییده، بویی مستکننده و ماندگار دارند
گردشگران بسیاری و دوستداران گل و کنشگران پاسداشت زیبایی و رهایی به پیشواز این جشنواره میروند
تماشای زیباییهای طبیعت و کوشش برای نگهداشت ارزشمند زیباییها در جامعه از آرزوها و اهداف هر آدم آزادهای است
آزادی نرگس، جلوهای از طبیعت است، نرگسها شکوفه کردهاند و خود را در طبیعت رها کردهاند. رهایی نرگس، به رهایی انسان گره خورده است. جوانههای نرگس حتا زندانها را در هم خواهد شکست. آزادی نرگس حسینینیز حق طبیعت است
!، جای هیچ انسانی در زندان نیست. نرگس حسینی آزاد باید گردد
ساسان دانش
دهم فوریه 2018
برابر با 21 بهمن 1396
*******
ساسان دانش
!نقص عضو جنسی 200 میلیون زن و دختر در 30 کشور جهان
پیرو مرکز اطلاعات سازمان ملل متحد، آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل متحد در پیامی به مناسبت روز جهانی "تحملناپذیری نقص عضو جنسی زنان و دختران" در روز 6 فوریه 2018، برابر با 17 بهمن ماه 1396 گفت: "امروزه، بیش از 200 میلیون زن و دختر که هماینک زندگی میکنند، نقص عضو جنسی را در 30 کشور
جهان در سراسر سه قاره تجربه کردهاند!"
متن کامل پیام آنتونیو گوترش:
"نقص عضو جنسی، نقض فاحش حقوق بشر، به ویژه برای زنان و دختران است. امروزه، بیش از 200 میلیون زن و دختر که هماینک زندگی میکنند، نقص عضو جنسی را در 30 کشور جهان در سراسر سه قاره تجربه کردهاند! در صورت عدم اقدام سریع و هماهنگ، بیش از 68 میلیون دختر دیگر تا سال 2030 در خطر این اقدام زیانآور قرار خواهند گرفت.
با مشارکت سیاسی قوی، در چند کشور شاهد موفقیتهایی هستیم. اما این پیشرفت با توجه به رشد جمعیت کافی نیست. هماکنون در صورت عدم اقدام ما، تعداد موارد افزایش خواهد یافت
توسعهی پایدار نمیتواند بدون احترام کامل به حقوق بشر در مورد زنان و دختران متحقق شود. هدف پنجم توسعهی پایدار، با تمرکز بر برابری جنسیتی، خواستار لغو نقص عضو جنسی زنان و دختران تا 2030 است
سازمان ملل متحد همراه با اتحادیهی اروپا ابتکار ویژهای را که شامل تعهداتی جهانی و چند ساله است، با هدف ایجاد مشارکت قوی و تلاشهای هماهنگ در راستای پایان دادن به تمام انواع خشونت علیه زنان و دختران، از جمله نقص عضو جنسی، آغاز کرده است
با توجه به کرامت، سلامت و رفاه میلیونها دختر در معرض خطر، هیچ زمانی برای تلف کردن وجود ندارد"
-------------------------------------------------------------
باید گفت و با صدای بلند فریاد کشید که از بدو تاسیس سازمان ملل، پروندهی خشونتبار "نقص عضو جنسی زنان و دختران جهان" روی میز سازمان ملل بوده است! روند پیشرفت سازمان ملل در مورد لغو نقص عضو جنسی، همچنان لاکپشتی است و فقط سالی یک بار، متن پرطمطراقی منتشر میکند و شعارگونه، مواضع خود را کتبی میکند و دریغ از یک اقدام عملی در جهت مبارزهی جدی با لغو نقص عضو جنسی زنان و دختران که نه تنها نقض آشکار حقوق بشر است، بلکه خشنترین رفتاری است که انسان قرن بیست و یکمی تجربه میکند! سازمان ملل متحد، به سادگی میتواند همهی کشورهایی که نقص عضو جنسی زنان و دختران در آن کشورها متداول است را در میثاقهای سازمان ملل تعلیق کند و مشارکت و حضور سردمداران این کشورها در جلسههای سازمان ملل، منوط بر لغو قانونی و عملی نقص عضو جنسی اعلام کند و با پیگیری و اعزام نیروهای متخصص به این کشورها و آموزش جدی گسترده، با خشونت عریان علیه زنان و دختران مبارزه کند. اما چرا سازمان ملل متحد، فقط به صدور یک بیانیه در سال بسنده میکند؟ یکی از پرسشهای بیشماری است که سازمان ملل همواره بیپاسخ از کنار آن گذشته است! اما بایسته است که کنشگران اجتماعی، جامعهشناسان و فعالان حقوق زنان و همهی انسانهایی که با خشونت مخالفند، اقدام کنند و چارهای جدی برای لغو نقص عضو جنسی زنان و دختران جهان بیابند. باید اقدام کرد و باید توانست به این خشونت عریان و آشکار پایان داد!
تاسفانگیز است، اما نباید ناگفته بماند که هرچند آمار نقص عضو جنسی زنان و دختران در جمهوری اسلامی ایران، نسبت به برخی کشورهای آفریقایی پایین است، ولی یکی از آن 30 کشور جهان محسوب میشود
ساسان دانش
هشتم فوریه 2018
برابر با 19 بهمن 1396
*****
حاشیههای تاملبرانگیز
در راهپیمایی 22 بهمن 1396؛
فریاد و اعتراض جامعه علیه گرسنگی، گرانی، بیکاری، کودکان کار، ستمگری و نابرابری و به ویژه ابتکار شکوهمند دختران و زنان علیه حجاب اجباری، در خیزش سراسری دی ماه 1396 جلوه یافت و آنچنان درخشید که اخگر امید را در جامعه شعلهور ساخت و از سوی دیگر پایههای نظام جمهوری اسلامی را در کشور ایران لرزاند، پس لرزههای این خیزش نظم موجود را تکان داد و سردمداران این نظام را و همهی جناحهای مختلف درون حکومت را به واکنش واداشت؛ آنها به تهمتها و افتراهایی آویزان شدند که این بار تبدیل به کاریکاتور شد! چرا که نه گرسنگان و جویندگان کار را میتوان به عوامل خارجی نسبت داد و نه دختران و زنان را که 39 سال زیر فشار و ستم دوچندان این نظام، زندگی رقتباری میکنند میتوان به این و یا آن جریان و دولتهای خارجی ربط داد!
در نتیجه، پس از دستپاچگی سران و عوامل این نظام چپاولگر و حتا کرکس خواندن معترضان، ماشین سرکوب نظام مثل همیشه فعال شد و بیش از چهارهزار نفر را بازداشت کردند، بیش از 24 نفر را در خیابانها کشتند و شش نفر را در زندانها با شکنجه کشتند و تهمت خودکشی زدند! فشار بر زندانیان سیاسی قدیمیتر نیز افزایش یافت، انتقال زندانیان سیاسی به زندانهای مخوفتر و اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، روز به روز بیشتر میشود.
اگرچه این خیزش به خاطر ماهیت و خاستگاهی که دارد، بازگشت ناپذیر است و در عریانترین سرکوبها، خود را به شکلهای مختلف بروز خواهد داد و هشیاری فرودستان، مانعی بزرگ برای دسیسههای مختلف و به بیراهه کشاندن این خیزش خواهد بود، اما در حاشیهها خبرهایی به گوش میرسد که تاملبرانگیز است و میتواند به موازات سرکوب عریان، به خیزش و این اعتراض سراسری آسیب رساند
برخی سایتها با به راهانداختن یک نظرسنجی، مبنی بر تغییر ساعت راهپیمایی روز 22 بهمن از ساعت 17 به ساعت 10، هدف شومی را دنبال میکنند تا مردم را در راهپیمایی روز 22 بهمن 1396، به خیابانها بکشانند، برای آنها ساعت 17 یا 10 هیچ تفاوتی ندارد و بدیهی است که تغییر ساعت، نکتهای انحرافی است! اعتراضکنندگان و کنشگران اجتماعی که به معنای واقعی با مشکل نان، گرانی، بیکاری و همهی نابرابریها دست و پنجه نرم میکنند، به نیکی میدانند که روز 22 بهمن، روزی است که هر ساله، نظام چپاولگر جمهوری اسلامی، تولد شوم خود را با یک راهپیمایی دروغین جشن میگیرد تا ماندگاری خود را در حکومت طبیعی جلوه دهد، در حالیکه اعتراضکنندگان و دختران و پسران جوان سلحشور در خیزش سراسری دی ماه 1396، این بار فریب نخواهند خورد و سیاهی لشکر این نظام نخواهند شد و هدفمند و ارادهمند در روز 22 بهمن راهپیمایی نخواهند کرد! چرا که هرگونه حضور در 22 بهمن، میتواند به موجسواری نظامی منجر شود که پلیس و سپاه و ارتش و رسانهها را دارد.
زنان و مردان آزادیخواه، به ویژه فروشندگان نیروی کار، به خاطر اینکه میدانند چه خواست مشخصی دارند، دسیسههای آشکار و پنهان این نظام را به طور شفاف میشناسند و هرگز در خیمه شب بازی این نظام مشارکت نخواهند کرد! هر روز که میگذرد صدای خوشنواز ناقوس پایان نظام جمهوری اسلامی در ایران، بلندتر میشود و کنشگران اجتماعی خودشان تصمیم میگیرند که چگونه و در چه زمانی، اعتراض به حق خویش را فریاد کشند
ساسان دانش
هفتم فوریه 2018
برابر با 18 بهمن 1396
در راهپیمایی 22 بهمن 1396؛
فریاد و اعتراض جامعه علیه گرسنگی، گرانی، بیکاری، کودکان کار، ستمگری و نابرابری و به ویژه ابتکار شکوهمند دختران و زنان علیه حجاب اجباری، در خیزش سراسری دی ماه 1396 جلوه یافت و آنچنان درخشید که اخگر امید را در جامعه شعلهور ساخت و از سوی دیگر پایههای نظام جمهوری اسلامی را در کشور ایران لرزاند، پس لرزههای این خیزش نظم موجود را تکان داد و سردمداران این نظام را و همهی جناحهای مختلف درون حکومت را به واکنش واداشت؛ آنها به تهمتها و افتراهایی آویزان شدند که این بار تبدیل به کاریکاتور شد! چرا که نه گرسنگان و جویندگان کار را میتوان به عوامل خارجی نسبت داد و نه دختران و زنان را که 39 سال زیر فشار و ستم دوچندان این نظام، زندگی رقتباری میکنند میتوان به این و یا آن جریان و دولتهای خارجی ربط داد!
در نتیجه، پس از دستپاچگی سران و عوامل این نظام چپاولگر و حتا کرکس خواندن معترضان، ماشین سرکوب نظام مثل همیشه فعال شد و بیش از چهارهزار نفر را بازداشت کردند، بیش از 24 نفر را در خیابانها کشتند و شش نفر را در زندانها با شکنجه کشتند و تهمت خودکشی زدند! فشار بر زندانیان سیاسی قدیمیتر نیز افزایش یافت، انتقال زندانیان سیاسی به زندانهای مخوفتر و اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، روز به روز بیشتر میشود.
اگرچه این خیزش به خاطر ماهیت و خاستگاهی که دارد، بازگشت ناپذیر است و در عریانترین سرکوبها، خود را به شکلهای مختلف بروز خواهد داد و هشیاری فرودستان، مانعی بزرگ برای دسیسههای مختلف و به بیراهه کشاندن این خیزش خواهد بود، اما در حاشیهها خبرهایی به گوش میرسد که تاملبرانگیز است و میتواند به موازات سرکوب عریان، به خیزش و این اعتراض سراسری آسیب رساند
برخی سایتها با به راهانداختن یک نظرسنجی، مبنی بر تغییر ساعت راهپیمایی روز 22 بهمن از ساعت 17 به ساعت 10، هدف شومی را دنبال میکنند تا مردم را در راهپیمایی روز 22 بهمن 1396، به خیابانها بکشانند، برای آنها ساعت 17 یا 10 هیچ تفاوتی ندارد و بدیهی است که تغییر ساعت، نکتهای انحرافی است! اعتراضکنندگان و کنشگران اجتماعی که به معنای واقعی با مشکل نان، گرانی، بیکاری و همهی نابرابریها دست و پنجه نرم میکنند، به نیکی میدانند که روز 22 بهمن، روزی است که هر ساله، نظام چپاولگر جمهوری اسلامی، تولد شوم خود را با یک راهپیمایی دروغین جشن میگیرد تا ماندگاری خود را در حکومت طبیعی جلوه دهد، در حالیکه اعتراضکنندگان و دختران و پسران جوان سلحشور در خیزش سراسری دی ماه 1396، این بار فریب نخواهند خورد و سیاهی لشکر این نظام نخواهند شد و هدفمند و ارادهمند در روز 22 بهمن راهپیمایی نخواهند کرد! چرا که هرگونه حضور در 22 بهمن، میتواند به موجسواری نظامی منجر شود که پلیس و سپاه و ارتش و رسانهها را دارد.
زنان و مردان آزادیخواه، به ویژه فروشندگان نیروی کار، به خاطر اینکه میدانند چه خواست مشخصی دارند، دسیسههای آشکار و پنهان این نظام را به طور شفاف میشناسند و هرگز در خیمه شب بازی این نظام مشارکت نخواهند کرد! هر روز که میگذرد صدای خوشنواز ناقوس پایان نظام جمهوری اسلامی در ایران، بلندتر میشود و کنشگران اجتماعی خودشان تصمیم میگیرند که چگونه و در چه زمانی، اعتراض به حق خویش را فریاد کشند
ساسان دانش
هفتم فوریه 2018
برابر با 18 بهمن 1396
******
********
منصوره بهکیش، به ۷ سال و نیم حبس تعزیری محکوم شد
منصوره بهکیش، از اعضای گروه مادران خانوادههای خاوران است و به دلیل دادخواهی از مسئولان جمهوری اسلامی ایران برای کشتهشدن شش تن از اعضای خانوادهاش در دههی شصت با اتهام "تبلیغ علیه نظام" و "اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور" با این حکم مواجه شده است
منصوره بهکیش که شش عضو خانوادهاش را در اعدامهای دهه شصت از دست داده است، پیشتر نیز به دلیل پیگیری اعدامهای آن دوران، به چهار سال و نیم حبس محکوم شده بود
*******
!!!کودک کشی جنایت است، جنایت
حملهی اردوغان به عفرین کردستان، بخشی از استراتژی نظام سرمایهداری در خاورمیانه و جهان است. هیچ چشمی یارای دیدن صحنههای دلخراش جنگ را ندارد، هماینک حزب عدالت و توسعهی اسلامی ترکیه به نمایندگی از محافظان سرمایه، توسط ارتش متجاوز ترکیه، این بار فاجعهای در عفرین کردستان سوریه آفرید که گوشها نیز توان شنیدن حتا خبر کشتار بیرحمانهی کودکان را نخواهند داشت
تاریخ معاصر، سندی بر بیاعتباری نظام سرمایهداری جهانی است. تاریخ، این همه جنایت و ستم و نابرابری و فقر و گرسنگی و خشونت را یکجا تجربه نکرده بود، اما شعلههای جنگ در خاورمیانه، سرکوب عریان حکومت جمهوری اسلامی در ایران، کشتار در سوریه و عراق، بیعدالتی و تبعیض در دیگر کشورهای پیرامونی، شعارهای توخالی نئولیبرالیسم جهانی را به سخره گرفته است و آنانی که نظام سرمایهداری را پایان تاریخ اعلام کرده بودند، هماکنون لب به سکوت دوختهاند
تاریخ، به تنهایی معنا ندارد. تاریخ را انسانها و روابط اجتماعی و مبارزات درون جامعه میسازد، بیش از هفتصد میلیون نفر در جهان در گرسنگی مطلق و کیلومترها فاصله با خط فقر، امروزشان را به فردایی ناپیدا میدوزند، بیش از چهار میلیارد انسان روی خط فقر نیروی کارشان را به ناچار ارزان فروشی میکنند تا به آن سوی فقر پرتاب نشوند، بدیهی است که انسانها برای تداوم یک زندگی انسانی تلاش کنند و در برابر ستم و خشونتهای افسار گسیختهی نظام جهانی مبارزه کنند و این واقعیت در خاورمیانه بیش از از دیگر کشورهای جهان آشکار شده است، خاورمیانه بیش از هشتاد درصد انرژی جهان را تولید میکند، اما زنان و مردان، به ویژه کودکان این منطقه، هرگز به این اندازه به بردگی کشیده نشده بودند، اینقدر گرسنه نمانده بودند و به نابودی کشانده نشدهاند
امروزه روز، خشونت نظام جهانی از آستین سردمداران حکومتهایی مثل خامنهای و اردوغان بیرون میجهد و نه تنها انسانها را برای منافعی کوتاه مدت نابود میکنند، بلکه جهان را به پلشتی آلودهاند
فروشندگان نیروی کار اما، بپاخاستهاند و با اعتراض خویش، حکومتها را، به ویژه در ایران به چالش کشیدهاند تا خرمن پوسیدهی این نظام خشن و کودک کش را به عقب رانند، زنان آزاده نیز در جای جای این کرهی خاکی، به ویژه در ایران خیز برداشتهاند تا حقوق خویش را از حکومتهای زنستیز و سرکوبگر بستانند، دختران انقلاب در ایران هر روز بیشتر از دیروز تکثیر میشوند و زنان کردستان، رو در رو با مزدوران حکومتی در حال مبارزه هستند، زنان غوغا کردهاند و نظم فاسد موجود را بر هم زدهاند
گفتمان رهایی، این بار توسط کسانی در جهان گسترش مییابد که با تکیه بر جایگاه اجتماعی خویش کنشگری میکنند و احزاب و سازمانهای سیاسی، به ویژه روشنفکران دروغین را رسوا کردهاند؛ توانایی ارادهمند فروشندگان نیروی کار برای کنشگری در جامعه نیاز به "سازماندهی" دارد، سازماندهی نوینی که تکیه بر خویش دارد، سازماندهی تشکلی که هیچ ارتباطی به تشکلهای سنتی و مدعی ندارد، تشکل هدفمندی که میتواند ساختار نظم موجود را بشکند و انسان را از رنج تاریخی اجتماعی برهاند
ساسان دانش
دوم فوریه 2018
برابر با ۱۳ بهمن ۱۳۹۶
*******
گزیدهای از عکسهای دختران انقلاب که نه تنها تکثیر میشوند، بلکه در تار و پود جامعه ریشه دواندهاند تا تیرگیهای خفقان ستم و اسارت را پس از چهل سال روشنایی بخشند. آسمان نیز به رقص لچکهای روی شاخهها میبالد و خنکای باد زمستانی خویش را بر گیسوان مواج دختران و زنان میوزاند تا مبارزهی آنها تحقق یابد. ساختار ضد انسان و زن ستیز نظام جمهوری اسلامی، فقط با اعتراض به حجاب اجباری شکننده شده است و با خیزشی دوباره پایههای شوم این نظام با ریشتر بیشتری خواهد لرزید و "آزادی" گوشه چشمی نشان خواهد داد تا چپاول و سرکوب عریان جمهوری اسلامی ایران پایان پذیرد و "رهایی" زایشی دوباره یابد و انسان در جایگاه شایسته و بایستهی خویش، بستر پیشرفت را برای کودکان این جامعه فراهم کند.
