َنکاتی پیرامون تجددطلبی و خرد رهائی بخش
درآمد
Younes Parsa Benab
در تاریخ زندگی بشر حوادث و دگردیسی های مهم و فراگیری به وقوع پیوسته اند که در شکل گیری و رشد جوامع نقش اساسی داشته اند . در عصر قدیم نزدیک به پنج هزار سال پیش ، بشر موفق شد که با کشت زمین قدرت تولیدی خود را پنجاه مرتبه نسبت به عصر " شکار و تجمع " افزایش دهد . در تاریخ عصر جدید ( مدرن ) که به عقیده اکثر مورخین نزدیک به پانصد سال پیش آغاز گشت ، دو دوره تاریخ سازی وجود دارند که فعل و انفعالات درون آنها تاثیر تعیین کننده در زندگی انسان و تکامل جوامع معاصر گذاشتند . این دو دوره تاریخی عبارتند از :
الف – دوره تجددطلبی و عصر روشنگری منبعث از آن در قرون 16 و 17 و 18 میلادی .
ب – دوره بررسی و نقد رادیکال از خصلت بورژوائی تجددطلبی و روشنگری توسط مارکس در قرن نوزدهم .
چون وقوع این دوره های تاریخی مهم مرحله ساز مصادف با دوره تولد و رشد سرمایه داری در اروپا بود ، در نتیجه بجا و مناسب است که در بررسی تجددطلبی و روشنگری و رابطه ارگانیک بین آنها به دو نکته اساسی زیرین توجه کنیم :
1 – تعریف تجددطلبی و روشنگری منبعث از آن
2 – ویژگی بورژوائی تجددطلبی و روشنگری
تعریف تجددطلبی
از نظر جامعه شناسان انگاشت اصلی در دگردیسی جامعه همانا ظهور پدیده تجددطلبی ( مدرنیته ) در قرون 16 و 17 است که جهان را به تدریج وارد عصر جدید ( مدرن ) ساخت . به کلامی دیگر با ظهور دوره تجددطلبی، انسان بتدریج آگاه شد که انسان ها ( بطور فردی و دسته جمعی ) سازندگان تاریخ خود بوده و حق سرنوشت دارند این بینش و نظرگاه به کلی و به روشنی با فلسفه مسلط دوران پیشامدرنیته ( پیشا – تجددطلبی ) که خالق جهان هستی و انسان خدا بوده و سرنوشت انسان نیز توسط او ( خدا ) تعیین می شود ، خط کشی کرد . – اگر تاریخ هستی و سرنوشت انسان نه توسط خدا بلکه توسط خود انسان ها بازگو و تعیین می گردند و قوانین متافیزیکی ، آسمان منجمله ادیان و مذاهب تاریخ ، سرنوشت بشر را توضیح و تفسیر و تعیین نمی کنند پس چه قوانین دیگری پاسخ گوی این پرسش ها و مسائل هستند ؟ کشف این قوانین جدید مضامین اصلی یک رشته از علوم هستند که در عصر جدید روی این پرسش ها و مسائل تمرکز می گذارند . تجددطلبی بویژه در دوره بعد از انقلاب صنعتی و عروج سرمایه داری رقابتی ( سرمایه داری لیبرال ) نه تنها به شکلگیری و توسعه این علوم امکان داد بلکه کشف و گسترش آنها را ضروری ساخت . در این دوره تاریخی از تجددطلبی است که انسان مدرن در جستجوی عاملین عینی تکامل جهان هستی و جوامع بشری به اصل فلسفه خرد و اندیشه های خردگرائی در دوره روشنگری ( قرن هیجدهم ) دست یافت .
خصلت بورژوائی
تجددطلبی و خردگرائی
با رشد تجددطلبی و عروج روشنگری منبعث از آن ، بررسی چند و چون خصلت بورژوائی ( سرمایه داری ) تجددطلبی و خردگرائی عصر روشنگری از طرف اندیشمندان بویژه قرن نوزدهم ، مطرح گشت . ظهور و عروج تجددطلبی در قرون 16 و 17 و شیوع روشنگری بویژه خردگرائی در قرون 18 و 19 مترادف با شکلگیری و تکامل نظام سرمایه داری در آن دوران بودند . به عبارت دیگر تجدد ( و تجددطلبی ) و سرمایه ( سرمایه داری ) دو روی یک جریان و واقعیت در تاریخ پانصد ساله جهان بوده اند . بدون تردید تجددطلبی و سپس روشنگری منبعث از آن جماعات کهن و کمون های اولیه و سنتی را بطور قابل توجهی تضعیف ساخته ، روند تقسیم کار را تشدید بخشیده و خردگرائی را رایج ساخت . اما این تحولات و دگردیسی های اجتماعی و اقتصادی صرفا از الزامات رشد و گسترش منطق حرکت سرمایه و شرایطی ضروری برای موفقیت سرمایه داران بوده اند . سرمایه بطور مداوم مردم را از مزارع و روستاها کنده و آنها را به شهرهای بزرگ مرکز ( در خدمت نظام بازاری که دائما در حال گسترش است ) پرتاب می کند و سپس پروسه تخصص سازی را برای بازدهی بیشتر کارخانه ها رواج داده و هم زمان فلسفه خرد و خردگرائی را در خدمت "جستجوی بی پایان انسان برای کسب سود " تبلیغ می کند.
اندیشه های خردگرائی پیش از مارکس یک انگاشتی از خرد و خردگرائی را به انسان ارائه می دهند که بدون تردید با انگاشت رهائی انسان گره خورده اند . تعریف و تفسیر و حدود این رهائی توسط الزامات و شرایط ضروری خواسته های سرمایه معین و دیکته می شوند . خرد رهائی ( خردگرائی رهائی بخش ) در شعار سه گانه کلاسیک : " آزادی ، برابری و حق مالکیت " تعریف و تشریح شده است . این شعار در انقلاب 1688 انگلستان ، سپس در انقلاب 1776 آمریکا و بعدها در انقلاب 1789 فرانسه توسط رهبران و حامیان آن انقلابات تبلیغ شده و ترویج یافتند . آنها مولفه های متعلق به اجزا سه گانه این شعار را لازم و ملزوم هم و جداناپذیر از هم اعلام کردند . امروزه بعد از گذشت متجاوز از چهارصد سال از اعلام و رواج آن شعار کلاسیک سه گانه هنوز هم ادعای این امر که " بازار آزاد " سرمایه داری و دموکراسی لازم و ملزوم هم بوده و جزء لاینفک یکدیگر هستند ، به عنوان یک گفتمان مسلط یکی از ستون های اصلی ایدئولوژی سرمایه داری را تشکیل می دهد .
لاجرم تلاقی و مبارزه نیز بین آنهائی که می خواهند مولفه های دموکراسی و آزادی های دموکراتیک را در دسترسی تمام شهروندان زن و مرد ، پیر و جوان سیاه و سفید ، بورژوا و کارگر و... قرار دهند و آنهائی که دموکراسی و آزادی و برابری را در چهارچوب " بازار آزاد " و قوانین حاکم بر آن تعریف و تفسیر می کنند مثل پانصد سال گذشته ، ادامه خواهد یافت . به عبارت دیگر نقد رادیکال از تجددطلبی و دموکراسی منبعث از آن که با مارکس شروع گشت امروز توسط چالشگران ضد نظام سرمایه به پیش برده می شود . در واقع در بین دوره مرحله ساز در عصر جدید با نقد رادیکال مارکس از خصلت بورژوائی تجددطلبی و خرد رهائی عصر روشنگری در اواسط قرن نوزدهم آغاز می گردد .
نقد مارکس از خلصت
بورژوائی تجددطلبی
نقد مارکس فصل جدیدی را در تاریخ تجددطلبی آغاز می کند که می توان آن را منسجم ترین نقد تجددطلبی سوسیالیستی از تجددطلبی سرمایه داری نامید . حامیان خرده بورژوائی نمی توانند نقد رادیکال مارکس را نادیده بگیرند . زیرا نقادی مارکس شرایطی به وجود آورد که اندیشه های اجتماعی و تئوریهای جامعه شناسی بویژه در ارتباط با بعد عمق خردگرائی رهائیبخش دستخوش تحول قرار گرفت . به نظر نگارنده ، بررسی و نقد چالشگران معاصر نظام سرمایه از خصلت بورژوائی بورژوائی تجددطلبی که خردگرائی رهائی بخش را محدود به مقررات " بازار آزاد " می سازد ، بدون مراجعه به آزمون های مارکس نمی توانستند تنظیم و نوشته شوند .