ساسان دانش
سی و یکم ژانویه 2018
برابر با ۱۱بهمن ۱۳۹۶
*******
____________________________
کودکان و خیزشهای اجتماعی؛
سفرهی کارگران و فروشندگان نیروی کار که ثروت کشور را تولید میکنند، هر روز خالی و خالیتر میشود! وقتی جامعه، از ابتداییترین امکان زندگی بیبهره است! وقتی بیش از نیمی از جمعیت کشور مورد ستم چندگانه است! وقتی تبعیض و نابرابری، روابط اجتماعی را به نابودی کشانده است! وقتی بیکاری مزمن، آسیبهای جدی به تار و پود جامعه زده است! وقتی گرانی، موجب شده است آدمها سیلی محکمتری بر خودشان بزنند تا با سرخی چهره با شرافت زندگی کنند! وقتی کودکان کار و بازمانده از آموزش، دل هر آدمی را به درد میآورد! وقتی کودکان کارتن خواب و گورخوابها زخمهای پنهان و عمیق در اندرون جامعه ایجاد کردهاند! وقتی پایین آمدن سن اعتیاد و تنفروشی، زبان هر انسانی را به لکنت وامیدارد! وقتی که بیشتر مردم از تامین اجتماعی و بهداشت محرومند! وقتی زلزلهزدگان، پس از دو ماه در سرمای زمستان غرب کشور هنوز چادر ندارند! وقتی همین دیروز 77 نفر فقط از شهر شوش در استان خوزستان به خاطر گردوغبار راهی بیمارستان شدهاند! وقتی شکنجه و اعدام جوانان در دههی شصت، در مغز جامعه رسوب کرده است! وقتی مشکل آب و هوای سالم نیز به دیگر مشکلها افزوده شده است! و و... و وقتی خرافات و احکام مذهبی ضد بشری، توسط جمهوری اسلامی در مناسبات اجتماعی نهادینه شده است! وقتی بودجههای نهادهای مذهبی نسبت به بودجههای بدیهی، سر به فلک میکشد! وقتی رفتار و سیاست جمهوری اسلامی، تحقیر انسان است و تعریف انسان را در چارچوب جغرافیای ایران، با شتابی باورنکردنی به سقوطی سهمگین میراند! وقتی حاکمان و آقازادهها برای یک سرماخوردگی ساده سر از بیمارستانهای مجهز اروپایی سردرمیآورند! وقتی سردمداران چپاولگر جمهوری اسلامی ایران، برای ماندن در قدرت در این 39 سال، سرکوب عریان کردهاند و خواهند کرد و نسبت به خواست طبیعی معترضان، خود را ناشنوا نشان میدهند! اعتراض و اعتراضگری، حق بدیهی جامعه است، کودکی که دوران کودکی خویش را با شادی و بازی باید سپری کند تا در جوانی شکوفا شود و بتواند چرخ پیشرفت و توسعه را بچرخاند، در خیابان با برافراشتن شعاری، حقارت نظام جمهوری اسلامی را در ایران و جهان به نمایش گذاشته است؛ کودک نوزده ماههی ویدا موحد، فقط به شیر مادر نیاز ندارد، بلکه به لحظه لحظهی مهر و نگاه مادر نیاز دارد تا با شخصیتی اجتماعی پای بر جامعه بگذارد و عنصری موثر در سلامت جامعه باشد، هماینک مادرش اسیر چنگال دژخیمی است که آزادی را برنمیتابد!
باشد که برای رهایی و آزادی همصدا باشیم، خیزش سراسری دی ماه 1396، آوایی خوش برای برهم زدن نظم موجود بود، آوایی که میتواند با صدا و ندای کودکان تنیده شود و با سازماندهی هرچه بهتر به فریاد تبدیل شود. کنشگران جامعه با عصیان و اعتراض دی ماه به قدرت خویش پی بردهاند؛ هماینک اما، جامعه خیز برداشته است تا با خیزشی دوباره و با درهم شکستن ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران، بوی نان را، بوی آزادی را و بوی رهایی را در جامعه بپراکند و گسترش دهد.
ساسان دانش
25 ژانویه 2018
برابر با 5 بهمن 1396
**************
در سوگ نوشین؛
هیچ چیز دردناکتر از مرگ کودکان نیست، هر لحظه که میگذرد به فهرست مرگ کودکان و نوجوانان، افزوده
میشود! نوشین محمدی، دختری 17 ساله از آبادی ناوهفره شهر سرپل ذهاب نیز از عفونت ریه درگذشت!
البته همگان میدانند که او از سرما نمرده است! هیچکس در مناطق زلزلهزده از سرما نمیمیرد! همهی آنهایی که در مناطق زلزلهزده، چادر و کانکس نداشتند که نمردهاند! پس عفونت ریهی آن دختر نوجوان به احتمال قوی حاصل تفریح او در سواحل هاوایی و جزایر قناری خوش آب و هوا بوده است!!!
نوشین محمدی، از 7 سالگی توانیاب بود و مشکل بیماری او موجب شده بود که نتواند راه برود، چندی پیش برایش ویلچر گرفته بودند تا شاید از انزوای تحمیلی اجتماعی بیرون بیاید و بتواند به جامعه بازگردد. 10 سال مقاومت و ایستادگی او چگونه بر باد سپرده شد؟ زلزله آمد و نوشین محمدی زنده ماند، اما با دروغ و انکار وضعیت زلزلهزدگان توسط مدیران و مدبران زیادهخواه این نظام در استان کرمانشاه، او را نیز نزد باقی کودکانی که در حادثهی زلزله کشته شده بودند فرستادند، البته یادمان نرود که نه از سرما!!!!!
علیه فراموشی، علیه خاموشی، علیه دروغ، به ویژه علیه دروغپردازیهای اصلاحطلبان، اعتراض که نه، فریاد هم نه، جیغ بنفش باید کشید! چونکه یکی از سردمداران نظام، در پاسخ به پرسش خبرنگار در مورد وضعیت زلزلهزدگان و سرمای زمستان و نداشتن چادر و کانکس گفته است، "همانطور که زلزله یک رویداد طبیعی است، سرمای زمستان نیز طبیعی است و بدیهی است که برخی در سرمای زمستان بمیرند"!!!
شرم و هزاران شرم بر سردمداران نظام جمهوری اسلامی ایران که برای لذتی بیشتر و چپاول ثروتی که فروشندگان نیروی کار با خون دل تولید کردهاند، حتا اینگونه گستاخی میکنند و مرگ نوجوان بیمار را طبیعی جلوه میدهند!!!
تنها واکنشی که یک موجود اجتماعی به عنوان یک انسان میتواند بکند، اعتراض است، اعتراض به نظم موجود، اعتراض به حاکمان چپاولگر، اعتراض به فساد دامنگیر حکومتیان، اعتراض به فقر و فلاکت، اعتراض به قدرتمداران و حاکمیت مستبد حکومت جمهوری اسلامی! چرا که هیچ چیز دردناکتر و رنجآورتر از مرگ کودکان و نوجوانان نیست!
ساسان دانش
26 ژانویه 2018
برابر با 6 بهمن 1396
************************
************
نام کشته شدگان در بازداشتگاهها و زندانهای مخوف جمهوری اسلامی ایران در خیزش اجتماعی علیه فقر و بیکاری و گرانی تا تاریخ 29 دی 1396:
1- سینا قنبری، تهران
2- محسن عادلی، دزفول
3- وحید حیدری، اراک
4- سارو فهرمانی، سنندج
5- کیانوش زندی، سنندج
6- علی پولادی، چالوس
7- محمد نصیری، زنجان
8- حسین قادری، سنندج
9- حسن ترکاشوندی، کرج
10- سید شهاب ابطحی، اراک
نام کشته شدگان در خیابان، توسط سرکوبگران جمهوری اسلامی ایران در خیزش اجتماعی علیه فقر و بیکاری و گرانی تا تاریخ 29 دی 1396:
1- احمد حیدری، دانشآموز 13ساله، قهدریجان
2- غلامحسین شهاب، فروشندهی کفش در پاساژ پارسیان، قهدریجان
3- آرمین صادقی، دانشآموز 15ساله، خمینیشهر
4- حسین شفیعی زاده، کشاورز، اصفهان
5- حمزه لشنی زند، درود
6- حسین رشنو، درود
7- محمد چوباک، درود
8- احسان خیری، درود
9- محسن ویرایشی، درود
10- محمد کهزادی، ....
11- نعمتاله شفیعی، قهدریجان
12- آریا روزبهی بابادی، پیکر شکنجه شده و بیجانش در رود کارون یافت شد!
13- امین رمضانی، مسجد سلیمان
14- مسعود کیانی، دانش آموز 13 ساله، ایذه
15- نعمتاله صالحی، همایون شهر
16- عبدالرسول کریمی، اصفهان
17- آرش خدری، مسجد سلیمان
18- محمد ابراهیمی، اصفهان
19- بهزاد شهسواری، کرمانشاه
20- علی مومنی، ....
21- سیروان پسندی، همدان
22- عباس کریمی، ....
23- شهریار هداوند، درود
24- غلامرضا هداوند، درود
بیش از 3700 نفر نیز در سراسر کشور از 10 دی تا 29 دی ماه 1396، در اعتراض به فقر و بیکاری و گرانی در خیزش اخیر، بازداشت شدهاند که هماینک زیر شدیدترین فشارهای روانی و جسمی، در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی ایران ایستادگی میکنند
ساسان دانش
@@@@@@@@
واکاوی تاثیر متقابل خیزشهای اجتماعی با جنبش دانشجویی!
کشور ایران، از دیرباز دارای جنبش دانشجویی فعال و اثرگذاری بوده است و از آغاز تاسیس دانشگاه در کشور ایران، به خاطر اینکه "دانشجو" جایگاه اجتماعی خوبی در جامعه داشته است، دانشجویان "احساس مسئولیت اجتماعی" کرده و در مناسبات جامعه دخالتهای شایسته و گستردهای کردهاند. جانفشانیها و ایستادگیهای دانشجویان، در هر دورهای در زندانهای سیاسی ایران بر کسی پوشیده نیست، چوبههای دار و تیرها نیز شرمگینانه، اما درستی این حقیقت را گواهی میدهند؛ به ویژه اینکه بیشتر اعدام شدگان و زندانیان دههی شصت در سیاهچالهای مخوف نظام جمهوری اسلامی ایران را دختران و پسران دانشجو تشکیل میدادند.
با اشاره به اینکه توسعه و پیشرفت هر جامعهای نسبت به نبرد طبقاتی در اعماق آن جامعه ارزیابی میشود، ولی از سوی دیگر، رشدنیافتگی نیروهای مولده در ساختار اجتماعی اقتصادی کشور، موجب شد که رو در روییهای اجتماعی با نظام حاکم، توسط جنبش دانشجویی انجام شود، باید با صدای بلند گفت که دانشجویان، بار این مسئولیت اجتماعی تاریخی را مسئولانه و شجاعانه به دوش کشیدند.
اگر تا کنون، دانشجویان و دانشآموختگان باورمند به آزادی و رهایی، علیه نابرابریهای اجتماعی اعتراض میکردند و در مبارزه با نظم موجود، کنشگری میکردند و بیدریغ و بیپروا تا پای جان ایستادگی میکردند تا با جنبش خویش، سببساز تحرکهای اجتماعی شوند، هماینک اما، خیزش اجتماعی دی ماه 1396، با حضور فعال و سراسری خویش، از درون جوشید و ارادهمند، کوچهها و خیابانها را تسخیر کرد و خسته از تنگناهای بسیار از جمله فقر و بیکاری و گرانی، بغض در گلو مانده را آزاد کرد و با فریاد خویش، اعتراضگری کرد و نشان داد که این بار، فروشندگان نیروی کار، بازیگر اصلی مبارزه با نظم موجود هستند و به یقین میتوان گفت که این خیزش، خاستگاه طبقاتی داشت.
اگر تا کنون دانشجویان صدیق و شریف و مبارز از اقشار فرودست میخواستند که به مبارزات اجتماعی بپیوندند، این بار دانشجویان بودند که به خیزش اجتماعی دی ماه پیوستند؛ روز دوم اعتراضهای سراسری، دانشجویان بیشتر دانشگاههای کشور و روز سوم، دانشجویان دانشگاه تهران صادقانه اعلام کردند که از خیزش اجتماعی پشتیبانی میکنند و پیگیرانه، پا به میدان گذاشتند و مثل همیشه با حضوری پویا، نه تنها دانشگاهها را فعال کردند، بلکه با پیوستن به شورش گرسنگان، فریاد این خیزش را رساتر کردند؛ هماکنون نیز جنبش دانشجویی در سراسر کشور فعالتر و ریشهایتر از پیش، نظم موجود را به چالش کشیده است و از خواستهای صنفی گرفته تا نقد کلان نظام حاکم، بیش از پیش فعالیت میکند.
برآیند این جابجایی، نموداری را ترسیم میکند که حاکی از رشد بردار نیروهای مولده از یک سو و از سوی دیگر، کالا شدن نیروی کار را برجستهتر میکند.
در نتیجه، مناسبات اجتماعی در ارتباط با تحرکهای اجتماعی، پس از خیزش دی ماه 1396، تغییر کیفی خواهد کرد. هرچند، نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان حافظ سرمایه با اصلاح تعرفههای مالی و انعقاد قراردادهای کلان اقتصادی، حلقهی خویش را در زنجیرهی نظام سرمایهی جهانی شده هماهنگتر کرده بود، اما لشکر نیروی کار، هنوز با هویت خویش در روابط اجتماعی جامعه، پا به میدان نگذاشته بود. اینک اما، فروشندگان نیروی کار با خیزش سراسری و خودجوش فرودستان جامعه، فقط ورود خود را به سپهر سیاسی اجتماعی ایران اعلام کرد و از این پس برای پیشبرد اهداف ارزشمند اجتماعی توسعهیافته و رشدیابنده، مبتتی بر منافع طبقاتی، کنشگری خواهد کرد و این راه بازگشتناپذیر، پیشنیازهایی کلیدی دارد و یکی از بارزترین این نیازها، ایجاد تشکلهای منسجم و هدفمند در تار و پود این جامعه است. فروشندگان نیروی کار، گامهای با هویت خویش را برمیدارد و ارادهمند، رهایی خویش را با تحرکها و خیزشهای پسین محقق میکند؛ جنبش دانشجویی نیز پس از یک قرن پرداخت هزینههای شگرف، توانایی همراه شدن با فروشندگان نیروی کار را در سر میپروراند تا خیزشهای اجتماعی، توسط فروشندگان نیروی کار به جنبش اجتماعی بدل شود.
در پایان گفتنی است که آهنگ ورق خوردن ورقهای تاریخ در مسیر تحولات اجتماعی، شتاب گرفته است و لرزه بر اندام سرمایه، به ویژه بر ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران انداخته است؛ سالها بود که تاریخ، دردمند و آبستن بود، زایشی نو در راه است که آزادی و رهایی را از مسیر بوی نان به آغوش خواهد کشید.
ساسان دانش
20 ژانویه 2018
برابر با 30 دی 1396
@@@@@@
@@@@@@
مروری گذرا بر خیزش سراسری دی ماه 1396؛
ساسان دانش
|
در گوشه و کنار شهرستانها و برخی محلهها در شهرهای بزرگ، هنوز تجمعهای اعتراضی ادامه دارد و حتا فراخوانی برای برگزاری تظاهرات سراسری در ساعت 5 عصر روز چهارشنبه 27 دی ماه اعلام شده است، اما چند روزی است که در کف خیابانها اعتراضها کاسته شده است. باید گفت، وقتی نقشآفرینان یک خیزش اجتماعی، جویندگان نان و گرسنگان باشند، آن خیزش، درهمبافتگیهای ویژهای مییابد که حضور نیافتن معترضان در کف خیابان، دلیل بر فروکش کردن آن خیزش نیست.