بعد از نقادی رادیکال مارکس شعار سه اصل خرد رهائی بخش دیگر نمی توانست سه مولفه آزادی ، برابری و مالکیت را همراه با هم مثل گذشته حمل کند . بعد از تجزیه و تحلیل از تلاقی آشتی ناپذیر بین مالکیت سرمایه داری و رشد و توسعه برابری بین انسان ها ، حامیان خرد رهائی بخش پیگیر فقط می توانستند مولفه سوم شعار سه سره ( حق مالکیت ) را از شعار پاک کرده و در پرتو شکلگیری و گسترش مبارزات کارگری به جای آن " همبستگی همگانی " را بگذارند . همبستگی همگانی به طور روشن یعنی لغو مالکیت سرمایه داری که ضرورتا و بر اساس منطق حرکت سرمایه متعلق به اقلیت کوچک طبقه مسلط بورژوازی است و استقرار همبستگی همگانی بین اکثریت بزرگی از جامعه که از دسترسی به منابع ثروت طبیعی و انسانی جامعه محروم هستند .
شایان ذکر است که تغییر شعار سه سره " آزادی ، برابری و حق مالکیت " به شعار " آزادی ، برابری ، و همبستگی ( " برادری " ) که منبعث از نقد رادیکال مارکس از خصلت بورژوائی تجددطلبی بود ، در دوره های سه انقلاب بزرگ عصر جدید – انقلاب کبیر فرانسه ( 1789 ) ، انقلاب کبیر روسیه ( 1917 ) و انقلاب چین ( 1949 ) – تعبیه و مطرح گشته و بتدریج در اکناف جهان رایج گشت . حرکت به پیش تجدد خواهی که مثل پدیده های دموکراسی خواهی و سکولاریسم ( عرفیگری ) یک روند بی پایان و مدام در تاریخ مدرن جهان است ، در روزگار مانیز ادامه دارد . چالش جدی که امروز انگاشت خرد رهائی بخش و حامیان آن ( عمدتا چالشگران ضد نظام سرمایه همراه با قربانیان نظام ) با آن روبرو هستند این است که انسان چگونه می تواند با تهیه و تنظیم وسایل و ابزارهای موثر و مناسب قادر به توسعه و گسترش خردرهائی بخش از مرحله سرمایه داری آن به مرحله پیشرفته تر آن با چشم انداز های سوسیالیستی گردد ؟ به عبارت دیگر ، قربانیان نظام جهان و " روشنفکران ارگانیک " متعلق به آنها ( چالشگران چپ ضد نظام ) با چه وسایل و استراتژی هائی می توانند با توسعه و گسترش خردرهائی خود را از خودکامگی " بازار آزاد " سرمایه داری نجات داده و از رشد نابرابری های فلاکت بار مادی که بطور اجتناب ناپذیر از حرکت لجام گسیخته و شکاف اندازانه گلوبولیزاسیون سرمایه در سطح جهانی است ، بطور موثر و مدام جلوگیری کنند ؟ در بخش جمعبندی و نتیجه گیری این نوشتار ، پاسخ های در خور تامل به این پرسش ها جهت بحث و تبادل نظر ، ارائه می شوند .
جمعبندی و نتیجه گیری
به نظر نگارنده آموزه های مارکس وتجارب و دست آوردهای مثبت مارکسیسم تاریخی ( از تاریخ انتشار " مانیفست حزب کمونیست " در 1847 تا کنون ) و مارکسیسم دولتی ( از کمون پاریس 1871 تا کنون ) مجموعا موثرترین ابزارهائی هستند که به نیروهای چپ جهانی بویژه مارکسیست ها قدرت و روحیه می دهند که هم چالش های روزگار خود را بهتر مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند و هم استراتژیهائی مبارزاتی معین و مناسبی را که قادر به تغییر جهان در جهت رهائی انسان از ستم و فقر باشند ، تعبیه و پیاده سازند . اما ( و منتهای مراتب ) ما باید توجه کنیم که مارکس نزدیک به 150 سال پیش این وظیفه ( نقادی رادیکال از تجددطلبی و مضمون اصلی آن انگاشت خردرهائی ) را به نحو تعیین کننده ائی آغاز کرده و به پیش برد . بدون تردید مبارزه ما علیه خصلت بورژوائی تجددطلبی سرمایه داری و جایگزینی آن با تجددطلبی سوسیالیستی با مارکس شروع شده و تعریف می گردد ولی با آموزه های او و دست آوردهای مارکسیسم تاریخی ودولتی ختم نمی گردد .
مسائل و چالش هائی که امروز ما با آنها روبرو هستیم و باید به نفع بشریت زحمتکش ( که 80 در صد جمعیت جهان را تشکیل می دهند ) حل گردند هم در تئوری و هم در عمل متنوع و پیچیده هستند . پیچیدگی این مسائل هم در کشورهای توسعه یافته و هم در کشورهای توسعه نیافته بما نشان می دهد که حل آنها صرفا نمی توانند از طریق راهکارهای یک جانبه و تک بعدی ممکن گردند . زیرا تک جانبه گری بر خلاف چند جانبه گری ، تلاقی ها و تضادها بین اجزاء مختلف و متنوع متعلق به مسائل و چالش ها را نادیده گرفته و بعضی مواقع وجود آنها را نفی می کند .
مثلا تضاد بین کشورهای مسلط مرکز و کشورهای پیرامونی دربند را در نظر بگیرید ، این تضاد به نظر مارکسیست های متعلق به مکتب نظام جهانی بعد اصلی چالشی است که بشریت در سطح جهانی با آن روبرو است . شکاف غول آسائی را که نظام جهانی بین مرکز و پیرامونی در کل کره خاکی بوجود آورده باید شکسته و محو گردد . ولی چگونه و به چه نحوی ؟
تضاد در خود واقعیت نهفته است . بعضی ها امیدوارند که از طریق توسعه و پیشرفت نیروهای تولیدی در بخش پیرامونی نظام موفق به لغو یک طرف تضاد گشته و از تشدید روند فلاکت بار شکاف اندازی به نفع کشورهای پیرامونی در بند جلوگیری کنند . این افراد که تعدادی از آنها حتی به سازمان ها و احزاب مارکسیستی تعلق دارند و در مبارزه علیه گلوبولیزاسیون سرمایه نیز نهایت صمیمیت و تعهد را از خودشان نشان می دهند ، روی این نکته اصرار می ورزند که چون 80 درصد بشریت در سطح جهانی در فقر و آواره گی و عقب مانده گی مادی و معنوی زندگی می کنند پس اول از هر چیز باید با گذار از مرحله تشدید صنعتی سازی سرمایه داری به رشد نیروهای تولیدی در کشورهای پیرامونی در بند کمک کنند .
این افراد به دو واقعیت عینی در جوامع پیرامونی با توجه نمی کنند و یا وقوع آنها را نمی پذیرند . یکم اینکه دادن ارجحیت به رشد نیروهای تولیدی در کشورهای پیرامونی عموما باعث می گردد که نیروهای ضد نظام به دیگر ابعاد رهائی ( بویژه گسترش عدالت اجتماعی با چشم اندازهای سوسیالیستی ) یا توجه نکنند و یا به آنها مقام ثانوی دهند . دوم اینکه پروسه شکاف اندازی ( پولاریزاسیون ) پی آمد اجتناب ناپذیر منطق حرکت سرمایه در سطح جهانی ( گلوبولیزاسیون ) است . با علم به اینکه توسعه یافتگی کشورهای مرکز در خدمت ازدیاد رفاه و عزت طبقات حاکم آن کشورها در گرو توسعه نیافتگی کشورهای پیرامونی است در نتیجه آنها ( کشورهای جی 8 ) هیچ وقت به کشورهای پیرامونی دربند اجازه " رسیدن به آنها " را نخواهند داد .
نیروهای ضد نظام که متعهد به پیشرفت تاریخی تجددطلبی پیگیر با چشم اندازهای سوسیالیستی در کشورهای پیرامونی در بند هستند باید با تعبیه و تنظیم استراتژی های مبارزاتی مناسب و با استفاده از ابزارهای موثر راه را برای گسست ملت – دولت های پیرامونی در جهت رهائی بشریت زحمتکش آماده و هموار سازند . خیلی احتمال دارد که وقوع یک رشته گسست ها از محور نظام توسط چالشگران ضد نظام فصل جدیدی را در تاریخ تکامل خردرهائیبخش در تجددطلبی قرن بیست و یکم باز کند .