افزون بر اینکه، این خیزش با هیچیک از تحرکهای اجتماعی در یکصد سال گذشته قابل مقایسه نیست، خودجوشی این خیزش، به اندازهای ریشهای و برجسته است که بدون سازماندهی، توانست خواست خود را در سراسر کشور، بیپروا و شجاعانه فریاد بزند و نه تنها توانست بر ساختار حکومت فاسد جمهوری اسلامی ایران رعشه اندازد، بلکه ورقهای رسانههای جهانی را نیز تسخیر کرد و لرزه بر اندام سیستم حکومتی انداخت و گرانی و فساد حکومتی را نشانه گرفت. خیزش دی ماه ایران، بر فراز احزاب و سازمانها به پرواز درآمد و متفاوت بودن خود را نسبت به همهی حرکتهای سیاسی اجتماعی معاصر به رخ کشید. در نتیجه، هیچ سازمان سیاسی چپ و راستی این بار، این گستاخی را نتوانست بکند که بر این خیزش سراسری موجسواری کند
معترضان و فروشندگان نیروی کار فهمیدهاند که برای اعتراضگری و گرفتن حق خویش از چپاولگران حکومت جمهوری اسلامی ایران، فقط خودشان را دارند و همین کافی است. بیشک این خیزش، با ویژگی خوداتکایی یکی از ارزشمندترین شکل اعتراضگری در قرن حاضر محسوب میشود و با آگاهی بر منافع خویش پا به میدان نبرد گذاشته است و تا مشکل نان و معیشت حل نشود، این خیزش فروکش نخواهد کرد و در شکلهای مختلف، جلوههای دیگری پیدا خواهد کرد و در فراز و نشیبی اجتماعی، تداوم خواهد یافت. ناگفته نماند که هر خیزش خودجوش، آسیبپذیریهایی نیز دارد، انسجامنیافتگی یکی از کاستیهای مهم این شیوه است، مگر اینکه این خیزش، استخوان بندی خود را رو به سوی سازماندهی جهت دهد تا ارادهمندانه این خیزش اجتماعی را به یک جنبش اجتماعی گسترش دهد
حکومتیان نیز در این مدت، 5 نفر را در زندانها کشتهاند و هنوز آمار کشته شدگان در خیابانها مشخص نشده است، اما پیرو خبرها بیش از 20 نفر کشته شدهاند، بیش از 2000 نفر در سراسر کشور یا ربوده شده و یا بازداشت شدهاند که هماینک در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی ایران، ایستادگی میکنند؛ اما برخلاف حرکتهای اجتماعی پیشین، جمهوری اسلامی ایران به بازداشتهای گسترده روی نیاورده است، چونکه میداند هزینههای سیاسی گزافی را باید پرداخت کند و فقط به چهرههای شناخته شدهی دانشجویی یا وکیل اکتفا کرده که ماهیت سرکوبگر خود را به جامعه نمایان سازد، به طور مثال برخی از نمایندگان صنفی دانشجویی را بازداشت کرده و یا محمد نجفی، وکیل دادگستری در شهر اراک را بازداشت کرده است؛ وحید حیدری نوجوان دستفروشی که دژخیمان این نظام، او را در زندان کشتند و اعلام کردند که او در ارتباط با مواد مخدر بازداشت شده و خودکشی کرده است، محمد نجفی با استدلال و با ادبیات قضایی، ثابت کرد که نه تنها وحید حیدری معتاد نبوده، بلکه او در زندان خودکشی نکرده است. سردمداران جمهوری اسلامی ایران به خوبی میدانند که این بار توان بازداشت حتا دو درصد معترضان را نخواهند داشت. اما برای حفظ نظم موجود،دست و پا میزنند تا نشان دهند بر اوضاع تسلط دارند. از سوی دیگر دستور دادهاند که شعارها را از دیوارها پاک کنند و اگر روزی روزگاری جامعه با شعار "ننگ با رنگ پاک نمیشود" تهییج میشد، اما امروزه روز، فرودستان جامعه در پی حق خویش نیازی به تهییج ندارند و آنچه که پیداست دیوار نویسها از پاک کنندگان دیوار پیشی گرفتند و کیفیت مبارزه را ژرفا بخشیدند. لایههای میانی مدیران جمهوری اسلامی ایران نیز شکنندگی ساختاری حکومت را حس کردهاند و با دستپاچگی نسبت به این خیزش سراسری واکنش نشان میدهند و برخی از آنها اختلاس و فرار را ترجیح دادهاند تا کیش و مات نشوند! در خبرهای دیروز آمده بود، یکی از مدیران مدیریت اکتشاف شرکت ملی نفت، 15 میلیون دلار به علاوهی 60 میلیون !!!تومان اختلاس کرده و به کشور کانادا گریخته است
سرانجام اینکه خیزش دی ماه 1396، گام برداشته است تا اجتماعی شود و با اجتماعی شدن اعتراضها، میلههای زندان در سراسر ایران خواهد شکست، زندانهای ایدئولوژیک نیز در همهی عرصههای جامعه درهم خواهد شکست و کودکان و زنان و مردان آزاده، رهایی را در آغوش خواهند گرفت و شکسته شدن زندانها، ساختار جمهوری اسلامی ایران به عنوان حافظان اینک سرمایه در زنجیرهی جهانی را آنچنان آوار خواهد کرد که توحش سازمانیافتهی حکومت جمهوری اسلامی ایران به پایان خواهد رسید
ساسان دانش
شانزدهم ژانویه 2018
برابر با 26 دی 1396
*******
*****
!!جای کودکان، در مقابل زندان نیست
ساسان دانش |
وقتی که فقر، بیکاری، گرانی و دهها مشکل اجتماعی و اقتصادی، بر چهرهی هر جامعهای زخمی عمیق ایجاد کند و سردمداران حکومتی برای دستیابی به سود بیشتر، به معیشت و زندگی روزمرهی عناصر جامعه حملهور شوند؛ بی شک، آن جامعه بپامیخیزد و علیه حکومتی که به چپاول دسترنج انسانها و اموال عمومی مشغول است اعتراض میکنند. پاسخ استثمارگران و مستبدان در طول تاریخ، همواره دار و درفش و زندان و شکنجه بوده است و شرایط امروز کشور ایران، جدای از این زنجیره و مناسبات نیست، همانطور که حکومت جمهوری اسلامی ایران، نزدیک به چهل سال است، مبارزان و کنشگران سیاسی اجتماعی را به بند کشیده است و روزی نیست که سخن از اعدام دگراندیشان و مخالفان نظم موجود در جغرافیای کشور ایران نشنویم؛ اما آنگاه که فروشندگان نیروی کار در جستجوی نان، عصیان میکنند معنای روابط فرودستان و حکومتیان را بیشتر درمییابند و پیگیرتر از پیش خیز برمیدارند و با تسخیر کف خیابانها فریاد میکشند تا حق خویش را از چپاولگران و ستمپیشگان بستانند، شورش سراسری دی ماه 1396، جلوهای از همین نوع مبارزات اجتماعی است که ورقهای تاریخ ایران را پربار کرد و به مبارزات جوانانی که در دههی شصت جانفشانی کردند و زیر شکنجهی دژخیمان سرمایه و جمهوری اسلامی ایران اعدام شدند، معنایی دوباره بخشید
این بار اما، پای فرزندان کنشگران اجتماعی و معترضان نیز به مقابل زندان اوین کشیده شده است تا جهان و جهانیان بفهمند در چارچوب نظام سرمایهداری جمهوری اسلامی ایران، کودکان نیز به دادخواهی !میپردازند
امروزه روز، همگان به حقوق کودکان آگاهند، نظامی که حق شادی را، حق بازی را، حق آموزش را از کودکان دریغ کند، نظام پوسیدهای است که آیندهای بس ناگوار خواهد داشت، در نظام جمهوری اسلامی ایران اما، کودکان کار و کودکان خیابانی، در گوشه و کنار شهرها و روستاها گوش جهانیان را کر کرده است. در نظام جمهوری اسلامی ایران، از کودکان و کار ارزان آنها حتا سواستفاده میکنند تا نظم فاسد موجود را سرپا نگه دارند، روابط اجتماعی نیز از هم گسسته است چرا که کودکان از جایگاه واقعی خود در جامعه دور شدند
!!هشدار که جای کودکان، در مقابل زندان نیست
ساسان دانش
سیزدهم ژانویه 2018
برابر با 23 دی 1396
@@@@@@@
در سوگ پاییز؛
|
پاییز واپسین روزهای خویش را میگذراند، اما نمیدانم چرا پاییز را بیش از دیگر فصلها دوست میدارم… خشخش برگهای زیبای رنگارنگ در پاییز، زیر پا له میشوند که برای برخی شاعرانه است و پاییز به خاطر دلانگیزی درونی خویش با جلوهای غمانگیز در بیشتر شعرها حضوری پر رنگ دارد
برای من اما، خشخش برگهای پاییزی، غوغا و آشوبی است که گویا سخن میگویند، آنها اینچنین هوار میکشند
"همین چندی پیش ما همان برگهای سبز پرطراوت بودیم که علت شوق و شور و شادی و آرامش شما را در سایهای مفرح، فراهم کردیم و امروز همراه و همساز با طبیعت پاییز، خشکیده و از شاخه تنها ماندیم و به این سوی و آن سوی پرتاب میشویم و اینگونه زیر پای آدمیان، مرگ خویش را ناله میکنیم و به سوگ مینشینیم
به خاطر همین، من تلاش میکنم که پا روی برگهای زیبای پاییزی نگذارم، چه بسا من نیز بغضهای در گلو مانده را در پاییز میشکنم و درد و رنج خویش را بیدریغ و آشکار با برگهای پاییزی به نجوا مینشینم! دردهایی که بیشتر یارانم را در پاییز جدا کردند، آنها آزادی را فریاد کشیدند و ایستاده برای همیشه رفتند، آنها میدانند که هرگز فراموش نمیشوند!
پاییز مثل استراحت میان دو پردهی نمایش است که ما را به حال خویش رها میکند تا لختی بر نخستین پردهی زندگی اندیشه کنیم و پردهی دوم را رویاپردازی کنیم تا واقعیت را دریابیم! پاییز شاید فاصلهای میان دو خط نوشته است که به ما اجازه میدهد بهتر بخوانیم وگرنه از درهم برهم نوشته شدن و پیچیدگیهای زندگی چیزی نمیفهمیدیم! پاییز انگار سکوت بین دو همهمه است که از سراسیمگی به دامن آسودگی پناه ببریم تا پیرامون خویش را درستتر بنگریم! پاییز اجرای سمفونی زیبای طبیعت را هماهنگتر میکند، چه لحظهای که سازها همه با هم مینوازند و چه لحظههای درنگ، آنگاه که صدایی از هیچ سازی شنیده نمیشود
گوش فرادهیم که پاییز با ما سخن میگوید و چیزی برای پایان سخنوری او نمانده است، پاییز چمدانهایش را بسته است تا به یلدا بسپارد! یلدا فقط بلندترین شب سال نیست، میهمانی با شکوه رفتن پاییز نیز هست
ساسان دانش
چهاردهم دسامبر 2017
برابر با 23 آذر 1396
@@@@@@@@
دهقان فداکار درگذشت
ريزعلى خواجوى به دلیل آسیب شديد ريوى در بیمارستان درگذشت! ریزعلی خواجوی در سن 32 سالگی در نزدیکی یکی از روستاهای آذربایجان، شب هنگام در حالی که از کنار ریل قطار به خانه برمیگشت، متوجه ریزش کوه در مسیر قطار شد. برای نجات قطار و مسافران آن، بیدرنگ کت خود را آتش زد و به سمت قطار حرکت کرد. این کار نتوانست رانندهی قطار را آگاه سازد، در نتیجه، وی ناچار شد با شلیک چند گلوله از تفنگ شکاری خود، رانندهی قطار را متوجه کند و تلاش او باعث شد تا قطار متوقف شود. به گفتهی او پس از توقف قطار، مردم ناراضی از قطار پیاده شدند و او را کتک زدند تا اینکه او آنها را متوجه خطری که در انتظار آنها بود ساخت. پس از آنکه مسافران با چشم خود ریزش کوه را دیدند، از ریزعلی خواجوی پوزش خواستند و سپاسگزاری کردند. رفتار انساندوستانهی ریزعلی خواجوی او را به دهقان فداکار تبدیل کرد، ازخودگذشتگی او به داستانی تبدیل شد که سینه به سینه در گوشه گوشهی ایران با غرور نقل میشد، داستان او به کتابهای درسی راه یافت و دهقان فداکار، دستکم قهرمان سه نسل از ساکنان کشور ایران گشت. هرچند نظامهای حکومتی به شکل سمبولیک، همایشهایی برای بزرگداشت او برگزار کردند، اما هرگز به شخصیت قدرتمند او و زندگی او نپرداختند! ریزعلی خواجوی در واقعیت نیز یک قهرمان بود، چرا که دهقان فداکار تا واپسین روزهای زندگی، با دسترنج خویش روزگار گذراند و میهماننوازی بود که میزبان بسیاری از انسان ایرانی بود که فداکاری او را دوست داشتند از زبان خودش بشنوند و او هر بار با خوشرویی و متانت، داستان آن شب را تعریف میکرد و گویا هر بار که تعریف میکرد، از اینکه توانسته است جان انسانها را نجات دهد، خودش بیش از دیگران مشعوف و مسرور میشد. ریزعلی خواجوی یا دهقان فداکار، جایگاهی ویژه در قلب همهی ایرانیان دارد و با هر تپشی، قهرمانی بیدریغ او را مرور میکند. یادش همواره گرامی باد! خاطرهای از ریزعلی خواجوی؛ مجسمهی ریزعلی را به عنوان دهقان فداکار در یکی از میدانهای شهر میانه نصب کرده بودند. او وقتی مجسمهی خودش را دید، پرسیده بود هزینهی این مجسمه چقدر شده است؟ گفته بودند هفت میلیون! ریزعلی خواجوی با درنگی معنادار گفته بود هفت میلیون را میدادند به خودم، شب و روز، زمستان و بهار به جای مجسمه، خودم میایستادم!!! ریزعلی خواجوی، همان دهقان فداکار نسل ما به کتابها راه یافت، اما از محرومیت نجات نیافت
ساسان دانش دوم دسامبر - برابر با 11 آذر 1396
بریدهای از روزنامهی اطلاعات، تاریخ سهشنبه 16 آبان 1340 خورشیدی که سخنهای بسیاری دارد، خبر دهقان فداکار نیز در همین صفحه منتشر شده است
|
*******
تصویر دو دوست که برای بردن دوست معلولشان به مدرسه، در حال تلاش هستند. انسان بودن، بیپایان است و "فهم دوستی" روابط انسانی را در جامعه ژرفا میبخشد. این تصویر، ترجمهی رفتاری است که "انسان" و "دوستی" را در هم آمیخته است و همهی ما تصور میکنیم که فقط این تصویر را تماشا میکنیم، اما نگاه به این تصویر، انگار نگرش هر آدمی را به یک میهمانی پرشکوهی دعوت میکند که در آن میهمانی، "عشق" و "شور زندگی" باید نوشید
ساسان دانش
11-25-17
*******
ساختهی
Schody Stairs by Stefan Schabenbeck 1969
انیمیشن کوتاه "پلهها"ساختهی
استفان شابنبک، فیلمساز لهستانی، محصول سال 1969 برندهی جایزهی بهترین
انیمیشن از فستیوال فیلم "کراکوف لهستان" و برگزیدهی منتقدان سینما؛
انیمیشن پلهها در همان آغاز، انسانی را در برابر پلههای پیچیده نشان میدهد که برای بقای خویش ناچار است یکی پس از دیگری آنها را طی کند. آدمی، از همان دوران کودکی وقتی با تلاش بیوقفهی پدر و مادر خویش روبرو میشود، در واقع پلهای را پشت سر میگذارد تا اندکی بزرگتر شود، سیستم مهدکودکهای امروزی که نه بر پایهی پرورش کودکان، بلکه پدرومادرها برای اینکه بتوانند کار کنند ناچارند کودکان دلبند خویش را به مهدکودکها بسپارند. مهدکودکهایی که فقط نگهداری کودکان را عهدهدار میشوند، پلهای دیگر برای کودک محسوب میشود. دوران دبستان و دبیرستان در سایهروشنهای موهوم این نظام از پرورش کودکان و نوجوانان دریغ میکنند و فقط به یک آموزش خشک میپردازند نیز پلهای دیگر است! با بزرگتر شدن آدمی، پلهها نیز افزایش مییابند و سپس کوران زندگی چه در بازار کار و یا ادامهی تحصیل، پلههای دیگری را پیش روی انسان قرار میدهد. آنگاه که انسان متوجه میشود ناچار است نیروی کار خویش را برای زنده ماندن، بفروشد خسته است و نوعی ازخودبیگانگی ساختاری، همهی زندگی آدمی را دربرمیگیرد که باز پله و پله و پله! آدمها چارهای جز طی کردن آنها ندارند، حتا اگر چهار دست و پا یا افتان و خیزان آنها را بپیمایند! در پایان، سازندهی انیمیشن پلهها، بسیار هوشمندانه صحنهای میآفریند که بسیار قابل تامل و تفکربرانگیز است، وقتی که انسان، همهی توان خود را مصرف میکند و به بالاترین پله میرسد، پیکر جانسوز او به یک پله تبدیل میشود و سپس با نشان دادن بیشماری از پلهها، انیمیشن پایان میپذیرد! در واقع کارگردان، با این صحنه نشان میدهد که در نظام جهانی کنونی، ما انسانها پلهای برای رشد این مناسبات هستیم و ابزاری چون کالا برای این نظام محسوب میشویم و سرانجام همهی تلاش ما فقط پلهای دیگر برای این سیستم تودرتو شده است تا منافع آنها تامین شود! انیمیشن پلهها، جایگاه اجتماعی ما را بیپرده نشان میدهد و به موازات آن، اهداف کوتاه مدت و دراز مدت نظامهای موجود جهان را نیز در برابر چشمان ما قرار میدهد. این انیمیشن درست پس از جنبش دانشجویی کشور فرانسه که در سال 1968 به یک جنبش اجتماعی جدی انجامید، ساخته شده است. هرچند دامنهی جنبش اجتماعی فرانسه به دیگر کشورهای اروپایی نیز سرایت کرد و کشور آلمان را نیز ملتهب کرد، اما با سرکوب عریان مواجه شد و تاسفانگیز اینکه شکست خورد! گفتنی است که هر جنبش اجتماعی، اثرهای ارزشمندی بر روابط اجتماعی جامعه میگذارد، به ویژه هنرمندانی که واقعیت نظامها و سیستمها را شناختهاند، در نتیجه برخی از هنرمندان که به روابط اجتماعی اهمیت ویژهای قائل هستند، اقدام به آفرینش محصول فرهنگی اعتراضی کردهاند و انیمیشن پلهها یکی از آنها محسوب میشود که نه تنها در دوران خودش جامعهی جهانی و افکار عمومی را هاشور زد، بلکه هماینک نیز اثرگذار است، چرا که ساختار نظامهای جهانی بر همان پاشنه میچرخد و فروشندگان نیروی کار نیز برای رهایی خویش از تار و پود این نظام هنوز در حال تلاش و تکاپو هستند
ساسان دانش
بیست و یکم نوامبر 2017
برابر با 30 آبان 1396
******
فردی نیکوکار به دانش آموزان بیبضاعت بلوچ در شهرستان هامون از توابع استان سیستان و بلوچستان، تعداد 200 بسته پوشاک و كفش هدیه کرد، اما دانشآموزان بلوچ برای همدردی و همبستگی با دانش آموزان مناطق زلزلهزده، همهی این هدایا را به زلزلهزگان غرب کشور هدیه کردند.