درآمد
Younes Parsa Benab
در تاریخ زندگی بشر حوادث و دگردیسی های مهم و فراگیری به وقوع پیوسته اند که در شکل گیری و رشد جوامع نقش اساسی داشته اند . در عصر قدیم نزدیک به پنج هزار سال پیش ، بشر موفق شد که با کشت زمین قدرت تولیدی خود را پنجاه مرتبه نسبت به عصر " شکار و تجمع " افزایش دهد . در تاریخ عصر جدید ( مدرن ) که به عقیده اکثر مورخین نزدیک به پانصد سال پیش آغاز گشت ، دو دوره تاریخ سازی وجود دارند که فعل و انفعالات درون آنها تاثیر تعیین کننده در زندگی انسان و تکامل جوامع معاصر گذاشتند . این دو دوره تاریخی عبارتند از :
الف – دوره تجددطلبی و عصر روشنگری منبعث از آن در قرون 16 و 17 و 18 میلادی .
ب – دوره بررسی و نقد رادیکال از خصلت بورژوائی تجددطلبی و روشنگری توسط مارکس در قرن نوزدهم .
چون وقوع این دوره های تاریخی مهم مرحله ساز مصادف با دوره تولد و رشد سرمایه داری در اروپا بود ، در نتیجه بجا و مناسب است که در بررسی تجددطلبی و روشنگری و رابطه ارگانیک بین آنها به دو نکته اساسی زیرین توجه کنیم :
1 – تعریف تجددطلبی و روشنگری منبعث از آن
2 – ویژگی بورژوائی تجددطلبی و روشنگری
تعریف تجددطلبی
از نظر جامعه شناسان انگاشت اصلی در دگردیسی جامعه همانا ظهور پدیده تجددطلبی ( مدرنیته ) در قرون 16 و 17 است که جهان را به تدریج وارد عصر جدید ( مدرن ) ساخت . به کلامی دیگر با ظهور دوره تجددطلبی، انسان بتدریج آگاه شد که انسان ها ( بطور فردی و دسته جمعی ) سازندگان تاریخ خود بوده و حق سرنوشت دارند این بینش و نظرگاه به کلی و به روشنی با فلسفه مسلط دوران پیشامدرنیته ( پیشا – تجددطلبی ) که خالق جهان هستی و انسان خدا بوده و سرنوشت انسان نیز توسط او ( خدا ) تعیین می شود ، خط کشی کرد . – اگر تاریخ هستی و سرنوشت انسان نه توسط خدا بلکه توسط خود انسان ها بازگو و تعیین می گردند و قوانین متافیزیکی ، آسمان منجمله ادیان و مذاهب تاریخ ، سرنوشت بشر را توضیح و تفسیر و تعیین نمی کنند پس چه قوانین دیگری پاسخ گوی این پرسش ها و مسائل هستند ؟ کشف این قوانین جدید مضامین اصلی یک رشته از علوم هستند که در عصر جدید روی این پرسش ها و مسائل تمرکز می گذارند . تجددطلبی بویژه در دوره بعد از انقلاب صنعتی و عروج سرمایه داری رقابتی ( سرمایه داری لیبرال ) نه تنها به شکلگیری و توسعه این علوم امکان داد بلکه کشف و گسترش آنها را ضروری ساخت . در این دوره تاریخی از تجددطلبی است که انسان مدرن در جستجوی عاملین عینی تکامل جهان هستی و جوامع بشری به اصل فلسفه خرد و اندیشه های خردگرائی در دوره روشنگری ( قرن هیجدهم ) دست یافت .
خصلت بورژوائی
تجددطلبی و خردگرائی
با رشد تجددطلبی و عروج روشنگری منبعث از آن ، بررسی چند و چون خصلت بورژوائی ( سرمایه داری ) تجددطلبی و خردگرائی عصر روشنگری از طرف اندیشمندان بویژه قرن نوزدهم ، مطرح گشت . ظهور و عروج تجددطلبی در قرون 16 و 17 و شیوع روشنگری بویژه خردگرائی در قرون 18 و 19 مترادف با شکلگیری و تکامل نظام سرمایه داری در آن دوران بودند . به عبارت دیگر تجدد ( و تجددطلبی ) و سرمایه ( سرمایه داری ) دو روی یک جریان و واقعیت در تاریخ پانصد ساله جهان بوده اند . بدون تردید تجددطلبی و سپس روشنگری منبعث از آن جماعات کهن و کمون های اولیه و سنتی را بطور قابل توجهی تضعیف ساخته ، روند تقسیم کار را تشدید بخشیده و خردگرائی را رایج ساخت . اما این تحولات و دگردیسی های اجتماعی و اقتصادی صرفا از الزامات رشد و گسترش منطق حرکت سرمایه و شرایطی ضروری برای موفقیت سرمایه داران بوده اند . سرمایه بطور مداوم مردم را از مزارع و روستاها کنده و آنها را به شهرهای بزرگ مرکز ( در خدمت نظام بازاری که دائما در حال گسترش است ) پرتاب می کند و سپس پروسه تخصص سازی را برای بازدهی بیشتر کارخانه ها رواج داده و هم زمان فلسفه خرد و خردگرائی را در خدمت "جستجوی بی پایان انسان برای کسب سود " تبلیغ می کند.
اندیشه های خردگرائی پیش از مارکس یک انگاشتی از خرد و خردگرائی را به انسان ارائه می دهند که بدون تردید با انگاشت رهائی انسان گره خورده اند . تعریف و تفسیر و حدود این رهائی توسط الزامات و شرایط ضروری خواسته های سرمایه معین و دیکته می شوند . خرد رهائی ( خردگرائی رهائی بخش ) در شعار سه گانه کلاسیک : " آزادی ، برابری و حق مالکیت " تعریف و تشریح شده است . این شعار در انقلاب 1688 انگلستان ، سپس در انقلاب 1776 آمریکا و بعدها در انقلاب 1789 فرانسه توسط رهبران و حامیان آن انقلابات تبلیغ شده و ترویج یافتند . آنها مولفه های متعلق به اجزا سه گانه این شعار را لازم و ملزوم هم و جداناپذیر از هم اعلام کردند . امروزه بعد از گذشت متجاوز از چهارصد سال از اعلام و رواج آن شعار کلاسیک سه گانه هنوز هم ادعای این امر که " بازار آزاد " سرمایه داری و دموکراسی لازم و ملزوم هم بوده و جزء لاینفک یکدیگر هستند ، به عنوان یک گفتمان مسلط یکی از ستون های اصلی ایدئولوژی سرمایه داری را تشکیل می دهد .
لاجرم تلاقی و مبارزه نیز بین آنهائی که می خواهند مولفه های دموکراسی و آزادی های دموکراتیک را در دسترسی تمام شهروندان زن و مرد ، پیر و جوان سیاه و سفید ، بورژوا و کارگر و... قرار دهند و آنهائی که دموکراسی و آزادی و برابری را در چهارچوب " بازار آزاد " و قوانین حاکم بر آن تعریف و تفسیر می کنند مثل پانصد سال گذشته ، ادامه خواهد یافت . به عبارت دیگر نقد رادیکال از تجددطلبی و دموکراسی منبعث از آن که با مارکس شروع گشت امروز توسط چالشگران ضد نظام سرمایه به پیش برده می شود . در واقع در بین دوره مرحله ساز در عصر جدید با نقد رادیکال مارکس از خصلت بورژوائی تجددطلبی و خرد رهائی عصر روشنگری در اواسط قرن نوزدهم آغاز می گردد .
نقد مارکس از خلصت
بورژوائی تجددطلبی
نقد مارکس فصل جدیدی را در تاریخ تجددطلبی آغاز می کند که می توان آن را منسجم ترین نقد تجددطلبی سوسیالیستی از تجددطلبی سرمایه داری نامید . حامیان خرده بورژوائی نمی توانند نقد رادیکال مارکس را نادیده بگیرند . زیرا نقادی مارکس شرایطی به وجود آورد که اندیشه های اجتماعی و تئوریهای جامعه شناسی بویژه در ارتباط با بعد عمق خردگرائی رهائیبخش دستخوش تحول قرار گرفت . به نظر نگارنده ، بررسی و نقد چالشگران معاصر نظام سرمایه از خصلت بورژوائی بورژوائی تجددطلبی که خردگرائی رهائی بخش را محدود به مقررات " بازار آزاد " می سازد ، بدون مراجعه به آزمون های مارکس نمی توانستند تنظیم و نوشته شوند .