این خبر، شاعرانهترین و لطیفترین خبری بود که در چند روز گذشته خواندم! احساس عجیبی که نه شادمانی است و نه غم، حتا شگفتزدگی نیست! احساسی که هنوز نمیدانم چیست و چقدر دوست دارم بفهمم و بتوانم این احساس را تشریح کنم، شاید بشود واژهای برایش پیدا کرد، هرچه هست خوب است، اما دریافتم که شعر و ذوق و لطافت درونی، فقط در مولوی و حافظ و خیام و سعدی و فردوسی و فروغ و شاملو یافت نمیشود، بلکه واکنش دانشآموزان بلوچ، اینقدر اثرگذار است که با نفوذ شعر شاعران نامی در جان آدمی، رقابت میکند و در درونمان به گشت و گذار میپردازد، گشت و گذاری که سبب ساز مفرح بودن و تازه شدن را به ارمغان میآورد، حتا اگر اشکهایمان روان شود! زیبایی و عشق، پایان ندارد و هر آدمی میتواند این بی پایانی را با کنش خویش بیپایانتر کند
ساسان دانش
بیستم نوامبر 2017
برابر با 29 آبان 1396
******
انیمیشن کوتاه "پلهها"ساختهی
استفان شابنبک، فیلمساز لهستانی، محصول سال 1969 برندهی جایزهی بهترین
انیمیشن از فستیوال فیلم "کراکوف لهستان" و برگزیدهی منتقدان سینما؛
انیمیشن پلهها در همان آغاز، انسانی را در برابر پلههای پیچیده نشان میدهد که برای بقای خویش ناچار است یکی پس از دیگری آنها را طی کند. آدمی، از همان دوران کودکی وقتی با تلاش بیوقفهی پدر و مادر خویش روبرو میشود، در واقع پلهای را پشت سر میگذارد تا اندکی بزرگتر شود، سیستم مهدکودکهای امروزی که نه بر پایهی پرورش کودکان، بلکه پدرومادرها برای اینکه بتوانند کار کنند ناچارند کودکان دلبند خویش را به مهدکودکها بسپارند. مهدکودکهایی که فقط نگهداری کودکان را عهدهدار میشوند، پلهای دیگر برای کودک محسوب میشود. دوران دبستان و دبیرستان در سایهروشنهای موهوم این نظام از پرورش کودکان و نوجوانان دریغ میکنند و فقط به یک آموزش خشک میپردازند نیز پلهای دیگر است! با بزرگتر شدن آدمی، پلهها نیز افزایش مییابند و سپس کوران زندگی چه در بازار کار و یا ادامهی تحصیل، پلههای دیگری را پیش روی انسان قرار میدهد. آنگاه که انسان متوجه میشود ناچار است نیروی کار خویش را برای زنده ماندن، بفروشد خسته است و نوعی ازخودبیگانگی ساختاری، همهی زندگی آدمی را دربرمیگیرد که باز پله و پله و پله! آدمها چارهای جز طی کردن آنها ندارند، حتا اگر چهار دست و پا یا افتان و خیزان آنها را بپیمایند! در پایان، سازندهی انیمیشن پلهها، بسیار هوشمندانه صحنهای میآفریند که بسیار قابل تامل و تفکربرانگیز است، وقتی که انسان، همهی توان خود را مصرف میکند و به بالاترین پله میرسد، پیکر جانسوز او به یک پله تبدیل میشود و سپس با نشان دادن بیشماری از پلهها، انیمیشن پایان میپذیرد! در واقع کارگردان، با این صحنه نشان میدهد که در نظام جهانی کنونی، ما انسانها پلهای برای رشد این مناسبات هستیم و ابزاری چون کالا برای این نظام محسوب میشویم و سرانجام همهی تلاش ما فقط پلهای دیگر برای این سیستم تودرتو شده است تا منافع آنها تامین شود! انیمیشن پلهها، جایگاه اجتماعی ما را بیپرده نشان میدهد و به موازات آن، اهداف کوتاه مدت و دراز مدت نظامهای موجود جهان را نیز در برابر چشمان ما قرار میدهد. این انیمیشن درست پس از جنبش دانشجویی کشور فرانسه که در سال 1968 به یک جنبش اجتماعی جدی انجامید، ساخته شده است. هرچند دامنهی جنبش اجتماعی فرانسه به دیگر کشورهای اروپایی نیز سرایت کرد و کشور آلمان را نیز ملتهب کرد، اما با سرکوب عریان مواجه شد و تاسفانگیز اینکه شکست خورد! گفتنی است که هر جنبش اجتماعی، اثرهای ارزشمندی بر روابط اجتماعی جامعه میگذارد، به ویژه هنرمندانی که واقعیت نظامها و سیستمها را شناختهاند، در نتیجه برخی از هنرمندان که به روابط اجتماعی اهمیت ویژهای قائل هستند، اقدام به آفرینش محصول فرهنگی اعتراضی کردهاند و انیمیشن پلهها یکی از آنها محسوب میشود که نه تنها در دوران خودش جامعهی جهانی و افکار عمومی را هاشور زد، بلکه هماینک نیز اثرگذار است، چرا که ساختار نظامهای جهانی بر همان پاشنه میچرخد و فروشندگان نیروی کار نیز برای رهایی خویش از تار و پود این نظام هنوز در حال تلاش و تکاپو هستند
ساسان دانش
بیست و یکم نوامبر 2017
برابر با 30 آبان 1396
******
فردی نیکوکار به دانش آموزان بیبضاعت بلوچ در شهرستان هامون از توابع استان سیستان و بلوچستان، تعداد 200 بسته پوشاک و كفش هدیه کرد، اما دانشآموزان بلوچ برای همدردی و همبستگی با دانش آموزان مناطق زلزلهزده، همهی این هدایا را به زلزلهزگان غرب کشور هدیه کردند.
این خبر، شاعرانهترین و لطیفترین خبری بود که در چند روز گذشته خواندم! احساس عجیبی که نه شادمانی است و نه غم، حتا شگفتزدگی نیست! احساسی که هنوز نمیدانم چیست و چقدر دوست دارم بفهمم و بتوانم این احساس را تشریح کنم، شاید بشود واژهای برایش پیدا کرد، هرچه هست خوب است، اما دریافتم که شعر و ذوق و لطافت درونی، فقط در مولوی و حافظ و خیام و سعدی و فردوسی و فروغ و شاملو یافت نمیشود، بلکه واکنش دانشآموزان بلوچ، اینقدر اثرگذار است که با نفوذ شعر شاعران نامی در جان آدمی، رقابت میکند و در درونمان به گشت و گذار میپردازد، گشت و گذاری که سبب ساز مفرح بودن و تازه شدن را به ارمغان میآورد، حتا اگر اشکهایمان روان شود! زیبایی و عشق، پایان ندارد و هر آدمی میتواند این بی پایانی را با کنش خویش بیپایانتر کند
ساسان دانش
بیستم نوامبر 2017
برابر با 29 آبان 1396
******
سازها و رازها؛
زلزله، دشنهای است بر دل زمین و شکافی که سنگ سخت را میجهاند و میدرد، نه کودک میشناسد، نه پیر، نه ساختمان میشناسد، نه صخره، نه درخت و گل و گیاه میشناسد، نه جویباری که آرام میآید و خرامان میرود تا ترنم زندگی باشد! زلزله، نه تنها ساز و کار زندگی را نابود میکند، سازها و رازهای در گلومانده را نیز زیرو رو میکند! پنجهای که تارهای ساز را چون گیسوان یار نوازش میکرد، هماینک زیر تلی از خاک گم شده است، سازی که با غرور و متانتی بیادعا بر دیواری تکیه داده بود تا صدای دلنواز سوز عشق باشد، هماینک خاموش و دلش ریش ریش است! افسوس که یارای سخن ندارم، اما صدای تکه تکه شدهام، از لابلای بغض راهی مییابد و فریاد میکشم "آی سازها این چه رازی است؟" سازی سرگشته و دلشکسته، آرام و با وقار گفت "رازهایم را به تار سیمهایم سپردم!" پرسیدم بگو با من سخن بگو و او پاسخ داد: روزی روزگاری شاملو از من پرسیده بود "بر کدام جنازه زار میزند این ساز؟" زار و نزار من طولانی بود، اما اندکی دیرتر، پاسخ شاملو را اینگونه پاسخ دادم: "من بر دستان پینه بستهی زنان و مردان اهالی زحمت زار میزنم، من میدانم و خوب میدانم که ثروت جهان را اهالی کار تولید میکنند و چه شفاف میبینم که حاکمان جامعه، دسترنج آنان را چپاول میکنند، برای همین زار میزنم! برای کودکان کار زار میزنم که به جای مدرسه، در خیابان کار میکنند و در خیابان میخوابند!"ساز، با من سخنها گفت و آنگاه اندکی سکوت و سپس تو گویی با خودش زمزمه میکند، صدا و آوای ساز را به سختی میشنیدم، او میگفت: "بگذار برخیزد مردم بیلبخند تا نای من برای همیشه زار نزند، مگر من برای زار و نزار به دنیا آمدهام، نه! من بهانهای برای شادی و لبخند، من دلیلی برای رقص و پایکوبی، من برای پویایی و پیشرفت انسان و من برای شادمانی کودکان پای بر این جهان نهادم، بگذار برخیزد مردم بیلبخند تا زلزلهای باشد برای برچیدن پایههای ستم!"در سکوتی خشمگین، فقط سرم را تکان تکان دادم و رازهای ساز را تاییدکنان با خود گفتم، "اگر زلزله فاجعهای است طبیعی که رنج میزاید! خیزش مردم، برای آزادی و آزادگی، حاکمان را شخم خواهد زد تا فقر و فلاکت ریشهکن شود؛ خیزش جامعه، عشق را دوباره خواهد آفرید تا رهایی "انسان درخشش و پویندگی زندگی باشد
ساسان دانش
هفدهم نوامبر 2017
بیست و ششم آبان 1396
******
زلزله
تصویری غمانگیز از زلزلهی سرپل ذهاب که تا مغز استخوان آدمی را درد میآورد. طی مصاحبه با زنی که خانوادهی او قربانی زلزله شده است، او به طور شفاف اعلام کرده است که کشتهشدگان و زخمی شدگان بیش از آن آماری است که از رسانهها اعلام میکنند! بی مسئولیتی مسئولان، بار دیگر در زلزلهی مناطق مختلف کرمانشاه، آشکار شد. نیروهای مردمی، هماینک نیز بدون امکانات در حال یافتن عزیزانشان هستند و هنوز زندگان بیشماری زیر آوار هستند که نیاز به کمک و نجات دارند. مسکن مهر با پنج سال سابقهی ساخت، مخروبه شده است و ساکنانش بیشترین کشته و زخمی را دادهاند، این نظام نه تنها هیچ آموزشی برای مواجه با زلزله به اهالی مردمی که در گسل زلزله زندگی میکنند نداده است، بلکه هماکنون نیز از کمک رسانی دریغ میکند و مردم و اهالی با هیچ امکانی، حتا بدون دستکش و بدون حتا بیل مکانیکی در حال کاویدن خاکی هستند که زیر و رو شده است و انسانها را در ربوده است! هنوز همت و ارزشهای مردم کارکرد دارد و هنوز حس نوعدوستی آدمها فعال است و هنوز از این سوی و آن سوی کشور برای کمک رسانی اقدام میکنند که همهی اینها در شرایط ناهمگون اقتصادی و اجتماعی کشور، جای امیدواری دارد که انسان و انسانیت هنوز نمرده است
چرخه ی ستم این نظام، همچنان ادامه دارد و در هر حادثهای حتا حوادث طبیعی، جا پای این نظام بیلیاقت پیداست که جز منافع خویش به هیچ چیز دیگر فکر نمیکند و برای ماندن در قدرت و تداوم چپاول، جان
!!انسان و انسانها برایش ارزش ندارد
ساسان دانش
******
******
"نات ترنر"
Nate Turner, نات ترنر
در چنین روزی، یعنی یازدهم نوامبر 186 سال پیش "نات ترنر" یکی از آزادیخواهان نخستین قیام بردگان سیاهپوست آمریکا آعدام شد
به همین مناسبت و با یاد و خاطرهی همهی آزادیخواهان جهان
:شعری از لنگستن هیوز با ترجمهی احمد شاملو را با هم بخوانیم
کشیدن بردنم یه جای خلوتی٬
پرسیدن: به نژاد والای سفید ایمون داری؟
گفتم: ارباب جون، اگه راستشو بخواین
همین قدر که ولم کنین
حاضرم به هرچی صلاح بدونین
ایمون بیارم
مرد سفید در اومد که آخه پسر
چه جوری همچین چیزی ممکنه؟
!ولت کنم که بزنی منو بکشی
اون وخ زدن تو سرم و انداختنم زمین٬
بعد رو خاکا حسابی لگدمالم کردن
یکی شون با لاف و گزاف گفت: کاکا
راست تو چشای من نگاه کن و
!بم بگو که به نژاد شریف ما ایمون داری
:مارتین لوترکینگ، یکی از رهبران جنبش مدنی آمریکا، جمله ای به یاد ماندنی دارد
نژادپرستی، پدیدهی صرفا آمریکایی نیست. چنگال اهریمنی آن حد ومرز جغرافیایی
"... نمیشناسد. باید آخرین بقایای آن را از بین ببریم
مارتین لوترکینگ، علیه نژادپرستی مبارزه کرد و حتا جان خویش را در
همین راه از دست داد تا انسانها را بر پایهی رنگ و پوست جدا نکنیم، او نمیدانست که پس از او آفریقای جنوبی در آتش نژادپرستی خواهد سوخت تا به یک روابط نیمبند انسانی برسد! مبارزات بسیاری علیه نژادپرستی در جای جای این کرهی خاکی انجام گرفته است، اما شعلهی نژادپرستی پنهان، هنوز در برخی کشورهای جهان خاموش نشده است! به طور مثال، رفتار برخی ایرانیان و برتردانستن خویش نسبت به افغانستانیها، یکی از نشانههای نژادپرستی است! امید که هر نوع نژادپرستی در همهی این جهان هستی ریشهکن شود و انسانها با رنگ و پوست و جنسیت و.... سنجیده نشوند
ساسان دانش
یازدهم نوامبر 2017
بیستم آبان 2017
*******
"تنهاترین نهنگ جهان"، عنوانی بود که رسانههای ارتباط جمعی در سال 2004 به یک وال آبی دادند! موضوع از این قرار بود که تنهاترین نهنگ، نهنگی بود که دانشمندان زیستشناسی، از سال 1992 او را تحت نظر داشتند تا سرانجام علت تنهایی آن نهنگ را کشف کردند! نهنگ 52 هرتزی، نامی بود که دانشمندان پس از ضبط صدایش برای او در نظر گرفتند. محدودهی صوتی آوای والهای آبی بین 15 تا 20 هرتز است، در حالیکه فرکانس آوای این نهنگ معادل 52 هرتز بود، در نتیجه صدای او توسط هیچ نهنگ دیگری قابل شنیدن و شناسایی نبود، در نتیجه او تنها مانده بود...!!!
این داستان، شاید حکایت تنهایی بسیاری از انسانها باشد. نگرش، سخن گفتن، نوع زیستار، آواها، رویاها، عشقورزیدن و عملکرد انسانها جلوهای از رفتار انسانی است که میتواند قابل دیدن، شنیدن و درک و فهم باشد و یا نباشد. معنا و مفهوم "تنهایی" با همین کنش واکنشها سنجیده میشود.
تنهایی، مفهومی فراتر از آن دارد که بتوان آن را با یک تعریف مکانیکی و واژگانی توضیح داد! چه بسیار انسانهایی که تنها زندگی میکنند، اما احساس تنهایی نمیکنند! چرا که نگرش آنها سرشار از عشقورزیدن به انسان است، سخن گفتن و عملکرد آنها بیشک قابل شنیدن و قابل دیدن است و در دایرهی روابط اجتماعی، دوستان بیشماری دارند که رابطهی تنگاتنگ و متقابلی نیز با هم دارند. ما انسانهای بیشماری در این جهان هستی، حضور دارند که با نگرش غیر اجتماعی، در همین جامعه زندگی میکنند، سخن میگویند و در عملکرد خویش در پی دنبالهرویهای تکراری از یک قدرت یا یک ایدئولوژی و یا به هر طریقی از نظم موجود، پیروی میکنند و آب در هاون میکوبند که نه شنیده میشوند و نه دیده میشوند، در واقع در میانهی جامعه حضور دارند، اما به معنای واقعی تنها هستند. هرچند نتیجهگیری قاطع و مشخص، نمیتوان از این فرضیه گرفت، اما آنچه که پیداست این است که واکنشهای ما هرچه بیشتر اجتماعی و واقعبینانه باشد، بیشتر شنیده و دیده خواهد شد و چه خوب است که در مورد هر رابطهی اجتماعی از پرورش کودکان گرفته تا یک موضعگیری کلان در عرصههای فرهنگی و سیاسی، از سخن گفتن در یک میهمانی گرفته تا رفتار ما در جامعه، همه و همه از فرآیند "اجتماعی شدن" بگذرد و اجتماعی شدن معنایی جز انسانی نگریستن و منافع کل جامعه را در نظر گرفتن، عشق به رهایی انسان و باور به آزادی، هیچ چیز دیگری نمیتواند باشد
ساسان دانش
دهم نوامبر 2017
نوزدهم آبان 1396
******
خبر: "یتیمِ اینترنتی، کودکانی هستند که پدر و مادر دارند اما در فضای مجازی
غرق شدهاند!"
واژهی ترکیبی "یتیم اینترنتی" نیز وارد ادبیات و روابط اجتماعی شد!!! خبر را پی گرفتم و متوجه شدم که پیرو پژوهش دانشجویان رشتهی جامعه شناسی، در مورد رفتار متقابل خانوادهها با کودکان و روابط کودکان با پدرمادرها، به پدیدهی جدیدی مواجه شدهایم که توجه کارشناسان علوم اجتماعی و کنشگران اجتماعی را جلب کرده است.