بعد از نقادی رادیکال مارکس شعار سه اصل خرد رهائی بخش دیگر نمی توانست سه مولفه آزادی ، برابری و مالکیت را همراه با هم مثل گذشته حمل کند . بعد از تجزیه و تحلیل از تلاقی آشتی ناپذیر بین مالکیت سرمایه داری و رشد و توسعه برابری بین انسان ها ، حامیان خرد رهائی بخش پیگیر فقط می توانستند مولفه سوم شعار سه سره ( حق مالکیت ) را از شعار پاک کرده و در پرتو شکلگیری و گسترش مبارزات کارگری به جای آن " همبستگی همگانی " را بگذارند . همبستگی همگانی به طور روشن یعنی لغو مالکیت سرمایه داری که ضرورتا و بر اساس منطق حرکت سرمایه متعلق به اقلیت کوچک طبقه مسلط بورژوازی است و استقرار همبستگی همگانی بین اکثریت بزرگی از جامعه که از دسترسی به منابع ثروت طبیعی و انسانی جامعه محروم هستند .
شایان ذکر است که تغییر شعار سه سره " آزادی ، برابری و حق مالکیت " به شعار " آزادی ، برابری ، و همبستگی ( " برادری " ) که منبعث از نقد رادیکال مارکس از خصلت بورژوائی تجددطلبی بود ، در دوره های سه انقلاب بزرگ عصر جدید – انقلاب کبیر فرانسه ( 1789 ) ، انقلاب کبیر روسیه ( 1917 ) و انقلاب چین ( 1949 ) – تعبیه و مطرح گشته و بتدریج در اکناف جهان رایج گشت . حرکت به پیش تجدد خواهی که مثل پدیده های دموکراسی خواهی و سکولاریسم ( عرفیگری ) یک روند بی پایان و مدام در تاریخ مدرن جهان است ، در روزگار مانیز ادامه دارد . چالش جدی که امروز انگاشت خرد رهائی بخش و حامیان آن ( عمدتا چالشگران ضد نظام سرمایه همراه با قربانیان نظام ) با آن روبرو هستند این است که انسان چگونه می تواند با تهیه و تنظیم وسایل و ابزارهای موثر و مناسب قادر به توسعه و گسترش خردرهائی بخش از مرحله سرمایه داری آن به مرحله پیشرفته تر آن با چشم انداز های سوسیالیستی گردد ؟ به عبارت دیگر ، قربانیان نظام جهان و " روشنفکران ارگانیک " متعلق به آنها ( چالشگران چپ ضد نظام ) با چه وسایل و استراتژی هائی می توانند با توسعه و گسترش خردرهائی خود را از خودکامگی " بازار آزاد " سرمایه داری نجات داده و از رشد نابرابری های فلاکت بار مادی که بطور اجتناب ناپذیر از حرکت لجام گسیخته و شکاف اندازانه گلوبولیزاسیون سرمایه در سطح جهانی است ، بطور موثر و مدام جلوگیری کنند ؟ در بخش جمعبندی و نتیجه گیری این نوشتار ، پاسخ های در خور تامل به این پرسش ها جهت بحث و تبادل نظر ، ارائه می شوند .
جمعبندی و نتیجه گیری
به نظر نگارنده آموزه های مارکس وتجارب و دست آوردهای مثبت مارکسیسم تاریخی ( از تاریخ انتشار " مانیفست حزب کمونیست " در 1847 تا کنون ) و مارکسیسم دولتی ( از کمون پاریس 1871 تا کنون ) مجموعا موثرترین ابزارهائی هستند که به نیروهای چپ جهانی بویژه مارکسیست ها قدرت و روحیه می دهند که هم چالش های روزگار خود را بهتر مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند و هم استراتژیهائی مبارزاتی معین و مناسبی را که قادر به تغییر جهان در جهت رهائی انسان از ستم و فقر باشند ، تعبیه و پیاده سازند . اما ( و منتهای مراتب ) ما باید توجه کنیم که مارکس نزدیک به 150 سال پیش این وظیفه ( نقادی رادیکال از تجددطلبی و مضمون اصلی آن انگاشت خردرهائی ) را به نحو تعیین کننده ائی آغاز کرده و به پیش برد . بدون تردید مبارزه ما علیه خصلت بورژوائی تجددطلبی سرمایه داری و جایگزینی آن با تجددطلبی سوسیالیستی با مارکس شروع شده و تعریف می گردد ولی با آموزه های او و دست آوردهای مارکسیسم تاریخی ودولتی ختم نمی گردد .