آنطور که در تعریفها آمده است: "یتیمِ اینترنتی، کودکانی هستند که پدر و مادر دارند، اما در فضای مجازی غرق شدهاند." باید گفت، پیامدهای این پدیده نباید از چشمها پنهان بماند که منجر به آسیبهای دهشتناک خواهد شد، یکم اینکه فرصت روابط متقابل بین "کودکان" و "مادرانوپدران" از بین میرود، دوم آنکه کودکان به شدت احساس تنهایی خواهند کرد و سپس دوران کودکی که پر از رویاهایی است در جهتگیری رشد و پیشرفت انسان، از بین خواهد رفت و انسانها زندگی رقتبارتری را تجربه خواهند کرد! با اشاره به رفتارشناسی جامعه، هشداردادنی است که تعداد یتیمهای اینترنتی، رو به افزایش است و کاسته شدن روابط، میان فرزندان و پدرمادرها، آسیبهای فراوانی در رفتار و اخلاق و نگرش کودکان خواهد گذاشت! شاید یک دهه طول نکشد که با نوجوانان خشنی روبرو خواهیم شد که دوران کودکی خود را با بیمهری گذراندهاند و "تنهایی" را در همان دوران کودکی تجربه کردهاند! اینگونه کودکان با بازیکردن بیگانهاند و توان ارتباط برقرار کردن با اسباببازی را حتا نخواهند داشت. بدیهی است که یک جامعهی سالم، به کودکانی شاد و خندان نیاز دارد که توانایی مشارکت در روابط اجتماعی را دارا باشند. امید است که این هشدار، پدرمادرها را هشیار و بیدار کند و توجه به کودکان افزایش یابد و زمان بیشتری را با کودکان خویش بگذرانند، به ویژه در عرصهی روابط عاطفی، فعالتر و پویاتر، کودکان خویش را دریابند. شگفتا که اتفاق طبیعی به آغوش کشیدن و بوسیدن فرزندان به قدری نادر شده است که در حال فراموشی است، زمان مراوده و گفتگو نیز میان فرزندان و همهی اعضای خانواده به شدت کاهش یافته است، کارهای مشترک خانگی که در رشد کودکان نقش بسزایی را ایفا میکند، مدتی است که در خانوادهها انجام نمیپذیرد! اگر یک نظام حکومتی، با برنامه و آگاهانه به این مکانیسم و روند بیمهری در جامعه دامن میزند تا اهداف و منافع خویش را در دراز مدت تضمین کند، بایسته است که کنشگران اجتماعی پیشاپیش از خانوادهی خویش آغاز کنند و آنگاه روابط تنگاتنگ مهرانگیز میان فرزندان و پدرومادرها را در جامعه دامن زنند. به نظر میرسد که میشود و میتوان در همهی عرصهها، نظم موجود را به چالش کشید، به ویژه وقتی که پای کودکان پاک درمیان باشد. کودکان، به میل خویش چشم بر جهان نگشودهاند، اما حق دارند بازی کنند و حق دارند که از پرورش و آموزش درست و خوبی برخوردار باشند و مهرورزی را از کودکی تجربه کنند. همهی جامعه و همهی ما مسئولیم که بستری مناسب و شایسته برای کودکان خویش و همهی کودکان جامعه ایجاد کنیم. در حالیکه گلهای لطیف بنفشه در حال پژمردنند، کودکان طلاق نیز چون بار گران و غمانگیزی بر شانههای انسان و جامعه همچنان سنگینی میکند، اما باشد که واژههایی چون کودکان کار، کودکان کارتن خواب، کودکان بازمانده از تحصیل و...... و یتیم اینترانتی با تلاش پیگیرانهی کنشگران اجتماعی، در هر جامعهای نابود شود
ساسان دانش
هفتم نوامبر 2017 برابر با 16 مرداد 1396
زلزله، دشنهای است بر دل زمین و شکافی که سنگ سخت را میجهاند و میدرد، نه کودک میشناسد، نه پیر، نه ساختمان میشناسد، نه صخره، نه درخت و گل و گیاه میشناسد، نه جویباری که آرام میآید و خرامان میرود تا ترنم زندگی باشد! زلزله، نه تنها ساز و کار زندگی را نابود میکند، سازها و رازهای در گلومانده را نیز زیرو رو میکند! پنجهای که تارهای ساز را چون گیسوان یار نوازش میکرد، هماینک زیر تلی از خاک گم شده است، سازی که با غرور و متانتی بیادعا بر دیواری تکیه داده بود تا صدای دلنواز سوز عشق باشد، هماینک خاموش و دلش ریش ریش است! افسوس که یارای سخن ندارم، اما صدای تکه تکه شدهام، از لابلای بغض راهی مییابد و فریاد میکشم "آی سازها این چه رازی است؟" سازی سرگشته و دلشکسته، آرام و با وقار گفت "رازهایم را به تار سیمهایم سپردم!" پرسیدم بگو با من سخن بگو و او پاسخ داد: روزی روزگاری شاملو از من پرسیده بود "بر کدام جنازه زار میزند این ساز؟" زار و نزار من طولانی بود، اما اندکی دیرتر، پاسخ شاملو را اینگونه پاسخ دادم: "من بر دستان پینه بستهی زنان و مردان اهالی زحمت زار میزنم، من میدانم و خوب میدانم که ثروت جهان را اهالی کار تولید میکنند و چه شفاف میبینم که حاکمان جامعه، دسترنج آنان را چپاول میکنند، برای همین زار میزنم! برای کودکان کار زار میزنم که به جای مدرسه، در خیابان کار میکنند و در خیابان میخوابند!"ساز، با من سخنها گفت و آنگاه اندکی سکوت و سپس تو گویی با خودش زمزمه میکند، صدا و آوای ساز را به سختی میشنیدم، او میگفت: "بگذار برخیزد مردم بیلبخند تا نای من برای همیشه زار نزند، مگر من برای زار و نزار به دنیا آمدهام، نه! من بهانهای برای شادی و لبخند، من دلیلی برای رقص و پایکوبی، من برای پویایی و پیشرفت انسان و من برای شادمانی کودکان پای بر این جهان نهادم، بگذار برخیزد مردم بیلبخند تا زلزلهای باشد برای برچیدن پایههای ستم!"در سکوتی خشمگین، فقط سرم را تکان تکان دادم و رازهای ساز را تاییدکنان با خود گفتم، "اگر زلزله فاجعهای است طبیعی که رنج میزاید! خیزش مردم، برای آزادی و آزادگی، حاکمان را شخم خواهد زد تا فقر و فلاکت ریشهکن شود؛ خیزش جامعه، عشق را دوباره خواهد آفرید تا رهایی "انسان درخشش و پویندگی زندگی باشد
ساسان دانش
هفدهم نوامبر 2017
بیست و ششم آبان 1396
******
زلزله
تصویری غمانگیز از زلزلهی سرپل ذهاب که تا مغز استخوان آدمی را درد میآورد. طی مصاحبه با زنی که خانوادهی او قربانی زلزله شده است، او به طور شفاف اعلام کرده است که کشتهشدگان و زخمی شدگان بیش از آن آماری است که از رسانهها اعلام میکنند! بی مسئولیتی مسئولان، بار دیگر در زلزلهی مناطق مختلف کرمانشاه، آشکار شد. نیروهای مردمی، هماینک نیز بدون امکانات در حال یافتن عزیزانشان هستند و هنوز زندگان بیشماری زیر آوار هستند که نیاز به کمک و نجات دارند. مسکن مهر با پنج سال سابقهی ساخت، مخروبه شده است و ساکنانش بیشترین کشته و زخمی را دادهاند، این نظام نه تنها هیچ آموزشی برای مواجه با زلزله به اهالی مردمی که در گسل زلزله زندگی میکنند نداده است، بلکه هماکنون نیز از کمک رسانی دریغ میکند و مردم و اهالی با هیچ امکانی، حتا بدون دستکش و بدون حتا بیل مکانیکی در حال کاویدن خاکی هستند که زیر و رو شده است و انسانها را در ربوده است! هنوز همت و ارزشهای مردم کارکرد دارد و هنوز حس نوعدوستی آدمها فعال است و هنوز از این سوی و آن سوی کشور برای کمک رسانی اقدام میکنند که همهی اینها در شرایط ناهمگون اقتصادی و اجتماعی کشور، جای امیدواری دارد که انسان و انسانیت هنوز نمرده است
چرخه ی ستم این نظام، همچنان ادامه دارد و در هر حادثهای حتا حوادث طبیعی، جا پای این نظام بیلیاقت پیداست که جز منافع خویش به هیچ چیز دیگر فکر نمیکند و برای ماندن در قدرت و تداوم چپاول، جان
!!انسان و انسانها برایش ارزش ندارد
ساسان دانش
******
******
"نات ترنر"
Nate Turner, نات ترنر
|
در چنین روزی، یعنی یازدهم نوامبر 186 سال پیش "نات ترنر" یکی از آزادیخواهان نخستین قیام بردگان سیاهپوست آمریکا آعدام شد
به همین مناسبت و با یاد و خاطرهی همهی آزادیخواهان جهان
:شعری از لنگستن هیوز با ترجمهی احمد شاملو را با هم بخوانیم
کشیدن بردنم یه جای خلوتی٬
پرسیدن: به نژاد والای سفید ایمون داری؟
گفتم: ارباب جون، اگه راستشو بخواین
همین قدر که ولم کنین
حاضرم به هرچی صلاح بدونین
ایمون بیارم
مرد سفید در اومد که آخه پسر
چه جوری همچین چیزی ممکنه؟
!ولت کنم که بزنی منو بکشی
اون وخ زدن تو سرم و انداختنم زمین٬
بعد رو خاکا حسابی لگدمالم کردن
یکی شون با لاف و گزاف گفت: کاکا
راست تو چشای من نگاه کن و
!بم بگو که به نژاد شریف ما ایمون داری
:مارتین لوترکینگ، یکی از رهبران جنبش مدنی آمریکا، جمله ای به یاد ماندنی دارد
نژادپرستی، پدیدهی صرفا آمریکایی نیست. چنگال اهریمنی آن حد ومرز جغرافیایی
"... نمیشناسد. باید آخرین بقایای آن را از بین ببریم
مارتین لوترکینگ، علیه نژادپرستی مبارزه کرد و حتا جان خویش را در
همین راه از دست داد تا انسانها را بر پایهی رنگ و پوست جدا نکنیم، او نمیدانست که پس از او آفریقای جنوبی در آتش نژادپرستی خواهد سوخت تا به یک روابط نیمبند انسانی برسد! مبارزات بسیاری علیه نژادپرستی در جای جای این کرهی خاکی انجام گرفته است، اما شعلهی نژادپرستی پنهان، هنوز در برخی کشورهای جهان خاموش نشده است! به طور مثال، رفتار برخی ایرانیان و برتردانستن خویش نسبت به افغانستانیها، یکی از نشانههای نژادپرستی است! امید که هر نوع نژادپرستی در همهی این جهان هستی ریشهکن شود و انسانها با رنگ و پوست و جنسیت و.... سنجیده نشوند
ساسان دانش
یازدهم نوامبر 2017
بیستم آبان 2017
*******
"تنهاترین نهنگ جهان"، عنوانی بود که رسانههای ارتباط جمعی در سال 2004 به یک وال آبی دادند! موضوع از این قرار بود که تنهاترین نهنگ، نهنگی بود که دانشمندان زیستشناسی، از سال 1992 او را تحت نظر داشتند تا سرانجام علت تنهایی آن نهنگ را کشف کردند! نهنگ 52 هرتزی، نامی بود که دانشمندان پس از ضبط صدایش برای او در نظر گرفتند. محدودهی صوتی آوای والهای آبی بین 15 تا 20 هرتز است، در حالیکه فرکانس آوای این نهنگ معادل 52 هرتز بود، در نتیجه صدای او توسط هیچ نهنگ دیگری قابل شنیدن و شناسایی نبود، در نتیجه او تنها مانده بود...!!!
این داستان، شاید حکایت تنهایی بسیاری از انسانها باشد. نگرش، سخن گفتن، نوع زیستار، آواها، رویاها، عشقورزیدن و عملکرد انسانها جلوهای از رفتار انسانی است که میتواند قابل دیدن، شنیدن و درک و فهم باشد و یا نباشد. معنا و مفهوم "تنهایی" با همین کنش واکنشها سنجیده میشود.
تنهایی، مفهومی فراتر از آن دارد که بتوان آن را با یک تعریف مکانیکی و واژگانی توضیح داد! چه بسیار انسانهایی که تنها زندگی میکنند، اما احساس تنهایی نمیکنند! چرا که نگرش آنها سرشار از عشقورزیدن به انسان است، سخن گفتن و عملکرد آنها بیشک قابل شنیدن و قابل دیدن است و در دایرهی روابط اجتماعی، دوستان بیشماری دارند که رابطهی تنگاتنگ و متقابلی نیز با هم دارند. ما انسانهای بیشماری در این جهان هستی، حضور دارند که با نگرش غیر اجتماعی، در همین جامعه زندگی میکنند، سخن میگویند و در عملکرد خویش در پی دنبالهرویهای تکراری از یک قدرت یا یک ایدئولوژی و یا به هر طریقی از نظم موجود، پیروی میکنند و آب در هاون میکوبند که نه شنیده میشوند و نه دیده میشوند، در واقع در میانهی جامعه حضور دارند، اما به معنای واقعی تنها هستند. هرچند نتیجهگیری قاطع و مشخص، نمیتوان از این فرضیه گرفت، اما آنچه که پیداست این است که واکنشهای ما هرچه بیشتر اجتماعی و واقعبینانه باشد، بیشتر شنیده و دیده خواهد شد و چه خوب است که در مورد هر رابطهی اجتماعی از پرورش کودکان گرفته تا یک موضعگیری کلان در عرصههای فرهنگی و سیاسی، از سخن گفتن در یک میهمانی گرفته تا رفتار ما در جامعه، همه و همه از فرآیند "اجتماعی شدن" بگذرد و اجتماعی شدن معنایی جز انسانی نگریستن و منافع کل جامعه را در نظر گرفتن، عشق به رهایی انسان و باور به آزادی، هیچ چیز دیگری نمیتواند باشد
ساسان دانش
دهم نوامبر 2017
نوزدهم آبان 1396
******
خبر: "یتیمِ اینترنتی، کودکانی هستند که پدر و مادر دارند اما در فضای مجازی
غرق شدهاند!"
واژهی ترکیبی "یتیم اینترنتی" نیز وارد ادبیات و روابط اجتماعی شد!!! خبر را پی گرفتم و متوجه شدم که پیرو پژوهش دانشجویان رشتهی جامعه شناسی، در مورد رفتار متقابل خانوادهها با کودکان و روابط کودکان با پدرمادرها، به پدیدهی جدیدی مواجه شدهایم که توجه کارشناسان علوم اجتماعی و کنشگران اجتماعی را جلب کرده است.
آنطور که در تعریفها آمده است: "یتیمِ اینترنتی، کودکانی هستند که پدر و مادر دارند، اما در فضای مجازی غرق شدهاند." باید گفت، پیامدهای این پدیده نباید از چشمها پنهان بماند که منجر به آسیبهای دهشتناک خواهد شد، یکم اینکه فرصت روابط متقابل بین "کودکان" و "مادرانوپدران" از بین میرود، دوم آنکه کودکان به شدت احساس تنهایی خواهند کرد و سپس دوران کودکی که پر از رویاهایی است در جهتگیری رشد و پیشرفت انسان، از بین خواهد رفت و انسانها زندگی رقتبارتری را تجربه خواهند کرد! با اشاره به رفتارشناسی جامعه، هشداردادنی است که تعداد یتیمهای اینترنتی، رو به افزایش است و کاسته شدن روابط، میان فرزندان و پدرمادرها، آسیبهای فراوانی در رفتار و اخلاق و نگرش کودکان خواهد گذاشت! شاید یک دهه طول نکشد که با نوجوانان خشنی روبرو خواهیم شد که دوران کودکی خود را با بیمهری گذراندهاند و "تنهایی" را در همان دوران کودکی تجربه کردهاند! اینگونه کودکان با بازیکردن بیگانهاند و توان ارتباط برقرار کردن با اسباببازی را حتا نخواهند داشت. بدیهی است که یک جامعهی سالم، به کودکانی شاد و خندان نیاز دارد که توانایی مشارکت در روابط اجتماعی را دارا باشند. امید است که این هشدار، پدرمادرها را هشیار و بیدار کند و توجه به کودکان افزایش یابد و زمان بیشتری را با کودکان خویش بگذرانند، به ویژه در عرصهی روابط عاطفی، فعالتر و پویاتر، کودکان خویش را دریابند. شگفتا که اتفاق طبیعی به آغوش کشیدن و بوسیدن فرزندان به قدری نادر شده است که در حال فراموشی است، زمان مراوده و گفتگو نیز میان فرزندان و همهی اعضای خانواده به شدت کاهش یافته است، کارهای مشترک خانگی که در رشد کودکان نقش بسزایی را ایفا میکند، مدتی است که در خانوادهها انجام نمیپذیرد! اگر یک نظام حکومتی، با برنامه و آگاهانه به این مکانیسم و روند بیمهری در جامعه دامن میزند تا اهداف و منافع خویش را در دراز مدت تضمین کند، بایسته است که کنشگران اجتماعی پیشاپیش از خانوادهی خویش آغاز کنند و آنگاه روابط تنگاتنگ مهرانگیز میان فرزندان و پدرومادرها را در جامعه دامن زنند. به نظر میرسد که میشود و میتوان در همهی عرصهها، نظم موجود را به چالش کشید، به ویژه وقتی که پای کودکان پاک درمیان باشد. کودکان، به میل خویش چشم بر جهان نگشودهاند، اما حق دارند بازی کنند و حق دارند که از پرورش و آموزش درست و خوبی برخوردار باشند و مهرورزی را از کودکی تجربه کنند. همهی جامعه و همهی ما مسئولیم که بستری مناسب و شایسته برای کودکان خویش و همهی کودکان جامعه ایجاد کنیم. در حالیکه گلهای لطیف بنفشه در حال پژمردنند، کودکان طلاق نیز چون بار گران و غمانگیزی بر شانههای انسان و جامعه همچنان سنگینی میکند، اما باشد که واژههایی چون کودکان کار، کودکان کارتن خواب، کودکان بازمانده از تحصیل و...... و یتیم اینترانتی با تلاش پیگیرانهی کنشگران اجتماعی، در هر جامعهای نابود شود
ساسان دانش
هفتم نوامبر 2017 برابر با 16 مرداد 1396
@@@@@@@@
@@@@@
@@@
@@@@@@@@
@@@@@
@@@
نهمین سالروز
ناظم حکمت شاعر مبارز و آزدیخواه ترکیه است که در بسیاری از سروده های خود از عشق، صلح، انقلاب، امید و اندوه و هر آنچه که بایسته ی انسان است سخن گفته است. بی شک، سال های زندان تأثیر فراوانی در بیشتر اشعار وی داشته است، "نهمین سالروز" سرگذشت اندوهبار انسانی است که با وجود تمام رنج ها و مشاهده ی تلخی های روا شده بر انسان در دنیای ممنوع و خوشه های خشمی که تا ابد در او شعله ور است در راه آرمان و آزادی خود همچنان آکنده از جوانه های
امید و بی هراس به پیش می رود
نهمین سالروز، زبان گویا و ناگویای همه ی زندانیانی است که برای آزادی و
رهایی انسان، زندگی و مبارزه را در هم تنیدند
@@@@@@@@@@@@@@@
ناظم حکمت شاعر مبارز و آزدیخواه ترکیه است که در بسیاری از سروده های خود از عشق، صلح، انقلاب، امید و اندوه و هر آنچه که بایسته ی انسان است سخن گفته است. بی شک، سال های زندان تأثیر فراوانی در بیشتر اشعار وی داشته است، "نهمین سالروز" سرگذشت اندوهبار انسانی است که با وجود تمام رنج ها و مشاهده ی تلخی های روا شده بر انسان در دنیای ممنوع و خوشه های خشمی که تا ابد در او شعله ور است در راه آرمان و آزادی خود همچنان آکنده از جوانه های
امید و بی هراس به پیش می رود
نهمین سالروز، زبان گویا و ناگویای همه ی زندانیانی است که برای آزادی و
رهایی انسان، زندگی و مبارزه را در هم تنیدند
@@@@@@@@@@@@@@@
این برگردان، سروده ای از ناظم حکمت شاعر مبارز و آزدیخواه ترکیه می باشد که در بسیاری از سروده های خود از عشق، صلح، انقلاب، امید و اندوه وهر آنچه که بایسته ی انسان است سخن گفته است. بی شک، سالهایی که در زندان به سر برده در اشعار او به ویژه این شعر تاثیر فراوان داشته " نهمین سالروز" سرگذشت اندوهبار انسانی ست که با وجود تمام رنج ها و مشاهده ی تلخی های روا شده بر انسان در دنیای ممنوع و خوشه های خشمی که تا ابد در او شعله ور است در راه آرمان و آزادی خود همچنان آکنده از جوانه های امید و بی هراس به پیش می رود.
برگردان این شعر را پیشکش می کنم به تمام دلاور زنان و دلاور مردان میهنم که با وجود شکنجه ها و درد های وصف ناشدنی سالیان بی رحم در زندانها استوار و پر امید در راه آزادی تا آخرین نفس مبارزه می کنند و نیز گلهایی که در این راه بی پروا و سربلند پرواز کردند و جاودانه شدند.
پرتو یاران، تابستان 1394
@@@@ً
نهمین سالروز
سرگذشت من در
شبی که برف تا زانو بود
آغاز شد
از میز شام مرا کشیدند
در ماشین پلیس پرتم کردند
و آنگاه در قطاری مرا چپاندند
درون اتاقی حبسم کردند
سه روز پبش، نه سال از آن روز گذشت.
در راهرو مردی روی برانکار
با دهانی باز
و اندوه سالهای طولانی بی رحم در رخسارش
جان می دهد.
به انزوای تنفر انگیز و مطلق خود
همچون دیوانه و مرده ای می اندیشم
نخست، هفتاد وشش روز
در جدل با سکوت حاکم بر در بسته
وهفت هفته در انبار کشتی بوده ام
با این وجود، همچنان شکست ناپذیرم
تنها من بودم و افکارم.
اکثر چهره هایشان را از یاد برده بودم
و تنها بینی بسیار درازی در خاطرم بود
با اینکه بارها در کنارم صف کشیدند
حکم مرا که خواندند
تنها یک نگرانی داشتند و این بود:
که با بهت مرا ننگرند
که نتوانستند.
شبیه هر چیزی بودند جز آدمی:
احمق و متکبر چون ساعت دیواری
و سوزناک و رقت بار چون دستبند، زنجیر...
شهری عاری از خانه و خیابان
با خروارها امید و خروارها اندوه
بی هیج جنبنده ای جز گربه ها.
من در دنیای ممنوع زندگی می کنم!
که در این دنیا بوییدن گونه های محبوبم ممنوع ست
با فرزندان خود دور یک میز غذا خوردن ممنوع
گفتگو با مادر و برادر، بی نگهبان و حفاظ سیمی ممنوع
ارسال و دریافت هر نامه ای ممنوع
خاموشی به وقت خواب ممنوع
بازی تخته نرد ممنوع
با این همه
چیزهایی هست که می توانی در قلبت پنهان کنی و در دستانت داشته باشی
مانند عشق، اندیشه و درک.
در راهرو، مرد روی برانکار مرده
بیرونش می برند
امید و اندوهی نیست
نان وآبی نیست
آزادی و زندان نیست
تمنای زنان، نگهبان و حتا ساس هم نیست
و نه گربه ای که بشیند و به او خیره گردد
همه چیز تمام شد.
اما سرگذشت من ناتمام
هنوز عشق می ورزم، می اندیشم و درک می کنم
خشم بی اثرم همچنان وجودم را می خورد
و از صبح هنوز کبدم درد می کند.
@@@@@@@@@@@
این برگردان، سروده ای از ناظم حکمت شاعر مبارز و آزدیخواه ترکیه می باشد که در بسیاری از سروده های خود از عشق، صلح، انقلاب، امید و اندوه وهر آنچه که بایسته ی انسان است سخن گفته است. بی شک، سالهایی که در زندان به سر برده در اشعار او به ویژه این شعر تاثیر فراوان داشته " نهمین سالروز" سرگذشت اندوهبار انسانی ست که با وجود تمام رنج ها و مشاهده ی تلخی های روا شده بر انسان در دنیای ممنوع و خوشه های خشمی که تا ابد در او شعله ور است در راه آرمان و آزادی خود همچنان آکنده از جوانه های امید و بی هراس به پیش می رود.
برگردان این شعر را پیشکش می کنم به تمام دلاور زنان و دلاور مردان میهنم که با وجود شکنجه ها و درد های وصف ناشدنی سالیان بی رحم در زندانها استوار و پر امید در راه آزادی تا آخرین نفس مبارزه می کنند و نیز گلهایی که در این راه بی پروا و سربلند پرواز کردند و جاودانه شدند.
پرتو یاران، تابستان 1394
@@@@ً
نهمین سالروز
سرگذشت من در
شبی که برف تا زانو بود
آغاز شد
از میز شام مرا کشیدند
در ماشین پلیس پرتم کردند
و آنگاه در قطاری مرا چپاندند
درون اتاقی حبسم کردند
سه روز پبش، نه سال از آن روز گذشت.
در راهرو مردی روی برانکار
با دهانی باز
و اندوه سالهای طولانی بی رحم در رخسارش
جان می دهد.
به انزوای تنفر انگیز و مطلق خود
همچون دیوانه و مرده ای می اندیشم
نخست، هفتاد وشش روز
در جدل با سکوت حاکم بر در بسته
وهفت هفته در انبار کشتی بوده ام
با این وجود، همچنان شکست ناپذیرم
تنها من بودم و افکارم.
اکثر چهره هایشان را از یاد برده بودم
و تنها بینی بسیار درازی در خاطرم بود
با اینکه بارها در کنارم صف کشیدند
حکم مرا که خواندند
تنها یک نگرانی داشتند و این بود:
که با بهت مرا ننگرند
که نتوانستند.
شبیه هر چیزی بودند جز آدمی:
احمق و متکبر چون ساعت دیواری
و سوزناک و رقت بار چون دستبند، زنجیر...
شهری عاری از خانه و خیابان
با خروارها امید و خروارها اندوه
بی هیج جنبنده ای جز گربه ها.
من در دنیای ممنوع زندگی می کنم!
که در این دنیا بوییدن گونه های محبوبم ممنوع ست
با فرزندان خود دور یک میز غذا خوردن ممنوع
گفتگو با مادر و برادر، بی نگهبان و حفاظ سیمی ممنوع
ارسال و دریافت هر نامه ای ممنوع
خاموشی به وقت خواب ممنوع
بازی تخته نرد ممنوع
با این همه
چیزهایی هست که می توانی در قلبت پنهان کنی و در دستانت داشته باشی
مانند عشق، اندیشه و درک.
در راهرو، مرد روی برانکار مرده
بیرونش می برند
امید و اندوهی نیست
نان وآبی نیست
آزادی و زندان نیست
تمنای زنان، نگهبان و حتا ساس هم نیست
و نه گربه ای که بشیند و به او خیره گردد
همه چیز تمام شد.
اما سرگذشت من ناتمام
هنوز عشق می ورزم، می اندیشم و درک می کنم
خشم بی اثرم همچنان وجودم را می خورد
و از صبح هنوز کبدم درد می کند.
@@@@@@@@@@@
@@@@@
@@@@@
اندرون های توانا
سروده ای از ساسان دانش
تقدیم به یارانی که سرافراز رفتند تا انسان را معنا کنند و تقدیم به یارانی که رنج
زندان را شکیبایی می کنند تا معنای انسان را ژرفا بخشند
سروده ای از ساسان دانش
تقدیم به یارانی که سرافراز رفتند تا انسان را معنا کنند و تقدیم به یارانی که رنج
زندان را شکیبایی می کنند تا معنای انسان را ژرفا بخشند
اندرون های توانا
قلبی از نسل سرود
نسل شور و شورش
پشت آن تله ی خاک
با هزاران امید
نعره ی فرهاد را فریاد کشید
سینه چون گستره ی دشت زمان
کوبشی محنت بار
تپشی چون غمبار
واپسین پژواکی
با پیامی ساده
گل وگلشن را رنگین کرد
گیاهان دمن سر برون آوردند
تا که گل های نه چندان با طراوت را
در بهاری سنگین
به نمناکی یک شبنم پاک
به آغوش کشند
و زمان صاعقه ای نو زایید
همهمه ی میکده ها با تب وهم و خیال
به فرودی ناساز سرازیر شدند
سهم دنیا ز جهان از شادی
کاستی خامی بود
درد و غم، جلبکی شد سیراب
در پذیرایی نور، بازی پدیده ها کم رنگ بود
و چه ها شد که به گویش نتوان
اندرون های توانا اما
با نگاهی دلپذیر
از عشق، سخن ها گفتند
در کنار انسان، در فضایی بسته
با دلی پیراسته، اما شکسته
با تن و اندام خسته
رهایی را ستودند
و با کوشش خویش
به پنداره ی یک پندار نیک
با شکیبایی راز
دلنشین بارقه ای
آذرخشی سوزان
سازه ها شالودند
عاشقان دیده ی دل تابیدند
و سپس مردمک، چشمانشان
آینه شد
آینه ها شفاف شد
چهره ها بر چهره ها روانه شد
عشق بی پایان انسان چیده شد
ذره ها و موج ها، چون نور عشق
ساقی مستانه شد
ورق های زبان بر لب و آتش لب
ترانه شد
روزگاران می گذشت بی راوی
از پس پرده ی عشق
به فرخندگی روزنه های سوسو
گذر عمر زمان
بر من و یارانم
زندگی باران شد
کوبش قلب من از زندان ت
آلایش اندیشه شد
وز درونم هیجانی زاده شد
وز لبانم بوسه ها چون غنچه شد
هم اینک اما
تکیه بر حضور رازآلودگان
ساقی میکده ی عشق و زمان
خواهم شد
بوسه های عشق را
در فراگاه، زپیوندی خوش
قلب پژمرده ی این نسلم را
تپشی آهنگین خواهم ساخت
و در منظومه ی خویش
رقص پا خواهم کرد
واژه ها را به مفاهیم عمیق
عریان خواهم ساخت
و ز مرگ، افسانه ها خواهم خواند
زندگی را با سوز عشق خواهم نوشت
و صدایم را با صدای امروز نبودگان
در چکاد قله ها، فریاد خواهم کرد
نگاهم را با نگاهشان آغشته خواهم کرد
و انسان را، عشق را
دوباره معنا خواهم کرد
ساسان دانش
قلبی از نسل سرود
نسل شور و شورش
پشت آن تله ی خاک
با هزاران امید
نعره ی فرهاد را فریاد کشید
سینه چون گستره ی دشت زمان
کوبشی محنت بار
تپشی چون غمبار
واپسین پژواکی
با پیامی ساده
گل وگلشن را رنگین کرد
گیاهان دمن سر برون آوردند
تا که گل های نه چندان با طراوت را
در بهاری سنگین
به نمناکی یک شبنم پاک
به آغوش کشند
و زمان صاعقه ای نو زایید
همهمه ی میکده ها با تب وهم و خیال
به فرودی ناساز سرازیر شدند
سهم دنیا ز جهان از شادی
کاستی خامی بود
درد و غم، جلبکی شد سیراب
در پذیرایی نور، بازی پدیده ها کم رنگ بود
و چه ها شد که به گویش نتوان
اندرون های توانا اما
با نگاهی دلپذیر
از عشق، سخن ها گفتند
در کنار انسان، در فضایی بسته
با دلی پیراسته، اما شکسته
با تن و اندام خسته
رهایی را ستودند
و با کوشش خویش
به پنداره ی یک پندار نیک
با شکیبایی راز
دلنشین بارقه ای
آذرخشی سوزان
سازه ها شالودند
عاشقان دیده ی دل تابیدند
و سپس مردمک، چشمانشان
آینه شد
آینه ها شفاف شد
چهره ها بر چهره ها روانه شد
عشق بی پایان انسان چیده شد
ذره ها و موج ها، چون نور عشق
ساقی مستانه شد
ورق های زبان بر لب و آتش لب
ترانه شد
روزگاران می گذشت بی راوی
از پس پرده ی عشق
به فرخندگی روزنه های سوسو
گذر عمر زمان
بر من و یارانم
زندگی باران شد
کوبش قلب من از زندان ت
آلایش اندیشه شد
وز درونم هیجانی زاده شد
وز لبانم بوسه ها چون غنچه شد
هم اینک اما
تکیه بر حضور رازآلودگان
ساقی میکده ی عشق و زمان
خواهم شد
بوسه های عشق را
در فراگاه، زپیوندی خوش
قلب پژمرده ی این نسلم را
تپشی آهنگین خواهم ساخت
و در منظومه ی خویش
رقص پا خواهم کرد
واژه ها را به مفاهیم عمیق
عریان خواهم ساخت
و ز مرگ، افسانه ها خواهم خواند
زندگی را با سوز عشق خواهم نوشت
و صدایم را با صدای امروز نبودگان
در چکاد قله ها، فریاد خواهم کرد
نگاهم را با نگاهشان آغشته خواهم کرد
و انسان را، عشق را
دوباره معنا خواهم کرد
ساسان دانش
*****************************
*****************************
به یاد ارغوان ها
"به یاد ارغوان ها"، اثری از ساسان دانش
نيازی به باز نویسی نیست که زندان و زندانیان، تاریخ معاصر ایران را تحول انگیز کرده و پافشاری حکومت ها بر حفظ قدرت، خشونت را بازتولید و روزافزون کرده است. "به یاد ارغوان ها"، نگاه دیگری را بیان می کند که در جستجوی اندیشه ها و هویت جان باختگان و جان به دربردگان، نگرش انسان را به ژرفا کوچ می دهد تا به علت ها بیشتر تفکر کنیم و کنش گران و دخالت گران اجتماعی، سیاسی را از منظر دیگری بنگریم.
@@@@@@@@@@@@@@@
@@@@@@@@@@
"به یاد ارغوان ها"، اثری از ساسان دانش
نيازی به باز نویسی نیست که زندان و زندانیان، تاریخ معاصر ایران را تحول انگیز کرده و پافشاری حکومت ها بر حفظ قدرت، خشونت را بازتولید و روزافزون کرده است. "به یاد ارغوان ها"، نگاه دیگری را بیان می کند که در جستجوی اندیشه ها و هویت جان باختگان و جان به دربردگان، نگرش انسان را به ژرفا کوچ می دهد تا به علت ها بیشتر تفکر کنیم و کنش گران و دخالت گران اجتماعی، سیاسی را از منظر دیگری بنگریم.
@@@@@@@@@@@@@@@
@@@@@@@@@@
**************
************************
متن سخنرانی ساسان دانش در شورای همبستگی کارگری فرانکفورت
پیشاپیش از اینکه در آستانه ی اول ماه می امسال در کنار شما هستم، بسیار خوشحالم و صمیمانه از دست اندرکاران شورای همبستگی کارگری فرانکفورت، سپاسگزاری می کنم که با دعوت از من سبب ساز شرایطی شدند که هم اینک بتوانم با شما اندکی گفتگو کنم. گفتنی است که این جلسه، کنفرانس و سمینار نیست که یک موضوع مشخص نظری را مورد بحث و بررسی قرار دهیم و پیرامون آن به تبادل نظر بپردازیم، به همین خاطر، فرازی از واقعیت مبارزه ی طبقاتی را با نگاهی دیگر بیان می کنم و بدون اینکه همه ی مسایل را بشکافم، به طور گذرا به برخی مفاهیم می پردازم و امید که بتوانم به میزانی چالش ذهنی ایجاد کنم که نگاهی را که بیان می کنم، مورد نقد قرار بگیرد و در آینده، منجر به گفت و شنودهای جدی در جهت یافتن راه حل های نظری و عملی برای مبارزاتمان باشد. ابتکار برگزاری چنین جلسه هایی صمیمی و دوستانه در شب اول ماه می، بسیار جالب است، افزون بر اینکه دارای برنامه های زیبایی ازجمله ترانه و ساز و آواز و رقص و شعرخوانی است.
متن سخنرانی ساسان دانش در شورای همبستگی کارگری فرانکفورت
30 آوریل 2014، برابر با 10 اردیبهشت 1393
روزنه های نگاه و فرارویش دوباره ی کمونیسم
در شرایطی که بحران ساختاری نظام سرمایه داری، تار و پود دهکده ی جهانی را در حال گسستن است، روز بین المللی کارگران جهان فرا می رسد، اگر بخواهیم واقع بینانه و به دور از شعارها و آرزوهای قلبی به این موضوع بنگریم؛ همبستگی و دلبستگی کارگران، هنوز نقش کمرنگی در مناسبات اجتماعی و سیاسی دارد. کارگران جهان زیر بار شدت استثمار، فقر و فلاکت دوچندان را تجربه می کنند، کارگران کشورهای توسعه یافته، خواست ها و اعتراض خویش را در بسته بندی های سندیکاها و اتحادیه های همگام با نظام، در چارچوب منطق سرمایه به حراج گذاشته اند؛ کارگران کشورهای پیرامونی بپاخاسته اند و هرچند از نبود تشکل های کارگری خودشان، رنج می برند، اما مبارزه ی کارگران هنوز برپایه ی منافع طبقاتی با هویت خویش استوار نیست.