مسائل و چالش هائی که امروز ما با آنها روبرو هستیم و باید به نفع بشریت زحمتکش ( که 80 در صد جمعیت جهان را تشکیل می دهند ) حل گردند هم در تئوری و هم در عمل متنوع و پیچیده هستند . پیچیدگی این مسائل هم در کشورهای توسعه یافته و هم در کشورهای توسعه نیافته بما نشان می دهد که حل آنها صرفا نمی توانند از طریق راهکارهای یک جانبه و تک بعدی ممکن گردند . زیرا تک جانبه گری بر خلاف چند جانبه گری ، تلاقی ها و تضادها بین اجزاء مختلف و متنوع متعلق به مسائل و چالش ها را نادیده گرفته و بعضی مواقع وجود آنها را نفی می کند .
مثلا تضاد بین کشورهای مسلط مرکز و کشورهای پیرامونی دربند را در نظر بگیرید ، این تضاد به نظر مارکسیست های متعلق به مکتب نظام جهانی بعد اصلی چالشی است که بشریت در سطح جهانی با آن روبرو است . شکاف غول آسائی را که نظام جهانی بین مرکز و پیرامونی در کل کره خاکی بوجود آورده باید شکسته و محو گردد . ولی چگونه و به چه نحوی ؟
تضاد در خود واقعیت نهفته است . بعضی ها امیدوارند که از طریق توسعه و پیشرفت نیروهای تولیدی در بخش پیرامونی نظام موفق به لغو یک طرف تضاد گشته و از تشدید روند فلاکت بار شکاف اندازی به نفع کشورهای پیرامونی در بند جلوگیری کنند . این افراد که تعدادی از آنها حتی به سازمان ها و احزاب مارکسیستی تعلق دارند و در مبارزه علیه گلوبولیزاسیون سرمایه نیز نهایت صمیمیت و تعهد را از خودشان نشان می دهند ، روی این نکته اصرار می ورزند که چون 80 درصد بشریت در سطح جهانی در فقر و آواره گی و عقب مانده گی مادی و معنوی زندگی می کنند پس اول از هر چیز باید با گذار از مرحله تشدید صنعتی سازی سرمایه داری به رشد نیروهای تولیدی در کشورهای پیرامونی در بند کمک کنند .
این افراد به دو واقعیت عینی در جوامع پیرامونی با توجه نمی کنند و یا وقوع آنها را نمی پذیرند . یکم اینکه دادن ارجحیت به رشد نیروهای تولیدی در کشورهای پیرامونی عموما باعث می گردد که نیروهای ضد نظام به دیگر ابعاد رهائی ( بویژه گسترش عدالت اجتماعی با چشم اندازهای سوسیالیستی ) یا توجه نکنند و یا به آنها مقام ثانوی دهند . دوم اینکه پروسه شکاف اندازی ( پولاریزاسیون ) پی آمد اجتناب ناپذیر منطق حرکت سرمایه در سطح جهانی ( گلوبولیزاسیون ) است . با علم به اینکه توسعه یافتگی کشورهای مرکز در خدمت ازدیاد رفاه و عزت طبقات حاکم آن کشورها در گرو توسعه نیافتگی کشورهای پیرامونی است در نتیجه آنها ( کشورهای جی 8 ) هیچ وقت به کشورهای پیرامونی دربند اجازه " رسیدن به آنها " را نخواهند داد .
نیروهای ضد نظام که متعهد به پیشرفت تاریخی تجددطلبی پیگیر با چشم اندازهای سوسیالیستی در کشورهای پیرامونی در بند هستند باید با تعبیه و تنظیم استراتژی های مبارزاتی مناسب و با استفاده از ابزارهای موثر راه را برای گسست ملت – دولت های پیرامونی در جهت رهائی بشریت زحمتکش آماده و هموار سازند . خیلی احتمال دارد که وقوع یک رشته گسست ها از محور نظام توسط چالشگران ضد نظام فصل جدیدی را در تاریخ تکامل خردرهائیبخش در تجددطلبی قرن بیست و یکم باز کند .
No comments:
Post a Comment