کارگران جهان از آفریقای جنوبی تا بنگلادش، از مکزیک تا ویتنام، از افغانستان تا آمریکای جنوبی و از کارگران ایران تا برمه، تحرک هایی ایجاد کرده اند که رسانه های گروهی نظم جهانی را ناچار به بازتاب آن کرده است، جنگی آشکار میان نیروی کار و سرمایه که نظریه پردازان حافظ نظام به پنهان کردن آن مشغولند تا راه حلی برای برون رفت از بحران را بیابند، نیروی کار نیز با اینکه هزینه ی سنگینی را به طور روزمره برای این مبارزه، پرداخت می کند اما هنوز با هویت طبقاتی خویش با سرمایه رودررو نشده است. هرچند نئولیبرال های مدعی در عرصه ی سیاسی، دست و پا می زنند، اما ابزارهای آکادمیک و رسانه ای خود را در قالب محقق و سیاستمدار فعال تر کرده اند تا خروش نیروی کار را در برابر سرمایه به عقب برانند، از سویی برای فریب کارگران، بحران موجود را بدیهی جلوه می دهند و از سوی دیگر به قیمت نیروی کار به طور وحشیانه یورش آورده اند تا به سود بیشتر دست یابند؛ قدرت خرید را اگر شاخصی برای رشد منحنی زندگی بدانیم، هم اینک قدرت خرید کارگران با چهل سال پیش قابل مقایسه است! سالیانی که نظام سرمایه داری برای سود بیشتر به نیروی کار کالا شده هجوم آورد و دستمزد را به افسانه ی تورم وابسته کرد و افزایش دستمزد را به ایجاد تورم تعبیر کرد، توانست کارگران نیمه متشکل را در چرخه ی بی نتیجه ی خواست هایی برای رفاه و بهبود شرایط کار و زندگی، کنترل کند و امروزش را به امید فردایی موکول کند که بتواند نابرابری های موجود را دوباره و چند باره توجیه کند.
اگرچه فریاد کمونیست ها مبنی بر "کارگران جهان متحد شوید" متحقق نشده است، اما پیچیدگی ها و تحول تکنولوژی و انفجار اطلاعات، در سایه ی مبارزات اجتماعی سبب شده است که کارگران بدانند که با فریاد و شعار، حرکتی در جهت منافع کارگران انجام نخواهد شد؛ در نتیجه برای به بار نشستن اتحاد کارگران، از یک مؤسسه ی تولیدی گرفته تا یک کارخانه، از یک مجتمع صنعتی گرفته تا کارگران فصلی و از به معرض فروش گذارندگان نیروی کار یک کشور گرفته تا یک قاره و سرانجام همه ی کارگران کشورهای پیرامونی تا کشورهای توسعه یافته، همه و همه اگر هر حرکت و مبارزه و اعتراض را با شاخصی یگانه و مشخص، پایه ریزی کنند، امید و آرزوی مبارزه ی طبقاتی متحد نیز تحقق خواهد یافت، تجربه و هزینه ی طبقه ی کارگر در این مسیر، بی آنکه بی شماری آن را در جای جای این جهان بشماریم، راهنمایی است تا آن شاخص و میزان را شناسایی کنیم و با تکیه بر آن مبارزه ی طبقاتی کارگران جهان را پی بگیریم و آن میزان، "سرمایه ستیزی" است که نه تنها مبارزات کارگران را از انحراف هایی همچون چانه زنی در قالب تشکل های درون سیستمی، نجات می دهد، بلکه طبقه ی کارگر جهان را در عرصه ی سیاسی و اجتماعی، از حاشیه به متن می رساند و تولیدکنندگان ثروت جهانی را در جهت تکامل تاریخ بشری با چپاولگران صاحبان ابزار تولید به طور واقعی رودر رو می کند و به زبانی دیگر، آغاز این نبرد، به معنای پیروزی تلقی می شود، چرا که کافی است، کارگران با هویت طبقاتی خودشان به کارزار مبارزاتی بپردازند و اگر تولید و مناسبات تولید، یک رابطه ی اجتماعی است، اگر نظام سرمایه داری، یک رابطه ی اجتماعی است، با تعبیرهای مختلفی که از سوسیالیسم هست، اما سوسیالیسم هم یک رابطه ی اجتماعی است، اگر بپذیریم که مفهوم مبارزه نیز یک رابطه ی اجتماعی است، به این نتیجه می رسیم که نخبه گرایی در مبارزه یا مبارزه ی حرفه ای، پاسخگوی پیشبرد مبارزات کارگران در دوران جهانی شدن سرمایه نیست و تجربه ی دستکم نیم قرن گذشته حاکی از آن است که کارگران، چه در محیط کار و چه در محل زندگی، نسبت به منافع خودشان هر اقدامی کرده اند، به مراتب مؤثرتر و واقع بینانه تر بوده است و حتا اگر بخواهیم به فاکت ها نیز بسنده کنیم، مگر جز این است که رهایی انسان در گرو مبارزات طبقاتی است و طبقه ی کارگر به خاطر خاستگاه طبقاتی خویش توانایی تغییرهای کیفی را در مناسبات اجتماعی داراست.
در نتیجه، این نگاه از روزنه ای دیگر، بر پایه ی این واقعیت استوار است که مبارزه از زندگی جدا نیست و این درهم تنیدگی مبارزه با زندگی، فرآیند بستر دگرگونی و تغییر را شدنی تر می کند، در نتیجه همانطور که زندگی در حال تغییر و تحول است، مبارزه نیز اگر همساز زندگی است و حتا از منظر تاریخی همزاد زندگی است، پس مبارزه نیز در حال تغییر و پویندگی باید باشد؛ برآیند این درک، ما را از داشتن یک برنامه برای همیشه، دور می کند و مقوله ی ایدئولوژی نیز پیش از آنکه کشف راه حل های واقعی و عملی باشد، بیشتر جلوه ی کاریکاتور پیدا می کند؛ به این ترتیب اگر از این زاویه به پدیده ها و پدیدارها بنگریم، آنچه که در جامعه و زندگی روزمره ی آغشته به اعتراضگری برجسته می شود، پیشاپیش، روابط میان فردی انسان هاست و برای پیشبرد هم زندگی و هم مبارزه، در جستجوی راه حل بودن، طبیعت این مسیر نیاز به تبادل نظر و گفتگو را نمایان می سازد که به آفرینش مشورت منجر می شود و خودرهایی با تکیه بر این مدل شوراگرایی معنایی ملموس می یابد، اینجاست که حتا شکل های مختلف سازمانی، نسبت به محتوای درونی خودشان، در جامعه، در تولید و همه ی عرصه ها نقش ایفا می کنند و بدیهی است که به طور مثال، شوراهای کارگری را اگر از این روزنه بنگریم و بشناسیم و تعریف های سیاسی از پیش تعیین شده را به کناری نهیم، آنگاه مفاهیمی همچون خودانگیختگی و خودرهایی و خوداتکایی فهمیده می شود، چرا که کیفیت ارتباطات اجتماعی با لحظه های زندگی روزمره ارتباط تنگاتنگ و عینی برقرار می کند، تعریف های تجریدی و انتزاعی همه ی این نوع مفاهیم نیز واگذار می شود به همان رشته های تخصصی فلسفه و انسان شناسی که کارکرد خودشان را در حیطه ی آکادمیک دارند.
کارآ بودن نگاه از این روزنه، منجر به فهم تفاوت شیوه ی تولید در بسترهای مختلف اجتماعی، سیاسی می شود و در پی آن اتخاذ شیوه های متفاوت مبارزاتی است که همواره توانایی پویا بودن و زنده بودن را درون خودش بازیافت و یا مبارزه را با مبارزه ی مرحله ی بعد بازتولید می کند.
وقتی کارگران از این روزنه به بررسی پدیده ها می پردازند، در واقع روابط میان فردی نوینی را در کنش های خویش ایجاد می کنند و این روابط، خود به خود منجر به ایجاد تشکل می شود، تشکلی که با تشکل های شناخته شده ی پیشین در قالب احزاب یا سازمان ها، سندیکاها یا اتحادیه ها متفاوت است، تشکلی که سرچشمه ی آفرینش آن برپایه ی ضرورت و نیازهای روزمره ی کارگران استوار است، تشکلی که ماهیت آن برانگیختن توانایی ها و دستیابی به نیازهاست.
به این ترتیب، اگر تا کنون هر نوع تشکل، از جمله سازمان ها و احزاب، ابزار مبارزاتی تلقی می شدند، اما با این نگاه، تشکل های کارگری، نه تنها ابزار نیستند، بلکه هویت های نوین اجتماعی هستند و اگر همه ی مقوله های نظری و عملی در پروسه ی اجتماعی شدن، نقش تاریخی خود را ایفا می کنند، تشکل ها نیز با هر نامی که دارند با اجتماعی شدن به مثابه هویتی اجتماعی نوین برای خودرهایی، کارکردی اثرگذار خواهند داشت.
کارگران، در پروسه ی اجتماعی شدن، خوداتکایی را تجربه می کنند و پیرو آن یرای یافتن راه حل در جهت پشت سر گذاردن مشکلات خویش، مدیریت را می آموزند و اگر سوسیالیسم مدیریت تولید و جامعه توسط کارگران است، در نتیجه این نوع تشکل با چشم اندازهای آینده ی جامعه، خوانایی دارد. هرچند از یک سو، حتا همین امروز، کارگران را به خاطر نداشتن دانش مدیریت به سخره می کشند و خودرهایی کارگران را دست نیافتنی ارزیابی می کنند، از سوی دیگر روش های حزبی موچود برای تغییر نظم موجود، از کارگران به عنوان ابزار استقاده می کنند و ناممکن بودن روش های حزبی بر بخشی از مبارزان آشکار شده است، چرا که این روش کارگران را در کنترل تولید و جامعه، ناتوان ارزیابی می کند، در نتیجه، نخبه ها و مبارزان حرفه ای ایده ها را ارایه می دهند و کارگران همچون ابزاری، در خدمت حزب و اهداف حزب عمل می کنند.
زنجیرواره ای محرک، برای گسترش و پیشروی این نوع تشکل، به ویژه برای رسیدن به هدف برجسته می شود و آن زنجیرواره مقوله ی آگاهی، آگاهی طبقاتی و آگاهی انقلابی است که بیان آن با این نگاه، ضرورت تجربه ی عملی کارگران در مبارزات روزمره است و این مدل دستیابی به آگاهی طبقاتی بستری رشدیابنده برای حلقه ی بعدی یا مرحله ی بعدی را ایجاد می کند و در یک ارتباط متقابل و ملموس با زندگی و مبارزه ی کارگران مراحل شکوفایی خود را می پیماید تا با نظام سرمایه داری، به طور مستقیم و با محتوای سرمایه ستیزی، رودررو شود؛ در حالیکه سازمان ها و احزاب موجود، مقوله ی آگاهی را بسته های کادوپیچی شده ارزیابی می کنند و پس از پردازش آن در اتاق های فکر، از خارج طبقه به کارگران هدیه می کنند و سپس انقلاب را در تخیل خویش، تصورپردازی می کنند.
می توان اینگونه بیان کرد که حاصل یا برآیند فعالیت و مبارزه ی کارگران همان آگاهی درونی شده یا آگاهی انقلابی است، خلاصه اینکه، کارگران حس می کنند که ثروت جهان را تولید می کنند، استثمار می شوند و برای تغییر وضع موجود، حتا اگر آگاهی طبقاتی نداشته باشند، خیز برمی دارند، تا اعتراض کنند، اما برای خیز برداشتن، نیاز به تشکل های خودساخته ی خودشان را دارند و در مسیر هر روز اعتراضگری و مبارزه به آگاهی های طبقاتی و سرانجام به آگاهی های انقلابی دست می یابند و این بار با هویت طبقاتی خویش به نبرد طبقاتی تداوم می بخشد.
توانایی برای اجتماعی کردن حتا آگاهی، مقوله ی رهبری را به کتاب های درسی تاریخ می سپارد و در این نگاه رهبری جایگاهی ندارد و امتیاز برتر بی معناست، مفهوم برابری در تشکل های خودساخته ی کارگری از همین امروز تمرین می شود تا در جامعه ی نوین اجرا شود. ارایه ی طرح مبارزاتی، سابقه و تجربه ی مبارزاتی کانونی می شود که بسترهای مبارزاتی ایجاد کند، چرا که همه ی تصمیم ها یا طرح ها، پس از پردازش شورایی در شوراهای کارگری حل می شود و در مراحل نخستین با هویت شورایی و در مراحل رشد و تکوین خود با هویت طبقاتی، به کنشگری می پردازد.
مفهوم قدرت در همه ی عرصه ها حتا در شوراها از منظر این نگاه آفتی بازدارنده محسوب می شود و اگر ماهیت همه ی حرکت ها و مبارزات کارگران "سرمایه ستیزی" است، اما "قدرت ستیزی" پشتوانه ای است که همچون میزان سنجی، تشکل های کارگری را از باقی ماندن در مسیر درست، پشتیبانی و توانایی ها را شکوفا می کند.
اما سرچشمه ی این توانایی ها، با توجه به جایگاه اجتماعی اینک کارگران چیست؟ آنچه که سبب می شود تا کارگران را اتکا به نفس و باورمند به میدان مبارزه بکشد چیست؟ اینجاست که اگر با تعریف نظم موجود، گام برداریم، درها بر همان پاشنه خواهد چرخید، در نتیجه اگر جایگاه خودمان را نسبت به تکامل انسان و تاریخ بازخوانی یا بازبینی کنیم، متوجه خواهیم شد که در این جهان بودن را به شکل تقلبی بر ما تحمیل کرده اند، گرچه ارایه ی این بحث اندکی دشوار به نظر می رسد و گاهی این بحث را به فلسفه و انسان شناسی مربوط می دانند، اما درک تفاوت "در جهان بودن" و "با جهان هستیدن" بسیار مهم جلوه می کند و نقش و جایگاه ما را تعیین می کند. "در جهان بودن" ما را به سمتی سوق می دهد که تحت سلطه ی قانونمندی های موجود، جزئی از نظم موجود می شویم، اما "با جهان هستیدن" نقش ما را به عنوان عنصری اثرگذار در این گیتی پررنگ می کند و آنگاه هویت می یابیم و سپس خیز برمی داریم تا نخستین ارتباطات اجتماعی رشد یابنده را در جامعه و در میان کارگران ایجاد کنیم.
با اشاره به سرعت تحولات موجود که خود تحولات نیز در حال تحول است و به پیچیدگی های نظام افزوده است، در می یابیم که سرمایه داری هرگز خودش فرو نمی پاشد. جنبش های اجتماعی در قالب مبارزه ی طبقاتی و فراتر از چارچوب نظام سرمایه داری، توانایی می یابد که یک طبقه را به عنوان یک کل با مختصاتی که برشمردیم، در برابر سرمایه، لایه های اجتماعی این نظم را در نبردی رو در رو دگرکون می کند.
و سرانجام، مبارزاتی برای لقمه نانی افزون تر یا چانه زنی برای افزایش قیمت نیروی کار با کارگزاران سرمایه، از این روزنه معنایی ندارد و مبارزات طبقه ی کارگر را به سطح نازل مشاوران پنهان و رایگان سرمایه داری می کشاند. از منظر تشکیلاتی اما با دامن زدن به ساختارهای افقی، مناسبات شورایی را در هر تشکلی نهادینه می کند و با شکیبایی و یقین، مبارزات خودجوش و خروش کارگران را شعله ور می سازد
بستر سازی و امکان یابی کارگران برای بررسی مسایل نظری و عملی، در این مدل تشکل ها قابل دسترسی است و در وادی شوراگرایی، نظرهای مختلف قابل دسترس می شود تا کارگران نسبت به منافع طبقاتی خودشان در زندگی روزمره در عرصه ی مبارزاتی، نظریه ها را ارزش گذاری کنند و با چشم انداز نفی سلطه گرایی و نفی قدرت، به "سرمایه ستیزی" بپردازند.
اعتصاب برپایه ی نیازهای اعتراض برنامه ریزی می شود و اینگونه است که اعتصاب، فقط مبارزه با نظم سرمایه نیست، بلکه مبارزه با سازمان ها، احزاب و اتحادیه های کارگری درون سیستم نیز هست که مشغول تخفیف دادن مبارزات در جهت توازن هستند.
تاریخ بشری را انسان با امواج به هم پیوسته ی نبردها شالوده است، مدیریت مبارزه ی شورایی، از درون می جوشد و برمی خیزد و سرانجام منجر به مدیریت تولید و کنترل جامعه به شکل کمونی جلوه می یابد تا فرارویش دوباره ی کمونیسم را بشکفد. اگر امروزه روز، اول ماه می، عصیان طبقه ی کارگر برای هویت یابی طبقاتی است، مبارزات روشمند این نگاه در اول ماه می فرداها، عصیان طبقه ی کارگر برای رهایی انسان خواهد بود.
ماه مه 2014
**************
************************
متن سخنرانی ساسان دانش در شورای همبستگی کارگری فرانکفورت
پیشاپیش از اینکه در آستانه ی اول ماه می امسال در کنار شما هستم، بسیار خوشحالم و صمیمانه از دست اندرکاران شورای همبستگی کارگری فرانکفورت، سپاسگزاری می کنم که با دعوت از من سبب ساز شرایطی شدند که هم اینک بتوانم با شما اندکی گفتگو کنم. گفتنی است که این جلسه، کنفرانس و سمینار نیست که یک موضوع مشخص نظری را مورد بحث و بررسی قرار دهیم و پیرامون آن به تبادل نظر بپردازیم، به همین خاطر، فرازی از واقعیت مبارزه ی طبقاتی را با نگاهی دیگر بیان می کنم و بدون اینکه همه ی مسایل را بشکافم، به طور گذرا به برخی مفاهیم می پردازم و امید که بتوانم به میزانی چالش ذهنی ایجاد کنم که نگاهی را که بیان می کنم، مورد نقد قرار بگیرد و در آینده، منجر به گفت و شنودهای جدی در جهت یافتن راه حل های نظری و عملی برای مبارزاتمان باشد. ابتکار برگزاری چنین جلسه هایی صمیمی و دوستانه در شب اول ماه می، بسیار جالب است، افزون بر اینکه دارای برنامه های زیبایی ازجمله ترانه و ساز و آواز و رقص و شعرخوانی است.
متن سخنرانی ساسان دانش در شورای همبستگی کارگری فرانکفورت
30 آوریل 2014، برابر با 10 اردیبهشت 1393
روزنه های نگاه و فرارویش دوباره ی کمونیسم
در شرایطی که بحران ساختاری نظام سرمایه داری، تار و پود دهکده ی جهانی را در حال گسستن است، روز بین المللی کارگران جهان فرا می رسد، اگر بخواهیم واقع بینانه و به دور از شعارها و آرزوهای قلبی به این موضوع بنگریم؛ همبستگی و دلبستگی کارگران، هنوز نقش کمرنگی در مناسبات اجتماعی و سیاسی دارد. کارگران جهان زیر بار شدت استثمار، فقر و فلاکت دوچندان را تجربه می کنند، کارگران کشورهای توسعه یافته، خواست ها و اعتراض خویش را در بسته بندی های سندیکاها و اتحادیه های همگام با نظام، در چارچوب منطق سرمایه به حراج گذاشته اند؛ کارگران کشورهای پیرامونی بپاخاسته اند و هرچند از نبود تشکل های کارگری خودشان، رنج می برند، اما مبارزه ی کارگران هنوز برپایه ی منافع طبقاتی با هویت خویش استوار نیست.
کارگران جهان از آفریقای جنوبی تا بنگلادش، از مکزیک تا ویتنام، از افغانستان تا آمریکای جنوبی و از کارگران ایران تا برمه، تحرک هایی ایجاد کرده اند که رسانه های گروهی نظم جهانی را ناچار به بازتاب آن کرده است، جنگی آشکار میان نیروی کار و سرمایه که نظریه پردازان حافظ نظام به پنهان کردن آن مشغولند تا راه حلی برای برون رفت از بحران را بیابند، نیروی کار نیز با اینکه هزینه ی سنگینی را به طور روزمره برای این مبارزه، پرداخت می کند اما هنوز با هویت طبقاتی خویش با سرمایه رودررو نشده است. هرچند نئولیبرال های مدعی در عرصه ی سیاسی، دست و پا می زنند، اما ابزارهای آکادمیک و رسانه ای خود را در قالب محقق و سیاستمدار فعال تر کرده اند تا خروش نیروی کار را در برابر سرمایه به عقب برانند، از سویی برای فریب کارگران، بحران موجود را بدیهی جلوه می دهند و از سوی دیگر به قیمت نیروی کار به طور وحشیانه یورش آورده اند تا به سود بیشتر دست یابند؛ قدرت خرید را اگر شاخصی برای رشد منحنی زندگی بدانیم، هم اینک قدرت خرید کارگران با چهل سال پیش قابل مقایسه است! سالیانی که نظام سرمایه داری برای سود بیشتر به نیروی کار کالا شده هجوم آورد و دستمزد را به افسانه ی تورم وابسته کرد و افزایش دستمزد را به ایجاد تورم تعبیر کرد، توانست کارگران نیمه متشکل را در چرخه ی بی نتیجه ی خواست هایی برای رفاه و بهبود شرایط کار و زندگی، کنترل کند و امروزش را به امید فردایی موکول کند که بتواند نابرابری های موجود را دوباره و چند باره توجیه کند.
اگرچه فریاد کمونیست ها مبنی بر "کارگران جهان متحد شوید" متحقق نشده است، اما پیچیدگی ها و تحول تکنولوژی و انفجار اطلاعات، در سایه ی مبارزات اجتماعی سبب شده است که کارگران بدانند که با فریاد و شعار، حرکتی در جهت منافع کارگران انجام نخواهد شد؛ در نتیجه برای به بار نشستن اتحاد کارگران، از یک مؤسسه ی تولیدی گرفته تا یک کارخانه، از یک مجتمع صنعتی گرفته تا کارگران فصلی و از به معرض فروش گذارندگان نیروی کار یک کشور گرفته تا یک قاره و سرانجام همه ی کارگران کشورهای پیرامونی تا کشورهای توسعه یافته، همه و همه اگر هر حرکت و مبارزه و اعتراض را با شاخصی یگانه و مشخص، پایه ریزی کنند، امید و آرزوی مبارزه ی طبقاتی متحد نیز تحقق خواهد یافت، تجربه و هزینه ی طبقه ی کارگر در این مسیر، بی آنکه بی شماری آن را در جای جای این جهان بشماریم، راهنمایی است تا آن شاخص و میزان را شناسایی کنیم و با تکیه بر آن مبارزه ی طبقاتی کارگران جهان را پی بگیریم و آن میزان، "سرمایه ستیزی" است که نه تنها مبارزات کارگران را از انحراف هایی همچون چانه زنی در قالب تشکل های درون سیستمی، نجات می دهد، بلکه طبقه ی کارگر جهان را در عرصه ی سیاسی و اجتماعی، از حاشیه به متن می رساند و تولیدکنندگان ثروت جهانی را در جهت تکامل تاریخ بشری با چپاولگران صاحبان ابزار تولید به طور واقعی رودر رو می کند و به زبانی دیگر، آغاز این نبرد، به معنای پیروزی تلقی می شود، چرا که کافی است، کارگران با هویت طبقاتی خودشان به کارزار مبارزاتی بپردازند و اگر تولید و مناسبات تولید، یک رابطه ی اجتماعی است، اگر نظام سرمایه داری، یک رابطه ی اجتماعی است، با تعبیرهای مختلفی که از سوسیالیسم هست، اما سوسیالیسم هم یک رابطه ی اجتماعی است، اگر بپذیریم که مفهوم مبارزه نیز یک رابطه ی اجتماعی است، به این نتیجه می رسیم که نخبه گرایی در مبارزه یا مبارزه ی حرفه ای، پاسخگوی پیشبرد مبارزات کارگران در دوران جهانی شدن سرمایه نیست و تجربه ی دستکم نیم قرن گذشته حاکی از آن است که کارگران، چه در محیط کار و چه در محل زندگی، نسبت به منافع خودشان هر اقدامی کرده اند، به مراتب مؤثرتر و واقع بینانه تر بوده است و حتا اگر بخواهیم به فاکت ها نیز بسنده کنیم، مگر جز این است که رهایی انسان در گرو مبارزات طبقاتی است و طبقه ی کارگر به خاطر خاستگاه طبقاتی خویش توانایی تغییرهای کیفی را در مناسبات اجتماعی داراست.
در نتیجه، این نگاه از روزنه ای دیگر، بر پایه ی این واقعیت استوار است که مبارزه از زندگی جدا نیست و این درهم تنیدگی مبارزه با زندگی، فرآیند بستر دگرگونی و تغییر را شدنی تر می کند، در نتیجه همانطور که زندگی در حال تغییر و تحول است، مبارزه نیز اگر همساز زندگی است و حتا از منظر تاریخی همزاد زندگی است، پس مبارزه نیز در حال تغییر و پویندگی باید باشد؛ برآیند این درک، ما را از داشتن یک برنامه برای همیشه، دور می کند و مقوله ی ایدئولوژی نیز پیش از آنکه کشف راه حل های واقعی و عملی باشد، بیشتر جلوه ی کاریکاتور پیدا می کند؛ به این ترتیب اگر از این زاویه به پدیده ها و پدیدارها بنگریم، آنچه که در جامعه و زندگی روزمره ی آغشته به اعتراضگری برجسته می شود، پیشاپیش، روابط میان فردی انسان هاست و برای پیشبرد هم زندگی و هم مبارزه، در جستجوی راه حل بودن، طبیعت این مسیر نیاز به تبادل نظر و گفتگو را نمایان می سازد که به آفرینش مشورت منجر می شود و خودرهایی با تکیه بر این مدل شوراگرایی معنایی ملموس می یابد، اینجاست که حتا شکل های مختلف سازمانی، نسبت به محتوای درونی خودشان، در جامعه، در تولید و همه ی عرصه ها نقش ایفا می کنند و بدیهی است که به طور مثال، شوراهای کارگری را اگر از این روزنه بنگریم و بشناسیم و تعریف های سیاسی از پیش تعیین شده را به کناری نهیم، آنگاه مفاهیمی همچون خودانگیختگی و خودرهایی و خوداتکایی فهمیده می شود، چرا که کیفیت ارتباطات اجتماعی با لحظه های زندگی روزمره ارتباط تنگاتنگ و عینی برقرار می کند، تعریف های تجریدی و انتزاعی همه ی این نوع مفاهیم نیز واگذار می شود به همان رشته های تخصصی فلسفه و انسان شناسی که کارکرد خودشان را در حیطه ی آکادمیک دارند.
کارآ بودن نگاه از این روزنه، منجر به فهم تفاوت شیوه ی تولید در بسترهای مختلف اجتماعی، سیاسی می شود و در پی آن اتخاذ شیوه های متفاوت مبارزاتی است که همواره توانایی پویا بودن و زنده بودن را درون خودش بازیافت و یا مبارزه را با مبارزه ی مرحله ی بعد بازتولید می کند.
وقتی کارگران از این روزنه به بررسی پدیده ها می پردازند، در واقع روابط میان فردی نوینی را در کنش های خویش ایجاد می کنند و این روابط، خود به خود منجر به ایجاد تشکل می شود، تشکلی که با تشکل های شناخته شده ی پیشین در قالب احزاب یا سازمان ها، سندیکاها یا اتحادیه ها متفاوت است، تشکلی که سرچشمه ی آفرینش آن برپایه ی ضرورت و نیازهای روزمره ی کارگران استوار است، تشکلی که ماهیت آن برانگیختن توانایی ها و دستیابی به نیازهاست.
به این ترتیب، اگر تا کنون هر نوع تشکل، از جمله سازمان ها و احزاب، ابزار مبارزاتی تلقی می شدند، اما با این نگاه، تشکل های کارگری، نه تنها ابزار نیستند، بلکه هویت های نوین اجتماعی هستند و اگر همه ی مقوله های نظری و عملی در پروسه ی اجتماعی شدن، نقش تاریخی خود را ایفا می کنند، تشکل ها نیز با هر نامی که دارند با اجتماعی شدن به مثابه هویتی اجتماعی نوین برای خودرهایی، کارکردی اثرگذار خواهند داشت.
کارگران، در پروسه ی اجتماعی شدن، خوداتکایی را تجربه می کنند و پیرو آن یرای یافتن راه حل در جهت پشت سر گذاردن مشکلات خویش، مدیریت را می آموزند و اگر سوسیالیسم مدیریت تولید و جامعه توسط کارگران است، در نتیجه این نوع تشکل با چشم اندازهای آینده ی جامعه، خوانایی دارد. هرچند از یک سو، حتا همین امروز، کارگران را به خاطر نداشتن دانش مدیریت به سخره می کشند و خودرهایی کارگران را دست نیافتنی ارزیابی می کنند، از سوی دیگر روش های حزبی موچود برای تغییر نظم موجود، از کارگران به عنوان ابزار استقاده می کنند و ناممکن بودن روش های حزبی بر بخشی از مبارزان آشکار شده است، چرا که این روش کارگران را در کنترل تولید و جامعه، ناتوان ارزیابی می کند، در نتیجه، نخبه ها و مبارزان حرفه ای ایده ها را ارایه می دهند و کارگران همچون ابزاری، در خدمت حزب و اهداف حزب عمل می کنند.
زنجیرواره ای محرک، برای گسترش و پیشروی این نوع تشکل، به ویژه برای رسیدن به هدف برجسته می شود و آن زنجیرواره مقوله ی آگاهی، آگاهی طبقاتی و آگاهی انقلابی است که بیان آن با این نگاه، ضرورت تجربه ی عملی کارگران در مبارزات روزمره است و این مدل دستیابی به آگاهی طبقاتی بستری رشدیابنده برای حلقه ی بعدی یا مرحله ی بعدی را ایجاد می کند و در یک ارتباط متقابل و ملموس با زندگی و مبارزه ی کارگران مراحل شکوفایی خود را می پیماید تا با نظام سرمایه داری، به طور مستقیم و با محتوای سرمایه ستیزی، رودررو شود؛ در حالیکه سازمان ها و احزاب موجود، مقوله ی آگاهی را بسته های کادوپیچی شده ارزیابی می کنند و پس از پردازش آن در اتاق های فکر، از خارج طبقه به کارگران هدیه می کنند و سپس انقلاب را در تخیل خویش، تصورپردازی می کنند.
می توان اینگونه بیان کرد که حاصل یا برآیند فعالیت و مبارزه ی کارگران همان آگاهی درونی شده یا آگاهی انقلابی است، خلاصه اینکه، کارگران حس می کنند که ثروت جهان را تولید می کنند، استثمار می شوند و برای تغییر وضع موجود، حتا اگر آگاهی طبقاتی نداشته باشند، خیز برمی دارند، تا اعتراض کنند، اما برای خیز برداشتن، نیاز به تشکل های خودساخته ی خودشان را دارند و در مسیر هر روز اعتراضگری و مبارزه به آگاهی های طبقاتی و سرانجام به آگاهی های انقلابی دست می یابند و این بار با هویت طبقاتی خویش به نبرد طبقاتی تداوم می بخشد.
توانایی برای اجتماعی کردن حتا آگاهی، مقوله ی رهبری را به کتاب های درسی تاریخ می سپارد و در این نگاه رهبری جایگاهی ندارد و امتیاز برتر بی معناست، مفهوم برابری در تشکل های خودساخته ی کارگری از همین امروز تمرین می شود تا در جامعه ی نوین اجرا شود. ارایه ی طرح مبارزاتی، سابقه و تجربه ی مبارزاتی کانونی می شود که بسترهای مبارزاتی ایجاد کند، چرا که همه ی تصمیم ها یا طرح ها، پس از پردازش شورایی در شوراهای کارگری حل می شود و در مراحل نخستین با هویت شورایی و در مراحل رشد و تکوین خود با هویت طبقاتی، به کنشگری می پردازد.
مفهوم قدرت در همه ی عرصه ها حتا در شوراها از منظر این نگاه آفتی بازدارنده محسوب می شود و اگر ماهیت همه ی حرکت ها و مبارزات کارگران "سرمایه ستیزی" است، اما "قدرت ستیزی" پشتوانه ای است که همچون میزان سنجی، تشکل های کارگری را از باقی ماندن در مسیر درست، پشتیبانی و توانایی ها را شکوفا می کند.
اما سرچشمه ی این توانایی ها، با توجه به جایگاه اجتماعی اینک کارگران چیست؟ آنچه که سبب می شود تا کارگران را اتکا به نفس و باورمند به میدان مبارزه بکشد چیست؟ اینجاست که اگر با تعریف نظم موجود، گام برداریم، درها بر همان پاشنه خواهد چرخید، در نتیجه اگر جایگاه خودمان را نسبت به تکامل انسان و تاریخ بازخوانی یا بازبینی کنیم، متوجه خواهیم شد که در این جهان بودن را به شکل تقلبی بر ما تحمیل کرده اند، گرچه ارایه ی این بحث اندکی دشوار به نظر می رسد و گاهی این بحث را به فلسفه و انسان شناسی مربوط می دانند، اما درک تفاوت "در جهان بودن" و "با جهان هستیدن" بسیار مهم جلوه می کند و نقش و جایگاه ما را تعیین می کند. "در جهان بودن" ما را به سمتی سوق می دهد که تحت سلطه ی قانونمندی های موجود، جزئی از نظم موجود می شویم، اما "با جهان هستیدن" نقش ما را به عنوان عنصری اثرگذار در این گیتی پررنگ می کند و آنگاه هویت می یابیم و سپس خیز برمی داریم تا نخستین ارتباطات اجتماعی رشد یابنده را در جامعه و در میان کارگران ایجاد کنیم.
با اشاره به سرعت تحولات موجود که خود تحولات نیز در حال تحول است و به پیچیدگی های نظام افزوده است، در می یابیم که سرمایه داری هرگز خودش فرو نمی پاشد. جنبش های اجتماعی در قالب مبارزه ی طبقاتی و فراتر از چارچوب نظام سرمایه داری، توانایی می یابد که یک طبقه را به عنوان یک کل با مختصاتی که برشمردیم، در برابر سرمایه، لایه های اجتماعی این نظم را در نبردی رو در رو دگرکون می کند.
و سرانجام، مبارزاتی برای لقمه نانی افزون تر یا چانه زنی برای افزایش قیمت نیروی کار با کارگزاران سرمایه، از این روزنه معنایی ندارد و مبارزات طبقه ی کارگر را به سطح نازل مشاوران پنهان و رایگان سرمایه داری می کشاند. از منظر تشکیلاتی اما با دامن زدن به ساختارهای افقی، مناسبات شورایی را در هر تشکلی نهادینه می کند و با شکیبایی و یقین، مبارزات خودجوش و خروش کارگران را شعله ور می سازد
بستر سازی و امکان یابی کارگران برای بررسی مسایل نظری و عملی، در این مدل تشکل ها قابل دسترسی است و در وادی شوراگرایی، نظرهای مختلف قابل دسترس می شود تا کارگران نسبت به منافع طبقاتی خودشان در زندگی روزمره در عرصه ی مبارزاتی، نظریه ها را ارزش گذاری کنند و با چشم انداز نفی سلطه گرایی و نفی قدرت، به "سرمایه ستیزی" بپردازند.
اعتصاب برپایه ی نیازهای اعتراض برنامه ریزی می شود و اینگونه است که اعتصاب، فقط مبارزه با نظم سرمایه نیست، بلکه مبارزه با سازمان ها، احزاب و اتحادیه های کارگری درون سیستم نیز هست که مشغول تخفیف دادن مبارزات در جهت توازن هستند.
تاریخ بشری را انسان با امواج به هم پیوسته ی نبردها شالوده است، مدیریت مبارزه ی شورایی، از درون می جوشد و برمی خیزد و سرانجام منجر به مدیریت تولید و کنترل جامعه به شکل کمونی جلوه می یابد تا فرارویش دوباره ی کمونیسم را بشکفد. اگر امروزه روز، اول ماه می، عصیان طبقه ی کارگر برای هویت یابی طبقاتی است، مبارزات روشمند این نگاه در اول ماه می فرداها، عصیان طبقه ی کارگر برای رهایی انسان خواهد بود.
ماه مه 2014